eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
17هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 فراموش کردن سجده قرآنی 💬سوال: اگر سهوا سجده واجب تلاوت قرآن را انجام ندهیم، تکلیف چیست؟ ✅ جواب: به طور کلی ، مکلف باید سجده واجب قرآن را فوری انجام دهد ولی اگر فراموش کرده باشد هر زمان یادش آمد باید انجام دهد حتی اگر چند سال گذشته باشد. 📚 پی‌نوشت: استفتا از سایت آیت الله خامنه ای / شماره استفتاء: 97r6p2r @Emam_kh
🔴 عدول از ارزش ها به بهانه رونق گردشگری یک روز پس از افاضات وزیر گردشگری در مورد عدم امکان جذب گردشگر خارجی با وجود قانون حجاب ، کنسرت خواننده زن در یک کاروان سرا اجرا و در فضای مجازی پخش زنده شد!!! همزمانی این سخنان مسئله دار و این سهل انگاری و ولنگاری، خیلی چیزها را روشن می کند امت غیرتمند اگر در برابر این سیاست ها و نگاه های غلط ساکت بماند، کار از کار خواهد گذشت ... ✍ "قاسم اکبری" @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ نـاحــله قسمت‌‌هفدهم نوشته‌فاطمه‌زهرادرزی‌وغزاله‌میرزاپور ولی خودم ب خودم اینطوری جواب میدادم که شاید بخاطر رفتار عجیبش تو ذهنم مونده ،یا شاید نوع نگاهش، یاشاید صداش و یا چهره جذابش!! سرم و اوردم بالا چشمام ب عقربه های ساعت خوشگلم افتاد ک هر دوشون روی ۱۲ ایستاده بودن.... ساعت صفر عاشقی !! ی پوزخند زدم شنیده بودم وقتی اینجوری ببینی ساعت و همون زمان یکی بهت فکر میکنه .... خسته و کلافه از رخ دادن اتفاقای عجیب اطرافم چشام و بستم یه حمد خوندم و خیلی سریع خوابم برد صبح با نوازش دست بابا رو صورتم پاشدم +فاطمه جان عزیزم پا نمیشی نمازت قضا شدا؟ تو رخت خواب یه غلتی زدم و از جام پا شدم ‌ بعد وضو جانمازمو باز کردمو ایستادم برا نماز ! بعد اینکه نمازم تموم شد از رو آویز فرم مدرسمو پوشیدم کولمو برداشتمو رفتم پایین . نگا به ساعت انداختم . یه ربع به هفت بود‌ نشستم پیش مامان و بابا رو میز واسه صبحانه ! یه سلام گرم بهشون کردم و شروع کردم به برداشتن لقمه برا خودم . متوجه نگاه سنگین مامان شدم . سعی کردم بهش بی توجه باشه که گفت : +این چه رفتاری بود دیشب از خودت نشون دادی دختر ؟ نمیگن دختره ادب نداره ؟ خانوادش بلد نبودن تربیتش کنن؟ سعی کردم مسئله رو خیلی عادی جلوه بدم _وا چیکار کردم مگه !! یکم سرم درد میکرد. تازشم خودتون باید درک کنین دیگه . امسال سالِ خیلی مهمیه برا من. الان که وقتِ فکر کردن به حواشی نیست . با این حرفم بابا روم زوم شد و +از کی مصطفی واسه شما شده حواشی؟ تا خواستم چیزی بگم مامان شروع کرد +خاک بر سرم نکنه این حرفا رو به خود پسره هم گفتی که اونجور یخ بود دیشب؟. لقممو تو گلوم فرو بردم و : _نه بابا ‌ پسره خودش ردیه !به من چه . خیلی مظلوم به مامان نگاه کردم و ادامه دادم _مامان من که گفتم ... خدایی نمیتونم اونو .... با شنیدن صدای بوق سرویسم حرفم نیمه کاره موند ‌ از جام پاشدم . لپ بابا رو ماچ کردمو ازشون خداحافظی کردم از خونه بیرون رفتم کفشمو از جا کفشی گرفتم و ‌‌.‌... _ به محض ورود به مدرسه با چشمای گریونِ ریحانه مواجه شدم. سردرگم رفتم سمتش و ازش پرسیدم _چیشده ریحونم ؟ چرا گریه میکنی !؟ با هق هق پرید بغلم و +فاطمه بابام !!! بابام حالش خیلی بده ... محکم بغلش کردم و سعی کردم دلداریش بدم. _چیشده مگه؟مشکل قلبشون دوباره؟خوب میشه عزیزدلم گریه نکن دیگه! عه منم گریم گرفت . از خودم جداش کردمو اشکاشو با انگشتم پاک کردم مظلوم‌نگام کرد . دلم خیلی براش میسوخت‌‌. ۵ سال پیش بود که مادرشو از دست داد ‌.پدرشم قلبش ناراحت بود. از گفته هاش فهمیده بودم که دوتا برادر بزرگتر از خودشم داره. بهم نگاه کرد و +فاطمه اگه بابام چیزیش بشه ... حرفشو قطع کردمو نزاشتم ادامه بده! _خدا نکنهههه. عه . زبونتو گاز بگیر . +قراره امروز با داداش ببریمش تهران دوباره ! _ان شالله که خیلی زود خوب میشن .توعم بد به دلت راه نده . ان شالله چیزی نمیشه . مشغول حرف زدن بودیم که با رسیدن معلم حرفمون قطع شد . __ اواسط تایمِ استراحتمون بود که اومدن دنبال ریحانه . کیفشو جمع کرد . منم چادرشو از رو آویز براش بردم تا سرش کنه ‌. تنهآ چادریِ معقولی بود که اطرافم دیده بودم . از فرا منطقی بودنش خوشم میومد . با اینکه خیلی زجر کشیده بود اما آرامشِ خاصِ حاصل از ایمانش به خدا و توکلش به اهل بیت تو وجودش موج میزد .همینم باعث شده بود که بیشتر از شخصیتش خوشم بیاد . همیشه تو حرفاش از امام زمان یاد میکرد . ادمی بود که خیلی مذهبی و در عین حال خیلی به روز و امروزی بود ‌ خودشو به چادر محدود نمیکرد . با اینکه فعالیتای دیگه هم داشت درسشم عالی بود و اکثرا شاگرد سوم یا چهارم بود باهاش تا دم در رفتم . چادرشو جلو اینه سرش کرد . محکم‌بغلش کردمو گونشو بوسیدم . باهم رفتیم تو حیاط مدرسه که متوجه محمد شدم . از تعجب حس کردم دوتا شاخ رو سرم در آوردم بهش خیره شدم و به ریحانه اشاره زدم که نگاش کنه . _عه عه ریحون اینو نگا ریحانه با تعجب برگشت سمت زاویه دیدم . +کیو میگی؟ برگشت سمت محمد و گفت : سلام داداش یه دقه واستا الان اومدم. +نگفتی کیو میگی؟ با تعجب خیره شدم بهش . _هی..هیچکی دستشو تکون داد به معنای خداحافظی . براش دست تکون دادم و بهشون خیره شدم . عهه عه عه عه. محمدد؟؟؟ داداش ریحانه ؟؟ مگه میشه اصن؟؟ اخه ادم اینقد بدشاانسسس؟؟ ای بابا!! به محمد خیره شدم . چ شخصیتیه اخه ... حتی به خودش اجازه نداد بهم سلام کنه رو حساب اینکه ۲ بار دیده بودیم همو و هم کلامم شده بودیم . بر خلاف خاهرِ ماهش خودش یَک‌آدمِ خشک مقدسِ ... لا اله الا الله بیخیالش بابا اینو گفتم و چشم رو تیپش زوم شد. ولی لاکِردار عجب تیپی داره . ادامه‌دارد...
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ نـاحــله قسمت‌‌هجدهم نوشته‌فاطمه‌زهرادرزی‌وغزاله‌میرزاپور اینو گفتم خیلی ریز خندیدم . دلم میخاس جلب توجه کنم که نگام کنه . نمیدونم چیشد که یهو داد زدم _ریحووووون ریحانه که حالا در ماشینو باز کرده بود که بشینه توش وایستاد و نگام کرد . +جانم عزیزم؟ نگام برگشت سمت محمد که ببینم چه واکنشی نشون میده ‌ وقتی دیدم هیچی به هیچی بی اختیار ادامه دادم ‌ _جزوه ی قاجارو میفرسم برات !!! اینو گفتمو از خنده دیگه نتونسم خودمو کنترل کنم .خم شدم رو دلم و کلی خندیدم. ریحانه هم به لبخند ریزی اکتفا کرد و گفت : +ممنونتم فاطمه جونم . یک دو سه نشد که ماشین از جاش کنده شد . پشت چشمم و نازک کردم و رفتم سمت سالن. اه اه اه ‌ اخه چرا این پسره غیر عادیه؟ چرا انقد رفتارش رو من تاثیر داره ؟ چرا کل تایمِ کلاسارو با همین افکار گذروندم . چقدر دلم برای ریحانه میسوخت . دختر تک و تنها بیچاره داداششم که ، باید خداروشکر کرد تا حالا نکشتش . دلم میخواست تو زندگیشون فضولی کنم. نمیدونم چرا ولی یه جورایی جذاب بود برام ‌. تو همین افکار بودم که زنگ مدرسه خورد . وسایلامو مثه هیولا ریختم تو کیفو سمت حیاط حمله ور شدم . با دیدن سرویسم رفتم سمتش و سوار ماشینش شدم . ____ مشغول تستای ادبیات بودم که صدای قارو قور شکمم منو سمت اشپزخونه کشید . به محض ورود به اشپزخونه با خنده ی کش دار مامانم مواجه شدم ‌ +دختر چقد درس میخونی نترکی یه وقت ؟ _الان این تیکه بود یا ...؟ +تیکه چیه ؟؟بیا بریم بازار یه خورده لباس بخریم.نزدیک عیده ها . _مامااااانننن!!! عید دیگه چه صیغه ایهه؟؟ مگه من نگفتم اسم اینکارا رو الان پیش من نیار. من الان درگیر درساممم. درسسسسااااامممم +اه فاطمه دیگه شورشو در اوردیا . بسه دیگه دختر. خودتو نابود کردی . من نمیزارم مصطفی رو به خاطر .... دستمو گذاشتم رو بینیم و به معنای سکوت نچ نچ کردم ‌ و نزاشتم ادامه بده. _مامان من حرفمو گفتم . بین من و مصطفی هیچ حسی نیست حداقل از طرف من. من جز به چشم برادری بهش نگاه نکردم . این مسئله از نظر من تموم شدست . خواهش میکنم دیگه حرف نزنیم راجبش . اینو گفتمو رفتم سمت اتاقم . وای من واقعا بین این همه فشار باید چیکار کنم‌. وای ! تلفن خونه رو تو راه اتاقم برداشتم و شماره ی ریحانه رو گرفتم . یه دور زنگ زدم جواب نداد . برا بار دوم گرفتم شماره رو . منتظر شنیدن صدای ریحانه بودم که با شنیدن صدای مردونه ترسیدم و تلفنو قطع کردم. ینی اشتباه گرفتم شماره رو؟ دوباره از رو گوشیم شماره رو خوندمو گرفتم . بعدِ سه تا بوق تلفن برداشته شد . دوباره صدا مردونه هه بود . +سلام با شنیدن صدای محمد دستپاچه شدم . نمیدونستم باید چی بگم. به خودم فشار اوردم تا نطقم باز شه .با عجله گفتم : _الو بفرمایین ؟! دیگه صدایی نشنیدم . فک کنم بدبخت کف اسفالت پودر شد کم مونده بود از سوتی ای ک دادم پشت تلفن اشکم در اد. بلند گفتم _دوست ریحان جونم . ممنون میشم گوشیشو بهش پس بدین و تلفن دیگران و جواب ندین !!! اینو گفتمو دوباره تلفنو قطع کردم از حرص دلم میخواست مشت بزنم به دیوار . چند بار فاصله ی بین دستشویی و اتاقمو طی کردم که موبایلم زنگ خورد شماره ناشناس بود . برداشتم . جواب ندادم تا ببینم کیه که صدای ریحانه و شنیدم . +الو سلام . فاطمه جان ! بعد از اینکه مطمئن شدم صدای ریحانه است شروع کردم به حرف زدن ‌ _سلام عزیزم . چیشد ؟ بابات حالش خوبه ؟ چرا خودت تلفنتو جواب نمیدی ؟ +خوبه فعلا بهتره.ببخشید دیگه حسابی شرمندت شدم . شماره خونتونو نداشتم . بعد داداشمم ک .... سکوت کرد . رفتم جلو اینه و تو اینه برا خودم چش غره رفتم . ادامه داد . +داداشمم که نمیزاره به شماره نا آشنا جواب بدم . سعی کردم در کمال خونسردی باهاش حرف بزنم ‌ _خب ان شالله که حال پدرتون زودتر خوب میشه . زنگ زده بودم حالشونو بپرسم . راستی ریحانه جان ! جزوه رو فرستادم برات . +دستت درد نکنع فاطمه. ممنون بابت محبتت . لطف کردی . _خواهش میکنم . خب دیگه مزاحمت نمیشم . فعلا خدانگهدار ‌ +خداحافظ. سریع تلفنو قطع کردم و پریدم رو تخت ... ادامه‌دارد...
🔻سیاست بدون دین، تا کجا ایستادگی می‌کند؟ 🔹️ اینکه معروف است در دنیا سیاستمداران خریدنی هستند به خاطر این است که آنها در نهایت می‌خواهند زندگی کنند و شخصیت اجتماعی داشته باشند و می‌دانند که اگر بمیرند همه چیز تمام می‌شود. بنابراین وقتی جانشان تهدید می‌شود تسلیم می‌شوند. اما دینداران تازه وقتی پای شهادت باشد افتخار می‌کنند. 🔹️ این روحیه دینداری بود که یک مشت جوان مسلمان را در لبنان بر آمریکا و اسرائیل پیروز کرد. به خاطر دینشان، به خاطر ایمانشان پیروز شدند. 🔹️ این همه کشورهای عربی که از اسرائیل شکست خوردند، نمی‌دانم کدامتان جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل را یادتان هست. در ظرف شش روز اسرائیل، مصر، اردن، سوریه و لبنان را شکست داد. در شش روز جولان را از سوریه گرفت سینا را از مصر گرفت قسمتی از خاک لبنان و اردن را تصرف کرد فلسطین را هم که همه اش را گرفت. 🔹️ یک چنین قدرتی، در طول ۴۰ سال اعراب نتوانستند جوابش را بدهند. مصر با همه سلاح‌هایی که از آمریکا گرفته بود و سوریه با همه سلاح‌هایی که از شوروی گرفته بود نتوانستند از پس اسرائیل بر بیایند. 🔹️اما فقط یک مشت جوان حزب الله توانستند از پس این‌ها بر بیایند. چرا؟ برای اینکه این‌ها آماده شهادت بودند. بیانات مرحوم آیت الله مصباح یزدی (قدس‌سره) در تاریخ۱۳۷۹/۰۵/۲۰ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر معظم انقلاب در حرم مطهر رضوی۱۳۷۳/۰۱/۰۱: «و یرید الّذین یتّبعون الشّهوات ان تمیلوا میلاً عظیماً» کسانی که مست قدرت و شهوتند، میخواهند شما هم مثل آنها در غفلت به سر ببرید و راهتان را پیدا نکنید. لذا، گردن‌کلفتهای عالم که قدرت و شهوت و همه موجبات غفلت را با همدیگر دارند، هر جا به مردمی که بیدارند و دلهایشان به هدایت الهی نورانی است برخورد میکنند، میخواهند آنها را هم مانند خود دچار غفلت کنند و از راه راست منحرف نمایند. ما هم در سایه نامبارک نظامهای طاغوتی، راه را نمیشناختیم. ما هم از اخلاق اسلامی برکنار بودیم. خدا بر ما منّت نهاد، بیدارمان کرد و دلهایمان را روشن نمود. ✍🏻 اگر دولت یا ملت به خواسته های دشمنان که میل به شهوات است، تن دهد، معلوم نیست منت الهی مداومت داشته باشد. 🇮🇷 @Emam_kh
مردم ‎ مشکل ‎ وحجاب اجباری نداشتند بلکه از مشکلات اقتصادی ناراضی بودند که گویا اولویت دولت ما نیست. آدرس غلط به مردم ندید لطفا ✍ مسعود تاتلاری 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥آیت‌الله خاتمی، امام جمعۀ موقت تهران: برخی می‌گویند زیرساخت‌های حجاب فراهم نیست، خب حکومت را به دستتان دادند که زیرساخت‌ها را فراهم کنید. 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ پیشگویی مولای موّحدان عالم حضرت علی علیه السلام از ظهور و مشخصات داعش را از زبان مُفتی الأزهر مصر ببینید. @Emam_kh
🔴 فرزندان نحس بنی امیه پس از ظهور داعش، چندین سال مسئله فلسطین به حاشیه رفت و حاشیه امنی برای رژیم ایجاد شد حالا که به خصوص بعد از طوفان الاقصی دوباره موضوع فلسطین و غزه مورد توجه افکارعمومی جهان قرار گرفته بود، یک بار دیگر فرزندان نحس بنی امیه مانند پدرانشان در صدر اسلام به میدان آمده و باب نفاق و انحراف و تزویر و تحریف و جنایت را در قلب اسلام گشوده اند و مدتی است که باز فلسطین از صدر اخبار خارج شده و رژیم هار صهیونی با آسودگی خاطری بیشتر از همیشه جنایت می کند ... ✍ "قاسم اکبری" @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍏دارچین، قهرمان مبارزه با قند خون و دیابت دارچین در کاهش قند خون ناشتا عملکردی عالی دارد و به کنترل افزایش ناگهانی قند خون پس از وعده های غذایی کمک کند. 🌿🍊🌿🍊🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩مقام معظم رهبری: به حول قوه الهی گسترهٔ مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فرا خواهد گرفت✊ @Emam_kh
دو مساله همزمان امنیت روانی جامعه را برهم میزند: ۱. تحلیل‌های غلط یک عده که وسط این جنگ ادارک مردم را نسبت به وضعیت مهم مخدوش می سازند. ۲. عملکرد مسولین و اعلام عجز دائم که نداریم، نمیتوانیم، نمیشود!!! (گرانی، قطعی برق، بلاتکلیفی مساله فیلترینگ و...) ✍علیرضا زادبر 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹فرازی از سخنرانی سید هاشم الحیدری در رابطه با خطبه فدکیه 🔹گروه انصار نمازشان را رها نکردند حجابشان را ترک نکردند. دست از آیین و شعائر و مساجدشان نکشیدند. تنها با یک موضع سقوط کردند. در اینجا این سؤال مطرح می شود: علت چیست؟ ‌‌‌ @Emam_kh