eitaa logo
°•بنت الزهرا(س)•°
470 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
10 فایل
گر به زهرا (سلام الله علیها)برسد نامه ما ، نیست غمی ! هرکسی بچه ی بد را زده ، مادر💔نزده!..... ارتباط با ما👇🏼❤ https://daigo.ir/secret/656485449
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت زهرای بتول، با اینکه ما نوکرشیم مادر ما بود به خدا، مادر ما بود به خدا
. شهادت برترین معراج است..... .
. پلاک حکاکی شده....💫 .
°•بنت الزهرا(س)•°
#معجزه_نور 💫 #سفرنامه با صدای تیر های هوایی از خواب بیدار شدیم شب گذشته ننه شاهرخ قول داده بود چون
💫 چقدر جمله قابل تاملی بود تقدیر به این شکل رقم خورد که ما دوباره به دوکوهه برگردیم این شعر معروف میاد تو ذهنم و با خودم زیر لب میخونم یاد امام و شهدا، دلو میبره کرب و بلا میگم بابا اینکه علم تو دستشه مستشه روی لباش یه زمزمس اینکه جلوتر از همس بگو کیه، بگو کیه؟ نگاه اخری به انجا میکنم و سوار اتوبوس میشوم بعد از خوردن صبحانه چشم هایم را بر هم میگذارم و مرور کلی بر سفرم میکنم سفری که با کلی سختی جور شد ، سختیایی که منو برای رسیدن به اینجا تشنه تر میکرد لحظات شادی که از همون اول در اتوبوس رقم خورد زینبی که (ادمین نوشت : این زینب با زینب اصلی سفرنامه فرق داره) من نمیشناختمش ولی حالا کلی باهم رفیق شده بودیم یادم نمیرود ، اوایل مدام به او زینب رسانه میگفتم چون مسئولیتش در بین خادم ها رسانه بود و او کلی از این لقب حرص میخورد و هرزمان میخواستم اذیتش کنم به او میگفتم رسانه حنانه ای که هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم دوستی رو باهاش رقم بزنم اما حالا به چشم های هم نگاه میکردیم و از خنده غش میکردیم ریحانه ای که شهدا سر راهم گذاشته بودن و مسیر این سفر رو برام باز کرده بود و حالا ۶ روز بود که کنار هم مثل دوتاخواهر زندگی میکردیم شیطنت هایی که میکرد و کل بچهارو میخندوند به یاد یادمان فکه افتادم ، زمانی که راوی گفت این پاها نمادی از پاهای شهید اوینی هست ریحانه خطاب به او گفت پاهای واقیعیش هست؟ چهره راوی در ان لحظه از جلوی چشمانم پاک نمیشود.... از اونجا بود که اورا اوینی خطاب میکردیم و هر وقت این خاطره را مرور میکردیم همه باهم به خنده میافتادیم حنانه ای که مریض شده بود و من اصرار داشتم به مادرش بگویم ادای مریضی در میاورد جمله ای که در زمان های عصبانیتمان مدام تکرار میکردیم و تکه کلاممان شده بود هرزمان در موقعیت های عصبی قرار میگرفتیم خطاب به هم میگفتیم بزرگترین اقیانوس جهان ارام است ، ارام باش بزرگ میشوی و بعد از ان از شدت خنده قدرت حرف زدن نداشتیم نماهنگ مست نجفی که در این سفر بالغ بر هزار بار گوش دادیم و هربار باهمون شور اولیه با ان ، خوشحالی میکردیم یاد زمانی که همه خواب بودند و این مولودی پلی شد بخیر ، همه در خواب ناخداگاه دست میزدند و همراه با ان میخواندند مست نجف ، عاشق اینه بره پیوسته نجف.... مداحی حالم بده حسین ستوده که انقدر ان را گوش داده بودم همه مرا با او میشناختند و هروقت صحبت میکردم با خنده میگفتند حالم بده رو گوش بده هیچی نگو یاد توبیخ خادم دشت ذولفقاری که با عصبانیت خطاب به ما میگفت وسط حرف زدن من حرف نزنید ، لبخند بلندی را بر لبانم نشاند خدا مارا ببخشد که در ان لحظات به عصبانیت ان خادم بیچاره اینقدر خندیدیم یادِ خرید یواشکی فلافلی که سبب دعوا شده بود ، و از اینکه تابه حال دعوا بر سر فلافل را تجربه نکرده بودیم خنده لحظه ای امانمان نمیداد انگار دعوا و خنده و حرص خوردن با یکدیگر توام شده بود ناگهان خاطرات شط علی به ذهنم میاید زمانی که سوار بر قایق بودیم و ریحانه خطاب به یکی از مسئولین گفت اگر میخواید شهید شید بپرید تو اب و سعی کنید بیرون نیاید همگی از شدت خنده دوست داشتیم قایق را گاز بزنیم افتادن سرباز بی نوا در اب شط ، دلسوزی ما و خنده بلند فاطمه را به دنبال داشت هنوز هم مانده ام که چگونه دلش امد به ان سرباز بی چاره که با گوشی و مدارک هایش داخل اب افتاد بخندد اخ از شلمچه که یاسمن پاهایش در گل سر خورد و با کمر به زمین خورد کل چادر و بدنش با گل های شلمچه یکی شده بود دیدن حیواناتی زیبا در اب کنار رستوران که مارا به فکر فرو برد نام انها چیست مرغابی اردک یا غاز تا به حال به این میزان فکرمان مشغول نشده بود و در اخرهم پاسخ سوال خود را نگرفتیم که تفاوت این سه حیوان با یکدیگر چیست ..... . •┈••✾🥀✾••┈• . @f_farid_bentolzahra
°•بنت الزهرا(س)•°
#معجزه_نور💫 #سفرنامه چقدر جمله قابل تاملی بود تقدیر به این شکل رقم خورد که ما دوباره به دوکوهه برگر
معجزه_نور💫 مگر میشود فراموش کرد که حنانه قاشق خودش را در ماست گذاشته بود و نیم ساعت تمام همه به دنبال قاشق او میگشتیم مرور خاطرات مسابقات درون اتوبوسی مرا به خنده میندازد کل اتوبوس با پاپیت گیمی که قرار بود سوغاتیه یکی از بچهای اتوبوس برای خانواده اش باشد بازی میکردند انقدر هیجان بازی بالا بود که بر سر ان دعوا شد و در کشمکش من و حنانه پاپیت گیم از دستمان لیز خورد و افتاد فقط خدا رحم کرد که اسیبی به ان نرسید یاد کیک و ساندیس هایی که میان وعده میدادند و حنانه تمام ان را میخورد حتی اگر در روز چندبار پخش میکردند ، میافتم این اتفاق باعث شده بود اورا ساندیس خور واقعی بنامیم هر از گاهی که از شدت خنده خسته میشدیم خطاب به هم میگفتیم نیم ساعت نه با من حرف بزن نه جوابمو بده اما به ثانیه نمیگذشت که مجدد از شدت خنده اشک هایمان جاری میشد حتی فاطمه دختر چشم رنگی دانشگاه که هروقت او را در محوطه دانشگاه میدیدم حس میکردم سراسر غرور است با تمام خنده های ما همراه بود و میخندید در این شش روز فهمیده بودم که درمورد او اشتباه فکر میکردم و قلب مهربانش ادم را مجذوب میکند گوشی تلفن حنانه که از ابتدای سفر بدون قاب مدام بر زمین میافتاد و فقط لحظاتی در دست او بود سبب شده بود که دیگر برای برداشتنش از کف اتوبوس تلاشی نکنیم نمیدانم فکر کردن به خاطرات این ۶ روز چقدر طول کشید به ساعت نگاه کردم و محدوده مسیر را جویا شدم کمی مانده بود تا به مقصد برسیم مسئولین اتوبوس از ما خداحافظی کردن و همگی از هم طلب حلالیت کردیم و برای بار اخر مولودی مست نجف را با شوری بیش از دفعات قبل اما امیخته با اشک خواندیم پس از رسیدن ، به همراه ریحانه از اتوبوس پیاده شدم برای طلب حلالیت به سراغ مسئول کاروان رفتم و بابت زحماتش تشکر کردم در اخر خطاب به من گفت ان شاءالله همیشه بخندید اما نه خنده عصبی ..... ..... . •┈••✾🥀✾••┈• . @f_farid_bentolzahra
°•بنت الزهرا(س)•°
. دسترسی راحت به پارت های سفرنامه👇❤️ پارت اول پارت دوم پارت سوم پارت چهارم پارت پنجم پارت ششم پارت
. سلام رفقای بنت الزهرایی👋🏻 عیدکم مبروک😍😁 سفرنامه ماهم به پایان رسید ببخشید اگر این مدت پرحرفی کردم ، سعی داشتم تمام نکات رو ریز به ریز بنویسم تا شماهم همراه ما در این سفر نور باشید از خداوند میخوام هیچگاه نگاه شهدا رو از زندگی ما کم نکند که دست کمک بخش این شهدا امیدی در روز های تاریک زندگی ماست اگر حتی برای لحظه ای با خوندن این سفرنامه اشکی از چشمانتان جاری ، لبخندی بر لبانتان نمایان و دلی لرزیده شد برای بنده دعای خیر ، عاقبت بخیر و شهادت کنید 💠برای دسترسی اسان به سفرنامه بر روی پیام ریپلای شده بزنید 💢نظراتتون برام ارزشمنده ، بیان این نظرات رو از بنده دریغ نکنید👇 https://harfeto.timefriend.net/16996251537710 💢حتما بهم بگید با کدوم بخش سفرنامه بیشتر حالتون عوض شد👆 یاعلی💚
10.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حیدر نسب و فاطمه سیماست رقیه😍 ارام دل عمه و باباست رقیه 😍 دلتنگ رخ فاطمه کمتر شود ارباب 😍 تا اینه حضرت زهراست رقیه 😍 . •┈••✾🥀✾••┈• . @f_farid_bentolzahra
283647747_-429384702.mp3
3.06M
من نازنین رقیه بانوی عالمینم بشنو یزید ملعون من دختر حسینم 🎙 #️⃣ #️⃣ . •┈••✾🥀✾••┈• . @f_farid_bentolzahra
شور به رقیه وصل ایمانم.mp3
6.26M
ای‌ دنیای‌ عمو ابالفضل؛ بغلت‌ نکرده تاحالا بی‌وضو ابالفضل..🥺❤️‍🔥 . •┈••✾🥀✾••┈• . @f_farid_bentolzahra
از اونجا فقط خاک لباسام رو نگهداشتم همون طور که تو سفرنامه نوشتم حاج حسین گفت این خاکارو نگه دارید قلب و ذهن و یه سری قول و قرار و گذاشتم اونجا بمونه نمیدونم بگم چه فرقی کردم با توجه به رسالتی که اونجا حس میکردم بر گردنم گذاشته شده و به قول حاج حسین عَلمی که از اونجا برداشتم و رو دوشم گذاشتم در ارتباط با نسل جوون و نوجوونا اقداماتی رو دارم انجام میدم فعلا به نتیجه نرسیدم و شدید سردرگمم که چیکار کنم شما دعا کنید به نتیجه برسم به حق مولود امروز ♥️
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| بریدم از همه چی! دیگه توان ادامه دادن ندارم! (چند بار تا حالا به این لحظه رسیدید؟) . •┈••✾🥀✾••┈• . @f_farid_bentolzahra