eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.7هزار عکس
17.9هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با امام حسین (علیه السلام) حرف بزن کلیپی زیبا و دیدنی در این مقطع کرونایی اگر اشگ تون جاری شد برای تعجیل درفرج آقا امام زمان (عج) دعا کنید. @Emam_kh
 🏴تغییر نذر اربعین 🔷س 5369: آیا می شود کسی که روز اربعین نذری دارد آن را روز قبل اربعین انجام دهد؟ ✅ج: اگر صیغه مخصوص نذر را ـ که در رساله‌های عملیه ذکر شده است ـ نخوانده‌، عمل به آن لازم نیست و می‌تواند تغییر دهد، ولی اگر با لفظ مخصوص خوانده شده و مربوط به روزهای معینی بوده، باید بر طبق آن عمل کند. @Emam_kh
✨پسری به دنبال گمشده ها✨ قسمت۴۰ روز های اخر سال بود سهیل و ارشیا خودشان را برای کنکور اماده میکردند. داشتند آماده می شدند که به کلاس پایانی کنکور بروند. ارشیا گفت: _سهیل زود باش دیگه دیرمون شد _ارشیا تو برو من کار دارم بعد خودم میام _ای بابا سهیل الان چه کاری واحب تر از کلاس کنکور این روزا مشکوک میزنیا... ارشیا رفت و سهیل در مغازه ماند همان طور منتظر بود و بیرون را می پایید...تا اینکه بعد از دقایقی آن دختر را دید که بیرون منتظر سرویس مدرسه است. سهیل خیلی دوست داشت با او صحبت کند و از حسش به او بگوید و بداند آیا او هم چنین حسی دارد؟! اما جرعتش را نداشت می ترسید وقتی آن دختر فهمید پدر و مادر ندارد اجازه خاستگاری را ندهد و جواب رد بشنود😔 در حمین فکر ها بود که آن دختر سوار سرویس مدرسه شد و رفت سهیل دستپاچه و شد و خیلی زود در مغازه را بست و رفت به خیابان خدا خدا میکرد در آن لحظه تاکسی رد شود او سوار تاکسی با راننده تأکید کرد که تند حرکت کند. و به دنبال ان ماشین جلویی برود... ناگهان در یکی از کوچه ها راننده تاکسی ان ماشین را گم کرد سهیل کرایه ان را داد و پیاده شد کلافه دور خود میچرخید نمیدانست کجا برود که صدای زنگ مدرسه را شنید خوشحال شد به طرف آن صدا رفت داخل کوچه ایی بله تابلو بزرگ دبیرستان دخترانه را دید... سهیل از دور دبیرستان را نگاه میکرد ان دختر وقتی داشت به داخل میرفت نگاهی به سهیل انداخت و سریع رفت داخل... به نام خدایی که عشق را افرید لیلی را در ره مجنون بیآفرید سهیل چندین بار یواشکی ان دختر را جلوی مدرسه می دید اما دوست نداشت بدون اجازه پدرش جلو برود و غرورش به او اجازه نمیداد او خیلی دوست داشت ای کاش پدرش بود و قضیه را با او مطرح میکرد و این ماجرا به طور رسمی و قانونی حل بشود... این روزها همه استرس کنکور را داشتند ... سهیل این روزها او را نمیدید استرس سهیل از این هجران بود... سهیل تصمیم گرفت به در خانه ان دختر برود و از پدرش اجازه بگیرد که بیایند خاستگاری... در خانه را زد مردی غریبه دم در امد.. سهیل از دیدن او تعجب کرد _سلام ببخشید شما تازه اومدین اینجا _سلام بله چطور مگه _با اون خانواده قبلی کار داشتم _اونا ازینجا رفتن _نمیدونید کجا رفتن _نه اطلاعی ندارم _شمارشونو ندارین _نه ... دنیا سر خراب شد... سهیل عصبانی بود از دست خودش که چرا اینقدر دست دست کرد و زودتر به آفا حمید نگفت... شب بود و سهیل دلش بارانی در گوشه ایی از پارک روی صندلی نشسته بود، دختری امد کنار سهیل نشست سهیل هیچ توجهی به او نکرد _اخی نبینم ناراحت بشی پسر خوشکله دوس دخترت ولت کرده بذار یه رپ خوشکل برای وصف حالت بذارم توی اف ام🎤🎶 چه لاک خوش رنگی چه ارایشی داری چه دوس پسر خوبی چه ارامشی داری _خانم خاموش کن تو چی میگی این وسط؟ ها؟ _بابا ولش کن اونو فراموش کن چیزی که زیاده تو این دنیا دختر... اون نشد مثلا من! سهیل کفری شد و بلند شد از اونجا _ببین تا یه چیزی بهت نگفتم گمشو برو ازینجا آن دختر بلند شد و با کیفش زد به پهلوی سهیل و گفت: _خاک تو سر بی لیاقتت بکنم مغرور کوه یخی... _خاک تو سر خودت که خودتو کم ارزش کردی و خودتو میفرشی... ان دختر قوطی اب معدنی را از کیفش دراورد و محکم پرت کرد سمت سر سهیل و فرار کرد سهیل هیچ توجهی به او نکرد و همان جا روی صندلی نشست حوصله بحث کردن با این جور دختر ها را نداشت... ارشیا خیلی دلواپس سهیل شده بود موبایل هم نداشتن که از حال یکدیگر باخبر بشوند سهیل دیر وقت بود که به مغازه امد تا در را باز کرد ارشیا به سمتش امد برای اینکه دلش خنک شود اول به او سیلی زد و بعد با گریه گفت کجا بودی تو داداش دیوونه من دلم هزار راه رفت بعد همانجایی که سیلی زده بود ماچ کرد _ببخش که زدمت باور کن از دستت عصبی شدم _بازم بزن ارشیا بلکه ازین خلسه بیام بیرون _مثل اینکه حالت خوب نیست بیا اینجا دراز بکش تا برات ابمیوه بیارن... وقتی ارشیا برای سهیل ابمیوه می اورد سهیل اهی کشید و گفت: _اینقد دست دست کردم که خونشون رفت _خونه کی؟ از چی حرف میزنی؟ برام کامل تعریف کن ببینم چی شده
✨پسری به دنبال گمشده ها✨ قسمت۴۱ سهیل از سیر تا پیاز ماجرا را برای ارشیا تعریف کرد او میگفت و ارشیا بیشتر ناراحت می شد و موقعی که حرفای سهیل تمام شد با ناراحتی گفت: _خیلی نامردی سهیل چرا زودتر بهم نگفتی تا کمکت کنیم تا اینقدر اذیت نشی داداش غمت نباشه پیداش میکنیم همگی برات میریم خواستگاری فردا سایه به مغازه امد و قرار شد به اتفاق سهیل و ارشیا با پاساژ صوتی تصویری بروند و هر کدام گوشی موبایل بخرند. سایه تا چشمش به سهیل افتاد از چهره گرفته و مات سهیل ناراحت شد و گفت: _داداش چی شده تو مثل داداش نداشتم هستی منو ارشیا قول دادیم هر مشکلی که داری کمکت کنیم ارشیا به سایه اشاره کرد و گفت: _بعداً خودم برات تعریف میکنم اقا حمید برای روز جمعه سهیل و ارشیا به خانه شان دعوت کرد... ریحانه خانم در تدارک غذای خوشمزه بود کلی وقت بود که سهیل و ارشیا را ندیده بود. سفره را زیر درختی پهن کردند همگی دور سفره نشستند آقا حمید هم متوجه چهره ناراحت سهیل شد و گفت: _چی شده اقا سهیل تو فکری _هیچی آقا حمید _کنکور رو چیکار کردی خوب بود؟ _الحمدالله اره خوب بود سایه برای اینکه جو را عوض کند گفت: _بچه ها یه جوک قشنگی شنیدم بگم آقا حمید خندش گرفت و گفت: _ای دختره چش سفید مثلا خواستی بحث رو عوض کنی باشه بگو... _😉ای بابا...دو تا بچه دست یه پنگوئنی رو گرفته بودن تو خیابون قدم میزدن پلیس اومد جلوشو گرفت گفت بچه ها چرا اینو اوردین اینجا ببرید باغ وحش دوبارع فردا هم بچه ها دست پنگوئن رو گرفته بودن باز پلیس دیدشون گفت مگه نگفتم ببرید باغ وحش؟ بچه ها گفتن آقای پلیس اتفاقا دیروز بردیمش باغ وحش خیلی لذت برد حالا داریم می بریمش پارک عصر هم می بریمش سینما 😂😂😂😂 چنان این جوک خنده دار بود که سهیلم خندید ریحانه خانم گفت: _خدا نکشتت دختر😅 ارشیا داشت نوشابه میخورد که آن جوک یادش امد و کمی خندید و باعث شد نوشابه بریزد روی پیرهنش رفت کنار حوض تا با اب ان را پاک کند همان طور که می خندید پایش لیز خورد و افتاد داخل حوض... هیچ کس اختیار خندیدنش را نداشت😂 سهیل انقدر خندید که اقا حمید گفت: _پسر خفه شدی به خودت رحم کن ان روز هم برای خودش خاطره ایی شد ✍نوشته محمدجواد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا علی بن الموسی رضا ☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
🏳وقتی پرچم حضرت عباس(علیه السلام) رو همراه اسرا آوردن داخل قصر یزید یزید پرچم رل از دور دید به احترام پرچم بلند شد 🏳 وزیر پرسید یا امیر چرا تا پرچم علمدار حسین (علیه السلام) را دیدید بلند شدید ؟ ◇ پرسيد علمدار حسين (علیه السلام) چه ڪسۍ بود؟ 🏳 جواب دادن: عباس(علیه السلام) برادر حسين(علیه السلام) ابن علۍ(علیه السلام) ◇ یزیدگفت : این پرچم را نگاه کن تمام چوبه پرچم تير و ضربه شمشير خورده. وفقط جای قبضه ی دست علمدار سالم هست این علمدار تا لحظه ایی که جان در بدن داشته بود تا رمق آخر وفادار بود و پرچم را زمين ننداخته اسټ!! به راستی كه تا دنيا دنياست ديگر مادری همچين فرزندی را بدنيا نمياودد كه اینگونه شجاع و وفادار باشد 🌙 شب آخر وقتی همه اومدن از بین دو انگشت امام حسین (علیه السلام) جایگاهشونو تو بهشت ببینن نگاه نکرد و رفت . امام گفت عباسم تو جایگاهتو نمیبینی ؟ حضرت عباس(علیه السلام) گفت بهشت من شمایید❤️ ••السلام عليڪ يا ابالفضل العباس••
⭕️ با همت و همکاری خوب قوه قضائیه و قوه مقننه، واگذاری ظالمانه‌ی کشت و صنعت مغان ابطال شد و قطب کشاورزی ایران از چنگ مفت‌خورها به درآمد؛ الحمدلله به امید روزی که قوه مجریه هم از چنگ تنبل‌ها دربیاید. @Emam_kh
🔴 بسوزیم و بسازیم برای رکوردزنی پیاده روی اربعین! 🔹دقت کرده اید امسال که بخاطر ویروس منحوس ، توفیق نداریم هیچ خبری از شرق، شرق الاوسط، العربیه، خبرآنلاین، بی بی سی و ایران اینترنشنال نیست که همچون سالهای قبل، دم اربعین حضرت حسین علیه السلام هر سال که ایرانیان به عراق می رفتند و پایان ماه صفر، شیعیان عراقی برای شهادت حضرت رضا علیه السلام به مشهد ایران می آمدند، تیتر می زدند که مردان ایرانی بخاطر صیغه زنان عراقی به کربلا می روند یا مردان عراقی برای صیغه زنان ایرانی به مشهد می آیند! 🔸داغ فراق یار و یاد آن عشق و احساس پیاده روی نزدیک است جان از قالب ما خارج کند. یاد آن همه همدلی و ی ملت های ایران و عراق و زوار سایر ملت ها که فوج فوج به سوی قبر مطهر اباعبدالله همچون رودخانه عظیمی جاری می شدند، ما را می‌کشد. 🔹رفقا؛ همسنگران و هم قطاران؛ از این دوری بسوزید و بسازید خودتان را برای آینده. که هزار راه نرفته داریم. نفسی چاق کنید که اولین اربعین بعد از کرونا خدا را شاهد بگیریم که بتوانیم رکورد همه سالها را بزنیم و حسین و نام حسین و راه حسین و هدف حسین را برای عالمیان فریاد بزنیم که انسان از هر چیزی منع شود برای رسیدن به آن پرشورتر می‌شود! البته شوق رسیدن به حسین روز به روز در جان ما عمیق‌تر می‌شود. ، تجافی قبل از ظهورِ آن یار غریب و غائب و حاضر و ناظر است. ✅ داود_مدرسی_یان @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹اعمال روز اربعين 🌹التماس دعا @Emam_kh
💎 آیت الله حائری شیرازی ✅خانم‌ها به شوهرشان بگویند، نانی که سر سفره می آوری، اگر کم باشد و حلال، بهتر است که حرام باشد و زیاد. رزق مختصر و حلال، همان جاده تنگی است که منتهی به پل میشود، که آخرش سلامتی است. سفره اگر رنگین باشد و حرام، آن جاده پهنی است که ماشین میتواند به سرعت در آن بتازد، اما پل ندارد و به دره سقوط میکند. ✅ای مرد! این را خوب دریاب که تو راننده ماشین هستی و اهل و عیال تو مسافرانت. مبادا وسوسه ات کنند که «چرا در این جاده ی سنگلاخ و تنگ آمده ای؟ ما یک ساعت در ماشین فلانی نشسته بودیم، چقدر کیف داشت، جاده اش صاف بود و نرم ». ✅ راه تقوی راهی است که سرازیری و سربالایی، سنگلاخ و گردنه، تنگنا و معبر دارد، اما آخرش «پل» دارد اما جاده ی دنیا اتوبانی است که هرچه سریعتر بروند، زودتر به ته جاده که پلی در کار نیست می‌رسند و به دره پرت میشوند. ✅ گاهی یک عابر، لنگ لنگان میگذرد، نه تنها ماشین ندارد و پیاده است، که لنگ هم میزند، اما او در راه نجات است، با نظر حقارت در او منگر. @Emam_kh
⭕️ فرزندان یزید ، حرمله و ابن زیاد .... 🔻تصاویر کسانیکه ساعاتی قبل به حرم مطهر سید الشهدا علیه السلام هجوم آورده بودن و قصد به آشوب کشیدن حریم ملکوتی حرم مطهر سید الشهدا علیه السلام را داشتند. 🔻 گروه‌های منحرف در مسیر پیاده‌روی اربعین در حال اجرای نقشه‌های تفرقه‌آمیز انگلیسی و صهیونیستی هستند 🔻 نیروهای امنیتی عراق با آن‌ها برخورد کردند؛ یکی از گروه‌ها مرید شیخی از دیالی است که می‌گوید روح خدا در او حلول کرده! ‌ @Emam_kh