#پارت162 بخش چهارم
#ارام_من
برام عجیب بود حرفاش.
از تو جیبش یه پاکت در آورد و بهم داد.
گفتم:
_این چیه؟
_بخونش می فهمی.
اومدم اینو بهت بدم و برم.
که تو هم امانتی داشتی واسش.مواظب خودت باش.
مهرداد رفت.
زل زدم به پاکت توی دستم.
با صدای نگهبان به خودم اومدم و برگشتم.
یه حسی می گفت بازش نکنم.اما بعد از این مدت بی خبری و دوری امکان پذیر نبود.
بدون توجه به بچها رفتم رو تخت و پاکت رو با دستی لرزون بازش کردم.دست خط خودش بود.
_به نام آفریننده ی عشق.
کل این نامه خلاصه می شه تو یه کلمه.
"صبور باش"
دوری و بی خبریم دلیل داشت.
به گوشم رسیده که چه فکرایی کردی،چه قدر اذیت شدی.
اگه منم جای تو بودم شاید اصلا طاقت نمی آوردم.
حیله های حمید بعد از مرگش هم از بین نرفت.خوب نبودم.
اما الان هستم.خیالت راحت.
به قولم عمل می کنم.سختی ها به زودی قراره تموم شه.
دوست دار تو ...کیان...
سیل اشکم صورتم رو خیس کرد.
برگه رو بوسیدم و گذاشتم رو قلبم.
ضربان قلبم بالا رفته بود.یعنی چی شده بود ؟
حمید چی کار کرده بود باهاش؟
انگار نه انگار که داشتم فراموشش می کردم.همش از بین رفت.به همین سادگی.
تبدیل شیرکاکائو به شیر💁🏾♀💁🏼♀
رفع تیرگی و روشن کنندگی فوری پوست❌📛
✅ فقط با دوبار مصرف شگفت زده میشوید😳👇
https://eitaa.com/joinchat/2098070059Cf1b831dfb1
با محصول شگفت انگیز vip🤩☝️
#پارت163
#ارام_من
سه بار نامه رو خوندم.
داشتم واسه بار چهارم این کارو می کردم که مری صدام زد:
_هوی.مشتی باد.چته باز؟
_کیان نامه فرستاده.
با ذوق گفت:
_مرگ من؟
بالاخره طلسمو شکست؟
چی گفته حالا؟
_گیر افتاده بود.
گفته کار حمید بوده.الانم حالش خوبه.به زودی هم میاد دنبالم.البته فکر کنم.
ساره:دیدی هنوز دوست داره هنوز؟
_نگرانشم بچها.
_خودش واست نامه نوشته گفته خوبه.
نگران چی هستی؟
_یعنی مدتی که خبری ازش نبود.
_یعنی معنی نداره.به این چیزا فکر نکن.دلت روشن باشه.
ایشالله میاد می برت.
لیلا:ایشالله.
مهربون گفتم:
_خدا خیلی دوسم داشت که اینجا منو ننداخت بین آدمای کثیف.
مرسی از همتون.
مری ادای اوق زدن در آورد و گفت:
_اه اه.جمع کن بابا.حالمون به هم خورد.
همه خندیدن.
رفتم تو جمعشون نشستم.
دلم بعد مدت ها آروم بود.همین که به فکرم بود خودش یه دنیا ارزش داشت..............
حوله های پُرزدار همه دارن 🦠😐
ولی حوله های نخی نه! 🪡🧵
قیمت مناسب💰
کـیفیـت عـالـی 💯
🧶 منسوجات سنتی تمام نخی | با افتخار تولید ملی 🇮🇷
👕👚محصولات با کیفیت ایرانی را تجربه کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/763625690C1e89d5bcda
#پارت163 بخش دوم
#ارام_من
یک ماه دیگه هم گذشت. بی خبری و دلتنگی باز هم روال خودش رو پیدا کرد.نه خبری از مهرداد شد نه کیان.
هی به خودم امید می دادم اما دیگه فایده نداشت.
خسته شده بودم.مگه نگفت خیلی زود؟
پس چرا این قدر زمان طولانی می گذره؟
چرا جدایی تموم نمی شه؟
به بچها هم قول داده بودم اگه آزاد شدم هرکاری از دستم بر اومد واسشون انجام بدم.قرار شد هرکس نامه یا هرچیزی داره بهم بده تا برسونم دست کسی که می خوان.
اما فعلا که خبری نبود.دلم واسه کیمیا هم یه ذره شده بود.برام عجیب بود که چطور خبری از اون نشد.
ولی باز با این فکر که اون اصفهانه و خبر نداره آروم کردم.
یک ماه از بهار هم گذشته بود و من سال تحویل رو توی سن بیست سالگی تو زندان به سر بردم.
تولد کیان هم کنارش نبودم.تولدش آذر ماه بود.۷آذر.
با خودم فکر می کردم که قراره روز تولدش رو متفاوت سورپرایزش کنم.اما نشد.نشد که بشه.
داشتم تو حال و هوای خودم سیر می کردم که از پشت بلند گو داد زدن:
_درسا بهزادی.
وسایلت رو جمع کن بیا.آزادی.آزادی.آزادی.آزادی
صداش چند بار تو مغزم اکو شد.باورم نمی شد.یعنی من آزاد شدم؟
ست تو کرکی پاییزه زیر 300 تومان😳
بلوز دورس ضخیم تو کرکی 200 تومان🤔
https://eitaa.com/joinchat/1237450964C005da91a73
انواع ست، تیشرت، شلوار و ....
که هر کدوم بهترین قیمت خودشون رو دارن😍
بیا پی وی تا لیست تخفیفات رو برات ارسال کنم😉😌
https://eitaa.com/joinchat/1237450964C005da91a73
زندگی لحظههای قشنگ کم نداره درک این لحظهها به توانایی ما بستگی داره که تشخیصشون بدیم و دو دستی بهشون بچسبیم.
#دکتر_علی_باباییزاد
#پارت163 بخش سوم
#ارام_من
با صدای جیغ و شادی بچها باورم شد.حقیقت داشت.
بالاخره این فراق چندماهه به پایان رسید
با شوق و گریه بچها رو بغل کردم.
مری گفت:
_نری گورتو گم کنی مارو هم از یاد ببریا؟
اشکامو پاک کردم و گفتم:
_مگه می شه؟
_ساره:یادت نره بری سراغ اون آدرس.
_حتما.
نامه همتون رو می رسونم دست خانواده هاتون.
_محدثه:
خیلی خوبی درسا.تا حالا فرصت نشده بود بهت بگم.
با لبخند و بغل ازش تشکر کردم.ساکم رو تند تند بستم.
لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون.....
در بزرگ آهنی باز شد..
با مکث رفتم بیرون.
هوا یکم خنک بودو ابری.جاده بود و پرنده هم پر نمی زد.
یکم اطرافم رو نگاه کردم.
با دیدنش کل تنم سر شد.همه چی رو فراموس کردم.
انگار دنیا مال منه.چشمام خیس شد
لبم لرزید.
دلتنگی رو تو چشماش دیدم.
اخ که چه قدر جذاب شده بود.
پاهام داشت می لرزید.
دستاشو که باز کرد از خود بیخود شدم.کیفمو همونجا ول کردم و پرواز کردم سمتش.