eitaa logo
انرژی مثبت😍
4.8هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
4.3هزار ویدیو
5 فایل
به نام خدا تبلیغات نه ازنظرمارد میشود ونه تاییدمیشود😍 تعرف تبلیغات قیمت مناسب 👎 https://eitaa.com/joinchat/866648400C9a1ea12469 ایدی👎 @massomeostadi لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/438763812C2474888f1e
مشاهده در ایتا
دانلود
. هیچ وقت باور اینکه اتفاقای خوب در راه هستند رو کنار نگذارید چون معجزه ها هر روز اتفاق می افتند. 😍😊 @Energyplus_ir
. طورى صحبت كن ، كه ديگران عاشق گوش كردن به حرفات باشن . . . طورى گوش كن ، كه ديگران عاشق حرف زدن باهات باشن . . . 😍😊 @Energyplus_ir
. ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ مباش ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﺍﺳﺖ ﺍﺯﻣﻌﺠﺰﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻓﺮﯾﺪﮔﺎﻧﺶ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺵ می کشد ﻭﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻟﺒﺸﺎﻥ می‌نشاﻧﺪ. 😍😊 @Energyplus_ir
. سعی نکن بی نقص باشی، فقط سعی کن از دیروزت بهتر باشی. 😍😊 @Energyplus_ir
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور تقریباسه ماهی طول کشیدتایه کم روبه راه شدم تونستم به زندگی عادی برگردم تواین مدت خانوادم همه جوره کنارم بودن حمایتم میکردن وپدرم بازم شرمندم کردباگرفتن وام روستایی تونست کمکم کنه تاماشین بخرم..روزهامیگذشت من مشغول کارودرس خوندن بودم ترم اخردانشگاه بودم که یه شب توگروه کلاسی یه عضوجدیدرواددکردن اولش خیلی توجه نکردم اماوقتی دیدم باچندنفری داره چت میکنه کنجکاوشدم پروفایلش روچک کردم نگین بودکه دست تودست فرهادعکس گرفته بود...تازه داشتم به ارامش میرسیدم وبادیدن نگین کنارفرهادبازبهم ریختم نه اینکه فکرکنیدهنوزم عاشق نگین بودم نه کلاوجودش ازارم میداد.ازاون گروه لفت دادم تایه مدت ازنگین خبرنداشتم خانوادم خیلی پیگیربودن برام زن بگیرن امابااتفاق تلخی که برام افتاده بوداززن جماعت بدبین شده بودم سفت سخت جلوی خواسته ی خانواده ام وایستاده بودم میگفتم راجع به این موضوع بامن حرف نزنید.... ادامه در پارت بعدی 👇 😍😊 @Energyplus_ir
. طورى صحبت كن ، كه ديگران عاشق گوش كردن به حرفات باشن . . . طورى گوش كن ، كه ديگران عاشق حرف زدن باهات باشن . . . 😍😊 @Energyplus_ir
. نگران حرف مردم نباش خدا... پرونده ای را که مردم مینویسند نمی خواند. 😍😊 @Energyplus_ir
. گاهی خدا می خواهد با دست تو دست دیگر بندگانش را بگیرد وقتی دستی را به یاری می گیری بدان که دست دیگرت در دست خداست 😍😊 @Energyplus_ir
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور اون ترم روتموم کردم مدرکم روگرفتم وتو۲تاداروخونه مشغول به کارشدم تمام وقتم روباکارکردن پرمیکردم یکسالی گذشت یه شب که شیفت بودم دیدم یه خانمی سراسیمه واردداروخونه شدگفت اقاترخداین نسخه روبدون نوبت بهم بدیدبچه ام اصلاحالش خوب نیست شایدباورتون نشه اماتونگاه اول نتونستم بشناسمش ولی یه کم که دقت کردم دیدم سوداانقدرداغون شکسته شده بودکه جاخوردم اونم انقدرهول بودکه من رونشناخته بود..گفتم سوداخودتی چون ماسک زده بودم ازصدام شناختم...بعدازطلاقم دیگه ازش خبرنداشتم گفتم چی شده گفت پسرم اسهال استفراغ گرفته وحالش اصلاخوب نیست معطل نکردم داروهاش رواماده کردم دادم بهش انقدرعجله داشت که یادش رفت حساب کنه...چندروزی که گذشت سودابایه پسرخوشگل تپل امدداروخونه گفت برای پرداخت بدهیم امدم اون شب توراه یادم افتادپول داروهاروندادم..گفتم قابلی نداره من هیچ وقت خوبیهای توروفراموش نمیکنم خوشحالم که ازدواج کردی امیدوارم کنارهمسروپسرت زندگی خوبی داشته باشی... ادامه در پارت بعدی 👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
. اگر کسی را دیدید که درک و فهمی فراتر از حد متعارف داشت، حتما از او بپرسید که چه کتاب‌هایی می‌خواند . . .! 😍😊 @Energyplus_ir
. رؤیاهای‌ خودتان را بسازید در غیر این صورت فرد دیگری شما را برای ساختن رؤیایش به کار خواهد گرفت. 😍😊 @Energyplus_ir