فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🌸🍃هر صبحِ خدا یک غزل از
🌸🍃دفتر عشق ست
🌸🍃سرسبزترین مثنوی
🌸🍃از منظر عشق ست
🌸🍃هر صبح سلامی
🌸🍃به گل روی تو زیبا
🌸🍃چون یاد گل روی تو
🌸🍃یادآور عشق است
🌸🍃سلام صبح زیباتون بخیر 🤗
🌸🍃روزتون بخیر و خوشی
#سرگذشت_حمید
#دست_تقدیر
#پارت_چهل_نه
اسمم حمیدوفرزندسوم خانواده هستم..
مریم دوست نرگس در ادامه گفت بعدازتموم شدن حرفهای نرگس نمیدونستم بایدچکارکنم ازدادن کارت عروسی شماپشیمون شدم میخواستم بهش ندم یعنی جراتش رودیگه نداشتم ولی نرگس توی دستم دیده بودش وازدستم گرفتش وقتی فهمیدکارت عروسی شماست باصدای بلندشروع به گریه کردن کرد..هرکاریش میکردم نمیتونستم ارومش کنم میگفت تونمیدونی این عشق تنهادلخوشیه من توی زندگیم بوده واحساس میکنم دیگه هیچ امیدی به اینده ندارم..اینقدر حالم بد شدکه نذاشتم دیگه ادامه حرفش روبده ازمریم خداحافظی کردم..قیافه معصوم نرگس یه لحظه ازجلوی چشمم دور نمیشد و میدونستم عشق یکطرفه نرگس واون همه مشکلات زندگیش باعث این تصمیم جنون امیزشده وازخدابراش طلب امرزش میکردم...بعدازخودکشی نرگس تامدتی توخودم بودم ولی کم کم به روال عادی زندگیم برگشتم..کارهای انتقالی من درست شدباآرزو راهیه روستای دورافتاده ای که اداره گفته بودرفتیم..روستای خیلی خوش اب وهوای بودواهالی روستا ساده ومهربونی داست،ومن خیلی زودتونستم باهاشون رابطه ی صمیمانه برقرار کنم...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آری خسته ام و به نرمی لبخند می زنم
بر خستگی که فقط همین است ..
در تن، آرزویی برای خواب
در روح، تمنایی برای نیندیشیدن
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
آدمای این دنیا دو دستهاند:
چکشها و میخها.
خودت تصمیم میگیری که تو کدوم دسته باشی!
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
دردنیای امروز
فقرآتشی است که
خوبیهارا میسوزاند
وثروت پرده ایست که
بدیهارا میپوشاند
وچه بی انصافند آنانکه
یکی را می پوشانند
به احترام داشته هایش
ودیگری را میسوزانند
به جرم نداشته هایش
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
من همیشه با حرف همه موافقم
چون این تنها راهیه که میتونم ساکتشون کنم، تا دیگه حرفشونو ادامه ندن.
🕴آل پاچینو
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_حمید
#دست_تقدیر
#پارت_پنجاه
اسمم حمیدوفرزندسوم خانواده هستم...
برعکس من آرزو زیادازخونه بیرون نمیرفت باکسی درارتباط نبود،،آرزودختری بودکه محبت کردنش روبیشترباکارهاش بهم نشون میدادوبارفتارش بهم میفهموند دوستمداره وهمین که پذیرفته بودبامن بیاد این روستا و سختی راه دور و ندیدن عمه روقبول کنه خودش نشانه محبتش بود هیچ وقت بدون من غذا نمیخورد صبرمیکرد من بیام باهم بخوریم،،آرزو ابراز علاقه زبانی رو بلد نبود و منم به این مدل محبت کردنش عادت کرده بودم..بعد از مدتی کم کم بازنهای روستا آشنا شد و رفت و امد میکرد..چند وقتی که گذشت از تغییر شرایط جسمانیش متوجه شدم بارداره..از اینکه قرار بود بابابشم خیلی خوشحال بودم..تاجای که میتونستم کمکش میکردم وهواش روداشتم عمه ام چندروزی امدپیشمون رفت..آرزوهشت ماهش بودومن روزشماری میکردم برای بغل کردن بچه ام..ولی یه روزکه آرزوبازنهای روستامیره کنارچشمه، کمک یکی ازخانمهامیکنه که دبه اب روبذاره رو دوشش،ولی تعادلش روازدست میده میخوره زمین....
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اگه میخوای خوابت تعبیر شه، اول باید بیدار بشی.
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
زندگی هيچ چيز بزرگی ندارد.
زندگی پر است از چيزهای كوچک!
اما اگر تو بدانی كه چطور با اين چيزهای كوچک خوش باشی،
آنها را به چيزهای بزرگ دگرگون خواهی كرد.
🕴اشو
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
خندیدن یک نیایش است؛
اگر بتوانی بخندی
و دلی راشاد کنی
آموخته ای ڪه چگونه
نیایش کنی ...
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
وقتی
یه چیز زیبا توی کسی دیدی
حتما بهش بگو؛ شاید واسه تو یه ثانیه طول بکشه
اما برای اون میتونه یه عمر باقی بمونه...
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_حمید
#دست_تقدیر
#پارت_پنجاه_یک
اسمم حمیدوفرزندسوم خانواده هستم
آرزو تعادلش روازدست میده میخوره زمین،،وقتی رفتم خونه دیدم حالش خوب نیست درازکشیده،،سریع بردمش دکترولی دیرشده بودبچه روازدست داده بودیم..خیلی بهم ریختم وازنظر روحی کلاداغون شدم وچون ادم توداری هم بودم همه چی رو میریختم توخودم،
آرزو از نظر جسمی بهترشده بود ولی من بخاطر روحیه حساسم نتونسته بودم با موضوع کنار بیام..یه شب که ازدرمانگاه برمیگشتم خونه یکی از اهالی روستا متوجه حال بدم شد،،گفت بیابریم خونه ما و با اصرار زیاد باهاش رفتم..تانشستم بساط کشیدن تریاک رو پهن کرد گفت بکش اروم میشی..اولش امتناع کردم گفتم نه،ولی باحرفهاش تحریکم کرد گفت حالت روخوب میکنه..منم دوسه پوک کشیدم سرم سنگین شده بود گلوم به شدت میسوخت یه لحظه ازکاری که کردم پشیمون شدم..عذاب وجدان گرفتم،،سریع بلندشدم خداحافظی کردم ازخونش امدم بیرون..خیلی دیرکرده بودم اولین بار بود آرزو رو تا این موقع شب تنها گذاشته بودم..تا رسیدم خونه آرزو امد سمتم گفت کجا بودی،حس بویایش خیلی خوب بود...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir