eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
15.8هزار ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ قسمت_دوم 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم. 💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم. 💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند. از که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. 💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» 💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. 💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد. با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ و بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. 💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! 💠 دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟» دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!» 💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد... ادامه_دارد ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
🔴 نمی ارزد غربگرایی، مثل گیاه بی ریشه است. مُهره ها، تاریخ مصرف دارند. وقتی منقضی شد، آمریکا و انگلیس، پشت مزدوران خود را خالی و حتی قربانی شان می کنند. اشرف غنی در افغانستان -با همه لُغزخوانی هایش- آخرین سند این ادعاست. وطن فروشی، به حقارت آغاز و پایانش نمی ارزد. آنها که حقارت شخصیت دارند، این تحقیر را می خرند. ✍️ محمد_ایمانی @Emam_kh
⭕️ مرزهای فکری سرزمین ما ❌ اینکه به عنوان یک قطب اصلی قدرت در جهان، را در کنار روسیه و چین جزء تهدیدات امنیتی خود بداند و اولویت برخورد با این تهدیدات را ایران تلقی کند، آیا یک شوخی است یا از یک جدیت و واقعیت تاریخی برخوردار است؟! 🔹 ایران ادعای سرزمینی ندارد، اما مدعی اسلام، قرآن و دینداری در جهان است و با راهبرد الهیات رهایی‌بخش رودرروی استبداد و ایستاده است. 🔸 ایران ادعای سرزمینی ندارد، اما دار دفاع از مظلوم و به معنای واقعی، فارغ از هر مذهب و قومیتی است. 🔹 ایران ادعای سرزمینی ندارد، اما پرچم‌دار حقیقی و واقعی در جهان است. 🔸 ایران ادعای سرزمینی ندارد، اما علمدار آزادی از چنگال خونین صهیونیست‌هاست و آنرا به عنوان یک آرمان الهی در جهان مطرح کرده. این آرمان حتی در فوتبال قطر و واکنش مردم جهان نسبت به حضور رسانه های صهیونیستی، افراختن پرچم فلسطین توسط هواداران کشورهای مختلف و... به شکلی عریان خود را نشان داد. ❌ سؤال کلیدی بعدی این است که چرا ادعاهای سرزمینی و جهانگشایی در قبل از اسلام و بعد از اسلام فروکش کرده ولی اکنون به صورت یک آرمان الهی و انسانی خود را از پس‌ و پیش تاریخ، ناگهان از پرده برون انداخته؟! 🔹 پاسخ آن روشن است... سردمدار آن فتوحات کسانی بودند که حرص و ولع جهانگشایی داشتند، اما چنین حرص و ولعی در امامین و نیست. 🔸 سردمداران کسانی هستند که به صفت علم، عدل، انصاف، آگاهی، اخلاق و جوانمردی در ایران و جهان شناخته می‌شوند. اغلب و اعظم کادرهای انقلاب و حتی مردم عادی به چنین صفاتی شناخته می‌شوند و در تاریخ معاصر، صدها هزار و را برای برپایی این پرچمها تاکنون هزینه کرده‌اند. ❌ ادعای سرزمینی علیه ایران چه موضوع مناقشه روی اسم باشد و چه موضوع سه جزیره و یا ادعای حاکمیت در اروندرود که در زمان منجر به یک جنگ ۸ ساله و سقوط دیکتاتور بغداد شد، واقعا مضحک است؛ چون ایران بخواهد با همین منطق معارضین، وارد معرکه ادعاهای ارضی بشود، می‌تواند مدعی ۳ برابر خاک فعلی خود باشد. ادعای فکری سرزمینی ما کل کره زمین تحت زعامت است... 🔺 این ادعای ما نیست، این ادعا و وعده قرآن است: ✨ «وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (قصص آیه ۵) ✅ لذا (ره) فرمود: ما مصمم هستیم پرچم لا‌اله‌الا‌الله را بر سر قلل رفیع جهان به اهتزاز درآوریم. ⛔️ تمام تلاش و سه کشور شرور اروپایی در در و ها و... جلوگیری از تحقق چنین است. 💯 آنها خوب می‌دانند دولت و ملت ایران، تنها مدعی حقیقی و پای کار تحقق این وعده الهی است که به زودی رقم خواهد خورد.🇮🇷 ✅ ... در دنیا به زیست مستقل از کفر و شرک و نفاق فکر می‌کنیم. چنین زیستی ما را به جاودانگی و رستگاری در آخرت، به وسعت ابدیت، هدایت می‌کند. 🔺 به همین دلیل امروز ژنرال‌های و شرکای جهانی او شمشیرها را غلاف کرده‌اند و همگی در اتاق جنگ شناختی و جنگ ادراکی نشسته‌اند! @Emam_kh