فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
❄️💕چهارشنبه تون عالی
❄️✨از خدا برایتان
❄️💕یک روز زیبا و
❄️✨سرشاراز موفقیت
❄️💕همراه با دنیا دنیا آرامش
❄️✨سبد سبد خیر و برکت
❄️💕بغل بغل خوشبختی
❄️✨و یک دنیا عاقبت بخیری
❄️💕و یک عمر سرافرازی خواهانم
❄️✨روزتون زیبـا و در پنـاه خـدا
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨
نیایش صبحگاهی🤲
🤍خــــدای عـــزیز و مــهربان!
❄️تو هر زمان با من و
💫در کنار من بوده ایی
🕊من در "گهواره ی" محبتت چه
✨آسوده آرام گرفتهام...
🤍پس ای "خـــداے "مهربانم...
❄️به ذکر نام زیبایت
💫و نیایش لحظه هایت ،
🕊وجود زمینیَم را ملکوتی گردان...
✨تا آنچه تو میخواهی باشم
❄️و از آنچه من هستم "رها" شوم ،
💫که تو... بی نیاز و من "غرق" نیازم
🤍آمیـن....🙏🙏
#نیایش_صبحگاهی
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
🧡✨
یک درخت
قبل از اینکه شاخه هایش
زیبایی نور را لمس کند
ریشه هایش تاریکی را لمس کرده
گاه برای رسیدن به نور باید از تاریکی گذر کرد....
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
💙✨
موفقیت دیگران رو تحسین کن
تا نوبت به خودت برسه؛
آدم تنگ نظر،
هیچی به دست نمیاره
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
🦋✨
به چیزهایی که بعد از دعا کردن،
به دست نیاوردید،
فکر نکنید!
به چیزهای بی شماری فکر کنید
که بدون هیچ درخواستی،
خدا بهتون داده!
زندگیتون سرشار از نگاه خدا🌹
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
✨🌺
بنده ای با خدا گفت:
اگر سرنوشت مرا نوشته ای
پس چرا دعا کنم؟
خدا گفت:
شاید نوشته باشم هر چه دعا کند!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
🌸✨
طوفان باعث میشه ،
درخت ریشه هاش رو عمیق تر و قوی تر کنه ...🍃
تو طوفان های زندگی .
به برگ هایی که از دست میدیم فکر نکنیم ؛
به ریشه ای که قویتر میکنیم فکر کنیم ...🍃
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_ایران ( روایت از دختر ایران)
#اعتماد
#پارت_بیست_پنج
من اسمم ایرانه…..۸۲ساله و متولد یکی از روستاهای یزد…
یه مدت گذشت و حس کردم دوباره باردارم..این بار اصلا دلم نمیخواست بچه دار بشم چون به اندازه ی کافی خرج و مخارجمون بالا بود و خونه و اتاقمون کوچیک…همون تعداد هم گنجایش نداشت چه برسه به اینکه یه نفر هم اضافه بشه..وقتی از باردار بودنم صددرصد مطمئن شدم شروع کردم به جوشیده خوردن و کارهای سخت انجام دادن و بارهای سنگین برداشتن….میخواستم هر جوری شده این بچه سقط بشه..اما هیچ کدوم از کارهایی که انجام دادم کارساز نشد و ته تغاریم و اخرین دخترم (زهرا)بدنیا اومد…شرایط مالی خیلی بدی داشتیم در حدی که مجبور بودم به بچه ها لباسهای دست دوم یا بخرم یا از کسانی که لباسهاشونو نمیخواستند بگیرم و بپوشونم…از وضعیت و شرایطی که داخل امامزاده داشتیم خیلی اذیت میشدم آخه تا یکی فوت میکرد میاوردند و دور حرم طواف میکردند و بیشتر اموات رو داخل امامزاده دفن میکردند.. منو بچه ها مخصوصا دخترا از شبهای امامزاده میترسیدیم…بخاطر همین مسائل تصمیم گرفتم از بنیادی یا جایی کمک بگیرم…..
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
دل بسپار به خدایی که آفرید؛
آتشی که ابراهیم را نسوزاند
دریایی که موسی را غرق نکند
نهنگی که یونس را نخورد
همه عالم که برای تو بد بخوان
اگه خدا نخواد نمیشه ...!👌
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادمان باشد...
خـــدا...
میهمان قلبهای وسیع است...
قلبــمان را...
از نفرت و کینه پاک کنیم...
تا سهم بیشتری از...
حضور خـــدا..
در قلبمان داشته باشیم...
❣الا بذکر الله تطمئن القلوب❣
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_ایران ( روایت از دختر ایران)
#اعتماد
#پارت_بیست_شش
من اسمم ایرانه…..۸۲ساله و متولد یکی از روستاهای یزد…
خیلی دنبالش رفتم و بالاخره با توجه به وضعیت جسمانی من و سن و سال ناصر و تعداد بچه های تحت سرپرستیم، تونستم از بنیاد مسکن یه خونه بصورت اقساط بخرم…خونه رو تحویل گرفتیم و از امامزاده اسباب کشی کردیم….با رفتنمون مسلما حقوقی که از امامزاده میگرفتیم قطع شد و وضعیت مالیمون وخیم تر شد…با وخیم تر شدن وضع مالی ناصر بداخلاق تر شد و حتی برای خرج روزانه هم بهم پول نمیداد و فحش و دعوا راه میانداخت…خیلی دلم برای بچه ها میسوخت مخصوصا پسرم….من هنوز پسر دوست بودم و جونم به جونشون بسته بود…تنها درامدمون از اجاره ی زمینهایی بود که ناصر توی روستا به چند نفر بصورت توافقی اجاره داده بود اما کار کشاورزی و زمین هم مشکلات خودشو داشت و درامدش بالا و پایین میشد…از وقتی به شهر مهاجرت کرده بودیم بچه هارو فرستادم مدرسه..دلم میخواست همشون تحصیل کرده و عاقبت بخیر بشند مخصوصا پسرا..نمیخواستم اونا هم فقیر و کارگر باشند…با همین شرایط برای دختر بزرگم عفت خواستگار اومد و عروس شد…….
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir