💠 فراموش کردن سجده قرآنی
💬سوال: اگر سهوا سجده واجب تلاوت قرآن را انجام ندهیم، تکلیف چیست؟
✅ جواب:
به طور کلی ، مکلف باید سجده واجب قرآن را فوری انجام دهد ولی اگر فراموش کرده باشد هر زمان یادش آمد باید انجام دهد حتی اگر چند سال گذشته باشد.
📚 پینوشت:
استفتا از سایت آیت الله خامنه ای / شماره استفتاء: 97r6p2r
@Emam_kh
🔴 عدول از ارزش ها به بهانه رونق گردشگری
یک روز پس از افاضات وزیر گردشگری در مورد عدم امکان جذب گردشگر خارجی با وجود قانون حجاب ، کنسرت خواننده زن در یک کاروان سرا اجرا و در فضای مجازی پخش زنده شد!!!
همزمانی این سخنان مسئله دار و این سهل انگاری و ولنگاری، خیلی چیزها را روشن می کند
امت غیرتمند اگر در برابر این سیاست ها و نگاه های غلط ساکت بماند، کار از کار خواهد گذشت ...
#استحاله
#سوریه
#عبرت
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتهفدهم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
ولی خودم ب خودم اینطوری جواب میدادم که شاید بخاطر رفتار عجیبش تو ذهنم مونده ،یا شاید نوع نگاهش، یاشاید صداش و یا چهره جذابش!!
سرم و اوردم بالا چشمام ب عقربه های ساعت خوشگلم افتاد ک هر دوشون روی ۱۲ ایستاده بودن....
ساعت صفر عاشقی !!
ی پوزخند زدم شنیده بودم وقتی اینجوری ببینی ساعت و همون زمان یکی بهت فکر میکنه ....
خسته و کلافه از رخ دادن اتفاقای عجیب اطرافم چشام و بستم
یه حمد خوندم و خیلی سریع خوابم برد
صبح با نوازش دست بابا رو صورتم پاشدم
+فاطمه جان عزیزم پا نمیشی نمازت قضا شدا؟
تو رخت خواب یه غلتی زدم و از جام پا شدم
بعد وضو جانمازمو باز کردمو ایستادم برا نماز !
بعد اینکه نمازم تموم شد از رو آویز فرم مدرسمو پوشیدم کولمو برداشتمو رفتم پایین .
نگا به ساعت انداختم . یه ربع به هفت بود
نشستم پیش مامان و بابا رو میز واسه صبحانه !
یه سلام گرم بهشون کردم و شروع کردم به برداشتن لقمه برا خودم .
متوجه نگاه سنگین مامان شدم .
سعی کردم بهش بی توجه باشه که گفت :
+این چه رفتاری بود دیشب از خودت نشون دادی دختر ؟ نمیگن دختره ادب نداره ؟ خانوادش بلد نبودن تربیتش کنن؟
سعی کردم مسئله رو خیلی عادی جلوه بدم
_وا چیکار کردم مگه !! یکم سرم درد میکرد.
تازشم خودتون باید درک کنین دیگه .
امسال سالِ خیلی مهمیه برا من. الان که وقتِ فکر کردن به حواشی نیست .
با این حرفم بابا روم زوم شد و
+از کی مصطفی واسه شما شده حواشی؟
تا خواستم چیزی بگم مامان شروع کرد
+خاک بر سرم نکنه این حرفا رو به خود پسره هم گفتی که اونجور یخ بود دیشب؟.
لقممو تو گلوم فرو بردم و :
_نه بابا پسره خودش ردیه !به من چه .
خیلی مظلوم به مامان نگاه کردم و ادامه دادم
_مامان من که گفتم ...
خدایی نمیتونم اونو ....
با شنیدن صدای بوق سرویسم حرفم نیمه کاره موند
از جام پاشدم . لپ بابا رو ماچ کردمو ازشون خداحافظی کردم
از خونه بیرون رفتم کفشمو از جا کفشی گرفتم و ....
_
به محض ورود به مدرسه با چشمای گریونِ ریحانه مواجه شدم.
سردرگم رفتم سمتش و ازش پرسیدم
_چیشده ریحونم ؟ چرا گریه میکنی !؟
با هق هق پرید بغلم و
+فاطمه بابام !!!
بابام حالش خیلی بده ...
محکم بغلش کردم و سعی کردم دلداریش بدم.
_چیشده مگه؟مشکل قلبشون دوباره؟خوب میشه عزیزدلم گریه نکن دیگه! عه منم گریم گرفت .
از خودم جداش کردمو اشکاشو با انگشتم پاک کردم
مظلومنگام کرد . دلم خیلی براش میسوخت. ۵ سال پیش بود که مادرشو از دست داد .پدرشم قلبش ناراحت بود.
از گفته هاش فهمیده بودم که دوتا برادر بزرگتر از خودشم داره.
بهم نگاه کرد و
+فاطمه اگه بابام چیزیش بشه ...
حرفشو قطع کردمو نزاشتم ادامه بده!
_خدا نکنهههه. عه . زبونتو گاز بگیر .
+قراره امروز با داداش ببریمش تهران دوباره !
_ان شالله که خیلی زود خوب میشن .توعم بد به دلت راه نده . ان شالله چیزی نمیشه .
مشغول حرف زدن بودیم که با رسیدن معلم حرفمون قطع شد .
__
اواسط تایمِ استراحتمون بود که اومدن دنبال ریحانه .
کیفشو جمع کرد .
منم چادرشو از رو آویز براش بردم تا سرش کنه . تنهآ چادریِ معقولی بود که اطرافم دیده بودم .
از فرا منطقی بودنش خوشم میومد .
با اینکه خیلی زجر کشیده بود اما آرامشِ خاصِ حاصل از ایمانش به خدا و توکلش به اهل بیت تو وجودش موج میزد .همینم باعث شده بود که بیشتر از شخصیتش خوشم بیاد .
همیشه تو حرفاش از امام زمان یاد میکرد .
ادمی بود که خیلی مذهبی و در عین حال خیلی به روز و امروزی بود
خودشو به چادر محدود نمیکرد .
با اینکه فعالیتای دیگه هم داشت درسشم عالی بود و اکثرا شاگرد سوم یا چهارم بود
باهاش تا دم در رفتم .
چادرشو جلو اینه سرش کرد .
محکمبغلش کردمو گونشو بوسیدم .
باهم رفتیم تو حیاط مدرسه که متوجه محمد شدم .
از تعجب حس کردم دوتا شاخ رو سرم در آوردم
بهش خیره شدم و به ریحانه اشاره زدم که نگاش کنه .
_عه عه ریحون اینو نگا
ریحانه با تعجب برگشت سمت زاویه دیدم .
+کیو میگی؟
برگشت سمت محمد و گفت :
سلام داداش یه دقه واستا الان اومدم.
+نگفتی کیو میگی؟
با تعجب خیره شدم بهش .
_هی..هیچکی
دستشو تکون داد به معنای خداحافظی .
براش دست تکون دادم و بهشون خیره شدم .
عهه عه عه عه.
محمدد؟؟؟
داداش ریحانه ؟؟
مگه میشه اصن؟؟
اخه ادم اینقد بدشاانسسس؟؟
ای بابا!!
به محمد خیره شدم .
چ شخصیتیه اخه ...
حتی به خودش اجازه نداد بهم سلام کنه رو حساب اینکه ۲ بار دیده بودیم همو و هم کلامم شده بودیم .
بر خلاف خاهرِ ماهش خودش یَکآدمِ خشک مقدسِ ...
لا اله الا الله
بیخیالش بابا
اینو گفتم و چشم رو تیپش زوم شد.
ولی لاکِردار عجب تیپی داره .
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتهجدهم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
اینو گفتم خیلی ریز خندیدم . دلم میخاس جلب توجه کنم که نگام کنه .
نمیدونم چیشد که یهو داد زدم
_ریحووووون
ریحانه که حالا در ماشینو باز کرده بود که بشینه توش وایستاد و نگام کرد .
+جانم عزیزم؟
نگام برگشت سمت محمد که ببینم چه واکنشی نشون میده
وقتی دیدم هیچی به هیچی بی اختیار ادامه دادم
_جزوه ی قاجارو میفرسم برات !!!
اینو گفتمو از خنده دیگه نتونسم خودمو کنترل کنم .خم شدم رو دلم و کلی خندیدم.
ریحانه هم به لبخند ریزی اکتفا کرد و گفت :
+ممنونتم فاطمه جونم .
یک دو سه نشد که ماشین از جاش کنده شد .
پشت چشمم و نازک کردم و رفتم سمت سالن.
اه اه اه
اخه چرا این پسره غیر عادیه؟
چرا انقد رفتارش رو من تاثیر داره ؟
چرا
کل تایمِ کلاسارو با همین افکار گذروندم .
چقدر دلم برای ریحانه میسوخت .
دختر تک و تنها بیچاره
داداششم که ، باید خداروشکر کرد تا حالا نکشتش .
دلم میخواست تو زندگیشون فضولی کنم.
نمیدونم چرا ولی یه جورایی جذاب بود برام .
تو همین افکار بودم که زنگ مدرسه خورد .
وسایلامو مثه هیولا ریختم تو کیفو سمت حیاط حمله ور شدم .
با دیدن سرویسم رفتم سمتش و سوار ماشینش شدم .
____
مشغول تستای ادبیات بودم که صدای قارو قور شکمم منو سمت اشپزخونه کشید .
به محض ورود به اشپزخونه با خنده ی کش دار مامانم مواجه شدم
+دختر چقد درس میخونی نترکی یه وقت ؟
_الان این تیکه بود یا ...؟
+تیکه چیه ؟؟بیا بریم بازار یه خورده لباس بخریم.نزدیک عیده ها .
_مامااااانننن!!! عید دیگه چه صیغه ایهه؟؟
مگه من نگفتم اسم اینکارا رو الان پیش من نیار.
من الان درگیر درساممم. درسسسسااااامممم
+اه فاطمه دیگه شورشو در اوردیا .
بسه دیگه دختر.
خودتو نابود کردی .
من نمیزارم مصطفی رو به خاطر ....
دستمو گذاشتم رو بینیم و به معنای سکوت نچ نچ کردم و نزاشتم ادامه بده.
_مامان من حرفمو گفتم .
بین من و مصطفی هیچ حسی نیست
حداقل از طرف من.
من جز به چشم برادری بهش نگاه نکردم .
این مسئله از نظر من تموم شدست .
خواهش میکنم دیگه حرف نزنیم راجبش .
اینو گفتمو رفتم سمت اتاقم .
وای من واقعا بین این همه فشار باید چیکار کنم. وای !
تلفن خونه رو تو راه اتاقم برداشتم و شماره ی ریحانه رو گرفتم .
یه دور زنگ زدم جواب نداد .
برا بار دوم گرفتم شماره رو . منتظر شنیدن صدای ریحانه بودم که با شنیدن صدای مردونه ترسیدم و تلفنو قطع کردم.
ینی اشتباه گرفتم شماره رو؟
دوباره از رو گوشیم شماره رو خوندمو گرفتم .
بعدِ سه تا بوق تلفن برداشته شد .
دوباره صدا مردونه هه بود .
+سلام
با شنیدن صدای محمد دستپاچه شدم . نمیدونستم باید چی بگم. به خودم فشار اوردم تا نطقم باز شه .با عجله گفتم :
_الو بفرمایین ؟!
دیگه صدایی نشنیدم .
فک کنم بدبخت کف اسفالت پودر شد
کم مونده بود از سوتی ای ک دادم پشت تلفن اشکم در اد.
بلند گفتم
_دوست ریحان جونم . ممنون میشم گوشیشو بهش پس بدین و تلفن دیگران و جواب ندین !!!
اینو گفتمو دوباره تلفنو قطع کردم
از حرص دلم میخواست مشت بزنم به دیوار .
چند بار فاصله ی بین دستشویی و اتاقمو طی کردم که موبایلم زنگ خورد
شماره ناشناس بود . برداشتم .
جواب ندادم تا ببینم کیه که صدای ریحانه و شنیدم .
+الو سلام . فاطمه جان !
بعد از اینکه مطمئن شدم صدای ریحانه است شروع کردم به حرف زدن
_سلام عزیزم . چیشد ؟ بابات حالش خوبه ؟
چرا خودت تلفنتو جواب نمیدی ؟
+خوبه فعلا بهتره.ببخشید دیگه حسابی شرمندت شدم .
شماره خونتونو نداشتم .
بعد داداشمم ک ....
سکوت کرد .
رفتم جلو اینه و تو اینه برا خودم چش غره رفتم .
ادامه داد .
+داداشمم که نمیزاره به شماره نا آشنا جواب بدم .
سعی کردم در کمال خونسردی باهاش حرف بزنم
_خب ان شالله که حال پدرتون زودتر خوب میشه .
زنگ زده بودم حالشونو بپرسم .
راستی ریحانه جان ! جزوه رو فرستادم برات .
+دستت درد نکنع فاطمه.
ممنون بابت محبتت . لطف کردی .
_خواهش میکنم . خب دیگه مزاحمت نمیشم . فعلا خدانگهدار
+خداحافظ.
سریع تلفنو قطع کردم و پریدم رو تخت ...
ادامهدارد...
🔻سیاست بدون دین، تا کجا ایستادگی میکند؟
🔹️ اینکه معروف است در دنیا سیاستمداران خریدنی هستند به خاطر این است که آنها در نهایت میخواهند زندگی کنند و شخصیت اجتماعی داشته باشند و میدانند که اگر بمیرند همه چیز تمام میشود. بنابراین وقتی جانشان تهدید میشود تسلیم میشوند. اما دینداران تازه وقتی پای شهادت باشد افتخار میکنند.
🔹️ این روحیه دینداری بود که یک مشت جوان مسلمان را در لبنان بر آمریکا و اسرائیل پیروز کرد. به خاطر دینشان، به خاطر ایمانشان پیروز شدند.
🔹️ این همه کشورهای عربی که از اسرائیل شکست خوردند، نمیدانم کدامتان جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل را یادتان هست. در ظرف شش روز اسرائیل، مصر، اردن، سوریه و لبنان را شکست داد. در شش روز جولان را از سوریه گرفت سینا را از مصر گرفت قسمتی از خاک لبنان و اردن را تصرف کرد فلسطین را هم که همه اش را گرفت.
🔹️ یک چنین قدرتی، در طول ۴۰ سال اعراب نتوانستند جوابش را بدهند. مصر با همه سلاحهایی که از آمریکا گرفته بود و سوریه با همه سلاحهایی که از شوروی گرفته بود نتوانستند از پس اسرائیل بر بیایند.
🔹️اما فقط یک مشت جوان حزب الله توانستند از پس اینها بر بیایند. چرا؟ برای اینکه اینها آماده شهادت بودند.
بیانات مرحوم آیت الله مصباح یزدی (قدسسره) در تاریخ۱۳۷۹/۰۵/۲۰
@Emam_kh
رهبر معظم انقلاب در حرم مطهر رضوی۱۳۷۳/۰۱/۰۱:
«و یرید الّذین یتّبعون الشّهوات ان تمیلوا میلاً عظیماً» کسانی که مست قدرت و شهوتند، میخواهند شما هم مثل آنها در غفلت به سر ببرید و راهتان را پیدا نکنید. لذا، گردنکلفتهای عالم که قدرت و شهوت و همه موجبات غفلت را با همدیگر دارند، هر جا به مردمی که بیدارند و دلهایشان به هدایت الهی نورانی است برخورد میکنند، میخواهند آنها را هم مانند خود دچار غفلت کنند و از راه راست منحرف نمایند.
ما هم در سایه نامبارک نظامهای طاغوتی، راه را نمیشناختیم. ما هم از اخلاق اسلامی برکنار بودیم. خدا بر ما منّت نهاد، بیدارمان کرد و دلهایمان را روشن نمود.
✍🏻 اگر دولت یا ملت به خواسته های دشمنان که میل به شهوات است، تن دهد، معلوم نیست منت الهی مداومت داشته باشد.
#حجاب
🇮🇷 @Emam_kh
مردم #سورية مشکل #فیلتر_شکن وحجاب اجباری نداشتند بلکه از مشکلات اقتصادی ناراضی بودند که گویا اولویت دولت ما نیست.
آدرس غلط به مردم ندید لطفا
✍ مسعود تاتلاری
🇮🇷 @Emam_kh
💥آیتالله خاتمی، امام جمعۀ موقت تهران: برخی میگویند زیرساختهای حجاب فراهم نیست، خب حکومت را به دستتان دادند که زیرساختها را فراهم کنید.
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ پیشگویی مولای موّحدان عالم حضرت علی علیه السلام از ظهور و مشخصات داعش را از زبان مُفتی الأزهر مصر ببینید.
@Emam_kh
🔴 فرزندان نحس بنی امیه
پس از ظهور داعش، چندین سال مسئله فلسطین به حاشیه رفت و حاشیه امنی برای رژیم ایجاد شد
حالا که به خصوص بعد از طوفان الاقصی دوباره موضوع فلسطین و غزه مورد توجه افکارعمومی جهان قرار گرفته بود، یک بار دیگر فرزندان نحس بنی امیه مانند پدرانشان در صدر اسلام به میدان آمده و باب نفاق و انحراف و تزویر و تحریف و جنایت را در قلب اسلام گشوده اند
و مدتی است که باز فلسطین از صدر اخبار خارج شده و رژیم هار صهیونی با آسودگی خاطری بیشتر از همیشه جنایت می کند ...
#سوریه
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
🍏دارچین، قهرمان مبارزه با قند خون و دیابت
دارچین در کاهش قند خون ناشتا عملکردی عالی دارد و به کنترل افزایش ناگهانی قند خون پس از وعده های غذایی کمک کند.
🌿🍊🌿🍊🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩مقام معظم رهبری: به حول قوه الهی گسترهٔ مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فرا خواهد گرفت✊
@Emam_kh
دو مساله همزمان امنیت روانی جامعه را برهم میزند:
۱. تحلیلهای غلط یک عده که وسط این جنگ ادارک مردم را نسبت به وضعیت مهم مخدوش می سازند.
۲. عملکرد مسولین و اعلام عجز دائم که نداریم، نمیتوانیم، نمیشود!!!
(گرانی، قطعی برق، بلاتکلیفی مساله فیلترینگ و...)
✍علیرضا زادبر
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹فرازی از سخنرانی سید هاشم الحیدری در رابطه با خطبه فدکیه
🔹گروه انصار نمازشان را رها نکردند
حجابشان را ترک نکردند. دست از آیین و شعائر و مساجدشان نکشیدند. تنها با یک موضع سقوط کردند. در اینجا این سؤال مطرح می شود: علت چیست؟
@Emam_kh