✹﷽✹
نـاحــله
قسمتهفدهم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
ولی خودم ب خودم اینطوری جواب میدادم که شاید بخاطر رفتار عجیبش تو ذهنم مونده ،یا شاید نوع نگاهش، یاشاید صداش و یا چهره جذابش!!
سرم و اوردم بالا چشمام ب عقربه های ساعت خوشگلم افتاد ک هر دوشون روی ۱۲ ایستاده بودن....
ساعت صفر عاشقی !!
ی پوزخند زدم شنیده بودم وقتی اینجوری ببینی ساعت و همون زمان یکی بهت فکر میکنه ....
خسته و کلافه از رخ دادن اتفاقای عجیب اطرافم چشام و بستم
یه حمد خوندم و خیلی سریع خوابم برد
صبح با نوازش دست بابا رو صورتم پاشدم
+فاطمه جان عزیزم پا نمیشی نمازت قضا شدا؟
تو رخت خواب یه غلتی زدم و از جام پا شدم
بعد وضو جانمازمو باز کردمو ایستادم برا نماز !
بعد اینکه نمازم تموم شد از رو آویز فرم مدرسمو پوشیدم کولمو برداشتمو رفتم پایین .
نگا به ساعت انداختم . یه ربع به هفت بود
نشستم پیش مامان و بابا رو میز واسه صبحانه !
یه سلام گرم بهشون کردم و شروع کردم به برداشتن لقمه برا خودم .
متوجه نگاه سنگین مامان شدم .
سعی کردم بهش بی توجه باشه که گفت :
+این چه رفتاری بود دیشب از خودت نشون دادی دختر ؟ نمیگن دختره ادب نداره ؟ خانوادش بلد نبودن تربیتش کنن؟
سعی کردم مسئله رو خیلی عادی جلوه بدم
_وا چیکار کردم مگه !! یکم سرم درد میکرد.
تازشم خودتون باید درک کنین دیگه .
امسال سالِ خیلی مهمیه برا من. الان که وقتِ فکر کردن به حواشی نیست .
با این حرفم بابا روم زوم شد و
+از کی مصطفی واسه شما شده حواشی؟
تا خواستم چیزی بگم مامان شروع کرد
+خاک بر سرم نکنه این حرفا رو به خود پسره هم گفتی که اونجور یخ بود دیشب؟.
لقممو تو گلوم فرو بردم و :
_نه بابا پسره خودش ردیه !به من چه .
خیلی مظلوم به مامان نگاه کردم و ادامه دادم
_مامان من که گفتم ...
خدایی نمیتونم اونو ....
با شنیدن صدای بوق سرویسم حرفم نیمه کاره موند
از جام پاشدم . لپ بابا رو ماچ کردمو ازشون خداحافظی کردم
از خونه بیرون رفتم کفشمو از جا کفشی گرفتم و ....
_
به محض ورود به مدرسه با چشمای گریونِ ریحانه مواجه شدم.
سردرگم رفتم سمتش و ازش پرسیدم
_چیشده ریحونم ؟ چرا گریه میکنی !؟
با هق هق پرید بغلم و
+فاطمه بابام !!!
بابام حالش خیلی بده ...
محکم بغلش کردم و سعی کردم دلداریش بدم.
_چیشده مگه؟مشکل قلبشون دوباره؟خوب میشه عزیزدلم گریه نکن دیگه! عه منم گریم گرفت .
از خودم جداش کردمو اشکاشو با انگشتم پاک کردم
مظلومنگام کرد . دلم خیلی براش میسوخت. ۵ سال پیش بود که مادرشو از دست داد .پدرشم قلبش ناراحت بود.
از گفته هاش فهمیده بودم که دوتا برادر بزرگتر از خودشم داره.
بهم نگاه کرد و
+فاطمه اگه بابام چیزیش بشه ...
حرفشو قطع کردمو نزاشتم ادامه بده!
_خدا نکنهههه. عه . زبونتو گاز بگیر .
+قراره امروز با داداش ببریمش تهران دوباره !
_ان شالله که خیلی زود خوب میشن .توعم بد به دلت راه نده . ان شالله چیزی نمیشه .
مشغول حرف زدن بودیم که با رسیدن معلم حرفمون قطع شد .
__
اواسط تایمِ استراحتمون بود که اومدن دنبال ریحانه .
کیفشو جمع کرد .
منم چادرشو از رو آویز براش بردم تا سرش کنه . تنهآ چادریِ معقولی بود که اطرافم دیده بودم .
از فرا منطقی بودنش خوشم میومد .
با اینکه خیلی زجر کشیده بود اما آرامشِ خاصِ حاصل از ایمانش به خدا و توکلش به اهل بیت تو وجودش موج میزد .همینم باعث شده بود که بیشتر از شخصیتش خوشم بیاد .
همیشه تو حرفاش از امام زمان یاد میکرد .
ادمی بود که خیلی مذهبی و در عین حال خیلی به روز و امروزی بود
خودشو به چادر محدود نمیکرد .
با اینکه فعالیتای دیگه هم داشت درسشم عالی بود و اکثرا شاگرد سوم یا چهارم بود
باهاش تا دم در رفتم .
چادرشو جلو اینه سرش کرد .
محکمبغلش کردمو گونشو بوسیدم .
باهم رفتیم تو حیاط مدرسه که متوجه محمد شدم .
از تعجب حس کردم دوتا شاخ رو سرم در آوردم
بهش خیره شدم و به ریحانه اشاره زدم که نگاش کنه .
_عه عه ریحون اینو نگا
ریحانه با تعجب برگشت سمت زاویه دیدم .
+کیو میگی؟
برگشت سمت محمد و گفت :
سلام داداش یه دقه واستا الان اومدم.
+نگفتی کیو میگی؟
با تعجب خیره شدم بهش .
_هی..هیچکی
دستشو تکون داد به معنای خداحافظی .
براش دست تکون دادم و بهشون خیره شدم .
عهه عه عه عه.
محمدد؟؟؟
داداش ریحانه ؟؟
مگه میشه اصن؟؟
اخه ادم اینقد بدشاانسسس؟؟
ای بابا!!
به محمد خیره شدم .
چ شخصیتیه اخه ...
حتی به خودش اجازه نداد بهم سلام کنه رو حساب اینکه ۲ بار دیده بودیم همو و هم کلامم شده بودیم .
بر خلاف خاهرِ ماهش خودش یَکآدمِ خشک مقدسِ ...
لا اله الا الله
بیخیالش بابا
اینو گفتم و چشم رو تیپش زوم شد.
ولی لاکِردار عجب تیپی داره .
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتهجدهم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
اینو گفتم خیلی ریز خندیدم . دلم میخاس جلب توجه کنم که نگام کنه .
نمیدونم چیشد که یهو داد زدم
_ریحووووون
ریحانه که حالا در ماشینو باز کرده بود که بشینه توش وایستاد و نگام کرد .
+جانم عزیزم؟
نگام برگشت سمت محمد که ببینم چه واکنشی نشون میده
وقتی دیدم هیچی به هیچی بی اختیار ادامه دادم
_جزوه ی قاجارو میفرسم برات !!!
اینو گفتمو از خنده دیگه نتونسم خودمو کنترل کنم .خم شدم رو دلم و کلی خندیدم.
ریحانه هم به لبخند ریزی اکتفا کرد و گفت :
+ممنونتم فاطمه جونم .
یک دو سه نشد که ماشین از جاش کنده شد .
پشت چشمم و نازک کردم و رفتم سمت سالن.
اه اه اه
اخه چرا این پسره غیر عادیه؟
چرا انقد رفتارش رو من تاثیر داره ؟
چرا
کل تایمِ کلاسارو با همین افکار گذروندم .
چقدر دلم برای ریحانه میسوخت .
دختر تک و تنها بیچاره
داداششم که ، باید خداروشکر کرد تا حالا نکشتش .
دلم میخواست تو زندگیشون فضولی کنم.
نمیدونم چرا ولی یه جورایی جذاب بود برام .
تو همین افکار بودم که زنگ مدرسه خورد .
وسایلامو مثه هیولا ریختم تو کیفو سمت حیاط حمله ور شدم .
با دیدن سرویسم رفتم سمتش و سوار ماشینش شدم .
____
مشغول تستای ادبیات بودم که صدای قارو قور شکمم منو سمت اشپزخونه کشید .
به محض ورود به اشپزخونه با خنده ی کش دار مامانم مواجه شدم
+دختر چقد درس میخونی نترکی یه وقت ؟
_الان این تیکه بود یا ...؟
+تیکه چیه ؟؟بیا بریم بازار یه خورده لباس بخریم.نزدیک عیده ها .
_مامااااانننن!!! عید دیگه چه صیغه ایهه؟؟
مگه من نگفتم اسم اینکارا رو الان پیش من نیار.
من الان درگیر درساممم. درسسسسااااامممم
+اه فاطمه دیگه شورشو در اوردیا .
بسه دیگه دختر.
خودتو نابود کردی .
من نمیزارم مصطفی رو به خاطر ....
دستمو گذاشتم رو بینیم و به معنای سکوت نچ نچ کردم و نزاشتم ادامه بده.
_مامان من حرفمو گفتم .
بین من و مصطفی هیچ حسی نیست
حداقل از طرف من.
من جز به چشم برادری بهش نگاه نکردم .
این مسئله از نظر من تموم شدست .
خواهش میکنم دیگه حرف نزنیم راجبش .
اینو گفتمو رفتم سمت اتاقم .
وای من واقعا بین این همه فشار باید چیکار کنم. وای !
تلفن خونه رو تو راه اتاقم برداشتم و شماره ی ریحانه رو گرفتم .
یه دور زنگ زدم جواب نداد .
برا بار دوم گرفتم شماره رو . منتظر شنیدن صدای ریحانه بودم که با شنیدن صدای مردونه ترسیدم و تلفنو قطع کردم.
ینی اشتباه گرفتم شماره رو؟
دوباره از رو گوشیم شماره رو خوندمو گرفتم .
بعدِ سه تا بوق تلفن برداشته شد .
دوباره صدا مردونه هه بود .
+سلام
با شنیدن صدای محمد دستپاچه شدم . نمیدونستم باید چی بگم. به خودم فشار اوردم تا نطقم باز شه .با عجله گفتم :
_الو بفرمایین ؟!
دیگه صدایی نشنیدم .
فک کنم بدبخت کف اسفالت پودر شد
کم مونده بود از سوتی ای ک دادم پشت تلفن اشکم در اد.
بلند گفتم
_دوست ریحان جونم . ممنون میشم گوشیشو بهش پس بدین و تلفن دیگران و جواب ندین !!!
اینو گفتمو دوباره تلفنو قطع کردم
از حرص دلم میخواست مشت بزنم به دیوار .
چند بار فاصله ی بین دستشویی و اتاقمو طی کردم که موبایلم زنگ خورد
شماره ناشناس بود . برداشتم .
جواب ندادم تا ببینم کیه که صدای ریحانه و شنیدم .
+الو سلام . فاطمه جان !
بعد از اینکه مطمئن شدم صدای ریحانه است شروع کردم به حرف زدن
_سلام عزیزم . چیشد ؟ بابات حالش خوبه ؟
چرا خودت تلفنتو جواب نمیدی ؟
+خوبه فعلا بهتره.ببخشید دیگه حسابی شرمندت شدم .
شماره خونتونو نداشتم .
بعد داداشمم ک ....
سکوت کرد .
رفتم جلو اینه و تو اینه برا خودم چش غره رفتم .
ادامه داد .
+داداشمم که نمیزاره به شماره نا آشنا جواب بدم .
سعی کردم در کمال خونسردی باهاش حرف بزنم
_خب ان شالله که حال پدرتون زودتر خوب میشه .
زنگ زده بودم حالشونو بپرسم .
راستی ریحانه جان ! جزوه رو فرستادم برات .
+دستت درد نکنع فاطمه.
ممنون بابت محبتت . لطف کردی .
_خواهش میکنم . خب دیگه مزاحمت نمیشم . فعلا خدانگهدار
+خداحافظ.
سریع تلفنو قطع کردم و پریدم رو تخت ...
ادامهدارد...
🔻سیاست بدون دین، تا کجا ایستادگی میکند؟
🔹️ اینکه معروف است در دنیا سیاستمداران خریدنی هستند به خاطر این است که آنها در نهایت میخواهند زندگی کنند و شخصیت اجتماعی داشته باشند و میدانند که اگر بمیرند همه چیز تمام میشود. بنابراین وقتی جانشان تهدید میشود تسلیم میشوند. اما دینداران تازه وقتی پای شهادت باشد افتخار میکنند.
🔹️ این روحیه دینداری بود که یک مشت جوان مسلمان را در لبنان بر آمریکا و اسرائیل پیروز کرد. به خاطر دینشان، به خاطر ایمانشان پیروز شدند.
🔹️ این همه کشورهای عربی که از اسرائیل شکست خوردند، نمیدانم کدامتان جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل را یادتان هست. در ظرف شش روز اسرائیل، مصر، اردن، سوریه و لبنان را شکست داد. در شش روز جولان را از سوریه گرفت سینا را از مصر گرفت قسمتی از خاک لبنان و اردن را تصرف کرد فلسطین را هم که همه اش را گرفت.
🔹️ یک چنین قدرتی، در طول ۴۰ سال اعراب نتوانستند جوابش را بدهند. مصر با همه سلاحهایی که از آمریکا گرفته بود و سوریه با همه سلاحهایی که از شوروی گرفته بود نتوانستند از پس اسرائیل بر بیایند.
🔹️اما فقط یک مشت جوان حزب الله توانستند از پس اینها بر بیایند. چرا؟ برای اینکه اینها آماده شهادت بودند.
بیانات مرحوم آیت الله مصباح یزدی (قدسسره) در تاریخ۱۳۷۹/۰۵/۲۰
@Emam_kh
رهبر معظم انقلاب در حرم مطهر رضوی۱۳۷۳/۰۱/۰۱:
«و یرید الّذین یتّبعون الشّهوات ان تمیلوا میلاً عظیماً» کسانی که مست قدرت و شهوتند، میخواهند شما هم مثل آنها در غفلت به سر ببرید و راهتان را پیدا نکنید. لذا، گردنکلفتهای عالم که قدرت و شهوت و همه موجبات غفلت را با همدیگر دارند، هر جا به مردمی که بیدارند و دلهایشان به هدایت الهی نورانی است برخورد میکنند، میخواهند آنها را هم مانند خود دچار غفلت کنند و از راه راست منحرف نمایند.
ما هم در سایه نامبارک نظامهای طاغوتی، راه را نمیشناختیم. ما هم از اخلاق اسلامی برکنار بودیم. خدا بر ما منّت نهاد، بیدارمان کرد و دلهایمان را روشن نمود.
✍🏻 اگر دولت یا ملت به خواسته های دشمنان که میل به شهوات است، تن دهد، معلوم نیست منت الهی مداومت داشته باشد.
#حجاب
🇮🇷 @Emam_kh
مردم #سورية مشکل #فیلتر_شکن وحجاب اجباری نداشتند بلکه از مشکلات اقتصادی ناراضی بودند که گویا اولویت دولت ما نیست.
آدرس غلط به مردم ندید لطفا
✍ مسعود تاتلاری
🇮🇷 @Emam_kh
💥آیتالله خاتمی، امام جمعۀ موقت تهران: برخی میگویند زیرساختهای حجاب فراهم نیست، خب حکومت را به دستتان دادند که زیرساختها را فراهم کنید.
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ پیشگویی مولای موّحدان عالم حضرت علی علیه السلام از ظهور و مشخصات داعش را از زبان مُفتی الأزهر مصر ببینید.
@Emam_kh
🔴 فرزندان نحس بنی امیه
پس از ظهور داعش، چندین سال مسئله فلسطین به حاشیه رفت و حاشیه امنی برای رژیم ایجاد شد
حالا که به خصوص بعد از طوفان الاقصی دوباره موضوع فلسطین و غزه مورد توجه افکارعمومی جهان قرار گرفته بود، یک بار دیگر فرزندان نحس بنی امیه مانند پدرانشان در صدر اسلام به میدان آمده و باب نفاق و انحراف و تزویر و تحریف و جنایت را در قلب اسلام گشوده اند
و مدتی است که باز فلسطین از صدر اخبار خارج شده و رژیم هار صهیونی با آسودگی خاطری بیشتر از همیشه جنایت می کند ...
#سوریه
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
🍏دارچین، قهرمان مبارزه با قند خون و دیابت
دارچین در کاهش قند خون ناشتا عملکردی عالی دارد و به کنترل افزایش ناگهانی قند خون پس از وعده های غذایی کمک کند.
🌿🍊🌿🍊🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩مقام معظم رهبری: به حول قوه الهی گسترهٔ مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فرا خواهد گرفت✊
@Emam_kh
دو مساله همزمان امنیت روانی جامعه را برهم میزند:
۱. تحلیلهای غلط یک عده که وسط این جنگ ادارک مردم را نسبت به وضعیت مهم مخدوش می سازند.
۲. عملکرد مسولین و اعلام عجز دائم که نداریم، نمیتوانیم، نمیشود!!!
(گرانی، قطعی برق، بلاتکلیفی مساله فیلترینگ و...)
✍علیرضا زادبر
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹فرازی از سخنرانی سید هاشم الحیدری در رابطه با خطبه فدکیه
🔹گروه انصار نمازشان را رها نکردند
حجابشان را ترک نکردند. دست از آیین و شعائر و مساجدشان نکشیدند. تنها با یک موضع سقوط کردند. در اینجا این سؤال مطرح می شود: علت چیست؟
@Emam_kh
🔥فرمودند ترسیم نه تحلیل
🔻نکته کلیدی در ابتدای سخنرانی رهبر انقلاب پیرموان تحولات سوریه این بود که ایشان فرمودند که این سخنرانی «تحلیل» نیست بلکه «تبیین» و #ترسیم است...
🔻این یعنی خبر قطعی از آنچه که در گذشته رخ داده و در #آینده بناست رخ دهد.
🔻بعد فرمودند #سوریه توسط «جوانان سوری» آزاد و #آمریکا از منطقه اخراج خواهد شد ...
✍حمیدرضا ابراهیمی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاریخ تکرار میشود! این ویدیو رو از دست ندید
«ملتی که تاریخ خودرا نداند محکوم به تکرار آن است»
هزینه مقاومت خیلی کمتر از تسلیم شدن است
@Emam_kh
حرف حساب✅
بعد از اینکه سپاه و نیروهای مقاومت داعش را از سوریه بیرون کردند؛
برخی از سیاسیون سوری گفتند:
مقاومت و سپاه از کشور سوریه بیرون بروند چون امریکا و اعراب ناراحتند و گفته اند تا ایران در سوریه باشد؛ما به دولت اسد کمک نمیکنیم.
در رسانه ها شروع به بدگویی از مقاومت و جمهوری اسلامی نموده و گفتند:
ایران باعث و بانی بدبختی ما شده و اگر ایران نیروهایش را از سوریه بیرون ببرند؛همه کشورهای عربی و اروپایی به کمک ما خواهند امد.
امریکا همزمان دولت اسد را تحریم کرد و او هم شرط رفع تحریم را فاصله گرفتن دولت سوریه از مقاومت قرار داد.
این جو انقدر علیه مقاومت و جمهوری اسلامی سنگین شد که در کوچه و خیابان به نیروهای مقاومت به چشم دشمن نگاه میکردند.
با رئیس جمهور سوریه چند نوبت صحبت شد تا چاره و تدبیری در مقابل حمله گروهکهای تروریستی بعمل اورند.
اما اسد هم حاضر نبود درخواست رسمی کمک نظامی از ایران و روسیه کند.
اسدگفته بود؛
نیروهای نظامی انگیزه و روحیه ایستادن مقابل تروریست ها را ندارند و اگر از ایران درخواست کمک نظامی بکنم؛رژیم اسراییل ما را بمباران نموده وضع بحرانی تر میشود.
اسد تصمیم میگیرد کشور را تحویل سیاسیون و ژنرالها داده و به روسها پناه برد و به روسیه رفت.
جو روانی باعث شد تا جامعه سوریه و برخی از ژنرالهای ارتش گول وعده امریکا و کشورهای عربی را خورده و در برابر هجوم تروریست ها کوچکترین مقاومتی نکنند.
تروریست ها بدون جنگ وارد سوریه و پایتخت دمشق شدند.
تا اینجا؛ دلیل شکست دولت سوریه مقابل هجوم تروریست ها روشن شد.
🔴از این به بعد چه خواهد شد؟
امریکا و کشورهای عربی و اروپایی به سوری ها گفته اند تا زمانی که دولت سوریه از مقاومت فاصله نگیرد؛تحریم برداشته نشده و کمکی هم نمیکنند.
اکنون؛اسد نیست؛
دولت هم سرنگون شده..
نیروهای مقاومت و جمهوری اسلامی هم خاک سوریه را ترک کرده اند.
دلیل اینکه رژیم اسراییل حاکمیت سرزمینی سوریه را نقض کرده و تمام زیر ساختهای نظامی و اقتصادی و ثروت ملی سوریه را نابود میکند؛چیست؟
به کدام حقوق بین الملل سرزمین ملت سوریه را مورد تجاوز و غصب قرار دادند؟
حکام عرب و امریکا و اروپا که تا قبل از سقوط دولت اسد؛پیغام پسغام فرستاده که از مقاومت دور شوید تا ما به کمک سوریه بیاییم،الان کجا هستند؟
چرا جلو تجاوز اشکار رژیم صهیونیستی را نمیگیرند؟
اسد و ایران و روسیه با نیروهای مقاومت با همه خوبی و ضعف هایی که بود؛همین قدر عرضه داشتند تا نگذارند یک وجب از خاک و ثروت ملی سوریه مورد تجاوز و ذلیل شدن قرار گیرند.
اعراب و غربی ها اگر صادق بوده و عرضه دارند جلو گردنکشی و خسارت و اوارگی و ناامنی ایجاد شده توسط تروریست های وابسته به ترکیه و صهیونیست و امریکا را بگیرند.
حاکمان کذاب غربی اگر واقعا دنبال ابادانی و پیشرفت کشور سوریه بودند؛
اجازه نمیداند بیش از 500 نقطه از ثروت ملی سوریه توسط رژیم کودک کش صهیونیستی بمباران و نابود شود.
تا دیروز انواع وعده های شیک و مجلسی را به این ملت داده ایدتا نظام سیاسی کشورشان را بدست خود نابود سازند.
حال که نظام سیاسی سوریه را نابود ساخته و کشورشان را دچار هرج و مرج کردید؛چرا جلو رژیم کودک کش را نمیگیرند؟
ملت سوری از ترس تروریست های وحشی داعشی در سرمای زمستان اواره کوه و بیابان شده اند.
جواب بی خانمانی این ملت اواره را ترکیه باید بدهد که تروریست های ادمخوار را به جان سوریه انداخت.
سرنوشت هر قومی که به حرف بیگانه کشورش را دچار هرج و مرج کند؛مثل سوریه و لیبی خواهد بود.
همانهایی که تا دیروز به سوری ها باغ سبز و ابی نشان دادند؛
امروز ثروت و زیرساخت و مرزهای سوریه را مورد تاخت و تاز قرار دادند.
خوب دقت کنید!
مگر رسانه های امریکا و ترکیه و رژیم جعلی ملت سوریه را وعده شیرین نداد؟
الان همین کشورها؛در حال نابودی سوریه هستند!
اگر جز این هست؛شما بفرمایید!
علی سبحانی
@Emam_kh