eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
27هزار عکس
18.2هزار ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 آیه ۱۱۹ سوره انعام 🌸 وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ ۗ وَإِنَّ كَثِيرًا لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَآئِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۗ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ (۱۱۹) 🍀 ترجمه: و شما را چه شده از آنچه كه نام خدا بر آن برده شده نمی ‌خورید؟ و در صورتی كه آنچه را خدا بر شما حرام نموده برای شما بیان كرده است، مگر چیزی كه به خوردن آن ناچار شوید؛ و قطعاً بسیاری، دیگران را از روی جهل و نادانی با خواسته ‌های نامشروع خود گمراه كرده ‌اند؛ یقیناً پروردگارت به تجاوزكاران داناتر است (۱۱۹) 🌸 سپس مى‌ فرمايد: «وَ ما لَكُمْ أَلاّ تَأْكُلُوا مِمّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ: و شما را چه شده از آنچه که نام خدا بر آن برده شده نمی خورید؟ و در صورتی که آنچه را خدا بر شما حرام نموده برای شما بیان کرده است» سپس يک صورت را استثنا نموده، و مى ‌فرمايد: «إِلاّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ: مگر چیزی که به خوردن آن ناچار شوید» خواه اين اضطرار به خاطر گرفتارى در بيابان و گرسنگى شديد بوده باشد و يا گرفتار شدن در چنگال مشركان و اجبار كردن آنها به اين موضوع. بعد اضافه مى‌ كند كه «وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ: و قطعا بسیاری، دیگران را از روی جهل و نادانی با خواسته های نامشروع خود گمراه کرده اند» در پايان مى ‌فرمايد: «إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ: یقینا پروردگارت به تجاوزکاران داناتر است» همانها كه با دلايل واهى نه تنها از راه حقّ منحرف مى‌ شوند بلكه سعى دارند ديگران را نيز منحرف سازند. 🔹 پیام های آیه ۱۱۹ سوره انعام 🔹 ✅ خوردن گوشت حیوان هم اگر رنگ الهی داشته باشد حلال و گرنه حرام است. ✅ همه محرمات الهی، در مکتب آسمانی اسلام بیان شده است. ✅ اصل و قانون کلی در خوردنی ها، حلال بودن است و هر چه حرام باشد، خداوند بیان می کند. ✅ استفاده از خوردنی های حرام، در موارد اضطراری جایز است. ✅ تعیین حلال و حرام، بر پایه ی دستورات الهی است. ✅ گمراه ساختن مردم، تجاوز به حقوق جامعه است. آیه 119🌹 ازسوره انعام🌹 وَ ما = وچه شده است لَكُمْ =شمارا أَلَّا تَأْكُلُوا=که نمی خورید مِمَّا=از آنچه که ذُكِرَ=یاد شده است اسْمُ=نام اللَّهِ=الله عَلَيْهِ=برآن وَ قَدْ =درحالی که فَصَّلَ= به تفصيل بيان کرده لَكُمْ=برای شما ما =چیزی را که حَرَّمَ=حرام گردانيده است عَلَيْكُمْ=برشما إِلَّا =مگر مَا=آنچه اضْطُرِرْتُمْ=ناچارشوید إِلَيْهِ=به [خوردن ]آن وَ إِنَّ=وهمانا كَثِيراً=بسیاری لَيُضِلُّونَ=گمراه می کنند [دیگران را] بِأَهْوائِهِمْ=با هوس هایشان بِغَيْرِ =بی هیچ عِلْمٍ =دانشی إِنَّ=همانا رَبَّكَ=پروردگارتو هُوَ =خود أَعْلَمُ =داناتراست بِالْمُعْتَدِينَ =به تجاوزکاران 🌹🍃🌹🍃🌹
119.mp3
3.99M
آیه ۱۱۹ ازسوره انعام 🌹استاد قرائتی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️ یک فنجان معرفت ؛ رَه‌بری‌های رهبر 🔅رهنمود امروز : به چه کسی نیکی کنیم...؟! @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اونایی که تو این مدت همش میگفتن چرا به جای مردم خودمون طلاهاتون رو میدین به لبنان و غزه، این روزا دوباره همون آدما دارن بخاطر شب یلدا برا نیازمندای کشورم ارزاق و کمک جمع می‌کنن؛ چرا خرج کریسمس رو به فقرا نمیدین؟ @Emam_kh
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ از همسران آقای قرائتی که خودش خبر نداشته تا چک زدن خدا به امام زمان قلابی 😂 @Emam_kh
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانم مجری که دیروز با اشاره رهبر جانمان چفیه ایشون رو هدیه گرفتن،دیشب در پخش زنده شبکه ۲ چفیه ای که براشون خیلی عزیز بود و سالها منتظرش بودن رو هدیه دادن به یک همسر شهید حزب‌ الله دمت گرم که از قضاوت دیگران نترسیدی و با شجاعت از کار قشنگت گفتی ✍ 🇮🇷امینی آزاده🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 «وظیفه فرزندان در قبال خمس ندادن پدر» 💬پرسش اگر پدری اهل خمس دادن نباشد، تکلیف فرزندان چیست؟ ✅پاسخ 🔹 مقام معظم رهبری: اگر پدری اهل خمس نباشد، فرزندان می‌توانند از اموال او استفاده کنند و خوردن و آشامیدن و پوشیدن و ... اشکالی ندارد. نماز و روزه هم صحیح است، البته اگر اثر دارد لازم است او را امر به معروف کنند. 📚 پی‌نوشت: استفتائات پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبري @Emam_kh
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ نـاحــله قسمت‌‌سی‌ودوم نوشته‌فاطمه‌زهرادرزی‌وغزاله‌میرزاپور زنگ زدم بهش خوشبختانه تا ۶ خونه بود وقتی دیدم زمان دارم خیالم راحت شد دراز کشیدم رو تخت و چشمامو بستم... +دختر جون گوشیت ک خودشو کشت بیدار شو دیگه دیرت میشه ها یهو نشستم سرجام و با وحشت گفتم _ساعت چنده؟؟؟؟ +پنج و۱۳ دقیقه _عهههه چرا بیدار نشدمم ؟؟؟ +بعد مدتها یه ناهار سوخته واسه بابات درست کردی خسته شدی!!! خواب موندی ساعت چند باید باشی خونشون ؟ _هفت + خب پس چرا لفتش میدی پاشو زودتر به کارات برس.دیگه نزنی تو سر خودت بگی دیرم‌شد . یهو وسط حرفش پریدم گفتم ای وااااایییییییییی ماماااننننن +زهره مار سکته کردم چتهه بچه ؟ _وای مامان وای لاک زدم خوابیدممم +خب چ ربطی داره _وضو گرفته بودم حالا چجوری نماز بخونمممم +خو چرا اون موقع لاک زدی؟ انقده حرصم گرفته بود دلم میخواست جیغ بزنم مامانمم با شناختی ک ازم داشت یه لیوان اب بهم داد و بقیه اشو پاشید روم وگفت + اشکالی نداره دخترم وقت داری پاکش کن دوباره بزن خندم گرفت از کارش از نو پاکشون کردم وضومو گرفتم و نماز خوندم بعد دوباره زدم وقتی از خشک شدنشون مطمئن شدم لباسم و تنم کردم خیلی بهم میومد نشستم رو صندلی مامانم اول موهامو کامل شونه زد بعد با یه مدل خاصی بافتشونو وپشت سرم شکل گل جمعشون کرد کناره های گیسامو کشید تا بیشتر واشه هر مرحله ام با تاف فیکس و محکمشون کرد جلوی موهامم یه خورده چپ گرفت که اونم جز موهای بافته شدم بود وسط موهامم چندتا گیره خوشگل زد بعد از موهام رفت سراغ صورتم خیلی ملیح و ساده آرایشم کرد ولی همونم باعث تغییر قیافم شد از نظر خودم خوشگل شده بودم از دیدن خودم تو آینه ذوق کردم خواستم بوسش کنم که با جیغش یادم اومد با اینکار هم رژ ماتم پاک میشه هم صورت خوشگل مامانم رژی میشه خلاصه از بوسیدنش منصرف شدم و با نگام ب ساعت گفتم _ ای واییی قرار بود ۵ ونیم بابا و بیدار کنم ۶ و ۴۰ دیقه است وایییی مامان گفت: ازدست تویِ سر به هوا ازاتاق بیرون رفت شالم و انداختم سرم یخورده از موهای رو پیشونیم مشخص شد ی طرف کوتاه تر شالم و انداختم سمت راستم و طرف بلند تر جلوی پیراهنم بود پاییزی سبزآبیم و ورداشتم با اینکه دلم نمیخواست روپیراهن بلندم چیزی بپوشم به علت سرمای هوا چاره ای نداشتم رفتم پایین رو کاناپه نشستم تا بابام آماده شه همش نگران بودم دیر برسم بابا آماده شده بود و رفت بیرون .منم از جام بلند شدم و دنبالش رفتم کفش مشکی پاشنه دارم و پوشیدم البته پاشنه هاش خیلی بلند نبود نشستیم تو ماشین آدرس و از تو گوشیم واسش خوندم ۱۰ دقیقه بعد تو خیابونی بودیم که ریحانه گفته بود دقت ک کردم فهمیدم دقیقا جایی بود که اون اتفاقا برام افتاد وآدمی که هیچ وقت هویتش برام مشخص نشد کیفم و خالی کرد و افتاد به جونم که محسن و محمد ناجیم شدن نزدیک خونه ی معلمم اسم کوچه هارو یکی یکی خوندیم تا رسیدیم ب کوچه شهید طاهری داخل کوچه که رفتیم چندتا ماشین و یه عده جوون و جلوی یه خونه دیدم حدس زدم که خونه ریحانه اینا همینجا باشه جلوتر که رفتیم با دیدن محمد مطمئن شدم و به بابام گفتم همینجاست بابا نگه داشت و گفت +خواستی برگردی بهم زنگ بزنم اگه بودم بیام دنبالت _چشم .ممنونم از ماشین پیاده شدم هیچ خانومی اطراف نبود و فقط یه عده پسر دم در ایستاده بودن مردد بودم کجا برم نمیشد یهو از وسطشون رد شم همینطور ایستاده بودم که چشمم خورد ب محمد پیراهن کرم رنگ که یقش مشکی بود و کت شلوار مشکی تنش بود یه کفش شیک مشکیم پاش بود با اتفاقی که دفعه قبل افتاد میترسیدم حتی نگاش کنم یخورده جلوتر رفتم. تو همین زمان محسنم پیداش شد تا چشش بهم خورد به محمد بلند گفت + عه این اینجا چیکار میکنه ؟ محمد باشنیدن حرفش نگاهش و گرفت وبرگشت سمتم وبا دیدن من اروم به محسن گفت _هیس زشته سرمو برگردوندم بابام که هنوز نرفته بود از ماشین پیاده شد بهم نزدیک شد و گفت +فاطمه جان چرا نمیری داخل مگه اینجا نیست ؟ خواستم جوابش و بدم که با شنیدن یه صدای آشنا زبونم نچرخید برگشتم سمت صدا محمد بهمون نزدیک شده بود نگاهش سمت من بود اولش فک کردم کسی پشتمه و داره به اون نگاه میکنه ولی بعدش فهمیدم در کمال تعجب با خودمه .چهرش بر خلاف گذشته جمع نشده بود ابروهاشم بهم گره نخورده بود صداشم خشن نبود گفت _سلام خوش اومدین بفرمایید داخل ریحانه بالاست حدس زدم شاید بخاطر حضور پدرم رفتارش مثه قبل نبود منتظر جوابم نموند خیلی گرم و با لبخند به بابام دست داد و احوال پرسی کرد منم نگاه پر از حیرتم و ازش برداشتم و بی توجه به اون با بابام خداحافظی کردم و رفتم داخل قدم اول از حیاط و که... ادامه‌دارد...
همه صلوات فرستادن بعدشم ب گفته عاقد دست زدن دختر خاله های ریحانه و یه عده دختر که نمیشناختمشون شروع کردن ب جیغ زدن و کل کشیدن... مردای فامیل دوماد و اونایی به ریحانه محرم نبودن با آرزوی خوشبختی براشون از خونه خارج شدن ریحانه و شوهرشم مشغول امضا کردن بود گفتم بیکار واینستم نزدیک عروس و دوماد شدم و ازشون عکس... ادامه‌دارد...