eitaa logo
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
125 ویدیو
1 فایل
اولین و تخصصی ترین مجموعه شخصیت شناسی در ایتا🤩 اینجاییم تامسیرخودشناسی رو براتون هموارتر کنیم✌🏻 @EnneaTest :کانال راهنما @Eema_tab :تبلیغ‌وتبادل @Chatrooom :ارتباط باما صفرتاصد تولیدمحتوای‌ ایما؛ کپی بهرشکلی🚫 ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
• جعبه حقیقت‌‌📦 🔹آنی: پارت اول: خیلی مضطرب بود. بدنش یخ کرده بود و دستانش می‌لرزید. هیچ وقت فکر نمی‌کرد که قرار باشد مسئول روابط عمومی بشود. اگر دنیل اینجا کار نمی‌کرد به هیچ وجه نشستن در این صف طولانی برای کار را تحمل نمی‌کرد. «اصلا من اینجا چه کار می‌کنم؟» این سوال همین طور توی سرش می‌چرخید. سعی می‌کرد نادیده‌اش بگیرد، اما آن قدر ذهنش به هم ریخته بود که نمی‌توانست. دلش می‌خواست چشمانش را ببندد، به اتاقش فرار کند، خودش را زیر پتوی گرم‌اش مچاله کند و به هیچ چیز فکر نکند. اما نباید این کار را می‌کرد. این شاید آخرین فرصتش بود. اگر آن را از دست می‌داد چه؟ «خب به فرض که از دستش بدهی.. مگه تهش قرار‍ه چی بشه.. فکر می‌کنی اون اصلا تو رو یادش بیاد؟ گیریم که یادش بیاد، فکر می‌کنی قراره از تو خوشش بیاد؟ یا نکنه باورت شده "اون" تو رو دوست داشته؟» یکی باید این صدای توی سرش را خفه می‌کرد. این آدم منفی‌باف اعصاب خرد کنی که داخل مغزش خانه کرده بود و هر زمان که آنی مضطرب بود، سر و کله اش پیدا می‌شد و اضطرابش را بیشتر می‌کرد. حالا هم آمده بود تا حالش را بدتر کند. با خودش گفت « نه. اون من رو دوست داشته. مطمئنم که اون بوده.. یعنی اگه اون نبوده پس کی اون نامه رو نوشته بود؟» ⠇☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• جعبه حقیقت‌‌📦 🔹آنی: #Type9 #9w1 #infp پارت اول: خیلی مضطرب بود. بدنش یخ کرده بود و دستانش می‌لرز
• جعبه حقیقت📦 🔹دنیل: 🔸کارن: پارت دوم: دفترچه خاطرات مغزش را بیرون کشید. خاطرات خاک گرفته‌ای که مدت‌ها بود بهشان سر نزده بود. بیشتر از ده سال از آن روزها می‌گذشت. چهره‌های هم‌کلاسی‌هایش دیگر داشتند محو می‌شدند، البته به جز صورت دنیل. هنوز تک تکِ جزییات صورت او را به خاطر داشت، چشم‌های خاکستری و موهای لَخت مشکی‌اش که در کنار پوست سفیدش تضاد زیبایی برقرار می‌کرد. اما به یاد ماندنی ترین چیز، نگاهش بود که هیچ وقت از ذهن آنی پاک نمی‌شد. کارن می‌گفت: « از چه چیز اون خوشت میاد؟ وقتی آدم رو نگاه می‌کنه بدنم یخ می‌کنه.. یه بار توی راهرو، طولانی باهاش چشم تو چشم شدم... وای! حتی از فکر کردن بهش هم سردم میشه» با یادآوری این جمله خنده‌اش گرفت. کارن دختر صمیمی و گرمی بود. او تقریبا با همه خوب بود، به جز آدم‌های سرد و مغرور. از آن‌ها فراری بود و دنیل هم یکی از همان آدم‌ها بود. یادش می‌آید در جواب کارن گفته بود: «اون هم حتما مثل همه آدم‌ها پیش کسایی که باهاشون صمیمی‌‍ه گرم و مهربون‌‍ه.. مثل خود من، هیچ کسی باورش می‌شه من هم بتونم این قدر حرف بزنم، مگه اینکه وقتی پیش توئم من رو دیده باشه.» ⠇☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• جعبه حقیقت📦 🔹دنیل: #Type1 #1w9 #intj 🔸کارن: #Type2 #2w3 #enfj پارت دوم: دفترچه خاطرات مغزش را بی
• جعبه حقیقت📦 پارت سوم: ذهنش درگیر خاطره آن روز بود و آن نامه عجیب. آن نامه کوتاه تک جمله‌ای که در جعبه مقوایی نامه‌های کلاس پیدا شد. خانم استون، معلم ادبیات شان، گفته بود که آن جعبه را درست کنند. آن‌ها هم اسمش را گذاشتند "جعبه حقیقت". قرار بود هرکس از دیگری گله‌ای داشت یا ناراحتی‌ای یا هر چیزی که نمی‌توانست رو در رو بگوید، بنویسدش و داخل آن جعبه‌یِ صندوق مانند بیاندازد. نامه‌ها فقط نام گیرنده را داشتند و فرستنده گمنام می‌ماند. زمان باز کردن جعبه و تحویل نامه‌ها هم، بعد از زنگ آخر در آخرین روز هفته بود. موضوع اغلب‌شان چیزهای ساده و روزمره بود که معمولا هم رنگ و بوی شوخی داشت. «لطفا هر شب قبل از خواب موهات رو بشور تدی، این موضوع داره من رو دیوونه می‌کنه»، «سارا می‌شه کمتر موقع درس از معلم‌ها سوال بپرسی، همه می‌دونن تو شاگرد اول کلاسی. نمی‌خواد این قدر نشون بدی» «برای رو اعصاب‌ترین عضو کلاس، تیلور. اگه دوباره ببینم توی راهرو دخترها رو اذیت می‌کنی، به آقای براون راجب اون موضوع می‌گم» ⠇☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• جعبه حقیقت📦 پارت سوم: ذهنش درگیر خاطره آن روز بود و آن نامه عجیب. آن نامه کوتاه تک جمله‌ای که در
• جعبه حقیقت📦 پارت چهارم: بیشترشان همین شکلی بود، شبیه همان حرف‌هایی که در طول روز به هم می‌زدند و طرف مقابل آن‌ها را نمی‌شنید. ناراحتی‌های کوچک و ساده‌ای که از هم داشتند و یا گاهی حرف‌های خوبی که از گفتن‌شان خجالت می‌کشیدند، مثل: «ممنون برای دیروز که دوچرخه‌ام رو درست کردی» «تو هم گروهی خیلی خوبی بودی، اِد. امیدوارم باز هم با تو توی یه گروه بیفتم» «ممنونم سارا. با کمک تو تونستم امتحانم رو خوب بدم.» البته که قرار بود نامه‌ها به دست گیرنده برسند اما اگر تیلور یا کای سراغ صندوق می‌رفتند، اولین خوانندگان نامه آن‌ها بودند و در واقع کل کلاس. اغلب هم آن دو اولین مشتری‌های آخر هفتهِ جعبه حقیقت بودند، مگر اینکه چیز سرگرم کننده تری پیدا می‌شد. هیچ وقت نامه‌ای در جعبه پیدا نمی‌شد که نام گیرنده‌اش آنی باشد. نه تا آن روز. آن بعد از ظهر گرم و مطبوع چهاردهم مِی که در آخرین روزهای سال یازدهم، بچه‌ها جعبه نامه‌ها را باز کردند. ⠇☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• جعبه حقیقت📦 پارت چهارم: بیشترشان همین شکلی بود، شبیه همان حرف‌هایی که در طول روز به هم می‌زدند و
• جعبه حقیقت📦 🔸بیلی: پارت پنجم: بعد از سه سال دیگر این کار برای هیچ کس چندان جدی نبود و به چشم تفریح به آن نگاه می‌کردند. فرصتی برای خندیدن و کمی بی‌خیالی. اما این بار دربین گیرنده نامه‌ها، نامی متفاوت به چشم می‌خورد: "آنی" دختر کم حرف و آرام کلاس که کسی اصلا به او توجهی نمی‌کرد. بیلی که بالای سر جعبه ایستاده بود (آنی آن روز خیلی خوش شانس بود، چرا که تیلور سوژه جذاب‌تری برای تفریح داشت)، با ابروهایی که از تعجب بالا رفته بود به سمت آنی که مشغول جمع کردن وسایلش بود برگشت و نامه را به طرف او گرفت: بیا آنی، این برای توئه. «برای من؟!» بیلی سرش را به علامت تایید تکان داد. آنی هم تعجب کرد. وسایلش را رها کرد و به سمت بیلی رفت. محتاطانه دستش را جلو برد و نامه را گرفت. نامه یک تا خورده بود و روی کاغذی سفید و تمیز نوشته شده بود. به گوشه‌ای رفت و آن را باز کرد. ⠇☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• جعبه حقیقت📦 🔸بیلی: #Type7 #7w6 #enfp پارت پنجم: بعد از سه سال دیگر این کار برای هیچ کس چندان جدی
• جعبه حقیقت📦 پارت ششم: متن نامه این بود: «آنی دوستت دارم» همین. همین یک جمله کوتاه که هر هفته در صندوق نامه‌ها پیدا می‌شد و بیشترشان خطاب به کیتی دختر جذاب کلاس بود. اما این بار نامه برای آنی نوشته شده بود. چه کسی ممکن بود این نامه را برای او نوشته باشد. ذهنش داشت بین بچه‌ها می‌چرخید. هیچ کس به نظرش نمی‌آمد. با خودش فکر کرد حتما کسی خواسته دستش بیاندازد. با این فکرِ ناراحت کننده درگیر بود که کسی از کنارش بلند فریاد کشید: وااای بچه ها! آنی یه نامه عاشقانه گرفته! نه. نمی‌خواست کسی متوجه بشود. وقتی نامه را باز می‌کرد حواسش بود کسی آن دور و اطراف نباشد. سر و کله جینی از کجا پیدا شده بود. همان طور که نامه را دستش می‌فشرد، در میان تعجب و تمسخر و خنده بچه‌ها و صدای بلند و عصبانی بیلی که سعی در ساکت کردن‌شان داشت، از کلاس بیرون دوید. ⠇☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• جعبه حقیقت📦 پارت ششم: متن نامه این بود: «آنی دوستت دارم» همین. همین یک جمله کوتاه که هر هفته در
• جعبه حقیقت‌📦 پارت هفتم: صدای همهمه و خنده بچه‌ها در تمام راهرو می‌پیچید. کلافه‌ شد. بغض گلویش را گرفته و نزدیک بود تا اشک هایش جاری شوند. به حیاط فرار کرد. هوای مطبوع و خنک بهاری کمی از ناراحتی‌اش را کم کرد. دوباره نامه را جلوی چشم‌هایش گرفت. می‌خواست بفهمد چه کسی آن نامه سه کلمه‌ای را نوشته. ممکن بود واقعی باشد؟ هیچ نشانه‌ای در آن نبود که کمکش کند. متن نامه فقط شامل یک جمله بود، که با دست خطی معمولی و با یک روان‌نویس مشکی نوشته شده بود. پشت برگه هم بدون هیچ چیز اضافه‌ای فقط نوشته شده بود: «برای آنی کارلایل» فقط یک چیز در نامه بود که به نظرش متفاوت می‌آمد. نویسنده نامه اول اسم آنی را آورده بود و بعد جمله‌اش را نوشته بود و این کاری بود که دنیل می‌کرد. او همیشه این طور صدایش می‌کرد. اما از کجا می‌توانست مطمئن باشد؟ اصلا با چند نفر از بچه‌ها هم‌کلام شده بود که بداند آن‌ها این طور صدایش می‌کنند یا نه. اما حقیقت این بود که آنی دلش می‌خواست آن نامه را دنیل نوشته باشد. می‌توانست از او بپرسد تا مطمئن بشود. «نه، چرا فکر کردی من باید این نامه رو نوشته باشم؟» اما اگر این پاسخ را می‌شنید چه؟ بهتر این بود که چیزی نپرسد. ⠇☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• جعبه حقیقت‌📦 پارت هفتم: صدای همهمه و خنده بچه‌ها در تمام راهرو می‌پیچید. کلافه‌ شد. بغض گلویش را
• جعبه حقیقت📦 پارت هشتم: یک نفر دیگر هم از اتاق بیرون آمد. حالا فقط سه نفر جلوی آنی بودند. دختری که از اتاق خارج می‌شد مضطرب‌تر از وقتی بود که به اتاق مصاحبه می‌رفت. با دیدن قیافه او خنده‌اش گرفت. سرش را پایین انداخت و آرام و یواشکی خندید. یاد حرف کارن افتاد. حتما آن دختر هم مثل کارن یخ کرده بود. همیشه برایش سوال بود که چرا از دنیل خوشش آمده بود. او همیشه از آدم‌های سرد فراری بود و خودش هم با همه خجالتی بودن و کم‌حرفی‌اش، رفتار گرمی داشت که البته فقط کسانی که به او نزدیک بودند آن را می‌دیدند. تنها کسانی هم که در مدرسه با آن‌ها صمیمی شده بود، کارن و بیلی، هردو گرم و مهربان بودند، پس چه چیزی باعث شده بود دنیل را دوست داشته باشد؟ دَن به نظر همه پسری سرد و بی‌احساس بود، اهل خنده و شوخی نبود، کمتر با کسی گرم می‌گرفت و دوستان چندانی هم نداشت، که ظاهراً با هیچ‌کدام از آن‌ها هم صمیمی نبود. اما آنی با همه احساساتی بودن و بی اعتماد به نفسی اش کنار او احساس خوبی داشت. ⠇☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• جعبه حقیقت📦 پارت هشتم: یک نفر دیگر هم از اتاق بیرون آمد. حالا فقط سه نفر جلوی آنی بودند. دختری که
• جعبه حقیقت📦 پارت نهم: یادش می‌آید که اولین بار چگونه یکدیگر را ملاقات کردند. کلاس دهم بود و به انتخاب معلم‌شان برای پروژه درسی باید گروه گروه می‌شدند. گروه‌ها بر حسب تصادف انتخاب شدند و دنیل و او در یک گروه افتادند. او آن زمان درست دنیل را نمی‌شناخت. اما بی دلیل از او خوشش می‌آمد. با این حال، از این گروه بندی چندان راضی نبود. چرا که از کارن جدا افتاده بود و این مضطربش می‌کرد. آنی بدون حضور او راحت نبود. کارن، دوست دوران کودکی‌اش بود و بعد از مادرش تنها کسی بود که بودن کنار او، آنی را معذب نمی‌کرد. آن دو در اولین روزهای مدرسه با هم دوست شدند. زمانی که آنی در گوشه‌ای از راهرو ایستاه بود و از بین در نیمه باز کلاس، با نگاهی معصومانه بچه‌ها را از نظر می‌گذراند. دیرتر از بقیه رسیده بود و نمی‌دانست باید چگونه وارد شود تا کسی او را نبیند و سریع خودش را بین نیمکت‌ها گم کند. ⠇☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• جعبه حقیقت📦 پارت نهم: یادش می‌آید که اولین بار چگونه یکدیگر را ملاقات کردند. کلاس دهم بود و به ان
• جعبه حقیقت📦 پارت دهم: چند دقیقه‌ای همان‌طور ایستاده و این پا و آن پا می‌کرد، که صدایی او را از درون خودش بیرون کشیده بود. «چرا اینجا ایستادی؟» کارن بود. با نگاه مهربانش که حتی در صورت دخترکی هفت ساله هم به اندازه یک مادر، دلگرم‌کننده بود. «خب راستش.. نمی‌دونم چه جوری برم تو که بقیه من رو نبینن» «چرا نمی‌خوای بقیه ببینن‌ات؟» «نمی‌دونم چرا.. فقط دوست ندارم بهم خیره بشن.» «خب من یه فکری دارم. می‌تونی با من بیای توی کلاس. من با بچه‌ها حرف می زنم و حواس‌شون رو پرت می‌کنم و تو سریع برو بشین» بعد از آن روز، آن‌ها همیشه با هم بودند در مدرسه یا بیرون و از آن‌جا که آنی کمتر حرف می‌زد و نظری می‌داد، کارن بود که اغلب صدایش را به گوش بقیه می‌رساند. ⠇☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
• تصویرسازی کاراکتر آنی☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
• تصویرسازی کاراکتر دنیل☕️ ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
یه که مشکلی با آدما نداره؟ تو مشکلی نداری بقیه 😆😂 https://eitaa.com/joinchat/1034355308Ca51b4e8090 کلیک کن ببین چرا درونگراها خجالتی نیستن😒☝️
• هر تیپ انیاگرام چطور میتونه عادات بدشو ترک کنه؟  _ این قسمت: 🦋 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
  •ـ انیاگرام چطور میتونه عادات بدشو ترک کنه؟  + می‌دونم که ترک عادت بد چقدر می‌تونه سخت باشه، مخصوصاً برای کمال‌گرایی مثل تو 🤍 + اما نگران نباش، تو تنها نیستی و توی این مسیر میتونی کمک های زیادی دریافت کنی🫂 + توی این پست بهت کمک می‌کنم تا با شناخت خودت و عادت هات، یه برنامه عملی برای ترک شون طراحی کنی و به موفقیت برسی😌✨ ⠇🦋 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
  •ـ انیاگرام چطور میتونه عادات بدشو ترک کنه؟  _قدم دوم: یه جایگزین سالم برای عادت بدتون پیدا کنید🌱 مثلاً اگه عادت دارید که زیاد قهوه بخورید، می‌تونید به جای قهوه چای سبز بنوشید🍵 ⠇🦋 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
  •ـ انیاگرام چطور میتونه عادات بدشو ترک کنه؟  _ قدم سوم: یه برنامه عملی برای ترک عادت بدتون بنویسید✏️ تو این برنامه باید مشخص کنید که چه کارهایی می‌خواید انجام بدید، کی می‌خواید انجامشون بدید و چطوری می‌خواید پیشرفتتون رو دنبال کنید📊 ⠇🦋 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
  •ـ انیاگرام چطور میتونه عادات بدشو ترک کنه؟  _قدم چهارم: از دیگران کمک بگیرید🫂 با دوستاتون، خانوادتون یا یه متخصص مشورت کنید.عضویت تو یه گروه حمایتی هم می‌تونه خیلی مفید باشه🤍 ⠇🦋 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
. در ادامه چند تا توصیه مهم براتون داریم که توجه به اونها بهتون کمک میکنه این مسیرو راحت تر طی کنید😃🛴🫴 ⠇🦋 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
  •ـ انیاگرام چطور میتونه عادات بدشو ترک کنه؟  تیپ یک عزیز لطفا کمال‌گرایی رو کنار بگذار🥲 کمال‌گرایی می‌تونه دشمن ترک عادت بد باشه. به خودت اجازه بده که اشتباه کنی و از اشتباهاتت درس بگیر🤍 ⠇🦋 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
  •ـ انیاگرام چطور میتونه عادات بدشو ترک کنه؟  تیپ یک عزیز لطفا روی نقاط قوتت تمرکز کن🎯 تو آدمِ با اراده، منظم و وظیفه‌شناسی هستی! از این نقاط قوت برای ترک عادت بدت استفاده کن✨ ⠇🦋 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
  •ـ انیاگرام چطور میتونه عادات بدشو ترک کنه؟ تیپ یک عزیر لطفا به خودت یادآوری کن که تغییر زمان می‌بره⏰ ترک عادت بد یه فرآیند طولانی و تدریجیه سعی کن از مسیر لذت ببری🚗 ⠇🦋 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
  •ـ انیاگرام چطور میتونه عادات بدشو ترک کنه؟  تیپ یک عزیزلطفا به خودت زیاد سخت نگیر🫂 اگه لغزیدی خودتون رو سرزنش نکن با خودت مهربون باش و دوباره شروع کن🌱 ⠇🦋 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea