eitaa logo
آستان مقدس امامزاده سیدفتح اله (ع)گلزار شهداء🏴🏴
322 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
38 فایل
اطلاع رسانی از برنامه های فرهنگی ،مذهبی،عمرانی و اجرایی آستان مقدس امامزاده سید فتح الله علیه السلام مردم عزیز شهرستان می توانند نقطه نظرات و دیدگاه های خود را درمورد اخبارکانال و برنامه های آستان مقدس به آیدی زیراعلام کنند: ارتباط بامدیر: @Mjrajaby
مشاهده در ایتا
دانلود
👌 📛 عبرتهای عاشورا 3⃣1⃣ سلیمان بن صرد خزائی ♦️ مقام معظم رهبری : 🔸چرا خواصِ مؤمنی که دوْر مسلم بودند، از او دست کشیدند؟ بین اینها افرادی خوب و حسابی بودند که بعضیشان بعداً در کربلا شهید شدند؛ اما اینجا، اشتباه کردند.... کسانی از خواص، به کربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفیق پیدا نکردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! وقتی امام حسین (ع) کشته شد... وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگرچه فایده؟! 👈لذاست که در تاریخ، عدّه‌ توّابین، چند برابر عدّه‌ شهدای کربلاست... اما اثری که توّابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! به‌خاطر این‌که در وقت خود نیامدند، کار را در لحظه‌ خود انجام ندادند، دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند. 👈ببینید! ازهرطرف حرکت میکنیم، به خواص میرسیم. تصمیم‌گیری خواص در وقت لازم ، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا درلحظه‌ لازم، اقدام خواص برای خدا درلحظه‌ لازم. اینهاست که تاریخ وارزشها را نجات میدهد و حفظ میکند! در لحظه‌ لازم، باید حرکت لازم را انجام داد. اگر تأمّل کردید و وقت گذشت، دیگر فایده ندارد»
👌 📛 عبرتهای عاشورا 4⃣1⃣ جا ماندن عبدالله بن مطیع از کربلا ۲ 📛ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما 1⃣ 👈پرده اول : ※  وقتی امام (علیه‌السّلام) به عبدالله رسید، او از امام خواست از آب چاهش نوشیده، دعایی کند تا چاه، آبدار شود. امام نیز خواسته او را اجابت کرد. 🔹آن گاه عبدالله از امام پرسید: قصد کجا را دارید؟ امام فرمود: در حال حاضر به مکه می‌روم. عبدالله گفت: خداوند برایت خیر قرار دهد. اما من نیز رای و نظری دارم که دلم میخواهد برای شما بازگو کنم. امام فرمود: نظر تو چیست؟ عبدالله گفت: پس از ورود به مکه وقتی خواستی از آنجا به شهر دیگری بروی، به کوفه نزدیک نشو، زیرا کوفه شهری شوم و محنت زاست. در کوفه پدرت کشته و برادرت تنها رها شد، و ضربه مهلکی بر او وارد شد. از مکه جدا نشو؛ زیرا شما سرور و آقای عرب هستید و به خدا قسم اگر کشته شوید خاندان شما نیز هلاک می‌شوند. 2⃣ 👈پرده دوم: 🔹امام از جاده اصلی به سوی مکه متوجه شد... و در راه از کنار عبدالله بن مطیع که در ملک خود و کنار چاه آبش اقامت کرده بود، گذر کرد و در آنجا فرود آمد. عبدالله به امام حسین علیه‌السّلام گفت: ‌ای اباعبدالله؛ خدا بعد از تو آب گوارایی را برای ما ننوشانَد؛ به کجا میروی؟ امام (علیه‌السّلام) گفت: به سوی عراق، عبدالله گفت: سبحان الله چرا؟ ایشان پاسخ داد: معاویه مرده و بیش از یک بارشتر، نامه از مردم عراق برای من آمده است. عبدالله گفت: یا اباعبدالله! این کار را انجام نده، به خدا سوگند آنان حرمت پدرت را حفظ نکردند؛ در حالی که بهتر از تو بود؛ پس چگونه حرمت تو را حفظ خواهند کرد؟ به خدا سوگند اگر تو کشته شوی بعد از تو حرمتی باقی نخواهد ماند. 🔹هنگامی که امام به مکه رسید این آیه را تلاوت کرد: ولما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل «و چون (موسی پس از خروج از مصر) رو به سوی مدین نهاد، گفت : باشد که پروردگارم مرا به راه راست راهنمایی کند». ✍  پی نوشت : ※ عبدالله بن مطیع دوبار امام را در مسیر دید ! و دوبار فقط او بود که امام را نصیحت می‌کرد! گویی او امام بود و حسین علیه‌السلام مأموم. ازسویی عبدالله انگار، بالاتر از چاهِ آبش همّی نداشت! و دغدغه‌ای بالاتر از پر آب شدنش! 📛 داشتم با خودم فکر می‌کردم، آدم امام را هم که به چشم ببیند، باز از پنجره‌ی فهم خودش می‌بیند، از پنجره‌ی آرزوها و دغدغه‌هایش. ❗️دارم یکی یکی ورق می‌زنم روزهایی را که حالِ خوش دعایی دست داد و من همه چیز خواستم جز همراهیِ امام را ! همان " فمعکم معکم، لا مع غیرکم " را ! همان " فقط تو و دیگر هیچ " را! ✘ من قطعاً اگر به چشم سر هم امام را می‌دیدم، همان را می‌خواستم که پادشاهِ قلب و ذهنم بود. چقدر "عبدالله بن مطیع"هایی در درون من جریان دارد و نمی‌شناختمش! ✍ استاد شجاعی
👌 🚫 پشیمانی بی فایده ⚠️«عبیدالله این عباس» فرمانده سپاه ده هزار نفری امام حسن(ع) بود و در شب عملیات به آن حضرت خیانت کرد و به معاویه پیوست! ⚠️ به پاداش این خیانت بزرگ،به جز زر و سیم فراوان،اوحاکم مکه هم شد. ⚠️مدتی بعد، معاویه که از او سواری لازم را گرفته بود و تاریخ مصرفش را تمام شده می دانست، «بُسر ابن اَرطاة» را راهی مکه کرد تا شیعیان امیرالمومنین علیه السلام و نیز عبیدالله ابن عباس را قتل عام کند! ⚠️ابن عباس خبر دار شد و گریخت، اما بُسر دو پسر اورا گیر آورد و سر برید. ⚠️ابن عباس بعد از سالیانی آوارگی، باردیگر به دربار معاویه پناه برد تا شاید با یادآوری خدمتش(خیانت به امام حسن مجتبی علیه السلام) از آوارگی رهایی یابد. ⚠️در بدو ورود او را خلع سلاح کردند و در مجلس معاویه با قاتل فرزندانش یعنی بُسر ابن ارطاة مواجه شد. ⚠️بُسر با پررویی گفت:«من قاتل پسرانت هستم،میخواهی چه کنی»!؟ ⚠️ابن عباس گفت :«افسوس که شمشیری ندارم وگرنه تورا همین جا می کشتم.» ⚠️بُسر گفت:«بیا این شمشیر من»! ⚠️معاویه بر او خروشید که:«چه چیز تو را احمق کرده!؟ اگر او شمشیری داشته باشد اول تو و سپس من را خواهد کشت.» ⚠️ابن عباس که از عطای معاویه نا امید شده بود گفت:«بخدا قسم اول تورا خواهم کشت و بعد بُسر را»! 📛 این پایان راه کسی است که در بزنگاه حادثه، از امر امام سرپیچید و خیانت کرد. بعد پشیمان شد و در وقتی بی فایده، رجز خواند،در حالی که خلع سلاح شده بود. ✍حسین شمسیان
👌 🚫 پشیمانی بی فایده ⚠️«عبیدالله این عباس» فرمانده سپاه ده هزار نفری امام حسن(ع) بود و در شب عملیات به آن حضرت خیانت کرد و به معاویه پیوست! ⚠️ به پاداش این خیانت بزرگ،به جز زر و سیم فراوان،اوحاکم مکه هم شد. ⚠️مدتی بعد، معاویه که از او سواری لازم را گرفته بود و تاریخ مصرفش را تمام شده می دانست، «بُسر ابن اَرطاة» را راهی مکه کرد تا شیعیان امیرالمومنین علیه السلام و نیز عبیدالله ابن عباس را قتل عام کند! ⚠️ابن عباس خبر دار شد و گریخت، اما بُسر دو پسر اورا گیر آورد و سر برید. ⚠️ابن عباس بعد از سالیانی آوارگی، باردیگر به دربار معاویه پناه برد تا شاید با یادآوری خدمتش(خیانت به امام حسن مجتبی علیه السلام) از آوارگی رهایی یابد. ⚠️در بدو ورود او را خلع سلاح کردند و در مجلس معاویه با قاتل فرزندانش یعنی بُسر ابن ارطاة مواجه شد. ⚠️بُسر با پررویی گفت:«من قاتل پسرانت هستم،میخواهی چه کنی»!؟ ⚠️ابن عباس گفت :«افسوس که شمشیری ندارم وگرنه تورا همین جا می کشتم.» ⚠️بُسر گفت:«بیا این شمشیر من»! ⚠️معاویه بر او خروشید که:«چه چیز تو را احمق کرده!؟ اگر او شمشیری داشته باشد اول تو و سپس من را خواهد کشت.» ⚠️ابن عباس که از عطای معاویه نا امید شده بود گفت:«بخدا قسم اول تورا خواهم کشت و بعد بُسر را»! 📛 این پایان راه کسی است که در بزنگاه حادثه، از امر امام سرپیچید و خیانت کرد. بعد پشیمان شد و در وقتی بی فایده، رجز خواند،در حالی که خلع سلاح شده بود. ✍حسین شمسیان
👌 📛 عبرتهای عاشورا 7⃣1⃣ عاقبت شوم عبید الله بن الحر جعفی ♦️عبید الله بن الحر جعفی ، از قبیله بنی سعد بود. وی از هواداران عثمان بود و پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و در جنگ صفین علیه امام علی(ع) جنگید و پس از شهادت امام علی(ع) به کوفه رفت.   عبیدالله تا زمان قیام امام حسین علیه السلام در کوفه سکونت داشت و از بزرگان و اشراف کوفه بود و وقتی مقدمات قیام آن حضرت فراهم گشت و حضرت به طرف کوفه حرکت نمود، عبیدالله عمداً از کوفه بیرون آمد تا با امام حسین (ع) روبرو نشود. اما عبیدالله در منزلگاهی بنام «قصر بنی مقاتل» با اباعبدالله(ع) روبرو شد. ♦️امام حسین (ع) در ضمن سخنانی به او فرمود: «تو گناهان زیادی مرتکب شده‌ای، آیا می‌خواهی توبه کنی و از آن گناهان پاک گردی و در این قیام، همراه من شوی؟» اما ابن حر جعفی به امام گفت: «به خدا سوگند، ای پسر دختر پیغمبر! اگر تو در کوفه تنها نبودی و یارانی داشتی که با دشمن بجنگند، من هم یاریت می کردم، ولی شیعیان تو را در کوفه دیدم که از ترس بنی امیه در خانه‌های خود خزیده‌اند، تو را به خدا همراهی خود را از من مخواه، ولی هر قدر بتوانم با تو همراهی می‌کنم، و حاضرم این اسبم را که بی نظیر است به شما هدیه دهم». ♦️امام حسین(ع) نیز به او فرمود: «ما برای اسب و شمشیرت به سراغت نیامدیم، فقط به این خاطر آمدیم که از تو یاری بطلبیم. اگر نسبت به بذل جانت در راه ما بخل می‌ورزی، نیازی به چیزی از اموال تو نداریم.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند: «و ما کنت متخذ المضلین عضدا»؛ ما گمراهان را به یاری خود نمی‌طلبیم. ♦️امام(ع) پس از این گفتگوها به عبیدالله بن حرّ فرمود: «اگر قصد یاری ما را نداری، پس از خدابترس و با آنان که با ما می‌جنگند نباش! به خداسوگند! هر کس فریاد استغاثه ما را بشنود و به یاری ما نشتابد یقیناً آخرت او تباه خواهد شد». عبیدالله بن حر عرض کرد: نه، هرگز چنین نخواهد شد! ان شاءالله و من با دشمن شما همراهی نخواهم کرد. ♦️بعد از واقعه کربلا، ابن حر، بشدت پشیمان شد و به همین لحاظ به زیارت امام حسین(ع) رفت و بعد از مدتی در کنار مختار ثقفی، قیام کرد، اما بعد از زمان کوتاهی، از سپاه مختار نیز رویگردان شد و به لشکر مصعب در مقابل مختار پیوست و بعد از شهادت مختار، با مصعبیان نیز درگیر شد و نهایتا در سال 68 هجری، 7 سال بعد از واقعه کربلا, در آب غرق شد و دنیا و آخرت خود را تباه نمود
👌 📛 عبرتهای عاشورا 7⃣1⃣ عبید الله بن الحر جعفی ♦️ داستان زندگی و عاقبت شوم ابن حر ، از عبرتهای بزرگ عاشوراست ! ❗️عبید الله بن الحر جعفی ، تنها کسی بود که امام حسین (ع) برای دعوت شخصا به خیمه او رفت و فرمود:  تو در دوران عمرت، گناهان زيادي مرتکب شده‏اي. آيا مي‏خواهي توبه کني تا گناهانت پاک گردد؟ گفت : چگونه؟  امام (ع) فرمود : فرزند دختر پيامبر را ياري کن  گفت : معافم‏ دار؛ زيرا نفس من به مرگ راضي نيست و من از مردن سخت گريزانم   ♦️بعد از واقعه کربلا، ابن حر، بشدت پشیمان شد و به همین لحاظ به زیارت امام حسین(ع) رفت و بعد از مدتی در کنار مختار ثقفی، قیام کرد، اما بعد از زمان کوتاهی، از سپاه مختار نیز رویگردان شد و به لشکر مصعب در مقابل مختار پیوست و بعد از شهادت مختار، با مصعبیان نیز درگیر شد و به عبدالملک مروان پیوست و در جنگ با ابن زبیر مورد تعقیب قرار گرفت. با کشتی گریخت و از ترس اسارت ، خود را به آب انداخت و نهایتا در سال 68 هجری، 7 سال بعد از واقعه کربلا ، در آب غرق شد و دنیا و آخرت خود را تباه نمود بدنش را به دروازه کوفه آویختند
👌 📛 عبرتهای عاشورا 7⃣1⃣ نتیجه درنگ در یاری امام 👤طرماح بن عدي طائي 🔹حبیب از سالها پیش در انتظار این واقعه بزرگ بود و هرطور بود خودش را به کربلا رساند. زهیر اصلاً از پیروان اهلبیت (ع) نبود اما فقط چندروز پیش در فرصتی کوچک تصمیم بزرگی گرفت و گوی سبقت را از پیروان چندین ساله امام حسین(ع) ربود. حر بن یزید ریاحی ساعتی پیش حسینی شد وجانش را فدای امام زمانش نمود. مردان عاشورا فرصت با امام بودن را شناختند و خودشان را به موقع به امامشان رساندند. اما برخی دیگر درنگ کردند و جا ماندند ❗️یکی از این افراد طرماح بن عدی طائی بود که به امام حسین(ع) عرضه داشت: من قدری آذوقه دارم که برای خانواده‏ ام میبرم. میروم و برمیگردم؛ اگر به شما رسیدم، ازجمله‏ یاران شما هستم امام فرمود: اگر خواستی بشتاب؛ خدا تورا رحمت کند ❗️به نزد خانواداش رفت و پس از اندکی درنگ بازگشت و خبرشهادت حسین ویارانش را شنید.(الکامل این اثیر ج۴،ص۵۰]  ❗️طرماح دلش با امام بود اما اهل سرعت و سبقت نبود و ازقافله شهدای کربلا جا ماند.  امام علی(ع): «هركس فرصت را از زمانش به تأخیر اندازد، مطمئن باشد كه آنرا ازدست میدهد»(غرر الحكم، ۸۷۹۵)
👌 📛 عبرتهای عاشورا 1⃣2⃣ فهرستی از اسامی کسانی که در واقعه عاشورا نقش آفرینی کرده و در قتل نوه ر‌سول الله (ص) دخیل بودند به همراه درج سرانجام و چگونگی مرگ آن ملعونین که من الازل والی الابد مورد لعن خواهند بود . 👿 نام : ﯾﺰﯾﺪ ﺑﻦ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ 👹نقش وی در کربلا : ﭼﻮﺏ ﺯﺩﻥ ﺑﺮ ﺩﻧﺪﺍﻥﻫﺎﯼ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏( ﻉ ‏) 🔥سرانجام وچگونگی مرگ : در صحرا و پس از سرکش شدن اسبش،پای او به رکاب اسب گیر کرد و اسب در نهایت سرکشی او را به این سمت و ان سمت کشاند بطوری که جسد نجسش تکه تکه شد و اثری از او باقی نماند 👿🔥👿🔥👿🔥👿 😈نام : ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ 👹نقش وی درکربلا : ﺩﺭ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﮐﺮﺑﻼ ، ﻫﻤﻪ ﺟﻨﺎﯾﺖﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺗﺤﻘﻖ ﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﺰﯾﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻧﻘﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺩﺍﺷﺖ. 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﭼﮑﯿﺪﻥ ﻗﻄﺮﻩ ﺧﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏( ﻉ ‏) ﺑﺮ ﺭﺍﻥ ﺍﻭ ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺁﻥ ﺯﺧﻢ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ، ﺟﺴﺪﺵ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪ . 👿🔥👿🔥👿🔥👿 👿 نام: ﻋﻤﺮ ﺑﻦ‌ ﺳﻌﺪ 👹نقش وی در کربلا : ﻣﺠﺮﻡ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺳﻮﻡ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ . 👿🔥👿🔥👿🔥👿 😈نام : ﺷﻤﺮ ﺑﻦ ﺫﯼﺍﻟﺠﻮﺷﻦ 👈نقش وی درکربلا : ﻧﻘﺶﺁﻓﺮﯾﻦ ﺍﺻﻠﯽ ﺟﻨﺎﯾﺎﺕ ﮐﺮﺑﻼ ﺻﺪﻭﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﯾﻮﺭﺵ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻧﺒﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ . 🔥 سرانجام وچگونگی مرگ : ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ ، ﮔﺮﺩﻥ ﺯﺩﻥ ﺍﻭ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﻭﯼ ﺩﺭ ﺭﻭﻏﻦ ﺩﺍﻍ . 👿🔥👿🔥👿🔥👿 👿 نام : ﺣﺮﻣﻠﺔ ﺑﻦ ﮐﺎﻫﻞ 👹نقش وی در کربلا : ﭘﺮﺗﺎﺏ ﺗﯿﺮ ﺑﺮ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻠﯽﺍﺻﻐﺮ ‏( ﻉ‏) ،پرتاب تیر و اصابت به چشم حضرت ابالفضل العباس و نیز پرتاب تیر و اصابت به قلب امام حسین(ع) 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ . 👿🔥👿🔥👿🔥👿 😈 نام : ﺣﺼﯿﻦ ﺑﻦ ﻧُﻤﯿﺮ 👹نقش وی در کربلا : ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﺍﻥ ﻟﺸﮑﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﻭ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ مالک ﺍﺷﺘﺮ ﺟﺴﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ، ﺳﺮ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﻭ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﺱ ﻋﺒﺮﺗﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ . 👿🔥👿🔥👿🔥👿 👿 نام : ﺷﺒﺚ ﺑﻦ ﺭﺑﻌﯽ 👹نقش وی در کربلا : ﺑﺎ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﺯﺩ. 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺭﺍﻥﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩ. ﺳﭙﺲ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﺴﺪﺵ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ . 👿🔥👿🔥👿🔥👿 👿 نام : ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﺣُﺼﯿﻦ 👹نقش وی در کربلا : ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ ‏( ﻉ ‏) ﺑﺴﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺑﯽﺷﺮﻣﯽ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﺣﺴﯿﻦ! ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ، ﺟﺮﻋﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﭼﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺑﻤﯿﺮﯼ . 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﺑﻪ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﻣﺒﺘﻼ ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺍﺳﺘﺴﻘﺎﺀ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪ ، ﻫﺮﭼﻪ ﺁﺏ ﻣﯽﻧﻮﺷﯿﺪ ﺗﺸﻨﮕﯽﺍﺵ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﻧﻤﯽﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻼﮎ شد. 👿🔥👿🔥👿🔥👿 👿نام : ﺳﺤﺎﻕ ﺑﻦ ﺣَﯿﻮﻩ ﺣﻀﺮﻣﯽ 👹نقش وی در کربلا : ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﮑﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﺗﺎﺧﺖ ﻭ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏﺎﺭﺕ ﺑﺮﺩ . 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﺑﺎ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ‏(ﻉ ‏) ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﭘﯿﺴﯽ ﻣﺒﺘﻼ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﯾﺨﺖ ، ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺮ ﺑﺪﻧﺶ ﺗﺎﺧﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻼﮐﺖ ﺭﺳﯿﺪ . 👿🔥👿🔥👿🔥👿 👿 نام : ﺍﺣﺒﺶ ﺑﻦ ﻣﺮﺛﺪ‏ (ﺍﺧﻨﺲ‏) 👹نقش وی در کربلا : ﺑﺎ ﺍﺳﺐ ﺑﺮ ﺑﺪﻥ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﺗﺎﺧﺖ ﻭ ﻋﻤﺎﻣﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏﺎﺭﺕ ﺑﺮﺩ. 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻨﮓ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺗﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﮐﻤﺎﻥ ، ﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ به درک واصل شد . 👿🔥👿🔥👿🔥👿 👿 نام : ﺑَﺠﺪﻝ ﺑﻦ ﺳُﻠﯿﻢ 👹نقش وی در کربلا : ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺍﻣﺎﻡ ‏( ﻉ ‏) ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺑﺮﯾﺪ . 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺧﻮﻥ ﻏﻠﺘﯿﺪ ﺗﺎ ﻫﻼﮎ شد. 👿🔥👿🔥👿🔥👿 👿 نام : ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﺣﺠﺎﺝ 👹نقش وی در کربلا : ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺑﺴﺖ ، ﺍﻣﺎﻡ ‏(ع) را  ﺭﺍﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﯾﻦ ﻧﺎﻣﯿﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﺎﻣﻼﻥ ﺳﺮﻫﺎﯼ ﺷﻬﺪﺍﺀ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﻮﺩ . 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﺑﻪ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏(ﻉ ‏) ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﻼﮎ ﺷﺪ . 👿🔥👿🔥👿🔥👿 👿نام: ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻦ ﻧُﺴﯿﺮ ﮐِﻨﺪﯼ 👹نقش وی در کربلا : ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﺮ ﻓﺮﻕ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ ‏(ﻉ ‏) 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﻗﻄﻊ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺗﻮﺳﻂ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﻓﻘﯿﺮ ﻣﺎﻧﺪ . 👿🔥👿🔥👿🔥👿 👿 نام: ﺍﺑﺤﺮ ﺑﻦ ﮐﻌﺐ 👹نقش وی در کربلا : ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻘﻨﻌﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﯾﻨﺐ ‏( ﺱ ‏) ﻭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﮔﻮﺷﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﮔﻮﺵ کودکان 🔥سرانجام و چگونگی مرگ : ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ ، ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺪﻗﻪ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ .
👌 📛 عبرتهای عاشورا ۱۸ 📛ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند ، شاید شبیه ما 7⃣3⃣ جاماندن اکثر بنی هاشمیان ، از کربلا 🔹طبق نقل تاریخ ، امام حسین (ع) پیش از حرکت خود نامه‌ای از مکه به بنی‌هاشم نوشت و از آنان تقاضای ملحق شدن کرد. 🔹حضرت در نامه چنین نوشت: از حسین بن‌علی به برادرش محمد و هرکه در آن سو از بنی‌هاشم می‌باشند، اما بعد: به درستی که هریک از شما به من ملحق شود همراه من شهید خواهدشد و هرکه ملحق نشود فتح و پیروزی را درک نخواهد کرد. والسلام. 🔹مورخین نوشته‌اند که پس از رسیدن این نامه، برخی از برادران و عموزادگان امام حسین‌ به همراه محمدبن‌حنفیه رهسپار مکه شدند. اما با این وجود بسیاری از بنی‌هاشم به کاروان حسینی ملحق نشدند. 🔹 در مجموع همه بنی هاشم در کربلا به چهل نفر نرسیدند و فقط ۱۹ نفر از بنی هاشم در کربلا به شهادت رسیدند 🔹برخی از آل‌ ابی‌طالب که در کربلا شرکت نکردند عبارتند از ۱- عبدالله‌بن‌جعفربن‌ابی‌طالب و برخی از فرزندانش ۲- محمدبن‌الحنفیه و فرزندانش ۳- برخی از فرزندان امیرمومنان همانند عمر اطوف ۴- برخی ازفرزندان امام مجتبی(ع) 🔹عده‌ای از مورخین علت عدم شرکت بنی‌هاشم را چنین گفته‌اند: ۱- دنیاخواهی 🔹برخی از بنی‌هاشم به ویژه عمراطرف فرزند امیرمومنان(ع) متاسفانه با عملکردی که پیش و پس ازنهضت امام حسین داشت و بیعت با عبداله بن زبیر وحجاج و همراهی با مصعب‌ وکشته شدن همراه او و اذیت امام سجاد(ع) ، بهترین وگویاترین دلیل است که چرا همانند وی در کربلا شرکت نکردند ❗️عجیب اینجاست که همین شخص به امام حسین پیشنهاد میکند که برای پیشگیری ازکشته شدن، با یزید بیعت کند. بااین بیان دیگر چه توجیهی برای عدم شرکت این‌گونه افراد جز دنیاخواهی آنها داریم؟ ۲- پیری و ناتوانی 🔹دومین علتی که برای عدم حضور برخی از بنی‌هاشم ذکر شده اینست که برخی از آنها دیگر پیر شده و توانایی حضور درجنگ وجهاد را نداشتند، همانند ابن‌عباس وعبدالله بن‌جعفر و برخی دیگر اگرچه برخی چنین بوده‌اند، اما انتظار میرفت که فرزندان خود و مردم مدینه را جهت همکاری وهمراهی با امام حسین(ع) تشویق وبسیج میکردند نه اینکه خود برای جلوگیری ازحرکت امام حسین تلاش پیگیرو مستمری داشته باشند 🔹ازطرفی مگر امام حسین(ع) ازنظرسنی همردیف با آنها نبود ومگر درکربلا افرادی که بالای سن هشتاد و نود سال بوده‌اند، دیده نمی‌شد؟ پس چگونه است که پیری درآنها اثرگذاشته ولی در امام حسین(ع) و یاران باوفایش اثرنگذاشته بود؟ ۳- بیماری و نابینایی 🔹درمورد ابن عباس و محمدبن‌الحنفیه وعبدالله بن جعفر مواردی مانند بیماری ، پیری ونابینایی ذکر شده است ودرباره علت عدم حضور این سه شخصیت بزرگوار سخنان و توجیهات فراوانی شده است که متاسفانه برخی آنقدر درتوجیه، مبالغه کرده‌اند که نامه امام حسین به بنی‌هاشم را ازنظر سند مخدوش دانسته‌اند، درحالیکه فقط بحث از عدم حضور نبوده بلکه هریک از این سه چهره محترم بجای همراهی وشرکت دراین نهضت، تلاش زیادی برای منحرف کردن امام داشتند، حتی ابن عباس پیشنهاد کنارآمدن با یزید را به امام داده بود ❗️تعجب اینجاست که ابن عباس و محمدبن‌حنفیه به هرعذر و بهانه‌ای که شرکت نمی‌کنند، فرزندانشان را هم با امام همراه نکردند. اگر این دو بیمار یا نابینا بودند، آیا فرزندانشان هم بیمار یا کور بوده‌اند؟ پس چرا این دو همانند عبدالله بن جعفر که گفته می‌شود او هم نابینا بوده عمل نکردند و چرا فرزندان خود را تشویق و با امام حسین همراه نکردند؛ اگر نگوییم که محمدبن حنفیه فرزندان خود را از رفتن به کربلا نهی کرده بود؟ 🔹صفارقمی به سند خود از حمزه بن حمران از امام صادق (ع) نقل می‌کند که در محضر آن حضرت بحث از خروج امام حسین (ع) و نپیوستن محمدبن حنفیه مطرح شد. امام فرمود: ای حمزه هم‌اکنون حدیثی برایت نقل می‌کنم و پس از شنیدن آن دیگر در این باره چیزی نپرس. بدان هنگامی که امام حسین (ع) قصد حرکت (به عراق) را داشت قلم و کاغذی طلبید و در آن چنین نوشت: از حسین بن علی به بنی‌هاشم، اما بعد: هر چیک از شما خود را به من برساند همراهم به شهادت خواهد رسید و هر که همراهی نکند به فتح و پیروزی نخواهد رسید. والسلام. دقت می‌کنید که امام صادق (ع) همراهی با امام حسین (ع) را سعادتی می‌دانست که هریک از بنی‌هاشم غیر معذور اگر خود را نمی‌رساندند از این سعادت بزرگ محروم می‌شدند. چرا که هیچ رستگاری و سعادتی در آن روز بهتر از شرکت در کاروان حسینی و راضی نمودن امام زمان خود نبوده است. ولی متاسفانه برخی از بنی‌هاشم که هیچ‌گونه عذر موجهی نداشتند، به خاطر دنیاطلبی و یا ترس از جان و مال و عدم درک صحیح و آگاهی از امام زمان، خود را از این فیض بزرگ محروم ساختند. به‌گونه‌ای که اگر آنها را از تمام اتهامات تبرئه کنیم باید گفت اینان در اینکه به ندای امام خویش پاسخ ندادند اشتباه بسیار بزرگی مرتکب شده اند
👌 ⬛️ غریب الغربا 🔲⚫️🔲⚫️🔲⚫️🔲⚫️🔲 ▪️غریب از ریشه «غرب» به هرچیز دوری گفته میشود و همچنین در مورد چیزی که در بین هم جنسانش بدون نظیر باشد بکار می رود مثلاً گفته می شود العلماء غربا چون در میان جاهلان اندکند . ▪️امام صادق (ع) بیان می کند یکی از پایه های معرفتی که حق امام رضا (ع) بوده و ما باید آن را بشناسیم این است که بدانیم او غریب است  پس باید بررسی شود غربت امام رضا (ع) به چه معناست و چه عللی دارد ؟ ▪️پس می توان به نوعی علل این غربت را به دو دسته تقسیم کرد : 1- علل مشترک در همه امامان ، یعنی امامان با وجود این علل غریبند 2- علل خاص که به امام رضا (ع) و امام حسین (ع) بر می گردد ⬛️جهات خاص غربت امام رضا (ع) 1- دوری از اهل و عیال و فرزند گرامیش ▪️بدون شک یکی از جهات غربت امام رضا (ع) دور بودن او از وطن و همراه نبودن خانواده و به خصوص فرزند دلبندش امام جواد (ع) می باشد. ▪️حسن بن وشا از امام رضا (ع) نقل میکند: آنگاه که می خواستند مرا از مدینه خارج کنند اهل و عیالم را جمع کردم و به آنها دستور دادم که برای من بگریند تا صدای آنها را بشنوم سپس دوازده هزار دنیار در میان آنها تقسیم کردم و گفتم من دیگر به جانب اهل و عیال خود بر نمی گردم .   2- جدایی از قبر جدشان رسول گرامی اسلام (ص) ▪️محول سجستانی لحظات وداع حضرت را چنین نقل می چکند : حضرت رضا (ع) برای وداع با مرقد مطهر حضرت رسول اکرم (ص) وارد مسجد پیامبر(ص) شد چند بار تا کنار مرقد مقدس آمد و برگشت هر بار با صدای بلند و طولانی گریه می کرد من خدمت حضرت شرفیاب شدم و سلام کردم و امام جواب داد و به ایشان تهنیت گفتم امام فرمود : رهایم کن چرا که از جوار جد بزرگوارم بیرون می شوم و در سرزمین غربت می میرم و بدنم پهلوی قبر هارون مدفون می شود   3- انکار امامت حضرت توسط شیعیان و نمایندگان پدر بزرگوارش ▪️دوران امامت امام موسی(ع) دوران خفقان بوده است و امام (ع) نمی توانست به راحتی امام بعد از خود را به شیعیان معرفی کند. ازطرف دیگر در این زمان امام کاظم (ع) وکلایی برای بعضی از حقوق شرعیه ای که شیعیان برای امام می پرداختند معین ساخت و اموال زیادی نزد بعضی از این وکلا جمع شد . زمانیکه امام کاظم (ع) به شهادت رسیدند آنها به خاطر اینکه اموال را به صاحب اصلی ندهند ادعا کردند که موسی بن جعفر (ع) زنده است و غایب شده و روزی به عنوان قائم برای برپا ساختن عدل و مساوات به روی زمین بازخواهد گشت ، چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا (ع) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند ، از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه امامت امام رضا (ع) را انکار کرده و از این امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر استفاده کردند.   4- انکار امام جواد (ع) به عنوان فرزند حضرت ▪️غربت حضرت در بین خویشان حتی عموها و عموزاده ها آنقدر بود که حتی از ایشان نمی پذیرفتند که امام جواد(ع) فرزند ایشان است عاقبت گفتند : باید نسب شناس بیاوریم امام (ع) قبول نکردند چرا که فرمودند : حضرت رسول اکرم از نسبت دادن اولاد به تایید نسب شناس منع کرده اند سرانجام امام(ع) به خاطر ضرورت شناساندن امام بعدازخود مجبور به پذیرش شدند. نسب شناسان آمدند و نسبت امام جواد(ع) را تأیید کردند، سپس عموها و عموزاده ها که نه امام (ع) میشناختند و نه حرمتی برای او قائل شده بودند مجبور به پذیرش و عذرخواهی شدند و در همین جا بود که امام را گریاندند .   5- تحمیل ولایت عهدی بر امام رضا (ع) ▪️نقل شده مامون در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند گفت : همه بدانند من در آل عباس و آل علی (ع) هیچکس را بهتر و صاحب حق تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا(ع) ندیدم  سپس گفت: تصمیم گرفته ام که خود را از خلافت خلع کنم و آنرا به شما واگذار نمایم حضرت فرمودند : اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست تو چه اختیاری داری که به دیگران تفویض نمایی اما مامون بر این امر پافشاری نمود تا آنجا که مخفیانه و درمجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد لذا حضرت فرمود اینک که مجبورم قبول می کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم مامون با این شرط راضی شد ▪️تحمیل این ولایت عهدی ازچندجهت سبب غربت امام رضا(ع) میگردید : اولاً : خود این تحمیل برای امام رنج آور و دردناک بودتا جایی که از خداوند درخواست مرگ می کرد. ثانیاً : اجبار ولایت عهدی از طرف مامون به خاطر نقشه های فریب کارانه او بود و می خواست امام رضا را در چشم مردم کوچک کند 6- دفن شدن در کنار هارون الرشید یکی دیگر از دلایل غربت امام رضا (ع) دفن شدن او در کنار هارون الرشید است هیچ مومنی دوست ندارد در کنار قاتل پدر خود دفن شود و بلکه دوست دارد در کنار مومنان و اولیاء خداوند قرار بگیرد
🔺چہ عجیـب است گـاهے ما بہ ڪسے ڪہ در پُسـت و یا ثـروت از ما پیشے گرفتـہ حسـادت مے ورزیـم ، اما ڪہ ڪسے: 🕌در صـف اول نمـاز 📖یا در ✨ از ما پیشے گرفتـہ ، غبطـہ نمے خـوریم و علـت آن بسیـار واضـح است و آن بہ دنیـا و فرامـوش نمـودن آخـرت اسـتــــ. ✨ مے فرمـاید: 🕋﴿ بَلْ تُؤْثِـرُونَ الْحَيـَاةَ الدُّنْيـَا و َالْآخِرَةُ خَيـْرٌ وَأَبْقَے ﴾ «بلڪہ شمـا (مردم) را (بر آخـرت) ترجیـح مے دهیـد، در حالے ڪہ آخـرت بهتـر و اسـت» ( الأعلے /16-17) 🔻 حقیقـتے است: ” ڪہ بسیـار نیاز بہ دارد“ ✨
💕❣💕❣💕❣ 🚨 ✍ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ! ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ... 🚨ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ... ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ.. ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ! ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ؛ 🚨ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﺳﺖ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘُﻠﻮی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ، ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ کنار بشقاب مونده 🚨و هیچ لذتی از زندگی نبردیم