eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
17.7هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سبزه ام را می سپارم دست آقای نجف طالعم دست علی باشد برایم بهتر است سیزده را دوست دارم زاد روز حیدر است سیزده از هر شماره بهتر است سیزده را خواستند نحسش کنند دشمنان اهل بیت حذفش کنند سیزده چون میرسد شادی کنیم از علی مرتضی یادی کنیم...🌸🍃 روز طبیعت مبارک☘ @Emam_kh
راهبرد حکیمانه؛ آمریکا راه در رو ندارد 🔹آمریکا در ماجرای توافق برجام، خیانت و عهد شکنی کرد. در دنیا در این باره اتفاق نظر وجود دارد. اما در کنار این واقعیت، حقیقت مهمی وجود دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. ♦️رژیم آمریکا در نظم جهانی غالبا هر وقت اراده کرده، تعهداتش را زیر پا گذاشته و هر وقت هم میلش کشیده، غالبا بدون پرداخت هزینه توافق، طلبکار دیگران شده. این رفتار مستکبرانه بارها در سازمان ملل و شورای امنیت و آژانس بین المللی انرژی اتمی و ... اتفاق افتاده است. 🔹دولت آمریکا، چه زمانی که در کنار دادن برخی معافیت های تحریمی محدود و چند ماهه، کشورها را از همکاری اقتصادی پایدار با ایران بر حذر داشت و چه زمانی که رسما اعلام کرد از برجام خارج می شود، به توافق پایبند نبود. ظرف این پنج سال، تحریم هایی که باید متوقف می شد، چند برابر شد! ♦️ایران به مدت پنج سال، این بی چشم و رویی را تحمل کرد. اما از اوایل سال گذشته، سیاست صبر و انتظار تغییر کرد. از میانه سال، با هماهنگی مجلس و شورای عالی امنیت ملی، اتخاد اقدامات بازدارنده متقابل در دستور کار قرار گرفت. 🔹سر فصل این راهبرد، نگه داشتن رژیم بدعهد آمریکا، پشت درِ برجام و نشست های مشترک اعضای آن (مانند نشست امروز) است. ایران بر اساس عبرت های پنج ساله تاکید کرده آمریکا بدون برداشتن تحریم های مالی، بانکی و نفتی (آن هم به شکل راستی آزمایی شده و قابل اعتماد)، حق بازگشت مجدد به برجام را ندارد. ♦️جا نمایی تحقیر آمیز آمریکا به این شکل، که نتیجه خباثت های دولت های اوباما، ترامپ -و بایدن در چند ماه گذشته- است، در تاریخ آمریکا کم سابقه است. 🔹دولت بایدن دو راه بیشتر ندارد: به مسیر بدعهدی و زورگویی دو دولت قبلی ادامه دهد و عرصه را در دنیا به عنوان دولتی غیر قابل اعتماد، بر خود تنگ کند؛ یا سرشکستگی را به جان بخرد و به تعهداتش برگردد. ♦️مقاومت ملت ایران، با رویکرد جدید در حال جواب دادن است؛ و اگر کسانی بخواهند از داخل، در این راهبرد حکیمانه خلل وارد کنند، به دشمن خدمت کرده اند. خیانت این است که کسی بخواهد اعلام بازگشت آمریکا به توافق (بدون برداشتن تحریم ها) را برای ملت ایران فاکتور کند؛ یا رفتار های تاکتیکی آمریکا را توجیه نماید. 🔹چهارچوب منطقی مطالبه ایران روشن است: آمریکا باید تحریم های مالی، بانکی و نفتی را لغو کند و این موضوع راستی آزمایی شود. تنها در این صورت است که ایران هم به انجام همه تعهدات بر می گردد. ♦️آزمون صداقت دولت آمریکا به این است که بدون بهانه جویی و مقدمه تراشی، به تعهدات نقض شده خود باز گردد. ادعای مذاکره دوباره درباره برجام (!)، رفتار های نمایشی و سمبلیک، و یا ادعای واگذاری مشوق (!؟) بدون لغو تحریم ها، هیچ کدام پذیرفتنی نیست. ✍ محمد_ایمانی @Emam_kh
‼️تيره شدن مُهر 🔷س 5365: وظيفه ما در مورد مهرهايى كه سطح آنها تيره است، چيست؟ ✅ج: صِرف تيره شدن، مانع سجده نيست، اما اگر چرکِ روى مهر، ضخامت و جِرم داشته باشد، به گونه ای که مانع رسیدن پیشانی – به مقدار لازم - به مهر گردد، سجده بر آن صحیح نیست. 📕منبع: leader.ir @Emam_kh
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرامشِ وارونه!!! اَلّلهُمَّـ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج🌹 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 108 آنقدر از علم پزشکی سر در می آوردم که به خودم دروغ نگویم؛ یک چیزیم شده بود. فهمیدن این همه ماجرای تلخ یکباره برایم غیرقابل هضم و سنگین بود که روانم را حساس کرده بود. حتی یک لحظه هم دلم نمی‌خواست به شنیده‌ هایم فکر کنم، دلم نمی‌خواست هیچ کدام از آدم هایی که از سر راهی بودنم باخبر بودند را ببینم، فرهاد استثنا بود. اوضاع هوا کمی بهتر شده و جاده قابل دید شده بود که فرهاد دو مرتبه پشت فرمان نشست و ماشین را حرکت داد. مدتی به حرف های معمولی گذشت که چشم هایم گرم شد. با صدا زدن های فرهاد چشم باز کردم. انقدر این چند وقت در ماشین نشسته بودیم که کمردرد کرده بودم. در جایم تکانی خوردم و از درد کمر صورتم جمع شد و دستی به کمرم کشیدم. -ساعت خواب خانوم. - ببخشید نمی دونم چرا تو ماشین که میشینم فوری خوابم می بره. - فدای سرت. رسیدیم. به اطرافم نگاه کردم. داخل پارکینگ بودیم، از بزرگی و تعداد زیاد ماشین های پارک شده در پارکینگ فهمیدم مجتمع طبقات زیادی دارد. دستگیره در را کشیدم و پایین رفتم. همراه فرهاد با آسانسور به طبقه هشتم رفتیم. در واحد شماره دو را با کلید باز کرد و کناری ایستاد. - بفرمایید. به خونه خودت خوش اومدی. لبخندی زدم و داخل رفتم. از بزرگی و تجلل سالن رو به رویم که به رنگ سفید و طلایی دیزاین شده بود حیرت کردم. - اینجا چقدر بزرگه. فکر می کردم یه خونه مجردی کوچکه. اخمی نمایشی کرد. -خونه مجردی چیه دختر خوب!؟ من اون جوریم؟! -منظور بدی نداشتم. - من این واحد رو نزدیک یک سال پیش خریدم که زن گرفتم دستش و بگیرم بیارمش خانومی کنه برام توش. معذب شدم. من زن فرهاد نبودم، اینجا چه کار می کردم؟! ادامه داد: البته یه خورده جابه‌جایی صورت گرفت که مسئله ای نیست، اول دستش و گرفتم آوردم اینجا بعدا قراره بگیرمش. با خنده چشمکی زد. چقدر حالم بد بود، که با این حرف هایش دیگر دلم هوایی نمی‌شد و فقط آشوب بود که دلم را مالش می داد. تمام حس های بد دنیا به سمتم یورش آوردند. ترسناک ترین شان ترس بود. می ترسیدم، نمی دانم چرا ولی می ترسیدم... شاید از آینده! نمی دانم شاید هم نمی خواستم که بدانم... نگاهم چه در خود داشت که فرهاد نگران قدمی سمتم برداشت. - خوبی؟ گاز محکمی از لبم گرفتم شاید حس درد جسمی، افکار آزاردهنده را فراری دهد. -خوبم، فقط مزاحمت نیستم اینجا؟ -دیوونه ای؟! این فکرا چیه؟! من به زور آوردمت اینجا. تو که داشتی می رفتی تبریز. پس دیگه فکر احمقانه نکن. - فرهاد من واقعا نمی تونم برگردم پیشتون توی خونه ی بابا. یه حال بدی ام. تو خودم این توانایی رو نمی بینم که بخوام باهاشون روبرو بشم. نمی دونم خجالت می کشم یا چیه؟! از رنگ نگاهاشون می ترسم فرهاد... - کسی مجبورت نمی کنه که برگردی اونجا. تو این چند وقته خیلی آسیب دیدی، باید استراحت کنی و آرامشت رو به دست بیاری. بهم اعتماد کن بزار کمکت کنم. - ممنون که درک می کنی. لبخندی زد و با دست به سالن اشاره کرد. - برو بشین چای دم کنم. - مرسی میل ندارم. - واقعا؟ - واقعا. -پس بریم اتاق ها رو نشونت بدم. سری به نشانه موافقت تکان دادم و کنارش راه افتادم. سالن غذاخوری و آشپزخانه جدا از سالن اصلی بود. همه ی لوازم خانه با سلیقه خاص و خیلی هماهنگ با هم انتخاب شده بود. چشم از لوازم سفید و طلایی آشپزخانه گرفتم و رو به فرهاد پرسیدم: لوازم رو خودت انتخاب کردی؟ - نه بابا! من که سر در نمیارم، به یه شرکت دکوراسیون سفارش دادم، خودشون کارا رو کردن، من فقط گفتم مد روز باشه و شاد، همین. پسند کردی؟ از سوال نسنجیده ام پشیمان شدم و از جوابش خجالت کشیدم. احساس کسی را داشتم که پررویی را از حد گذرانده است. دیگر توجهی به هیچ کدام از لوازم نکردم و بحث را تغییر دادم. فرهاد هم عادت کرده بود به این گریزهایم از جواب دادن... -خیلی خسته ام. کجا می تونم یکم استراحت کنم. باید قرصام رو هم بخورم. -دنبالم بیا اتاقت رو نشونت بدم. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد...... 🌺🍃🌸🍃🌺
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 107 شانه ای بالا انداختم و سرم را با تردید ولی برای تایید تکان دادم. لبخندی زد و گفت: پس بزن بریم. در موازاتش از محوطه ترمینال خارج و سوار ماشین شدیم. حس کردم توضیحی به فرهاد بدهکارم. -فرهاد؟ -جون دلم؟ -اگه خواستم برم معنیش این نبود که جای تو، تو زندگیم از همه سست تره. سنگینی نگاهش را با تمام وجود حس کردم ولی توجهی نکردم. فهمید که نباید حرفی بزند. فقط با نگاهی دزدانه لبخند عمیقش را دیدم و دلم آرام گرفت. استارت زد و ماشین را به حرکت درآورد. نگاهم در جاده رو به رو بود که توده‌ای نارنجی رنگ را دیدم که دید را کور کرده و مستقیم سمت ما می‌آمد. با دست نشانه گرفتم و هول کرده گفتم: فرهاد اون چیه؟! چی شده؟! -هیچی نیست نترس، طوفان ریزگرده. با قرار گرفتن در دل طوفان حجم زیادی از گرد و خاک داخل ماشین شد. شدیدا به سرفه افتادم. فرهاد سریع شیشه را بالا داد. داخل ماشین پر از گرد و خاک شده بود. -خوبی؟ خودش هم چند تک سرفه زد. سرفه هایم آنقدر شدید بود که قفسه سینه ام به درد آمده و حالت تهوع گرفته بودم. ماشین را کناری پارک کرد. چند ضربه به پشتم زد. بطری آب را مماس لب هایم گرفت. - بخور. راه نفست وا شه. از دستش گرفتم و میان سرفه هایم چند جرعه نوشیدم. سرفه هایم کمتر شد و تک سرفه های آخر را زدم و اشکهای حاصل از سرفه هایم را پاک کردم. نا در بدنم نمانده و به پشتی تکیه زدم. -بهتری؟ سرم را سمتش برگرداندم. کج نشسته و دستش را به پشتی پشت سرم تکیه زده بود. -خوبم. نگاهش را در صورتم به گردش در آورد. موهایش را کلافه به عقب هل داد و نگاهش را به جاده داد. چیز زیادی معلوم نبود، گرد و خاک مثل مه عمل کرده و دید را کور کرده بود. شیشه ماشین هم پر از خاک شده بود. -خدا کنه زیاد طول نکشه. - یه چیزهایی شنیده بودم راجع به ریزگردها ولی فکر نمی کردم اینجوری باشه. صد رحمت به آلودگی هوای تهران! چه جوری زندگی می کنند اینجا مردمش؟! - چاره چیه؟ حالا تا اوضاع و سامان بدن باید تحمل کنند. -خدا کنه زودتر وضعیت‌شون نرمال بشه. -انشاالله. مکثی کرد و ادامه داد: راستی پوریا شماره ام رو گرفت. گفت مادرش زنگ زده به پدرت و همه چیز رو براش تعریف کرده. چشم هایم را با درد بستم و هزار و یک واکنش از سمتش را در کسری از ثانیه متصور شده و درد کشیدم. -هیچی نگو فرهاد، خواهش می کنم! - باشه. معذرت می خوام اصلا بی خیالش. بحث را عوض کردم. - آپارتمانت کجاست؟ - نزدیک باشگاه. - من برم اونجا خودت چیکار می کنی؟ فرهاد من می تونم آپارتمانم تو تبریز رو بفروشم و... - لازم نکرده. آپارتمانم بزرگه تا الان که خیلی استفاده ای نداشته برام، نمی تونم تنها بزارمت اونجا. اگه سختت نیست تو یکی از اتاق ها می مونم. خیلی شناختی به همسایه ها ندارم و این که دلم نمی خواد تنها باشی. از اجازه گرفتنش شرمنده شدم و گفتم: خونه ی خودته دیگه. هر جور صلاحته. دستش را سمت دستگیره برد و قبل از باز کردن در گفت: برم ببینم اوضاع جاده چطوره؟ انگار طوفان فروکش کرد. خاک های شیشه رو هم پاک کنم. سری به نشانه ی موافقت تکان دادم. پیاده شد بعد از گرفتن خاک ها از شیشه، سوار شد و ماشین را در جاده به حرکت درآورد. به سمت تهرانی می‌رفتیم که چند ماه پیش با گریه، به خیالم برای همیشه، ترکش کرده بودم. به سختی در نبرد حس های بد و آزاردهنده ای بودم که رهایم نمی کردند. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد...... 🌺🍃🌸🍃🌺
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
❓نحوه ی پیدایش نسل حضرت آدم علیه السلام به چه شکل بوده است آیا خواهر و برادرها با هم ازدواج کردند؟ خود حضرت آدم علیه السلام و حوا سلام الله علیها طبق نص قرآن کریم از خاک آفریده شده اند و خداوند متعال از آن روح شریف در او دمید و انسان ایجاد شد. 🔹 نسل انسان از طریق ازدواج حضرت آدم با حوا و فرزندانی که متولد شده اند تکثیر شده است. گویا فرزندان زیادی هم از این دو بزرگوار به دنیا آمده اند و نقل شده که در هر بار زایمان فرزندان دو قلو از حضرت حوا به دنیا می آمده است. 🔰درباره ی نسل بعدی اقوال متعددی داریم: 1⃣ فرزندان آدم با بقایای نسل های انسان های پیشین که هنوز نسلشان کاملاً منقرض نشده بود و بقایایی از آن ها روی زمین زندگی می کرده اند ازدواج کرده اند و بدین ترتیب نسل انسان تکثیر پیدا کرده است. 2⃣ خداوند حوریان و همسرانی بهشتی برای فرزندان آدم ع خلق کرد و از ازدواج این ها با هم نسل بشر تکثیر شد. 3⃣ فرزندان انسان با افرادی از طایفه ی جن ازدواج کردند و نسل بشر از این طریق تکثیر پیدا کرد. 4⃣ فرزندان آدم با هم ازدواج کردند و در طبقه ی اول این اتفاق افتاد که خواهر و برادر با هم ازدواج کردند و از این طریق نسل انسان تکثیر شد. ❌ از آن جا که حرمت و حلیت تابع مصالح و مفاسد هستند چون در آن زمان ضرورت و مصلحت اقتضاء می کرد ازدواج با محارم حلال بود ولی در نسل های بعدی چون این ضرورت برداشته شد چنین ازدواجی حرام شد. 💠 روایتی از امام رضا علیه السلام بر این مطلب دلالت دارد. همچنین علامه طباطبایی ره از ظاهر آیه ی اول سوره نساء همین مطلب را استفاده کرده اند. خداوند متعال در آیه ی اول سوره نساء می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيبا» از ظاهر فراز «وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً» که یعنی از آن دو مردان و زنان زیادی را پراکنده کرد، می توان برای تقویت این نظر استفاده کرد؛ چرا که نفرموده: وَ بَثَّ مِنْهُما و مِن غیرهما. 🔰 در زمان حضرت آدم شریعتی به این معنا وجود نداشت و اولین پیامبر صاحب شریعت حضرت نوح علیه السلام است که با فاصله زمانی زیادی نسبت به حضرت آدم ع قرار دارند. در زمان حضرت آدم ع و پیش از حضرت نوح ع انسان ها بر طبق مقتضیات فطری و انسانی خودشان و آن چه پیامبرانشان بیان می کردند می بایست رفتار می کردند و بایدها و نبایدها بر طبق همین ها بود. ✳️ ممکن است شخصی اشکال کند که ازدواج با محارم با طبع و فطرت انسان ناسازگار است که در پاسخ باید گفت که چنین چیزی ثابت نشده است. پس به لحاظ ذاتی اشکالی در این ازدواج با فرض وجود مصلحت نیست. 💢 برخی ازدواج ها هم داریم که حرام است ولی ممکن است تحت شرایطی حلال شوند. مثلا ازدواج با خواهر زن حرام است ولی در صورت فوت همسر یا طلاق دادن او این حرام به حلال تبدیل می شود در صورتی که اگر حرمت ذاتی بود تحت هیچ شرایطی نباید حلال می شد. 📚 بیانات استاد محمدی شاهرودی 🍃☘🍃☘🍃☘🍃
✋درباره که دستگاه وزارت خارجه رقم میزند که دقیقا دور زدن قانون مجلس و بیانات مقام معظم رهبری است چند نکته لازم به تذکر است: ۱. دولت نشان داد که در مذاکرات حاصلی جز ندارد و از قدیم هم گفتند آزموده را آزمودن خطاست👈در اینجا هم دولت هم آمریکا ۲. آمریکا بدعهدی کرده و باید با بازگشت بدون قید و شرط و راستی آزمایی جبران کند و این سیاست اعلامی و غیر قابل تغییر است که با ادای الفاظ پیچیده لاپوشانی نمی شود. ۳. دولت که نمی داند و یا نمی خواهد بداند که تلاش و له له زدن آمریکا برای بازگشت به برجام و به مذاکره ایران یک سیاست راهبردی است که با گرا دادن های دولتی ها به تعجیل در رفع تحریمها! اینگونه میگویند عجله ندارند. ۴. گردش سیاست ایران به چین که از قبل ها باید اتفاق می افتاد و حداقل توازن را در روابط خارجی ایجاد می کرد نیز عاملی برای ترس آمریکا و تلاش برای بازگشت به برجام است و نمی داند که باید با اقتدار جبران مافات کند. ۵. قطعا دولتی که پس از فجایع دیپلماتیک گذشته و با وجود دلایل فوق، اینگونه سیاستهای نظام را نادیده می گیرد و دور میزند هست و تک تک افراد حاضر در صحنه خیانت مجرم تلقی می شوند و باید پاسخگوی اقدام خلاف قانون خود باشند. ✍ محمود_باقری @Emam_kh