الإمامُ الباقرُ عليه السلام : الخَيرُ والشَرُّ يُضاعَفُ يَومَ الجُمُعةِ .
(بحار الأنوار : ۸۹ / ۲۸۳ / ۲۸)
“Good and evil are given double the requital on Friday.”
روز جمعه نيکي و بدي دو برابر میشود.
😇👹
requital سزا،تاوان
#امام_زمان
❤️@English_4U❤️
“A TRUCK WITHOUT A DRIVER“
Mark Miles and his son Andy are having a bad morning.
“یک کامیون بدون راننده”
مارک مایلز و پسرش اندی صبح بدی را سپری می کنند.
“Where’s Gary?” says Mark. “He isn’t usually late. The truck is ready. Everybody’s waiting.”
مارک می گوید: “گری کجاست؟” “او معمولا دیر نمی کند. کامیون آماده است. همه منتظرند.”
Then Gary Slater comes to the office. He is ill. “I’ve got a bad arm, Mr. Miles,” says Gary. “I’m very sorry, but I can’t drive today.”
سپس گری اسلاتر به دفتر می آید. او بیمار است. گری می گوید: “دست درد بدی دارم، آقای مایلز.” “خیلی متاسفم، اما نمی توانم امروز رانندگی کنم.”
Just then, Kim Parker arrives. She is a student. Her father is one of Mark’s drivers. She is working in Mark’s office in her holiday.
در همین لحظه، کیم پارکر از راه می رسد. او یک دانش آموز است. پدرش یکی از رانندگان مارک است. او در دفتر مارک در زمان تعطیلات (اوقات فراغت) خود کار می کند.
“Good morning, Mr. Miles,” says Kim. “What can I do first?”
کیم می گوید: “صبح بخیر، آقای مایلز.” “اول چه می توانم بکنم؟ (چه کاری در الویت است؟)”
“Can you drive a truck? ” says Mark with a little laugh.
مارک با کمی خنده میگوید: «میتوانی با کامیون رانندگی کنی؟»
“Yes, I can drive a truck, says Kim. I’ve got a License.”
کیم میگوید: «بله، من میتوانم با کامیون رانندگی کنم. گواهینامه دارم.”
“Wonderful!” says Mark. He is looking happier. “Have you got a passport?”
مارک می گوید: “فوق العاده است!” او شادتر به نظر می رسد. “پاسپورت داری؟”
“Of course, it’s at home.”
“البته، در خانه است.”
Suddenly Mark is much happier. “OK. Can you take a truck to France? Here is some French money and these are all the papers – read them carefully.”
ناگهان مارک بسیار خوشحال تر می شود. “خوب. آیا می توانید با کامیون به فرانسه بروید؟ پول فرانسه و اینها همه اوراق هستند – آنها را با دقت بخوانید.”
“Can I go too, Dad?” asks Andy.”I can’t drive a truck, but I can drive a car and read a map – and I can speak French. Perhaps I can help Kim.”,
اندی می پرسد: “من هم می توانم بروم بابا؟” “من نمی توانم با کامیون رانندگی کنم، اما می توانم ماشین برانم و نقشه بخوانم – و می توانم فرانسوی صحبت کنم. شاید بتوانم به کیم کمک کنم.”
“And you want to go to France. I know! OK, you two. Run home and get your passports, your overnight bags and some sandwiches. There are sleeping bags in the truck, and a mobile phone too.
When you come back, go and look at the map with Gary. He drives to France every week. He can tell you about it.”
“و شما می خواهید به فرانسه بروید. می دانم! باشه، شما دو نفر. سریع به خانه بروید و پاسپورتها، ساک و چند ساندویچ بردارید. در کامیون کیسه خواب و همچنین یک تلفن همراه وجود دارد.
وقتی برگشتی برو و با گری به نقشه نگاه کن. او هر هفته با ماشین به فرانسه می رود. او می تواند در مورد آن به شما بگوید.”
“GARY MAKES A PHONE CALL“
“Get the tables from the shop at Faversham, ” says Gary. “Then take the ferry from Dover to Calais. At Calais, look for signs to the A26 motorway. It’s a good, fast road.”
“Listen – this is very important. All truck drivers must stop for 45 minutes in every 4 hours.”
“گری یک تماس تلفنی برقرار می کند.“
گری می گوید: «میزها را از مغازه فاورشم بگیرید. سپس با کشتی از دوور به کاله (فرانسه) بروید. در کاله، دنبال تابلوهای بزرگراه A26 بگردید. این یک جاده خوب و سریع است.”
“گوش دهید – این بسیار مهم است. همه رانندگان کامیون باید هر 4 ساعت به مدت 45 دقیقه توقف کنند.”
“I know,” says Kim.
کیم می گوید: “می دانم.”
OK. There are truck stops on every French road. At about one o’clock, you need to stop for 15 minutes at this truck stop here” (He puts an X on the map.)
“باشه. در هر جاده فرانسه ایستگاه های کامیون وجود دارد. تقریباً ساعت یک، باید 15 دقیقه در این ایستگاه کامیون توقف کنید. اینجا توقف کن.” (او یک X را روی نقشه می کشد.)
“Don’t stay in the truck; get out, walk about and get some coffee. You don’t want to go to sleep, when you are driving. At about four o’clock you must stop again here, near Dijon” (Again Gary puts an X on the map.)
“The cafe at the truck stop makes wonderful coffee. Good luck, and drive carefully,” says Gary.
“در کامیون نمانید، پیاده شوید، راه بروید و کمی قهوه بنوشید. وقتی در حال رانندگی هستید نباید بخوابید. حدود ساعت چهار باید دوباره اینجا، نزدیک دیژون توقف کنید.” (دوباره گری یک X را روی نقشه می کشد.)
“کافه ای که در ایستگاه کامیون است، قهوه فوق العاده ای درست می کند. گری می گوید: خوب است، موفق باشید و با احتیاط رانندگی کنید.”
Andy and Kim get into the truck and drive away and Gary makes an important phone call.
“Rullo Gary here. I can’t drive today, but tell Paul it’s OK. the truck stop near Reims at one, and Dijon at four. Look for a girl with brown hair and a boy in a yellow shirt.”
اندی و کیم سوار کامیون می شوند و دور می شوند و گری یک تماس تلفنی مهم برقرار می کند.
«رولو گری اینجاست. امروز نمیتوانم رانندگی کنم، اما به پاول بگو مشکلی نیست. کامیون در نزدیکی رنس ساعت یک و در دیژون ساعت چهار متوقف می شود. دنبال دختری با موهای قهوه ای و پسری با پیراهن زرد بگرد.”
“THE TRUCK IS LOSING OIL!”
Andy and Kim arrive at Faversham. They tell the man about Gary’s arm.
“کامیون در حال از دست دادن روغن است!”
اندی و کیم به فاورشم می رسند. در مورد دست (شکسته) گری به مرد می گویند.
“The tables are ready. My men can put them in the truck. We can sit in my office and wait. Would you like some coffee?” the man says.
مرد می گوید: “میزها آماده هستند. مردان (آدم های) من می توانند آنها را در کامیون قرار دهند. می توانیم در دفتر من بنشینیم و منتظر بمانیم. قهوه می خوری؟”
They leave the truck and go into the office.
آنها کامیون را ترک می کنند و به دفتر می روند.
Kim and Andy drive to Dover and take the ferry to Calais. They drive off the ferry, and out of Calais! They find the motorway – and a big STOP sign.
کیم و اندی به سمت دوور حرکت می کنند و با کشتی به کاله می روند. آنها با کشتی حرکت می کنند و از کاله خارج می شوند! آنها بزرگراه را پیدا می کنند – و یک تابلوی STOP بزرگ.
“We need a ticket”‘ says Andy. He puts his hand out of the window to take the ticket; but he is too far away and the ticket goes under the truck. Andy jumps down and goes to get it.
اندی می گوید: “ما به یک بلیط نیاز داریم.”
دستش را برای گرفتن بلیط به بیرون می برد؛ اما او خیلی دور است و بلیط زیر کامیون می رود. اندی پایین می پرد و می رود تا آن را بیاورد.
“OK, I’ve got it now” Andy calls to Kim. “But the truck is losing oil. Not much, but we must do something about it soon.”
اندی به کیم زنگ می زند: “خوب، بلیط را پیدا کردم، اما کامیون دارد روغن از دست می دهد. زیاد نیست، اما باید هر چه زودتر کاری انجام دهیم.”
“OK,” says Kim “I can do that at the truck stop. Come on, let’s go!”
کیم میگوید: «باشه، میتوانم این کار را در ایستگاه کامیون انجام دهم. عجله کن – بیا بریم!”
They arrive at the truck stop near Reims at about one o’clock. Kim gets under the truck.
حدود ساعت یک به ایستگاه کامیون نزدیک ریمز می رسند. کیم زیر کامیون میرود.
“You’re right, ” she tells Andy. “The truck is losing oil. But it isn’t very bad.”
او به اندی می گوید: «درست می گویی. کامیون در حال از دست دادن روغن است. اما خیلی بد نیست.»
Then suddenly she calls to Andy.”Come and have a look at this.”
سپس ناگهان اندی را صدا می زند. “بیا و به این نگاه کن.”