eitaa logo
سـلام بر ابراهیــم
1.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
8 فایل
یـه روزی می فهـمی دعوتـت بـه این کـانـال اتفاقـی نبوده و شهــ🌹ـدا دعوتـت کـردن. کانال ما در سـروش: https://splus.ir/Ebrahim__hadi کانال ما در روبیکا: https://rubika.ir/Ebrahimedelha__ir مسئول تبـادل: @sadatm57 انتقاد و پیشنهاد: @Bahareomid
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅═◈═◈🌸◈═◈═┅┄ 📌به بيت‌المال بسيار حساس بود، آخر شب كه كار بسيج تمام می شد از دفتر پايگاه بسيج بيرون می آمد! او در راهرو، كه بيرون از پايگاه بود، مشغول مطالعه می شد. 💡داخل راهرو لامپ هايی داريم که شب نيز روشن است. هادی آنجا در سرما می نشست و درس می خواند! يك بار به هادی گفتم: چرا اينجا درس می خوانی؟ تو حق گردن اين پايگاه داری همه ی در و ديوار اينجا را خود تو بدون گرفتن مزد گچ کاری كردی، همهٔ تزئينات اينجا كار شماست. 📖خب بمون توی پايگاه و درس بخوان.هادی گفت: من اين درس رو برای خودم می خوانم. درست نيست از نوری که هزينه اش را بيت‌المال پرداخت می كند استفاده کنم. چون می دانم اين لامپ ها تا صبح روش است اينجا ميمانم. ❁═══┅┄ 🔺@Ebrahimedelha_ir🔻 ❁═══┅┄
سـلام بر ابراهیــم
✿࿐🌸❈🌸❈🌸࿐✿ 🌷،  نام جهادی اش را« سید ابراهیم» گذاشت. مرتب کتاب ابراهیم را تهیه می کرد و می نوشت: وقف در گردش و به دیگران می داد. 🌷  هرطور بود در راهیان نور به کانال کمیل می رفت و با ابراهیمش خلوت می کرد. 🌷  هر زمان یکی از اساتید دانشگاه که هم رزم ابراهیم بود را می دید، از او می خواست چند جمله ای از ابراهیم بگوید. 🌷 که دیگر احتیاج به توضیح ندارد. نام جهادیش را گذاشته بود: ابراهیم هادی ذوالفقاری. ابراهیم، تمام زندگی هادی شده بود. 🌷 بیشتر کتاب ها را خوانده بود و در کنار مزار یاد بودش و عکس یادگاری گرفت. 🌷 از عاشقان ابراهیم بود. روی برخی داستان های آموزنده او تمرکز خاصی داشت. 🌷 از هم محلی های ابراهیم بود، او را الگوی خودش قرار داد و در مسیر ابراهیم قدم برداشت. 🌷 ارادت قلبی به ابراهیم داشت. بارها خاطراتش را از او شنیده بودیم. -------------------------- 📚یکی از مسئولین لشکر فاطمیون به ما مراجعه کرد و گفت: برای اوقات بیکاری رزمندگان احتیاج به کتاب داریم. تعداد زیادی از کتاب ها از جمله سلام بر ابراهیم به آنها هدیه شد بعدها از برکات حضور ابراهیم در جمع با مدافعان حرم بسیار شنیدیم. 🦋در مراسم روز جوان،   که یکی از مسئولین فاطمیون بود حضور یافت. ایشان از جانبازان مدافع حرم بودند و در مراسم توسط استاد پناهیان از ایشان تقدیر شد. مرتضی نیز عاشق ابراهیم بود و مدتی بعد، به کاروان شهدا پیوست. ⬅برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۲ ‌‌‌ ❁═══┅┄ 🔺️@Ebrahimedelha_ir🔻 ❁═══┅┄
.࿐᪥✧🍃🌸🍃✧᪥࿐ 🚙اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک خودرو به سمت نجف برمی گشتيم موقع اذان صبح بود که به ورودی نجف و کنار وادی السلام رسيديم ⁉هادی به راننده گفت: نگه دار تعجب کرديم گفتم: شيخ هادی اينجا چه کار داری؟ گفت: می خواهم بروم وادی السلام. گفتم: نمی ترسی؟ اينجا پر از سگ و حيوانات است صبر کن وسط روز برو توی قبرستان هادی برگشت و گفت: مرد ميدان نبرد از اين چيزها نبايد بترسد بعد هم پياده شد و رفت. 🤲بعدها فهميدم که مدتها در ساعات سحر به وادی السلام می رفته و بر سر مزاری که برای خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت می شده. 🌹 📚پسرک فلافل فروش ❁═══┅┄ 🏴 @Ebrahimedelha_ir🏴 ❁═══┅┄
سـلام بر ابراهیــم
┄۞✦❧🌹❧✦۞┄ 🌷 🕌شخصیت هادی برای من بسیار جذاب بود. رفاقت با او کسی را خسته نمی‌کرد. در ایامی که باهم در مسجد موسی ابن جعفر(ع) فعالیت داشتیم،بهترین روز های زندگی ما رقم خورد. ☘یادم هست یک شب جمعه وقتی کار بسیج تمام شد،هادی گفت بچه حالش رو دارید بریم زیارت؟ گفتیم:کجا؟! وسیله نداریم. هادی گفت: من میرم ماشین بابام رو میارم .بعد با هم بریم زیارت شاه عبدالعظیم(ع). گفتیم: باشه،ما هستیم. 🚙هادی رفت و ما منتظر شدیم تا با ماشین پدرش برگردد. بعضی از بچه ها که هادی را نمی شناختند، فک می کردند یک ماشین مدل بالا و.... چند دقیقه بعد یک پیکان استیشن درب و داغون جلوی مسجد ایستاد. فک کنم تنهای جای سالم ماشین موتورش بود که کارمی کرد و ماشین راه می رفت. نه بدنه داشت ،نه صندلی درست و حسابی از همه بدتر اینکه برق نداشت. یعنی لامپ های ماشین کار نمی کرد! 😅رفقا با دیدن ماشین خیلی خندیدند هر کسی ماشین را می دید می گفت: اینکه تا سر چهار راه هم نمی تونه بره،چه برسه به شهر ری. اما با آن شرایط حرکت کردیم. 🔦بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند. ما در طی مسیر ازرنور چراغ قوه استفاده می کردیم وقتی همه می خواستیم راهنما بزنیم. چراغ قوه را بیرون می گرفتیم و به سمت عقب راهنما می زدیم. خلاصه اینکه آن شب خیلی خندیدم. زیارت عجیبی شد و این خاطره برای مدت ها نقل محافل شده بود. 🎈بعضی از بچه ها شوخی می کردند و می گفتند:می خواهیم برای شب عروسی، ماشین هادی را بگیریم چند روز بعد هم پدر هادی آن پیکان استیشن را که برای کار استفاده می کرد فروخت و یک وانت خرید. 🔹پیکر او طبق وصیت خودش در وادی السلام نجف،واقع در ۳۹۴ نزدیک مزار هود و صالح به خاک سپرده شده. 📆۲۶ بهمن سالروز شهادت 📚 پسرک فلافل فروش کانال ما ⬇ 🔻sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir🔺
࿐᪥✧🍃🌸🍃✧᪥࿐ 🚙اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک خودرو به سمت نجف برمی گشتيم موقع اذان صبح بود که به ورودی نجف و کنار وادی السلام رسيديم ⁉هادی به راننده گفت: نگه دار تعجب کرديم گفتم: شيخ هادی اينجا چه کار داری؟ گفت: می خواهم بروم وادی السلام. گفتم: نمی ترسی؟ اينجا پر از سگ و حيوانات است صبر کن وسط روز برو توی قبرستان هادی برگشت و گفت: مرد ميدان نبرد از اين چيزها نبايد بترسد بعد هم پياده شد و رفت. 🤲بعدها فهميدم که مدتها در ساعات سحر به وادی السلام می رفته و بر سر مزاری که برای خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت می شده. 🌹 ................................ کانال ما ⬇ 🔸sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir https://rubika.ir/Ebrahimedelha_ir🔸
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🔹مثل ابراهیم خالصانه و بی ریا فعالیت می کرد. سر وصدا نداشت. هرجا می دید کاری زمین مانده عجله می کرد و کار را انجام می داد. اگر می دید جایی یادواره شهداست، خودش را می رساند و مشغول فعالیت می شد. ☘برای معرفی شهید ابراهیم هادی خیلی زحمت کشید. برای رزمندگان عراقی از ابراهیم و توسل به حضرت زهرا سلام الله می گفت. برای آنها پیشانی بند و چفیه تهیه می کرد. 🌷او جوانان عراقی را با راه و رسم شهدا آشنا نمود و همراه با آنها در عملیات ها حضور داشت تا اینکه در اطراف سامرا به قافله شهدا پیوست. 📙 پسرک فلافل فروش. خاطرات ‎‌ ⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩ 🕊sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir ‎‌‌‎‌‎‎