eitaa logo
|عطرمشکاتـــ
1.3هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
4هزار ویدیو
106 فایل
اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج:)🌱 برای‌‌ِآمدنت تمامِ‌مردمِ‌شهررا دعوت‌گرفته‌ام‌! چرانمی‌آیی‌؟ انتقادات‌وپیشنهاداتتو‌ناشناس‌بگو:) : payamenashenas.ir/موسسه عطر مشکات ادمین: @Ghorbat1190 "موسسه‌عطرمشکات‌و‌بنیادمهدی‌موعودعج‌استان‌همدان"
مشاهده در ایتا
دانلود
امام مهدی عج از خدا بترسید و تسلیم ما باشید، و امور خود را به ما واگذار کنید، چون وظیفه ما است که شما را بی نیاز و سیراب نمائیم همان طوری که ورود شما بر چشمه معرفت به وسیله ما می‌باشد؛ و سعی نمائید به دنبال کشف آنچه از شما پنهان شده است نباشید. الغیبة (للطوسی)، جلد۱، ص۲۸۵ @Etr_Meshkat
4_327849576851570854.mp3
891K
سوره ی مبارکه ی آیه 1⃣7⃣1⃣ @Etr_Meshkat
‍⭕️ کتاب "آشنایی با امام زمان" 🔹 این کتاب ترجمه بخش سوم کتاب ارزشمند «اعیان الشیعه» از علامه بزرگوار سیّد محسن جبل عاملی است. این کتاب در هفت فصل به شرح ذیل تدوین شده است: 🔸 فصل اوّل زندگی نامه حضرت مهدی و نیز ویژگی های جسمانی و خلق و خوی و سیره عملی آن حضرت مورد بررسی قرار می گیرد؛ در فصل دوم به مسأله غیبت و وقایع دوران غیبت صغرا و معرفی نایبان خاص امام پرداخته می شود؛ در فصل سوم، شباهت های مختلف امام زمان به پیامبران الهی مورد اشاره قرار می گیرد؛ 🔹 در فصل چهارم با استناد به برهان های عقلی و نقلی مسأله امامت و زنده بودن و قیام حضرت مهدی به اثبات می رسد؛ در فصل پنجم چند حکایت از حکایات تشرّف یافتگان به محضر امام عصر ذکر می شود؛ و در فصل ششم بخشی از نشانه ها و علامت های ظهور مورد اشاره قرار می گیرد؛ 🔺 و بخش پایانی کتاب که با عنوان «در کرانه ظهور» ارائه می شود، مسائلی مانند روز ظهور، مکان ظهور و مدت حکومت و ویژگی های جهان در عصر ظهور و... مورد بررسی قرار می گیرد. @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای لحظه‌ی ورود حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیها به خانه‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام وفات حضرت سلام‌الله‌علیها @Etr_Meshkat
 💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠 ✅قسمت👈اول من در دهی نزدیک حلّه که مردمش از برادران اهل تسنن هستند، به دنیا آمدم. دوره نوجوانی را آنجا گذاراندم. دهِ ما بعد از صحرایی بی آب و علف قرار گرفته بود کار ما بچه ها این بود که پیشاپیش به استقبال کاروانیان برویم و با دادن مژده آبادی مژدگانی بگیریم. یادم نیست آن روز از چه کسی شنیدم که کاروانی بزرگ تا ظهر به دِه می رسد. بلافاصله سراغ احمد رفتم بی آنکه دیگران را خبر کنم. احمد ذوق زده دست هایش را به هم زد و گفت: « عالی شد. اگر کاروان به این بزرگی باشد می توانیم چند سکه ای گیر بیاوریم. برویم بچه های دیگر رو هم خبر کنیم ». گفتم: « ولشان کن. دنبال دردسر می گردی؟ هم جمع کردنشان سخت است هم باید چند سکه ای را هم که می گیریم قسمت کنیم » مشکل راضی اش کردم که از خیر بچه های دیگر بگذرد. تا ظهر وقت زیادی مانده بود از دِه بیرون رفتیم، و چون فکر کردیم زود به کاروان می رسیم، نه آبی با خود برداشتیم نه نانی.ساعت ها راه رفتیم. چند تپه و بخشی از صحرا را پشت سر گذاشتیم بی آنکه غبار کاروانیان را ببینیم. خورشید به وسط آسمان رسیده بود و حرارت آن مغز سرمان را می سوزاند. احمد ایستاد و با گوشه چفیه پیشانی اش را خشک کرد و گفت: « مطمئنی درست شنیده ای؟ » گفتم: «‌با گوش های خودم شنیدم »با آستین عرق پیشانی ام را پاک کردم و فکر کردم کاش چفیه ام را بر داشته بودم. احمد دستش را سایه بان چشم کرد و گفت: « ‌پس کو؟ جز خاک چیزی می بینی؟ »به دورترین تپه اشاره کرد و گفتم: «‌تا آنجا برویم، اگر خبری نبود، بر می گردیم. » زیرچشمی نگاهش کردم. دست هایش را به کمر زد و اَخم کرد و گفت: «‌برگردیم؟ به همین راحتی؟ این همه راه آمدیم که دست خالی برگردیم؟ » شانه هایم را بالا انداختم و راه افتادم. چون می دانستم هرچه بیشتر بگوید، عصبانی تر میشود. غرغرکنان گفت: « نه آبی! نه نانی! بس که عجله کردی. » 📚برگرفته از کتاب نجم الثاقب 💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨ @Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
، ساده مداوا نمیشود باید به هم رسید، و الّا نمیشود از بسته ‌ایم به دخیل تا تو این گره ‌ها وا نمیشود 🔅 نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام عصر علیه‌السلام: و در حوادث واقعه و پیش‌آمد‌ها به راویان احادیث ما مراجعه کنید، زیرا آن‌ها حجت من بر شما هستند و من نیز حجت خدا بر شما هستم. (اعلام‌الورى، ص۴۵۲) @Etr_Meshkat
02.Baqara.172.mp3
2.21M
سوره ی مبارکه ی آیه 2⃣7⃣1⃣ @Etr_Meshkat
 💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠 ✅قسمت👈دوم تا به بالای تپه برسیم هلاک شدیم. کمی از ظهر گذشته بود و اوج گرما بود. احمد را میدیدم که چطور پاهایش را از خستگی و تشنگی روی زمین می کشد صورتش سوخته بود و زبانش از دهانش بیرون مانده بود. خودم هم حال و روز بهتری نداشتم. انگار تمام آب بدنم بخار شده بود. ماسه های داغ از لای بند کفش ها پاهایم را می سوزاندند. سرم بی هیچ حفاظی در معرض تابش سوزان آفتاب بود چشمانم سیاهی می رفت. به هر بدبختی بود به بالای تپه رسیدیم. تا چشم کار می کرد بیابان بود و بس. نه غبار کاروانی نه آبادی ای و نه حتی تک درختی. احمد آهی کشید و روی زمین نشست کفش هایش را در آورد تا شن هایداغ را از آن بتکاند گفتم: « نشین که پوستت می سوزد » گفت: « تو هم با این خبر گرفتنت! »گفتم: « تقصیر من چیست؟ هرچه شنیدم گفتم. » خودم هم از خستگی نشستم. داغی شن در تمام بدن و سرم پخش شد.گفتم: « آخ سوختم »گفت: « بسوز! هرچه می کشم از بی فکری توست. »مشتی شن به طرفم پراند. گفتم: « چرا این طوری می کنی؟ اصلا این تو بودی که گفتی از این طرف بیاییم. » و برای اینکه کارش را تلافی کنم. گفتم: « حتماً بچه ها تا حالا کاروان را دیده اند و یک مژدگانی حسابی گرفته اند» دندان قروچه ای کرد و گفت: « پررویی می کنی؟ به حسابت می رسم. » تا بجنبم، پرید روی سرم. احمد از من درشت تر و قلدرتر بود، برای همین قبل از آن که بر من مسلط شود، زانویم را به سینه اش زدم و اورا به کناری پرت کردم. احمد پیش از آن که پرت شود ، یقه ام را چسبید، در نتیجه هر دو به پایین تپه غلتیدیم. نمی دانم سرم به کجا خورد که احساس کردم همه چیز دور سرم می چرخد و دیگر چیزی نمی فهمیدم. 📚برگرفته از کتاب نجم الثاقب 💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨ @Etr_Meshkat
اگر عباس‌پروری کار هر مادری بود، غربتی هزارساله گلوی آخرین حسین زمین را نمی‌گرفت... وفات حضرت @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مهمتره یا نماز؟ 🔸قسمت سوم @Etr_Meshkat
‍⭕️ کتاب "خورشید مغرب" 🔹 این کتاب سالها پیش توسط دانشمند محترم، استاد محمدرضا حکیمی با هدف تبیین ابعاد مختلف معارف مهدویت تألیف شده است. نویسنده با قلمی روان و شیوا و نیز استدلال های محکم و معتبر به شبهات و سؤالاتی که از طرف افراد مختلف، از جمله علمای مذاهب گوناگون مطرح شده است، مطالبی بیان می کند، از جمله مباحثی که در این اثر به صورت نسبتا مبسوط به آنها پرداخته شده است؛ 🔸 عبارت است از مسأله تولد امام مهدی از طریق بررسی اقوال مختلف، شرایط دوران ولادت و کسانی که موفق به دیدار آن حضرت در روزهای نخستین تولد شدند و... تبیین سیرت و شمایل حضرت مهدی آن گونه که در روایات شیعه و سنی وارد شده است یا امام مهدی در کتب پیشینیان، و نیز مسلمانان، به ویژه در قرآن کریم. 🔺 افزون بر مطالب مذکور موضوعاتی از جمله مسأله طول عمر، انتظار، ضرورت حاکمیت احکام دینی در این کتاب به صورت مناسب مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. @Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
اے قیام ڪنندهٔ بـہ حق، جہــاڹ انتظار قدومت را مي‌ڪشد چشمماڹ را بہ دیده وصاڸ روشڹ ڪڹ اے روشڹ تر از هر روشنایي 🔅 نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق علیه‌السلام فرمود: «حال شما چگونه خواهد بود آن‌گاه که روزگاری بمانید که امامتان را نشناسید؟ به او گفته شد: چون چنین شود چه کنیم؟ فرمود: به همان امر اول تمسک کنید تا بر شما روشن شود.   (کمال‌الدين، ج‏۲، ص۳۴۸) @Etr_Meshkat
02.Baqara.173.mp3
1.92M
سوره ی مبارکه ی آیه 3⃣7⃣1⃣ @Etr_Meshkat
✨💠✨💠✨💠✨ ✅قسمت👈سوم به تکان های آرامی به هوش آمدم. انگار سوار شتر راهواری بودم که نرم نرم روی شن ها راه می رفت و این شتر ، عجب کجاوۀ نرمی داشت. کم کم حواسم سر جاش آمد. کجاوۀ نرم، شانه احمد بود که مرا روی دوش می برد. چفیه اش را روی سر و گردنم پیچیده بود . نفسش مقطع و مشت گردنش خیس عرق بود. آفتاب می تابید و ما در بیابانی هموار پیش می رفتیم. شیطان وسوسه ام کرد که تکان نخورم تا بر ان شانه های نرم و مهربان حمل شوم. فکر شن های داغ و سوزش پاها کافی بود که به خواسته شیطان تن دهم. سایه مان مثل حیوانی عجیب اما با وفا همراهمان می آمد. چشمم که به سایه احمد می افتاد، دلم آتش گرفت.دولا راه می رفت و پاهایش را بر زمین می کشید. عجب بی مروتی هستم من! تکانی به خودم دادم. احمد فوراً مرا زمین گذاشت و به رویم خم شد. صورتش سوخته بود. چشم هایش سرخ و لب هایش خشک و ترک خورده بود. به زحمت آب دهانش را فرو داد و گفت: « خوبی؟ »سر تکان دادم که خوبم. لبخند زد و گفت: « اذیت شدی؟ » حالش طوری بود که دلم برایش سوخت. نمی دانم مرا چقدر راه بر دوش حمل کرده بود، اما مهم معرفتی بود که نشان داده بود. چفیه اش را از روی صورتم کنار زدم و در آغوش گرفتمش و او را با مهر به خود فشردم و گفتم: « حلالم کن » به پشت خوابیدم. زبانم مثل چوب شده بود.گفت: «‌طاقت بیاور. » مرگ پیش رویم بود. گریۀ مادر و به سر زدن بابایم را پیش نظر مجسم کردم. یعنی جنازه ام را پیدا می کنند؟ ناگهان وحشتی عظیم مرا به لرز انداخت. نکند جنازه ام پیدا نشود؟گرگ ها، اگر نیمه جان خوراک گرگ ها شویم، زنده زنده خورده می شویم. این فکر چنان وحشتناک بود که بی اختیار دست احمد را گرفتم. از نگاهم به منظورم پی برد.گفت: « نترس، بالاخره به یه جایی می رسیم. » گفتم: « کاش زودتر بمیریم. »لب گزید. گریه اش گرفت. صورتش را میان دو دست گرفت و با صدایی بریده گفت: « بیا توسل کنیم. » 📚برگرفته از کتاب: نجم الثاقب ✨💠✨💠✨💠✨💠 @Etr_Meshkat
‍ ⭕️ کتاب "گفتمان مهدویت" 🔹 پاسخ به شبهات و ارائه دلایل متقن برای رفع ابهام از ابعاد مختلف موضوع مهدویت، همواره یکی از کارهای مهمی بوده است که علمای بزرگ شیعه در برهه های مختلف تاریخی به آن اقدام کرده اند که ضمن پاسخ گویی به سؤالات و شبهات موجود، به مسئولیت خطیر خود نیز به نحو احسن عمل کرده اند. 🔸 کتاب «گفتمان مهدویت» اثر آیت ا... صافی گلپایگانی، تلاش بسیار ارزنده ای است که در آن به سؤالاتی در زمینه سه محور تشیّع، امامت و مهدویت در حدّ ضرورت و با استناد به آیات و روایات و براهین علمی و عقلی پاسخ داده می شود. عمده ترین بخش این کتاب بخش «مهدویت» است که در آن موضوعات مختلفی به صورت پرسش و پاسخ مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است. @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مهمتره یا نماز؟ 🔸قسمت چهارم @Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
: اگر شیعیان ‌ ما، که خداوند توفیقشان طاعتشان دهد، در وفا کردن به پیمانشان همدل می‌شوند هرگز سعادت و ملاقات ما از آنان به تاخیر نمی‌افتاد 🔅 نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا