فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن ها وقتی میخندند انگار دنیا میخندد میگویید نه ؟ فکر کنید به خنده های مادرتان، مادرتان که میخندد پدرتان مگر میتواند نخندد ؟ دنیا به لبخندشان نیازمند است ؛ زن بخندد ، تمام مردان وابسته به آن میخندند آنها بلدند کاری کنند تا "پدر" بخندد ، "برادر" بخندد دعشق بخندد دنیا بخندد ...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_شیرین
#بگذار_برگردم_پدر
#پارت_سوم
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران…..
اون روز منو معصوم از مدرسه خوشحال و خندان در حالیکه مسخره بازی در میاوردیم و میخندیدیم برگشتیم خونه وقتی رسیدیم سر کوچه با دیدن آمبولانس جلوی در خونمون شوکه شدیم و وا رفتیم..چند قدم مونده بود به خونه که بوی سوختگی و نفت بدجوری مشاممو اذیت کرد…..مردم جمع شده بودند و نمیتونستم برم توی خونه…شروع کردم به جیغ زدن و سوال کردن که چی شده؟؟؟؟در همون حال که گریه میکردم و جیغ میزدم یه نفر بدون توجه به من که دختر اون خونه هستم گفت:تموم کرده….بیخودی دارند تلاش میکنند…یه لحظه قلبم از حرکت ایستاد و با خودم گفتم:کی رو میگه؟؟؟کی تموم کرده،؟؟بعد بلند گفتم:مامان….بابا…وقتی مردم متوجه ی من شدند راه رو برام باز کردند و رفتم کنار آمبولانس…..اونجا بود که دیدم دوتا از خواهرام سوار شدند و همراه جسم بی جان مامان رفتند…….ضجه میزدم وخودمو به در و دیوار میکوبیدم……….
ادامه در پارت بعدی👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
💫آرامش آسمان
❄️شب سهم قلبتان باشد
💫 و نورستاره ها روشنی بخش
❄️تمام لحظہ هایتان!
💫خُدایا
❄️ستارههای آسمانت را
💫سقف خانہ دوستانم ڪن
❄️تا زندگیشان
💫مانند ستاره بدرخشد
"شبتون بخیر"
#شب_بخیر
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🌸ســلام و درود
🕊بر دلهای مهربونتون
🌸صبح زیبـاتون بخیر
🕊یکشنبه تون زیبـا
🌸روزتان متبرک به نگاه خدا
🕊الهی
🌸روزی تـون افـزون
🕊و پر از خیر و برکت باشه
🌸تنتون سـالم
🕊سـاز زنـدگیتون کوک
🌸و دلتون پراز عشق وآرامش باشه
#صبح_بخیر
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
نیایش صبحگاهی ❄️💫
❄️الهی، در زندگیم با من باش.
💫حتی در مکثِ نفس هایم.
❄️الهی، مرا به حال خود وا مگذار.
💫بگذار که با تو باشم و
❄️تو در من و بر من باشی
💫که زندگی با تو، سراسر عشق و اسرار است.
❄️به دعایم گوش کن،
💫حتی وقتی زبان من خاموش میشود ،
❄️دعای خاموشی مرا تو بشنو
💫و دعاهایم رامستجاب کن
❄️آمیـن
#نیایش_صبحگاهی
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
هدایت شده از گسترده تبلیغاتی راز
🤩بالاخره ریشه اختلالات آقایان کشف شد❗
✅ پر نتیجه تربن و معتبرترین کانال طبی ایتا
✔️ برای درمان دائمی و ریشه ای همین الان روی لینک زیر بزنید و خیلی سریع اقدام به حل مشکلتون کنید👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/397738322Cf7b29384a8
🔸برای نوبت دهی آنلاین فرم ویزیت زیر را تکمیل کنید 👇🏻👇🏻
https://formafzar.com/form/72dc3
🔺 نظرات درمان شده ها داخل کانال هست
💢 دیگه داروی شیمایی استفاده نکن ‼️
✔️ با طب سنتی ایرانی بدون عوارض اختلالات آقایان رو درمان کنید
👨🏻⚕️ همین الان سریع بزن روی لینک زیر و خودت رضایت های درمانی رو ببین👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/397738322Cf7b29384a8
⛔سریع عضو شو تا پاکش نکردم ☝🏻☝🏻
.
اراده برای پیروز شدن
تمایل برای موفق شدن
اشتیاق برای رسیدن به ظرفیت کاملتان
اینها کلیدهایی هستند که
قفل دربهای تعالی فردی
را باز میکنند
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
در پوشیدن خطای دیگران،شب باش
در فروتنی،زمین باش
در مهر و دوستی،خورشید باش
در هنگام خشم و غضب،کوه باش
در سخاوت و یاری به دیگران،رود باش
در کنار امدن با دیگران،دریا باش
❇️خودت باش،آنگونه که مینمایی
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_شیرین
#بگذار_برگردم_پدر
#پارت_چهارم
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران…..
مامان و بابا دوباره بحثشون شده بود و بعدش مامان توی حیاط روی خودش نفت ریخته و گفته بود الان خودمو از دست تو آتیش میزنم……بابا که تصور میکرد داره فیلم بازی میکنه مانعش نشده بود و به این ترتیب مامان از روی لج و لجبازی کبریت کشیده و یهو شعله ور شده بود…از طرفی چون لباس مامان از جنس نایلونی بود آتیش به سرعت به بدنش میرسه و شکم و قفسه ی سینه اش میسوزه …به دو ساعت نرسیده بود که خواهرام در حالیکه گریه میکردند بدون مامان برگشتند خونه…اون لحظه فقط جیغ میکشیدم و مامان رو صدا میکردم….اون شب یلداترین و تلخ ترین شب عمرم بود..مراسم مامان با غم و اندوه و گریه ها و ناله های سوزناک منو خواهرام برگزار شد..برای مراسم حتی از طرف مدرسه ،،همکلاسیهام و یکی دو تا از معلمها هم اومدند….معصوم هم سعی میکرد کنارم باشه اما چون مدرسه میرفتم وقت بیکاریشو میومد خونه ی ما……از بابا بخاطر فوت مامان دلخور بودم و با خودم میگفتم:اگه بابا به مامان بیشتر محبت میکرد شاید این اتفاق نمیفتاد و مامان الان زنده بود…..
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به زندگی فکر کن!
ولی برای زندگی غصه نخور.
دیدن، حقیقت است،
ولی درست دیدن، فضیلت.
ادب خرجی ندارد،
ولی همه چیز را میخرد.
با شروع هر صبح فکر کن،
تازه بدنیا آمدی.
مهربان باش و دوست بدار
و عاشق باش.
شاید فردایی نباشد.
شاید فردایی باشد، اما عزیزی نباشد...
✍دکتر الهی قمشهای
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_شیرین
#بگذار_برگردم_پدر
#پارت_پنجم
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران…..
بعدازمراسم سوم مامان دیگه گریه نمیکردم،انگار اشکم خشک شده بود و فقط به یه نقطه خیره میشدم.هیچ کی هم به فکر من نبود و هر کی عزاداری خودشو میکرد.مراسم هفتم که شد چند تا از معلمها هم اومدند…بعداز مراسم خانم مدیر گفت:خدا رحمت کنه مادرتو…از فردا حتما بیا مدرسه چون خیلی از درسها عقب موندی…حرفی نزدم چون با وضع خونه شک داشتم بابا اجازه بده برم مدرسه،بالاخره همه رفتند ومنو بابا تنها موندیم.همون شب به بابا گفتم:من از فردا باید برم مدرسه وگرنه دیگه غیبتهام موجه نمیشه،بابا گفت:لازم نکرده….. خواهرات درس نخوندند نتونستند زندگی کنند…؟بشین خونه و کارا رو بکن….من که نمیتونم هم کار بیرون رو انجام بدم هم خونه رو..لال شدم و نتونستم حرفی بزنم..خیلی حالم بد شد،،از یه طرف مامان رو از دست داده بودم از طرف دیگه حق مدرسه رفتن نداشتم….این دو غم منو از پا در اورد بطوری که تا چند ماه کارم فقط گریه و زاری بود ،….بشدت جای خالی مامان رو حس میکردم…..
ادامه در پارت بعدی 👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
هیچوقت امیدت را از دست نده !
شاید آن زمان که امیدت را از دست
میدهی ،دو ثانیه قبل از خوشبختی باشد !
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
مثل بادبادک باش،
با اینکه میـدونه زندگیش به نخی بنده،
بازم تـو آسمون میرقصه و میخنـده
همیشه بخنـد و نگران نبـاش.
بدون که نخ زندگیت دست خداست...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اگر اهداف خود را با دیگران بازگو کنید، احتمال اینکه در آنها موفق شوید کمتر است!
تحقیقات نشان میدهد در اثر بازگوکردن اهداف،مغز انگیزه ی خود را برای رسیدن
به آنان از دست میدهد
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
ستایش و سرزنش،
بدست آوردن و از دست دادن،
اندوه و شادی،
همچون باد میآیند و میروند.
برای خوشبخت بودن همچون
درختی تنومند در وسط همه آنها
آرامش اختیار کن.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
اشک ها کلماتی هستند
که به زبان آوردن آن ها
بسیار سخت است...
گریه هرکس
به این معنا نیست
که او ضعیف است،
به این معناست
که او یک قلب دارد..
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
زندگی را جدی نگیرید ...
زندگی قرار است که پر از شادی
و تفریح باشد.
وقتی که شاد هستید احساس
خوبی دارید و آنچه دریافت می کنید
شگفت انگیز است.
وقتی که زندگی را خیلی جدی می گیرید
نصیب شما از زندگی چیزهای جدی خواهد بود.
با شاد بودن زندگی دلخواهتان را
خواهید داشت
و با جدی گرفتن مسایل زندگی
نیز با شما جدی برخورد خواهد کرد...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
خوشبختی
یک حس درونی است
هیچکس غیر ﺍﺯ
ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ نمیتواند
خوشبختمان کند
ﺧﻮشبختی
ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻮﻉ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺎ
ﺑﻪ ﺯﻧﺪگی ﺍﺳﺖ
ﺗﻌﺒﯿﺮﯼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺑﻮﺩن
نگاهتون بـه زنـدگی زیبـا🌸🍃
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_شیرین
#بگذار_برگردم_پدر
#پارت_ششم
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران…..
یه روز که بی حوصله داشتم حیاط رو جارو میکردم مامان معصوم اومد و کمکم کرد و گفت: درسته که بی تجربه ایی و نمیتونی تمام کارای خونه رو انجام بدی اما باید یاد بگیری و انجام بدی وگرنه بابات میره زن میگیره…مفتم:یعنی بابا این کار رو میکنه؟؟گفت:اره ….چرا که نه…از اون روز تمام حواسمو گذاشتم برای خانه داری…۴-۵ماهی گذشت و اسفند ماه شد….عید داشت میرسید اما من همچنان در عزای مامان بودم و نمیتونستم قبول کنم که مامان نیست عید از راه رسید و مهمونای زیادی بخاطر مامان بهمون سر زدند، خیلی بیشتر از هر سال،یکی از این مهمونا از روستا اومده بودند چند روزی هم خونمون موندند..بابا خیلی خیلی تحویلشون گرفت و حتی باهاشون به زبون محلی بگو و بخند کرد…از رفتار بابا تعجب کردم…آخه هیچ وقت اینطوری نبود…چند روزی که گذشت بابا به بهانه ی بازدید عید رفته به همون روستا و برای اینکه من تنها نباشم منو فرستاد خونه ی یکی از خواهرام……چند روز بعد بابا زنگ زد وگفت:شیرین! برگرد خونه ،،من اومدم….
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️ خدایا!
بی نگاه لطف تو، هیچ کار به سامان نمی رسد!
نگاهت را از ما دریغ نکن.
❄️ خدایا!
عنانمان را از دست نفسمان بستان
و یاد خودت را چنان در دلمان بنشان
که تو از چشممان ببینی
و از گوشمان بشنوی
و از زبانمان بگویی.
❄️ خدایا!
نگاهمان را از غیر خودت بگردان...
الهی آمین✨
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
گاهی اوقات باید قبول کنیم با هم اختلاف نظر داشته باشیم
بیشتر ناسازگاری های شما هیچ گاه حل نخواهند شد و تحقیقات فزاینده ای نشان می دهند که چیزی مثل زوج سازگار تمام و کمال وجود ندارد.
بنابراین از امروز روی این تصویر اشتباه خط بکشید که زوج های شاد فکر همه جوانب مشکلاتشان را می کنند. در عوض، با شناخت آن مسایلی که هر دوی شما هرگز درباره آنها به توافق نمی رسید، کمتر جرو بحث کنید. سپس قبول کنید که با هم اختلاف نظر داشته باشید. این کار آسانتر است.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_شیرین
#بگذار_برگردم_پدر
#پارت_هفتم
من شیرین هستم،،،متولد ۱۳۵۴ تهران…..
وقتی بابا بهم گفت برگردم خونه خیلی خوشحال شدم آخه خونه ی خواهرم معذب بودم….وقتی رسیدم خونه شوکه شدم….انگار خونه آوار شد و ریخت روی سرم…بابا تنها نبود.. یه خانمی هم خونه بود که فهمیدم بابا عقدش کرد..اسم نامادریم اعظم بود.خیلی ناراحت شدم مخصوصا وقتی که بابا گفت :اعظم جای مادرته و باید احترامشو نگهداری….بابا پیش همه مخصوصا خواهر و برادرام و اقوام گفته بود که شیرین از پس کارها نمیتونه بر بیاد برای همین ازدواج کردم…روز به روز از خونه و بابا و اعظم متنفرتر میشدم و دلم میخواست از اون خونه برم تا شاید اونارو نبینم..رفته رفته وقتی خوب دقت کردم دیدم بابا با اعظم خیلی خوش وخوشحاله،،این خوشحالی رو هیچ وقت با مامان نداشت.از اینکه اونا خوش بودند و مادر من زیر خروارها خاک بشدت ناراحت شدم برای همین تصمیم گرفتم تلافی کنم…باید من هم اذیتشون میکردم..از فردای تصمیمم وقتی بابا رفت سرکار ،زود حاضر شدم تا برم بیرون چون میدونستم بابا بدش میاد که دختر تنهایی بیرون بره…..
ادامه در پارت بعدی 👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir