13.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️پاسخهای کوبنده و منطقی دختر فلسطینی به روایتهای غلط مجری شبکه اسکای نیوز: این اخلاقی است که بگویید اسرائیلیها کشته شدهاند اما در مورد فلسطینی ها بگویید مردهاند؟
🔹نمیخواهم اتفاقات ۷ اکتبر را نادیده بگیرم، اما این برمیگردد به ۷۵ سال اشغال، پاکسازی قومی و نسلکشی فلسطینیها توسط اسرائیل!
#طوفان_الأقصى #فلسطین
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بچه مثبتها خیلی قیافه نگیرند!
امتحان سنگینه!
ریزش در پیش داریم برای هم دعا کنیم...
#فتنههادرپیشداریم
@Emam_kh
#احکام_نماز
اقتدا به کسی که نماز قضا میخواند.
❓ سوال:
آیا می توان به کسی که در حال خواندن نماز قضا می باشد، اقتدا کرد؟ اگر نه، تکلیف نمازهای گذشته که از این حکم خبر نداشته ایم، چیست؟
✅ پاسخ:
اگر امام جماعت، نمازی می خواند که یقینا آن نماز قضا شده است ، می توان به او اقتدا کرد، ولی اگر نماز امام، قضای احتیاطی باشد (یعنی قضا شدن آن قطعی نیست)، نمی توان به او اقتدا کرد. البته نمازهای قبلی اگر رکنی از آنها، کم یا زیاد نشده باشد، به صورت فرادا صحیح است.
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله خامنه ای
@Emam_kh
رمان واقعی«تجسم شیطان»
قسمت_ششم
فاطمه داخل اتاق شد و در را پشت سرش بست، حسین که اشک چشمانش با آب دماغش قاطی شده بود با دیدن مادر صدایش بدجور بلند شد.
فاطمه نگاهی به حسین انداخت، دلش نیامد این بچه بیش از این اذیت بشود، آغوشش را باز کرد و همانطور به طرفش می رفت گفت: مامانی عزیزم، گریه نکن،مامان ناراحت میشه!
حسین بینی اش را بالا کشید و با زبان شیرین کودکی و بریده بریده گفت: د...عوا...نکنید، من...میترسم.
فاطمه، حسین را محکم بغل کرد و گفت: منم از این خونه میترسم، منم از بابات میترسم، اصلا من از این دنیا میترسم و بعد موهای حسین را نوازش کرد و ادامه داد: می خوای بریم پارک؟
حسین با تکان دادن سرش جواب بله را داد.
فاطمه سریع به سمت کمد لباس داخل اتاق رفت و اولین مانتو و روسری که دم دستش بود پوشید و چادرش را روی سرش انداخت، کاپشن و کلاه حسین که همیشه روی دراور و آماده بود، به تن حسین کرد و از اتاق بیرون آمد.
روح الله و بچه ها که بی صدا هرکدام روی مبلی آبی رنگ با کمینه های طلایی نشسته بودند با ورود فاطمه به هال از جا برخواستند.
روح الله قدمی به طرف فاطمه برداشت، فاطمه با یک دستش حسین را بغل کرده بود و با دست دیگرش اشاره کرد و گفت: به خدا اگر جلوم را بگیری یا بخوای دنبالم راه بیافتی چنان جیغ و دادی بکشم که کل کارمندای زیر دستت و همسایه ها بفهمن که آقا چه دسته گلی به آب داده...
روح الله زیر لب لااله الاالله گفت و برگشت روی مبل نشست.
فاطمه از خانه بیرون آمد، بی هدف در خیابان های تبریز می گشت، شهری غریب که حتی یک دوست و آشنا و قوم و خویشی در آن نداشت.
نمی دانست چکار باید بکند که صدای ضعیف حسین بلند شد: اینجا یه پارک هست، همون که همیشه ما را میاری..
فاطمه بوسه ای از گونهٔ سرد حسین گرفت و با پشت دست، اشک هایی را که ناخواسته خودشان میریختند پاک کرد و به طرف پارک رفت، پارک به دلیل سردی هوا و بیماری کرونا خلوت تر از همیشه بود و روی اولین نیمکت سیمانی سبز رنگی که کنار وسایل بازی قرار داشت نشست.
حسین را پایین گذاشت و گفت: برو با وسائل بازی کن و اصلا حواسش نبود که حسین هیچ وقت تنهایی سوار وسایل نمیشود.
حسین که انگار حال مادر را درک میکرد و نمی خواست مزاحم خلوت مادر بشود، نگاهی به سنگریزه های زیر پایش کرد و خم شد و مشتی برداشت و خود را با پراندن سنگریزه ها سرگرم کرد.
فاطمه غرق فکرشد، یعنی کجای راه را اشتباه رفته بود؟! یعنی چه چیزی برای همسرش کم گذاشته بود که او به سمت شراره...با یادآوری نام شراره، لرزشی تمام بدنش را گرفت و زیر لب گفت: عجب مار خوش خط و خالی بود، من چه کارها براش نکردم و اون چقدر برام زبون میریخت و خودش را جای خواهرم جا میزد، درست یادش بود که چند بار با پدر و زن بابای روح الله به خاطر شراره درگیر شده بود، به طوریکه آنها، فاطمه را به دلیل حمایت از شراره از خانه خودشان بیرون انداخته بودند تا اینکه شوهر شراره مرد و مادر شراره به فاطمه زنگ زد و تاکید کرد دیگه با دخترش ارتباط نگیره،چون نمی خواست شراره با ارتباط با اقوام شوهر مرحومش یاد شوهرش بیافته و اذیت بشه و فاطمه هم سعی کرد کمتر با شراره ارتباط داشته باشه، گرچه خود شراره گهگاهی به فاطمه زنگ میزد و با روح الله هم صحبت می کرد اما فاطمه هیچ وقت به مخیله اش هم خطور نمی کرد که انتهای این ارتباط اینجور بشود...
فاطمه باید خوب فکر میکرد، باید تمرکز می کرد و بهترین راه را انتخاب می کرد..
اگر می خواست میدان را خالی کند و از روح الله جدا بشود، سرنوشت سه تا بچه اش چی میشد؟! مردم پشت سرش حرف میزدند...پدر و مادر و خانواده اش چه برخوردی می کردند؟!
باید عاقلانه تصمیم میگرفت،چرا که سرنوشت سه انسان دیگه به تصمیم او گره خورده بود.
اما هر چه بیشتر فکر می کرد، بیشتر به این نتیجه میرسید که یک کاسه ای زیر نیم کاسه شراره هست، فاطمه مطمئن بود از قضیه اجازه نامه ازدواج هیچ وقت با هیچ کس و حتی شراره حرف نزده، پس اون از کجا میدونست؟ اون از کجا از انباری خانه فاطمه خبر داشت؟!
فاطمه دستش را مشت کرد و روی پاهایش کوبید و گفت: باید این زن را از زندگی خودم و بچه هام حذف کنم، روح الله گفت که صیغه اش کرده، پس میتونه راحت صیغه را باطل کنه...آره بهترین راه همینه...منم به کسی نمی گم که روح الله همچی کاری کرده..
در همین حین صدای حسین و باد سردی که به صورتش خورد فاطمه را به خود آورد: مامان! من سرمام هست، میشه بریم خونه؟!
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
🟩 *مکتب عسکریین*
زمان امامین عسکریین علیهما السلام که استبداد و خفقان، انحراف و کجاندیشی به اوج خود رسیده بود، این دو امام عظیم الشّأن از طرق مختلفه از اصول و فروع اسلام حفاظت و پاسداری نمودند.
مبارزهی حضرت امام هادی علیه السلام، با غلات و بدعتگزاران مانند «ابن حسکه» و «فارس بن حاتم» معرّف تلاش پیگر آن حضرت با مخالفین دین میباشد.
مباحث اختلاف انگیزی همچون مخلوق بودن و یا قدیم بودن قرآن، که باعث فرقه بندیهای فراوانی شد و بیشتر از ناحیهی یهود، یعنی سرسخت ترین دشمنان اسلام مطرح میگردید به وسیلهی امام هادی علیه السلام به بهترین وجه خاتمه پیدا کرد.
مدرسهی امام عسکری علیه السلام بزرگترین مدرسهی اعتقادی، علمی و تربیتی است، با اینکه دورهی ایشان، خفقان، استبداد و مبارزه با نور هدایت اهلالبیت علیهم السلام، به نهایت رسیده بود.
امام عسکری علیه السلام منتقل کنندهی ولایت خاتم الأنبیا صلی الله علیه و آله وسلم به خاتم الاوصیاء یعنی حضرت بقیّه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف، بوده و مسائل حسّاسی همچون ایجاد شبکه ارتباطی بین شیعیان و زمینه سازی اعتقادی برای دوران غیبت، به دوش آنجناب بوده است.
شک و تردید در دین در زمان امام عسکری علیه السلام به اوج خود رسیده بود ولی امام علیه السلام با تعلیم و تربیت شاگردان و آشکار ساختن معجزات و اقدامات خارق العادّه، یعنی، هم از راه برهان و استدلال و هم از راه شهود راستین در برابر کفر، نفاق، ستم و انحراف ایستاد.
امام علیه السلام در بُعد زمینه سازی غیبت و بیان وظائف علماء در این دوران به ترغیب آنها به بیدار نمودن مردم و تشویق آنان به مقابله با شبکههای ابلیسی و تبلیغات شیطانی میپردازند و میفرمایند:
لولا مَن يَبقى بَعدَ غَيبَةِ قائمِنا مِنَ العُلَماءِ الدّاعينَ إلَيهِ ، و الدالّينَ عَلَيهِ ، و الذابّينَ عَن دينِهِ بِحُجَجِ اللّهِ ، و المُنقِذينَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّهِ مِن شِباكِ إبليسَ و مَرَدَتِهِ ، و مِن فِخاخِ النَّواصِبِ ، لَما بَقِيَ أحَدٌ إلاّ ارتَدَّ عَن دينِ اللّهِ و لکنهم الذين يمسکون ازمة قلوب ضعفآء الشيعة کما يمسک صاحب السفينة سکانها ، اولئک هم الأفضلون عند الله عزوجل.
توجه امام به اساسیترین وظیفه الهی، یعنی حفظ و حراسات قرآن و سنت نبوی، ایشان را از بیان جزئیترین مسؤلیت باز نمیداشت. آن حضرت همانطور که در پنهان و آشکار یک معلم بزرگ اعتقادات بود، یک مربی اخلاق و عمل نیز بحساب میآمد.
📘 برگرفتهازکتاب “عقیده، تربیت و اخلاق در مکتب عسکریین”
✍️ آیت الله سید محمود بحرالعلوم میردامادی دامظله
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاصه اسلام در یک جمله!
⁉️ امان یافتگان روز قیامت چه کسانی هستند؟
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت سالروز ولادت باسعادت امام حسن عسکری علیهالسلام
🇮🇷 @Emam_kh