eitaa logo
ایما | شخصیت شناسی MBTI
31.9هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
18 فایل
سفری عمیق به دنیای درون! اینجا پیچیدگی های شخصیتِ خودت و اطرفیانت رو درک میکنی🌱 . . هرسوال یاابهامی که داری ازم بپرس👇🏻 @Admin_Sobh
مشاهده در ایتا
دانلود
5. حیطه ترجمه🤠 فراخوان همکاری در ترجمه پست ها، متون و یا تست های مورد نیاز 🔸 ترجمه 🔸 ویرایش 🔸 و روون سازی متون انگلیسی اگه مایلی تو این حیطه باهامون همکاری کنی اینجا پیام بده☺️👇🏻 @Eema_Admin @Eema_Admin ‌ ‌
ایما | شخصیت شناسی MBTI
‌ 5. حیطه ترجمه🤠 فراخوان همکاری در ترجمه پست ها، متون و یا تست های مورد نیاز 🔸 ترجمه 🔸 ویرایش 🔸
‌ سطح و لول کلاس زبانتون هیچ اهمیتی نداره تو عمل نشون بدین چند مرده حلاجین😌💪 ‌
6. حیطه پژوهش و تولید محتوا🧐 همکاری در نگارش مقالات و تولید محتوای مرتبط با روان شناسی و جمع آوری اطلاعات درمورد تست های مختلف این حوزه 🔸 ایده پردازی 🔸 پژوهش 🔸تولیدمحتوا اگه مایلی تو این حیطه باهامون همکاری کنی اینجا پیام بده☺️👇🏻 @Eema_Admin @Eema_Admin ‌ ‌
ایما | شخصیت شناسی MBTI
‌ 6. حیطه پژوهش و تولید محتوا🧐 همکاری در نگارش مقالات و تولید محتوای مرتبط با روان شناسی و جمع آوری
خوراک ixxxها یا چی؟ اگه به روان شناسی و به خصوص حوزه شخصیت علاقه دارین این بهترین فرصت برای شروع مطالعه ست✨ ‌
7. حیطه جمع آوری و بارگذاری محتوا😃 همکاری در گردآوری داده های از پیش طراحی و تدوین شده، مرتب سازی و بارگذاری آنها 🔸 جمع آوری مطالب 🔸 تایپ متون از روی عکس 🔸 ادیت و بارگذاری 🔸 رعایت اصول سئو - همراه با آموزش - اگه مایلی تو این حیطه باهامون همکاری کنی اینجا پیام بده☺️👇🏻 @Eema_Admin @Eema_Admin ‌ ‌
ایما | شخصیت شناسی MBTI
‌ 7. حیطه جمع آوری و بارگذاری محتوا😃 همکاری در گردآوری داده های از پیش طراحی و تدوین شده، مرتب سازی
‌ این حیطه ویژه اوناییه که خوره نظم و دسته بندین😂✌️ چه کاری لذت بخش تر از مرتب کردن و فایل بندی مطالب و منابع مهم؟😌 نیازمند افراد باپشتکار و دقیق... ‌
8. حیطه تایپ شناسی🤨 همکاری در تایپ شناسی و تحلیل چندبعدی و همه جانبه افراد، کاراکترها، فیلم ها و کتب مختلف 🔸 همراه با آموزش های تخصصی 🔸 تحلیل و تایپ شناسی شخصیت ها اگه مایلی تو این حیطه باهامون همکاری کنی اینجا پیام بده☺️👇🏻 @Eema_Admin @Eema_Admin ‌ ‌
ایما | شخصیت شناسی MBTI
‌ 8. حیطه تایپ شناسی🤨 همکاری در تایپ شناسی و تحلیل چندبعدی و همه جانبه افراد، کاراکترها، فیلم ها و
تیم پشت صحنه ای که ساعت ها برای هر تحلیل تو کانال وقت میزاره😎 شاید باورش سخت باشه ولی آخرین بار یک ساعت تمام تو گوگل میت درمورد تایپ الیزابت تو فیلم غرور و تعصب بحث کردیم😂💔🤝 نیازمند افراد باحوصله و ریزبین... و البته نسبتا مسلط به مفاهیم و چهارچوب های نظریه MBTI👌 ‌
°•‌ماجراجویی در مدرسه ۲🏫•° (مقدمه؛ سخن رامش🌊) سلاامم خدمت ممبرای دوست داشتنی ایما.✨ امیدوارم ماجراجویی در مدرسه و لعیای رو یادتون نرفته باشه.😂 میدونم بینش خیلی فاصله افتاد اما امیدوارم از این فصل هم خوشتون بیاد.😁 این فصل برعکس فصل اول قرار نیست خیلی ساده و آروم پیش بره. پس اگه طرفدار داستانای هیجانی هستید امروز کانالو از دست ندین😌 اگه داستان یادتون رفته روی "پارت اول" کلیک کنید تا یه مروری از فصل اول داشته باشید و فصل دوم رو راحت تر درک کنید.😂🦋 @Eema_MBTI |
ایما | شخصیت شناسی MBTI
°•‌ماجراجویی در مدرسه ۲🏫•° (مقدمه؛ سخن رامش🌊) سلاامم خدمت ممبرای دوست داشتنی ایما.✨ امیدوارم ماجرا
°•‌ماجراجویی در مدرسه ۲🏫•° |بخش اول| بعد از اینکه مطمئن شد ساره او را شناخته دستش را از روی دهان او برداشت و نفس عمیقی کشید. ساره چیزی که میدید را باور نمیکرد و همچنان با دهانی باز و چشمانی متعجب لعیا را نگاه میکرد. 《تو اینجا چیکار میکنی؟!》 این سوالی بود که ذهن آذین را هم درگیر کرده بود. لعیا لبش را تر کرد و بعد از مکث کوتاهی گفت:《خب... من فقط دلم یه هیجان و تنوع جدید میخواست و در حال حاضر جز تنها موندن تو مدرسه گزینه‌ی دیگه‌ای پیدا نکردم.》 ساره سریع گفت:《ولی آخه من که موقع رفتن همه‌ی کلاسارو چک کردم. اما ندیدمت...‌》 لعیا با تک خنده‌ای بی صدا گفت:《مطمئنی همه‌جای کلاسارو نگاه کردی؟ مثلا میزای آخری که سمت در بودن یا تورفتگی گوشه‌ی هر کلاس....》 ساره به یاد آورد که امروز از ذوق آمدن آذین سرسری و با فرض اینکه کسی در کلاس‌ها نیست آنها را فقط از دور نگاه کرده بود. اما خب فرضش اشتباه از آب درآمد و حالا در کلاس خودشان با بغل دستی‌اش رو به رو شده بود. <ادامه دارد....> @Eema_MBTI |
ایما | شخصیت شناسی MBTI
°•‌ماجراجویی در مدرسه ۲🏫•° |بخش اول| بعد از اینکه مطمئن شد ساره او را شناخته دستش را از روی دهان او
°•‌ماجراجویی در مدرسه ۲🏫•° |بخش دوم| لعیا دوباره به حرف آمد:《راستش قبل از اینکه شروع کنی به نگاه کردن کلاسا خیلی احتمال اینو میدادم که پیدام کنی و برنامه‌هام به هم بریزه. اما خب شانس آوردم.》 ساره از سرِ نترس او خوشش می‌آمد. دختری مرموز که کارهایی عجیب میکرد. حتی سر درس‌هایش هم برای حل مسائل روش های جدید ابداع میکرد. 《خب حالا الان میخوای چیکار کنی؟! خدایی حوصلت سر نرفت تا الان؟》سوال آخر را با لحنی خندان پرسید. لعیا میخواست اعتراف کند که اینجا ماندن هیجان تجربه‌های قبلیش را نداشت، که ناگهان صدای بلندی آنها را به سکوت واداشت. صدای به هم خوردن در ساختمان بود. هر سه نفر گوش‌هایشان را تیز کرده بودند اما دیگر صدایی نیامد. آذین پرسید:《صدای چی بود؟ مگه به غیر از ما کس دیگه‌ای هم اینجاست؟....》 ساره با تردیدی که سعی میکرد در صدایش مشخص نباشد گفت:《حتما بابامه. بیا بریم حتما اومده دنبالمون.》 هر دو خواستند از کلاس خارج شوند که.... <ادامه دارد....> @Eema_MBTI |