زمانی آرامش پیدا میکنی که بفهمی نیازی نیست به هرچیزی واکنش نشون بدی یا به هر حرفی جواب بدی.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
درختی می افتد همه متوجه صدای افتادنش می شوند،
یک جنگل رشد میکند،کسی متوجه نمی شود
مردم اینگونه هستند :
به خاص بودن تو، توجه نمی کنند
بلکه به افتادنت توجه دارند!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
هرگز با احمق ها بحث نکنید؛ آنها اول شما را تا سطح خودشان پایین خواهند کشید و سپس با استفاده از تجربه شان (در احمقی) شما را شکست میدهند!
🕴 مارک تواین
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_پنجاه_شش
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
مامان هم یه النگو از طرف خودش و بابا بهم داد و بعد صورتمو بوسید و اروم دم گوشم گفت:از اون که خبری نیست؟؟نگاهش کردم و گفتم:نه مامان!!نیستش،انگار ولم کرده و رفته پی کارش،مامان گفت:خداکنه..من نمیدونم چرا دلشوره دارم.همش میترسم یه اتفافی بیفته،مامان راست میگفت چون من هم با کوچکترین صدا میترسیدم اما به کسی نمیتونستیم حرفی بزن..چادر بریدن تموم شد و کم کم مهمونا رفتند فقط کمال و مادرش موند..چون کمال اینا شهر دیگه ایی زندگی میکردند مهمون زیادی نداشتند.حتی پدرش هم نیومده بود برای همین شب رو موندند خونه ی ما...مامان با کمک مامان بزرگ برنج دم کردند و مرغ سرخ کردند تا شام اماده بشه…سالاد هم من درست کردم.همش توی آشپزخونه بودم خجالت میکشیدم برم داخل و بابا منو نگاه کنه..کف اشپزخونه که گلیم پهن کرده بودیم کمی آشغال ریخته بود اونهارو جارو کردم و نشستم و ابلیموی سالاد رو بریزم که یکدفعه کمال آمد...
ادامه در پارت بعدی 👇
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها ، زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن ،
شرط انسان بودن است
عیب را ،
در این و آن پیدا مکن
🕴مولانا
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
در شرایط سهل و آسان
هیچ رشد و پیشرفتی
حاصل نمی شود،
چالش های زندگیست که
باعث رشد تو خواهد شد...💫
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
وقت طلا نیست
وقت زندگی است
و هیچ چیز با ارزش تر از
زندگی نیست....
قدر لحظه ها را بدانیم
که عمر و زندگی المثنی ندارد...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
محبــــت ها هیچ وقت ...
فراموش نمیشن
محبت کردی اونقدر
میچرخه تا یه روزی
جاییکه روحتم خبر نداره
بهت برمیگرده
محبت کن بی توقع...💞
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_پنجاه_هفت
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
با صدای سرفه ایی از جا پریدم و دستمو روی قلبم گذاشتم..کمال بود که با اون هیکل رعنا و نظامیش ایستاده بود.از اینکه با صدای سرفه اش منو ترسونده بود خجالت کشید و گفت:یاالله..ته دلم گفتم:خسته نباشی،،چقدر زود گفتی یاللله..کمال میخواست برگرده که پشیمون شد و دوباره بطرف من چرخید و گفت:شرمنده.نمیخواستم بترسونمت…نفس عمیقی کشیدم و گفتم:دشمنت شرمنده.،کاری داشتی؟چیزی میخواستی،؟گفت:نه.حاج اقا(عاقد)اومده گفتند صدات کنم تا بیایی برای خطبه ی عقدلبخندی زدم و گفتم:چشم…دستامو بشورم بیام..کمال زود اومد شیر اب رو باز کرد ومن مشغول شستن دستم شدم…کمال گفت:خیلی بهتون میاد.سرمو انداختم پایین و گفتم:ممنونم…مادرتون زحمتشو کشیدن.اره خیلی خوشگله..کمال گفت:نه.صورتتو میگم،،خیلی خوشگلتر شدی.امیدوارم لیاقتتو داشته باشم..با این حرفش انرژی گرفتم و سرمو بالا اوردم اما همون لحظه روی سماور استیل سایه ی کسی رو دیدم..نباید میترسیدم..میدونستم همون اطرافه…
ادامه در پارت بعدی 👇
در مقابل هر اتفاق بدی
در زندگی، سه گزینه دارید :
بگذارید شما را محدود کند ...
بگذارید شما را نابود کند ...
و یا اجازه دهید شما را قویتر کند ...
انتخاب باشماست.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
در اجتماعی که «پـول» حکومت دارد ،
کلید نیکی کردن هم در پول داشتن است !
🕴 برتولت برشت
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
نیایش صبحگاهی🌺🍃
🌺پروردگارا...!!!
🍃امروزمان را به تو میسپاریم.
🌺به ما کمک کن تا
🍃دوباره شروع کنیم.
🌺پروردگارا..!!!
🍃به زندگیمان برکت ببخش..
🌺و ذهنمان را روشن کن.
🍃هفته ای را که پیش رو داریم
🌺به تو میسپاریم
🍃خودت بهترینها را
🌺برایمان مقدر بفرما.... #آمین
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_پنجاه_هشت
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
کمال از جلوی در کنار رفت و گفت:بریم داخل؟؟همه منتظرند..گفتم:بریم..من جلوتر از کمال راه افتادم و داخل اتاق شدیم تا بابا رو دیدم از خجالت چادرمو جلوتر کشیدم.عاقد محرومیت رو خوند و ما بهم محرم شدیم.قرار شد بعدا کمال از محضر وقت بگیره و عقدمون اونجا و توی شناسنامه ها ثبت بشه..عقد که تموم شد یهو برق قطع شد و همه جا تاریک شد.همه دنبال کبریتی یا چراغی و شمعی بودند و من با شنیدن صداهای ناله وار نتونستم از جام تکون بخورم..برگشتم و دیدم کنارم نشسته و سرشو تکون میده و ناخونهای بزرگشو روی دستم فرو میکنه..گرمی خون و درد رو خوب حس میکردم..زبونم بند اومده بود و تکون نمیخوردم و از درد دستم اروم اشک میریختم..وقتی بابا چراغ روشن رو اورد داخل دیگه ازش خبری نبود ولی دستم خونی و زخمی شده بود.زود با چادر روشو پوشوندم و خودمو به اشپزخونه پیش مامان رسوندم.مامان که تازه چراغ اشپزخونه رو روشن کرده بود با دیدن دستهای و چادر خونی زد توی سرش اما صداشو در نیاورد…..
ادامه در پارت بعدی👇
کمک کردن به یک انسان ممکن است
تمام دنیا را تغییر ندهد،
اما میتواند دنیا را برای یک انسان
تغییر بدهد.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
بزرگترین مصیبت برای انسان نا امیدیست!
تونل ها به ما می آموزند
که حتی درون سنگها هم راهی برای عبور هست
پس به بن بست که رسیدی بگو:
حتما راهی وجود دارد....
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
گاهی باید دورتان یک دیوار بکشید،
نه برای اینکه دیگران را از خودتان دور کنید، بلکه برای اینکه ببینید چهکسی
برای دیدنتان دیوار را خراب میکند...
🕴 ژان پل سارتر
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
دنیا اونقدر بزرگه که هر کسی واسه خودش یه جایی داره، پس سعی کنید به جای اینکه جای کسی رو بگیرید جای خودتون رو پیدا کنید.
چارلی چاپلین
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_پنجاه_نه
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
مامان بزرگم که تازه متوجه ی قضیه شده بود خیلی سریع در آشپزخونه رو بست تا بقیه ( چند تایی مهمون مثل زنعمو و بچه هاش هنوز خونمون بودند،،،،)مخصوصا کمال و مادرش متوجه ی چیزی نشند…مامان بزرگم چادرمو سریع توی تشت شست و صلوات فرستاد و گفت:به شوهر و مادرش بگو چایی ریخت روش،بعد زخم دستمو بستند و مامان شروع کرد به تعریف کردن اون همه اتفاقاتی که برام افتاده بود.مادربزرگم(مامان بابا)زد توی صورتش و گفت:مقصر شمایید که مخفی میکنید و نمیگید براش دعا بگیرم….حیف اون جوونا،،مامان گفت:دعا گرفتیم ،،دو بار هم گرفتیم.مریضی من هم بخاطر اون بود چون به چشم خودم دیدمش،مامان بزرگ گفت:دوباره بگیرید…ده باره بگیرید.یعنی اون جن،انگار مامان بزرگ خودش هم ترسید و صلوات و بسم الله فرستاد که یهو برق ها اومد.صدای صلوات از داخل اتاق بلند شد.رفتیم پیش مهمونا و یه چادر دیگه سر کردم وگفتم:توی تاریکی چایی ریخت روی چادرم..مادر کمال گفت:اشکالی نداره…آب برکت و روشناییه…….
ادامه در پارت بعدی 👇
هیچکس رو از رو ظاهرش مقایسه نکنید...
اونيكه ميخواد شِكارت كنه ميتونه چِشمای مهربوني داشته باشه!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
تو هیچوقت نمیتونی زندگیت رو تغییر بدی مگر اینکه یه کاری هر روز انجام میدی رو تغییر بدی. راز موفقیتت رو میتونی تو زندگی روزمره ات پیدا کنی.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
قبل از صحبت کردن دو بار فکر کنید
زیرا کلمات و تاثیر شما بذر موفقیت یا شکست را در ذهن دیگری میکارد...🌱
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اگر به جاى محبتی که به کسی کردی از او بیمهری دیدی
مأیوس نشو!
چون برگشت آن محبت را
از شخص دیگری
در زمان دیگری
در رابطه با موضوع دیگری،
خواهی گرفت
شک نکن
تو فقط خوب باش و خوب بمان
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_شصت
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
برقها اومد و همه دوباره نشستیم اما این بار استرسم خیلی بیشتر شده بود.سفره ی شام رو پهن کردند و غذا رو اوردند..همه نشستند سر سفره اما کمال داخل اتاق بغلی داشت نماز میخوند..مادر کمال به مامان گفت:میشه غذای بچه هارو بزاری داخل یه سینی تا تنهایی توی اون اتاق باهم بخورند.مامان قبول کرد و یه سینی غذا داد دستم وگفت:برو پیش شوهرت و باهم غذا بخورید..سینی رو گرفتم و رفتم داخل اتاق،کمال نمازشو خونده بود و داشت قران تلاوت میکرد..تا منو سینی بدست دید ،قران جیبی که دستش بود رو بوسید و گذاشت داخل جیبش و بعد از جاش بلند شد و گفت:شما چرا زحمت کشیدید..سینی رو ازم گرفت و سفره رو پهن کرد..برای دوتامون یه بشقاب غذا گذاشته بودند.توی یه ظرف با خجالت شروع کردیم به غذا خوردن،چند دقیقه که گذشت براش یه لیوان دوغ ریختم و گفتم:شما نماز میخونید...کمال گفت:بله،نماز خوندن و نیایش با خدا بهم خیلی آرامش میده…..من به نماز بیشتر از شغل و خواب و خوراک پایبندم..
ادامه در پارت بعدی 👇
.
به"آرامش"ڪه بـرســی
"آرامش"وجودت را فرا میگیرد!
نه به راحتی میرنجی
و نه به آسانی می رنجانی
"آرامـــش"
سهم دلهایی ست ڪه
نگاهشان به نگاه خداست ...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔹اینو یه جا بنویسید
که هیچوقت یادتون نره
حتی اگر برای مردم دراز بکشید
تا از رویتان رد شوند،
بسیاری از آنها شاکی خواهند بود
که به اندازهی کافی پهن نیستید!
🔹مراقب باشید که وقت و انرژی
باارزش خود را فقط برای افرادی
خرج کنید که ارزشش را دارند
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
آرزو نکن که کارها آسانتر شوند
آرزو کن خودت توانمند تر شوی
یه هیزم شکن وقتی خسته
میشه که تبرش کند بشه
نه اینکه هیزمش زیاد بشه
تبر ما انسانها باورهامونه
نه آرزوهامون ...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
مثل گندم باش !
زیر خاڪ میبرنش، باز میروید پُرتر ،
زیر سنگ میبرنش، آرد میشود پُربهاتر ،
آتش میزننش، نان میشود مطلوبتر .
" ذات باید ارزشمند باشد "
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_شصت_یک
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
وقتی کمال گفت:من به نماز بیشتر از شغل و خواب و خوراک پایبندم. اونجا بود که متوجه شدم چرا اون همزاد یا جن نمیتونست به کمال آسیب بزنه چون همیشه قران همراهش بود،.یه گردنبند هم روی گردنش بود که روش ایت الکرسی حک شده بود.حق با مامان بزرگ بود اجنه از اسم خدا وحشت دارند.کمال سرشو پایین انداخت و گفت:شما چی؟؟نماز میخونید؟گفتم:بله میخونم.کمال گفت:آفرین خیلی خوبه،راستی دوغش نمک نداره…نمکدون کجاست ؟برم بیارم..زود بلند شدم و گفتم:میرم میام.تا از جام بلند شدم هاله ی اون خانم رو پشت پنجره توی حیاط دیدم.با اینکه میترسیدم اما رفتم حیاط تا از آشپزخونه نمکدون بیارم.یهو دیدم جلوی در ورودی خونه که کفشها رو گذاشته بودیم داخل کفش کمال یه چیزی شبیه استفراغ و بد بو پرشده بود.وحشت کردم و از بوی بدش حالت تهوع گرفتم ولی برای اینکه کسی متوجه این کار نشه سریع مامان رو صدا کردم.مامان هم با دستهای لرزون و ترس کفشهارو شست….
ادامه در پارت بعدی 👇
خوشبختی رو جایی که گمش کردی نمیتونی پیدا کنی.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir