eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
126 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
پایان لغات درس۷ ✔️
sudden [ˈsʌd(ə)n] adj. When something is sudden, it happens very quickly. → He felt a sudden pain in his chest. ناگهانی هنگامی که چیزی sudden باشد، بسیار سریع اتفاق می‌افتد. → او دردی ناگهانی در قفسه‌سینه‌اش احساس کرد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
therefore [ˈðɛːfɔː] adv. Therefore means for this reason. → He is fat. Therefore, he will go on a diet. بنابراین کلمه therefore به معنی به همین دلیل است. → او چاق است. بنابراین، او رژیم می‌گیرد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
داستان کوتاه 👇 short story The Best Prince King Minos was very sick. His condition was getting worse. He had three sons. He loved them all. He had to announce who would become king. Two of the princes stood waiting outside the king’s room. Theseus was the oldest and strongest. He thought his father would make him king. Pelias, the second son, thought differently. He was an expert with weapons. He thought the king would choose him. “When I’m king,” Theseus told Pelias, “I’ll let you contribute to the defense of our country. You can lead the army.” Pelias became angry. “Father knows I’m famous for my sword skills. He’ll make me king.” بهترین شاهزاده شاه مینوس بسیار بیمار بود. وضعیت او رو به وخامت بود. او سه پسر داشت. او همه‌ی آن‌ها را دوست داشت. او باید اعلام می‌کرد که چه کسی پادشاه خواهد شد. دو تن از شاهزاده‌ها در خارج از اتاق شاه منتظر ایستاده بودند. تسئوس که بزرگ‌ترین و قوی‌ترین آن‌ها بود، فکر می‌کرد که پدرش او را پادشاه خواهد کرد. پلیاس، پسر دوم، نظر متفاوتی داشت. او در استفاده از سلاح‌ها متخصص بود. او فکر می‌کرد که شاه او را انتخاب خواهد کرد. تسئوس به پلیاس گفت «وقتی من پادشاه شدم» «اجازه می‌دهم تو در دفاع از کشورمان مشارکت کنی. تو می‌توانی ارتش را رهبری کنی.» پلیاس عصبانی شد. «پدرم می‌داند که من به خاطر مهارت‌های شمشیرم معروف هستم. او من را پادشاه خواهد کرد.» ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
“You?” Theseus yelled. “He won’t choose you!” “The kingdom is mine!” Pelias claimed. “Father will give it to me—or I’ll use force to take it!” Theseus made a sudden move to take out his sword. Then Pelias did the same. “Beating me will be a challenge,” Theseus said. “Fight me now. The winner gets the kingdom!” Pelias agreed. King Minos could hear his sons fighting. The youngest son, Jason, stood beside him. He sensed his father’s sadness. The king laid his hand flat on Jason’s arm. تسئوس فریاد زد «تو؟» «او تو را انتخاب نمی‌کند!» پلیاس ادعا کرد «پادشاهی متعلق به من است!» «پدرم آن را به من خواهد داد — یا من با زور آن را تصاحب می‌کنم!» تسئوس به طور ناگهانی حرکت کرد تا شمشیرش را بیرون بیاورد. سپس پلیاس همین کار را کرد. تیزهوس گفت «شکست دادن من یک چالش خواهد بود»، «اکنون با من بجنگ. برنده پادشاهی را به دست می‌آورد!» پلیاس موافقت کرد. شاه مینوس می‌توانست صدای دعوای پسرانش را بشنود. پسر کوچک‌تر، جیسون، کنار او ایستاده بود. او غم پدرش را احساس کرد. شاه دستش را به آرامی و صاف روی بازوی جیسون گذاشت. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
“Your brothers fight too much,” the king told him. “I must protect my kingdom from all harm. They’ll divide it between them. The people won’t know what to do. There’ll be war. I can’t allow either of them to be king. Therefore, I’m making you king. Your kindness has always made you special. It’s the difference between you and your brothers. You can bring peace. They can’t.” Then the king died. Theseus and Pelias heard that their youngest brother was king. They were surprised. They realized that their fighting was wrong. It had kept them from saying goodbye to their father. They agreed to have Jason as their king. He was the best choice. شاه به او گفت «برادرانت بیش از حد با هم می‌جنگند»، «من باید حکومت ام را از هر گونه آسیبی حفظ کنم. آن‌ها آن (حکومت) را بین خودشان تقسیم می‌کنند. مردم نمی‌دانند باید چه کنند. جنگی در پی خواهد داشت. من نمی‌توانم هیچ یک از آن‌ها را پادشاه کنم. بنابراین، من تو را پادشاه می‌کنم. مهربانی تو همیشه تو را خاص کرده است. این تفاوت بین تو و برادرانت است. تو می‌توانی صلح را به ارمغان بیاوری. آن‌ها نمی‌توانند.» سپس شاه درگذشت. تسئوس و پلیاس شنیدند که برادر کوچک‌ترشان پادشاه شده است. آن‌ها شگفت‌زده شدند. آن‌ها متوجه شدند که جنگیدنشان اشتباه بوده است. این موضوع مانع از این شده بود که آن‌ها با پدرشان خداحافظی کنند. آن‌ها موافقت کردند که جیسون را به عنوان پادشاه خود بپذیرند. او بهترین انتخاب بود. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
پایان درس۷ ✅
☘️ In The Name of God ☘️ درس هشتم
accept [əkˈsɛpt] v. To accept something that is offered is to take it. → I accepted the girl’s very nice gift. پذیرفتن کلمه accept چیزی که پیشنهاد می‌شود به معنی گرفتن آن است. → من هدیه بسیار زیبای دختر را پذیرفتم ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸