🌟پیدایش؛ باب 6🌟
1️⃣و واقع شد که چون آدمیان شروع کردند به زیاد شدن بر روی زمین و دختران برای ایشان متولد گردیدند
2️⃣ پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکو منظرند و از هر کدام که خواستند زنان برای خویشتن میگرفتند.
3️⃣و یَهُوَه گفت: “روح من در انسان دائماً داوری نخواهد کرد زیرا که او نیز بشر است. لیکن ایام وی صد و بیست سال خواهد بود.”
4️⃣و در آن ایام مردان تنومند در زمین بودند. و بعد از هنگامی که پسران خدا به دختران آدمیان در آمدند و آنها برای ایشان اولاد زاییدند ایشان جبارانی بودند که در زمان سلَف مردان نامور شدند.
5️⃣و یَهُوَه دید که شرارت انسان در زمین بسیار است و هر تصور از خیالهای دل وی دائماً محض شرارت است.
6️⃣و یَهُوَه پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت.
7️⃣و یَهُوَه گفت: “انسان را که آفریده ام از روی زمین محو سازم انسان و بهایم و حشرات و پرندگان هوا را چونکه متأسف شدم از ساختن ایشان.”
8️⃣اما نوح در نظر یَهُوَه التفات یافت.
9️⃣این است پیدایش نوح. نوح مردی عادل بود و در عصر خود کامل. و نوح با خدا راه میرفت.
0️⃣1️⃣و نوح سه پسر آورد: سام و حام و یافث.
1️⃣1️⃣و زمین نیز بنظر خدا فاسد گردیده و زمین از ظلم پر شده بود.
2️⃣1️⃣و خدا زمین را دید که اینک فاسد شده است زیرا که تمامی بشر راه خود را بر زمین فاسد کرده بودند.
3️⃣1️⃣و خدا به نوح گفت: “انتهای تمامی بشر به حضورم رسیده است زیرا که زمین بسبب ایشان پر از ظلم شده است. و اینک من ایشان را با زمین هلاک خواهم ساخت.
4️⃣1️⃣پس برای خود کشتی ای از چوب کوفر بساز و حجرات در کشتی بنا کن و درون و بیرونش را به قیر بیندا.
5️⃣1️⃣و آن را بدین ترکیب بساز که طول کشتی سیصد ذراع باشد و عرضش پنجاه ذراع و ارتفاع آن سی ذراع.
6️⃣1️⃣و روشنی ای برای کشتی بساز و آنرا به ذراعی از بالا تمام کن. و درِ کشتی را در جنب آن بگذار و طبقات تحتانی و وسطی و فوقانی بساز.
7️⃣1️⃣زیرا اینک من طوفان آب را بر زمین میآورم تا هر جسدی را که روح حیات در آن باشد از زیر آسمان هلاک گردانم. و هر چه بر زمین است خواهد مرد.
8️⃣1️⃣لکن عهد خود را با تو استوار میسازم و به کشتی در خواهی آمد تو و پسرانت و زوجه ات و ازواج پسرانت با تو.
9️⃣1️⃣و از جمیع حیوانات از هر ذی جسدی جفتی از همه به کشتی در خواهی آورد تا با خویشتن زنده نگاه داری نر و ماده باشند.
0️⃣2️⃣از پرندگان به اجناس آنها و از بهایم به اجناس آنها و از همة حشرات زمین به اجناس آنها دو دو از همه نزد تو آیند تا زنده نگاه داری.
1️⃣2️⃣و از هر آذوقه ای که خورده شود بگیر و نزد خود ذخیره نما تا برای تو و آنها خوراک باشد.”
2️⃣2️⃣ پس نوح چنین کرد و به هرچه خدا او را امر فرمودعمل نمود.
#کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
🌟سِفر پیدایش؛ باب ۷🌟
1️⃣سپس خداوند به نوح فرمود: «تو و اهل خانهات داخل کشتی شوید، زیرا در بین همهٔ مردمان این روزگار فقط تو را عادل یافتم.
2️⃣از همۀ حیوانات حلال گوشت، هفت جفت، نر و ماده، با خود بردار، و نیز از حیوانات نجس، یک جفت، نر و ماده،
3️⃣و از پرندگان هفت جفت، نر و ماده؛ تا بعد از طوفان، نسل آنها روی زمین باقی بماند.
4️⃣پس از یک هفته، به مدت چهل شبانه روز باران فرو خواهم ریخت و هر موجودی را که به وجود آوردهام، از روی زمین محو خواهم کرد.»
5️⃣پس نوح هر آنچه را که خداوند به او امر فرموده بود انجام داد.
6️⃣وقتی که آن طوفان عظیم بر زمین آمد، نوح ششصد ساله بود.
7️⃣او و همسرش به اتفاق پسران و عروسانش به درون کشتی رفتند تا از خطر طوفان در امان باشند.
8️⃣همه نوع حیوان، چه حلال گوشت چه حرام گوشت، و نیز پرندگان و خزندگان،
9️⃣همراه نوح به داخل کشتی رفتند. همانطوری که خدا فرموده بود، آنها جفتجفت، نر و ماده، در کشتی جای گرفتند.
0️⃣1️⃣پس از هفت روز، آب طوفان زمین را فرا گرفت.
1️⃣1️⃣وقتی نوح ششصد ساله بود، در روز هفدهم ماه دوم، همۀ آبهای زیرزمینی فوران کرد و باران به شدت از آسمان بارید.
2️⃣1️⃣باران چهل شبانه روز بر زمین میبارید.
3️⃣1️⃣اما روزی که طوفان شروع شد، نوح و همسر و پسرانش، سام و حام و یافث و زنان آنها داخل کشتی بودند.
4️⃣1️⃣همراه آنان از هر نوع حیوان اهلی و وحشی، و پرنده و خزنده نیز در کشتی بودند.
5️⃣1️⃣از هر نوع حیوان که نَفَس حیات در خود داشتند، دو به دو، داخل کشتی شدند.
6️⃣1️⃣پس از آنکه حیوانات نر و ماده، طبق دستور خدا به نوح، وارد کشتی شدند خداوند درِ کشتی را از عقب آنها بست.
7️⃣1️⃣به مدت چهل شبانه روز باران سیلآسا میبارید و به تدریج زمین را میپوشانید، تا اینکه کشتی از روی زمین بلند شد.
8️⃣1️⃣رفتهرفته آب آنقدر بالا آمد که کشتی روی آن شناور گردید.
9️⃣1️⃣سرانجام بلندترین کوهها نیز به زیر آب فرو رفتند.
0️⃣2️⃣باران آنقدر بارید که سطح آب به پانزده ذِراع بالاتر از قلهٔ کوهها رسید.
1️⃣2️⃣همهٔ جاندارانِ روی زمین یعنی حیواناتِ اهلی و وحشی، خزندگان و پرندگان، با آدمیان هلاک شدند.
2️⃣2️⃣هر موجودِ زندهای که در خشکی بود، از بین رفت.
3️⃣2️⃣بدینسان خدا تمام موجودات زنده را از روی زمین محو کرد، بهجز نوح و آنانی که در کشتی همراهش بودند.
4️⃣2️⃣آب تا صد و پنجاه روز همچنان روی زمین را پوشانیده بود."
#️⃣ #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فانوس | پژوهشهای کلامی
🌟سِفر پیدایش؛ باب ۷🌟 1️⃣سپس خداوند به نوح فرمود: «تو و اهل خانهات داخل کشتی شوید، زیرا در بین همهٔ
🌟سِفر پیدایش؛ باب 8🌟
1️⃣اما خدا، نوح و حیوانات درون کشتی را فراموش نکرده بود. او بادی بر سطح آبها وزانید و سیلاب کمکم کاهش یافت.
2️⃣آبهای زیرزمینی از فوران بازایستادند و باران قطع شد.
3️⃣آب رفتهرفته از روی زمین کم شد. پس از صد و پنجاه روز،
4️⃣در روز هفدهم از ماه هفتم، کشتی روی کوههای آرارات قرار گرفت.
5️⃣دو ماه و نیم بعد، در حالی که آب همچنان پائین میرفت، قلۀ کوهها نمایان شد.
6️⃣پس از گذشت چهل روز، نوح پنجرهای را که برای کشتی ساخته بود، گشود 7️⃣و کلاغی رها کرد. کلاغ به این سو و آن سو پرواز میکرد تا آن که زمین خشک شد.
8️⃣پس از آن، کبوتری رها کرد تا ببیند آیا کبوتر میتواند زمین خشکی برای نشستن پیدا کند.
9️⃣اما کبوتر جایی را نیافت، زیرا هنوز آب بر سطح زمین بود. وقتی کبوتر برگشت، نوح دست خود را دراز کرد و کبوتر را گرفت و به داخل کشتی برد.
0️⃣1️⃣نوح هفت روز دیگر صبر کرد و بار دیگر همان کبوتر را رها نمود.
1️⃣1️⃣این بار، هنگام غروب آفتاب، کبوتر در حالی که برگ زیتون تازهای به منقار داشت، نزد نوح بازگشت. پس نوح فهمید که در بیشتر نقاط، آب فرو نشسته است.
2️⃣1️⃣یک هفته بعد، نوح باز همان کبوتر را رها کرد، ولی این بار کبوتر باز نگشت.
3️⃣1️⃣در ششصد و یکمین سال از زندگی نوح، در اولین روز ماه اول، آب از روی زمین خشک شد. آنگاه نوح پوشش کشتی را برداشت و به بیرون نگریست و دید که سطح زمین خشک شده است.
4️⃣1️⃣در روز بیست و هفتم از ماه دوم، سرانجام همه جا خشک شد.
5️⃣1️⃣در این هنگام خدا به نوح فرمود:
6️⃣1️⃣«اینک زمان آن رسیده که همه از کشتی خارج شوید.
7️⃣1️⃣تمام حیوانات، پرندگان و خزندگان را رها کن تا تولید مثل کنند و بر روی زمین زیاد شوند.»
8️⃣1️⃣پس نوح با همسر و پسران و عروسانش از کشتی بیرون آمد.
9️⃣1️⃣و تمام حیوانات و خزندگان و پرندگان نیز دستهدسته از کشتی خارج شدند.
0️⃣2️⃣آنگاه نوح مذبحی برای خداوند ساخت و از هر حیوان و پرندهٔ حلال گوشت بر آن قربانی کرد.
1️⃣2️⃣خداوند از این عمل نوح خشنود گردید و با خود گفت: «من بار دیگر زمین را به خاطر انسان که دلش از کودکی به طرف گناه متمایل است، لعنت نخواهم کرد و اینچنین تمام موجودات زنده را از بین نخواهم برد.
2️⃣2️⃣تا زمانی که جهان باقی است، کشت و زرع، سرما و گرما، زمستان و تابستان، و روز و شب همچنان برقرار خواهد بود.»
📌کتابمقدّس، ترجمۀ معاصر
#️⃣ #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فانوس | پژوهشهای کلامی
🌟سِفر پیدایش؛ باب 8🌟 1️⃣اما خدا، نوح و حیوانات درون کشتی را فراموش نکرده بود. او بادی بر سطح آبها وز
🌟سِفر پیدایش؛ باب9🌟
🔰پیمان خداوند با نوح
1 خدا نوح و پسرانش را برکت داد و فرمود: «بارور و کثیر شوید و دوباره همه جای زمین را پُر کنید.
2 همة حیوانات زمین و پرندگان آسمان و خزندگان و ماهیان از شما خواهند ترسید. همة آنها در اختیار شماست.
3 شما میتوانید آنها را مثل علف سبز بخورید.
4 امّا گوشت را با جان یعنی با خون آن نخورید.
5 اگر کسی جان انسانی را بگیرد، مجازات خواهد شد و هر حیوانی که جان انسانی را بگیرد، او را به مرگ محکوم خواهم کرد.
6 انسان به صورت خدا آفریده شد. پس هرکه انسانی را بکشد به دست انسان کشته خواهد شد.
7 «شما بارور و کثیر شوید و در روی زمین زیاد شوید.»
8 خدا به نوح و پسرانش فرمود:
9 «من با شما و بعد از شما با فرزندان شما پیمان میبندم.
10 همچنین پیمان خود را با همة جانورانی که با تو هستند، یعنی پرندگان، چارپایان و هر حیوان وحشی و هرچه با شما از کشتی بیرون آمدند و همچنین تمام جانداران روی زمین حفظ خواهم کرد.
11 من با شما پیمان میبندم که دیگر همة جانداران با هم از توفان هلاک نخواهند شد و بعد از این، دیگر توفانی که زمین را خراب کند نخواهد بود.
12 نشانة پیمانی که نسل بعد از نسل با شما و همة جانورانی که با شما باشند میبندم این است:
13 رنگین کمان را تا به ابد در ابرها قرار میدهم تا نشانة آن پیمانی باشد که بین من و جهان بسته شده است.
14 هر وقت ابر را بالای زمین پهن میکنم و رنگین کمان ظاهر میشود،
15 پیمان خود را که بین من و شما و تمامی جانوران میباشد به یاد خواهم آورد تا توفان دیگر همة جانداران را با هم هلاک نکند.
16 رنگین کمان در ابر خواهد بود و من آن را خواهم دید و آن پیمانی را که بین من و همة جانداران روی زمین بسته شده، به یاد میآورم.»
17 خدا به نوح فرمود: «این نشان آن پیمانی است که با همة جانداران زمین بستهام.»
🔰نوح و پسرانش
18 سام و حام و یافث پسران نوح بودند که از کشتی بیرون آمدند. حام پدر کنعانیان است.
19 ایشان سه پسر نوح بودند که تمام ملل جهان از آنها به وجود آمدن.
20 نوح مشغول زراعت شد و اولین کسی بود که باغ انگور درست کرد.
21 او از شراب آن نوشید و مست شد. درحالی که مست بود در چادر خود لخت شد.
22 در این موقع، حام دید که پدرش برهنه است. او رفت و دو برادر دیگر خود را که بیرون بودند، خبر کرد.
23 سام و یافث ردایی را بر دوشهای خود انداختند و عقب عقب رفته پدر خود را با آن پوشاندند. صورت آنها به طرف دیگر بود و بدن برهنة پدر خود را ندیدند.
24 وقتی نوح به هوش آمد، فهمید که پسر کوچکش چه کرده است.
25 پس گفت:«کنعان ملعون باد.او همیشه بندة برادران خود باشد.»
26 همچنین گفت: «خداوندِ سام، متبارک باد و کنعان بندة او باشد.
27 خدا یافث را فراوانی دهدو همیشه در چادرهای سام حضور داشته باشد و کنعان بندة او باشد.»
28 نوح بعد از توفان سیصد و پنجاه سال زندگی کرد
29 و در سن نهصد و پنجاه سالگی وفات یافت.
📌کتابمقدّس، ترجمۀ مژده
#️⃣ #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فانوس | پژوهشهای کلامی
🌟سِفر پیدایش؛ باب9🌟 🔰پیمان خداوند با نوح 1 خدا نوح و پسرانش را برکت داد و فرمود: «بارور و کثیر ش
🌟تورات؛ سِفر پیدایش، باب 10🌟
🔰انشعاب ملل جهان
1 اینها هستند نسل سام و حام و یافث، پسران نوح، که بعد از طوفان متولد شدند:
🔰نسل یافث
2 پسران یافث عبارت بودند از: جومر، ماجوج، مادای، یاوان، توبال، ماشَک و تیراس.
3 پسران جومر: اَشکناز، ریفات و توجَرمِه.
4 پسران یاوان: الیشه، ترشیش، کتیم و رودانیم.
5 فرزندان این افراد بتدریج در سواحل و جزایردنیاپخش شدند و اقوامی را با زبانهای گوناگون به وجود آوردند.
🔰نسل حام
6 پسران حام عبارت بودند از: کوش، مصرایم، فوط و کنعان.
7 پسران کوش: سبا، حویله، سبته، رعمه و سبتکا. پسران رعمه: شبا و ددان.
8 یکی از فرزندان کوش، شخصی بود به نام نمروُد که در دنیا، دلاوری بزرگ و معروف گشت.
9 او با قدرتی که خداوند به وی داده بود، تیرانداز ماهری شد؛ از این جهت، وقتی میخواهند از مهارتِ تیراندازی کسی تعریف کنند، میگویند: «خداوند تو را در تیراندازی مانند نمرود گرداند.»
10 قلمرو فرمانروایی او ابتدا شامل بابل، ارک، اکدوکلنه در سرزمین شنعار بود.
11 ولی بعد کشور آشور را نیز به قلمرو خود در آورد
12 و نینوا، رحوبوت عیر، کالح و ریسن را (واقع در بین نینوا و کالح) که با هم شهر بزرگی را تشکیل میدادند، در آن کشور بنا کرد.
13 مصرایم، جد اقوام زیر بود:
14 لودیها، عنامیها، لهابیها، نفتوحیها، فتروسیها، کسلوحیها (که فلسطینیها از این قوم به وجود آمدند) و کفتوریها.
15 صیدون پسر ارشد کنعان بود و از کنعان اقوام زیر به وجود آمدند:
16 حیتّیها، یبوسیها، اموریها، جرجاشیها، حوّیها، عرقیها، سینیها، اروادیها، صماریها و حماتیها.
17 فرزندان کنعان از سرزمین صیدون
18 بسمت جرار تا غزه و بطرف سدوم و عموره
19 و ادمه و صبوئیم تا به لاشع پراکنده شدند.
20 اینها نسل حام بودند که در قبایل و سرزمینهای خود زندگی میکردند و هر یک زبان خاص خود را داشتند.
🔰نسل سام
21 از نسل سام، که برادر بزرگ یافث بود، عابر به وجودآمد (عابر جد عبرانیان است).
22 این است اسامی پسران سام: عیلام، آشور، ارفکشاد، لود و ارام.
23 اینانند پسران ارام: عوص، حول، جاتر و ماشک.
24 ارفکشاد پدر شالح، و شالح پدر عابر بود.
25 عابر صاحب دو پسر شد به نامهای: فالح (یعنی «تفرقه» زیرا در زمان او بود که مردم دنیا متفرق شدند) و یقطان.
26 الموداد، شالف، حضرموت، یارح، هدورام،
27 اوزال، دقله، عوبال، ابیمائیل، شبا،
28 اوفیر، حویله و یوباب پسران یقطان بودند.
29 ایشان از نواحی میشا تا کوهستانهای شرقی سفاره پراکنده بودند
30 و در آنجا زندگی میکردند.
31 اینها بودند فرزندان سام که در قبایل و سرزمینهای خود زندگی میکردند و هر یک زبان خاص خود را داشتند.
32 همه افرادی که در بالا نام برده شدند، از نسل نوح بودند که بعد از طوفان، در دنیا پخش شدند و ملل گوناگون را به وجود آوردند.
📌کتاب مقدس، ترجمه تفسیری
#️⃣ #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فانوس | پژوهشهای کلامی
🌟تورات؛ سِفر پیدایش، باب 10🌟 🔰انشعاب ملل جهان 1 اینها هستند نسل سام و حام و یافث، پسران نوح
🌟تورات؛ سِفر پیدایش، باب 11🌟
🔰برج بابل
1 در آن روزگار همه مردم جهان به یک زبان سخن میگفتند.
2 جمعیت دنیا رفتهرفته زیاد میشد و مردم بطرف شرق کوچ میکردند. آنها سرانجام به دشتی وسیع و پهناور در بابل رسیدند و در آنجا سکنی گزیدند.
3 مردمی که در آنجا میزیستند با هم مشورت کرده، گفتند: «بیایید شهری بزرگ بنا کنیم و برجی بلند در آن بسازیم که سرش به آسمان برسد تا نامی برای خود پیدا کنیم.
4 بنای این شهر و برج مانع پراکندگی ما خواهد شد.» برای بنای شهر و برج آن خشتهای پخته تهیه نمودند. از این خشتها بجای سنگ و از قیر بجای گچ استفاده کردند.
5 اما هنگامی که خداوند به شهر و برجی که در حال بنا شدن بود نظر انداخت، گفت: «زبان همه مردم یکیاست و متحد شده، این کار را شروع کردهاند.
6 اگر اکنون از کار آنها جلوگیری نکنیم، در آینده هر کاری بخواهند انجام خواهند داد.
7 پس زبان آنها را تغییر خواهیم داد تا سخن یکدیگر را نفهمند.»
8 این اختلافِ زبان موجب شد که آنها از بنای شهر دست بردارند؛ و به این ترتیب خداوند ایشان را روی زمین پراکنده ساخت.
9 از این سبب آنجا را بابل (یعنی «اختلاف») نامیدند، چون در آنجا بود که خداوند در زبان آنها اختلاف ایجاد کرد و ایشان را روی زمین پراکنده ساخت.
🔰از سام تا ابرام
10 این است نسل سام: دو سال بعد از طوفان، وقتی سام صد ساله بود، پسرش ارفکشاد به دنیا آمد.
11 پس از آن سام پانصد سال دیگر زندگی کرد و صاحب پسران و دختران شد.
12 وقتی ارفکشاد سی و پنج ساله بود، پسرش شالح متولد شد و پس از آن،
13 ارفکشاد چهارصد و سه سال دیگر زندگی کرد و صاحب پسران و دختران شد.
14 وقتی شالح سی ساله بود، پسرش عابر متولد شد.
15 بعد از آن شالح چهارصد و سه سال دیگر زندگی کرد و صاحب پسران و دختران شد.
16 وقتی عابرسی و چهار ساله بود، پسرش فالج متولد شد.
17 پس از آن، عابر چهارصد و سی سال دیگر زندگی کرد و صاحب پسران و دختران شد.
18 فالج سی ساله بود که پسرش رعو متولد شد.
19 پس از آن، او دویست و نه سال دیگر زندگی کرد و صاحب پسران و دختران شد.
20 وقتی رعو سی و دوساله بود، پسرش سروج متولد شد.
21 پس از آن، رعو دویست و هفت سال دیگر زندگی کرد و صاحب پسران و دختران شد.
22 وقتی سروج سی ساله بود، پسرش ناحور بهدنیا آمد.
23 پس از آن سروج دویست سال دیگر زندگی کرد و صاحب پسران و دختران شد.
24 ناحور در موقع تولدِ پسرش تارح، بیست و نه سال داشت،
25 و صد و نوزده سال دیگر زندگی کرد و صاحب پسران و دختران شد.
26 تارح پس از هفتاد سالگی صاحب سه پسر شد به نامهای ابرام، ناحور و هاران.
27 هاران پسری داشت به نام لوط.
28 هاران در همانجایی که به دنیا آمده بود (یعنی اور کلدانیان) در برابر چشمان پدرش در سن جوانی درگذشت.
29 ابرام با خواهر ناتنی خود سارای، و ناحور با برادرزاده خویش مِلکه ازدواج کردند. (مِلکه دختر هاران بود و برادرش یسکا نام داشت.)
30 سارای نازا بود و فرزندی نداشت.
31 تارح پسرش ابرام، نوهاش لوط و عروسش سارای را با خود برداشت و اورکلدانیان را به قصد کنعان ترک گفت. اما وقتی آنها به شهر حران رسیدند در آنجا ماندند.
32 تارح در سن دویست و پنج سالگی در حران درگذشت.
📌کتاب مقدس، ترجمه تفسیری
#️⃣ #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فانوس | پژوهشهای کلامی
🌟تورات؛ سِفر پیدایش، باب 11🌟 🔰برج بابل 1 در آن روزگار همه مردم جهان به یک زبان سخن میگ
🌟تورات؛ سِفر پیدایش، باب 12🌟
🔰دعوت خدا از ابرام
1 خداوند به ابرام فرمود: «ولایت، خانه پدری و خویشاوندان خود را رها کن و به سرزمینی که من تو را بدانجا هدایت خواهم نمود برو.
2 من تو را پدر امت بزرگی میگردانم. تو را برکت میدهم و نامت را بزرگ میسازم و تو مایه برکت خواهی بود.
3 آنانی را که به تو خوبی کنند برکت میدهم، و آنانی را که به تو بدی نمایند لعنت میکنم. همه مردم دنیا از تو برکت خواهند یافت.»
4 پس ابرام طبق دستور خداوند، روانه شد و لوط نیز همراه او رفت. ابرام هفتاد و پنج ساله بود که حران را ترک گفت.
5 او همسرش سارای و برادرزادهاش لوط، غلامان و تمامی دارایی خود را که در حران به دست آورده بود، برداشت و به کنعان کوچ کرد.
6 وقتی به کنعان رسیدند، در کنار بلوطِ موره واقع در شکیم خیمه زدند. در آن زمان کنعانیها در آنسرزمین ساکن بودند،
7 اما خداوند بر ابرام ظاهر شده، فرمود: «من این سرزمین را به نسل تو خواهم بخشید.» پس ابرام در آنجا قربانگاهی برای خداوند که بر او ظاهر شده بود، بنا کرد.
8 سپس از آنجا کوچ کرده، به سرزمین کوهستانی که از طرف غرب به بیتئیل و از طرف شرق به عای ختم میشد، رفت. ابرام در آن محل خیمه زد و قربانگاهی برای خداوند بنا کرده، او را پرستش نمود.
9 بدین طریق ابرام با توقفهای پیدرپی بسمت جنوبِ کنعان کوچ کرد.
🔰ابرام در مصر
10 ولی درآن سرزمین قحطی شد، پس ابرام به مصر رفت تا در آنجا زندگی کند.
11 وقتی به مرز سرزمین مصر رسید به سارای گفت: «تو زن زیبایی هستی
12 و اگر مردم مصر بفهمند که من شوهر تو هستم، برای تصاحب تو، مرا خواهند کُشت؛
13 اما اگر بگویی خواهر من هستی، بخاطر تو با من به مهربانی رفتار خواهند کرد و جانم در امان خواهد بود.»
14 وقتی وارد مصر شدند، مردم آنجا دیدند که سارای زن زیبایی است.
15 عدهای از درباریانِ فرعون، سارای را دیدند و در حضور فرعون از زیبایی او بسیار تعریف کردند. فرعون دستور داد تا او را به قصرش ببرند.
16 آنگاه فرعون بخاطر سارای، هدایای فراوانی از قبیل گوسفند و گاو و شتر و الاغ و غلامان و کنیزان به ابرام بخشید.
17 اما خداوند، فرعون و تمام افراد قصر او را به بلای سختی مبتلا کرد، زیرا سارای، زن ابرام را به قصر خود برده بود.
18 فرعونْ ابرام را به نزد خود فرا خواند و به او گفت: «این چه کاری بود که با من کردی؟ چرا به من نگفتی که سارای زن توست؟
19 چرا او را خواهر خود معرفی کردی تا او را به زنی بگیرم؟ حال او را بردار و از اینجا برو.»
20 آنگاه فرعون به مأموران خود دستور داد تا ابرام و همسرش را با نوکران و کنیزان و هر آنچه داشتند روانه کنند.
📌کتاب مقدس، ترجمه تفسیری
#️⃣ #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فانوس | پژوهشهای کلامی
🌟تورات؛ سِفر پیدایش، باب 12🌟 🔰دعوت خدا از ابرام 1 خداوند به ابرام فرمود: «ولایت، خانه پدری
📚تورات
📖سفر پیدایش
📝باب 13
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰جدا شدن لوط از ابرام
1 ابرام با زن خود سارای و لوط و هر آنچه که داشت به جنوبِ کنعان کوچ کرد.
2 ابرام بسیار ثروتمند بود. او طلا و نقره و گلههای فراوانی داشت.
3 ابرام و همراهانش به سفر خود بسوی شمال و بطرف بیتئیل ادامه دادند و به جایی رسیدند که قبلاً ابرام در آنجا خیمه زده، قربانگاهی بنا کرده بود.
4 آن مکان درمیان بیتئیل و عای قرار داشت. او در آنجا بار دیگر خداوند را عبادت نمود.
5 لوط نیز گاوان و گوسفندان و غلامان زیادی داشت.
6 ابرام و لوط بعلت داشتن گلههای بزرگ نمیتوانستند با هم در یکجا ساکن شوند، زیرا برای گلههایشان چراگاه کافی وجود نداشت
7 و بین چوپانان ابرام و لوط نزاع در میگرفت. (در آن زمان کنعانیها و فرّزیها نیز در آن سرزمین ساکن بودند.)
8 پس ابرام به لوط گفت: «ما قوم و خویش هستیم، و چوپانان ما نباید با یکدیگر نزاع کنند.
9 مصلحت در این است که از هم جدا شویم. اینک دشتی وسیع پیش روی ماست. هر سمتی را که میخواهی انتخاب کن و من هم بسمت مقابل تو خواهم رفت. اگر بطرف چپ بروی، من بطرف راست میروم و اگر طرف راست را انتخاب کنی، من بسمت چپ میروم.»
10 آنگاه لوط نگاهی به اطراف انداخت و تمام دره رود اردن را از نظر گذراند. همه آن سرزمین تا صوغر، چون باغ عدن و مصر سر سبز بود. (هنوز خداوند شهرهای سدوم و عموره را از بین نبرده بود.)
11 لوط تمام دره اردن را برگزید و بطرف شرق کوچ کرد. بدین طریق او و ابرام از یکدیگر جدا شدند.
12 پس ابرام در زمین کنعان ماند و لوط بطرف شهرهای دره اردن رفت و در نزدیکی سدوم ساکن شد.
13 مردمان شهر سدوم بسیار فاسد بودند و نسبت به خداوند گناه میورزیدند.
14 بعد از جدا شدن لوط از ابرام، خداوند به ابرام فرمود: «با دقت به اطراف خود نگاه کن!
15 تمام این سرزمین را که میبینی، تا ابد به تو و نسل تو میبخشم.
16 نسل تو را مانند غبار زمین بیشمار میگردانم.
17 برخیز و در سراسر این سرزمین که آن را به تومیبخشم، بگرد.»
18 آنگاه ابرام برخاست و خیمه خود را جمع کرده، به بلوطستانِ ممری که در حبرون است کوچ نمود. در آنجا ابرام برای خداوند قربانگاهی ساخت.
📌کتاب مقدس، ترجمه تفسیری
#️⃣ #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فانوس | پژوهشهای کلامی
📚تورات 📖سفر پیدایش 📝باب 13 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚تورات
📖سفر پیدایش
📝باب 14
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰ابرام لوط را می رهاند
1 در آن زمان امرافل پادشاه بابل، اریوک پادشاه الاسار، کَدُرلاعُمَر پادشاه عیلام و تدعال پادشاه قوئیم، با پادشاهان زیر وارد جنگ شدند:
2 بارع پادشاه سدوم، برشاع پادشاه عموره، شنعاب پادشاه ادمه، شمئیبر پادشاه صبوئیم، و پادشاه بالع (بالع همان صوغر است).
3 پس پادشاهان سدوم، عموره، ادمه، صبوئیم و بالع باهم متحد شده، لشکرهای خود را در دره سدّیم بسیج نمودند. (دره سدّیم بعداً به «دریای مُرده» تبدیل شد.)
4 ایشان دوازده سال زیر سلطه کدرلاعمر بودند. اما در سال سیزدهم شورش نمودند و از فرمان وی سرپیچی کردند.
5 در سال چهاردهم، کدرلاعمر با پادشاهان همپیمانش به قبایل زیر حمله برده، آنها را شکست داد:
6 رفائیها در زمین عشتروت قرنین، زوزیها در هام، ایمیها در دشت قریتین، حوریها در کوه سعیر تا ایل فاران واقع در حاشیه صحرا.
7 سپس به عین مشفاط (که بعداً قادش نامیده شد) رفتند و عمالیقیها و همچنین اموریها را که در حَصّون تامار ساکن بودند، شکست دادند.
8 آنگاه لشکریان پادشاهان سدوم، عموره، ادمه، صبوئیم و بالع (صوغر) به جنگ با کدرلاعمر و پادشاهان همپیمان او،
9 تدعال و امرافل واریوک که در دره سدّیم مستقر شده بودند، برخاستند؛ چهار پادشاه علیه پنج پادشاه.
10 دره سدّیم پُر از چاههایقیر طبیعی بود. وقتی پادشاهان سدوم و عموره میگریختند، به داخل چاههای قیر افتادند، اما سه پادشاه دیگر به کوهستان فرار کردند.
11 پس پادشاهان فاتح، شهرهای سدوم و عموره را غارت کردند و همه اموال و مواد غذایی آنها را بردند.
12 آنها لوط، برادرزاده ابرام را نیز که در سدوم ساکن بود، با تمام اموالش با خود بردند.
13 یکی از مردانی که از چنگ دشمن گریخته بود، این خبر را به ابرامِ عبرانی رساند. در این موقع ابرام در بلوطستانِ ممری اموری زندگی میکرد. (ممری اموری برادر اشکول و عانر بود که با ابرام همپیمان بودند).
14 چون ابرام از اسیری برادرزادهاش لوط آگاهی یافت، سیصد و هجده نفر از افراد کارآزموده خود را آماده کرد و سپاه دشمن را تا دان تعقیب نمود.
15 شبانگاه ابرام همراهان خود را به چند گروه تقسیم کرده، بر دشمن حمله برد و ایشان را تارومار کرد و تا حوبَه که در شمالِ دمشق واقع شده است، تعقیب نمود.
16 ابرام، برادرزادهاش لوط و زنان و مردانی را که اسیر شده بودند، با همه اموالِ غارت شده پس گرفت.
17 هنگامی که ابرام کدرلاعمر و پادشاهان همپیمان او را شکست داده، مراجعت مینمود، پادشاه سدوم تا دره شاوه (که بعدها دره پادشاه نامیده شد) به استقبال ابرام آمد.
18 همچنین مَلک صادق، پادشاه سالیم (اورشلیم) که کاهن خدای متعال هم بود، برای ابرام نان و شراب آورد.
19 آنگاه مَلک صادق، ابرام را برکت داد و چنین گفت: «سپاس بر خدای متعال، خالق آسمان و زمین که تو را بر دشمن پیروز گردانید.
20 او تو را برکت دهد.» سپس ابرام یک دهم از غنایم جنگی را به مَلک صادق داد.
21 پادشاه سدوم به ابرام گفت: «مردمِ مرا به من واگذار، ولی اموال را برای خود نگاهدار.»
22 ابرام در جواب گفت: «قسم به خداوند، خدای متعال، خالق آسمان و زمین،
23 که حتی یک سر سوزن از اموال تو را برنمیدارم، مبادا بگویی من ابرام را ثروتمند ساختم.
24 تنها چیزی که میپذیرم، خوراکی است که افراد من خوردهاند؛ اما سهم عانر و اشکول و ممریرا که همراه من با دشمن جنگیدند، به ایشان بده.»
🗞کتاب مقدس، ترجمه تفسیری
#️⃣ #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فانوس | پژوهشهای کلامی
📚تورات 📖سفر پیدایش 📝باب 14 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚تورات
📖سفر پیدایش
📝باب 15
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰عهد خدا با ابرام
1 بعد از این وقایع، خداوند در رویا به ابرام چنین گفت: «ای ابرام نترس، زیرا من همچون سپر از تو محافظت خواهم کرد و اجری بسیار عظیم به تو خواهم داد.»
2 ابرام در پاسخ گفت: «خداوندا، تو میدانی که من فرزندی ندارم تا وارثم شود و اختیار اموالم در دست این العاذار دمشقی است. پس این اجر تو چه فایدهای برای من خواهد داشت؟
3 چون بعد از من غلام من که در خانهام متولد شده است، صاحب ثروتم خواهد شد.»
4 خداوند به او فرمود: «این غلام وارث تو نخواهد شد، زیرا تو خود پسری خواهی داشت و او وارث همه ثروتت خواهد شد.»
5 خداوند شب هنگام ابرام را به بیرون خانه فرا خواند و به او فرمود: «ستارگان آسمان را بنگر و ببین آیا میتوانی آنها را بشماری؟ نسل تو نیز چنین بیشمار خواهد بود.»
6 آنگاه ابرام به خداوند اعتماد کرد و به همین سبب خداوند از او خشنود شده، او را پذیرفت.
7 خدا به ابرام فرمود: «من همان خداوندی هستم که تو را از شهر اور کلدانیان بیرون آوردم تا این سرزمین را به تو دهم.»
8 اما ابرام در پاسخ گفت: «خداوندا، چگونه مطمئن شوم که تو این سرزمین را به من خواهی داد؟»
9 خداوند فرمود که یک گوساله ماده سه ساله، یک بز ماده سه ساله، یک قوچ سه ساله، یک قمری و یک کبوتر بگیرد،
10 آنها را سر بِبُرد، هر کدام را از بالا تا پایین دو نصف کند و پارههای هر کدام از آنها را در مقابل هم بگذارد؛ ولی پرندهها را نصف نکند. ابرام چنین کرد
11 و لاشخورهایی را که بر اجساد حیوانات مینشستند، دور نمود.
12 هنگام غروب، ابرام به خواب عمیقی فرو رفت.در عالم خواب، تاریکی وحشتناکی او را احاطه کرد.
13 در آن حال، خداوند به ابرام فرمود: «نسل تو مدت چهارصد سال در مملکت بیگانهای بندگی خواهند کرد و مورد ظلم و ستم قرار خواهند گرفت.
14 ولی من آن مملکت را تنبیه خواهم نمود و سرانجام نسل تو با اموال زیاد از آنجا بیرون خواهند آمد.
15 (تو نیز در کمال پیری در آرامش خواهی مُرد و دفن شده، به پدرانت خواهی پیوست.)
16 آنها بعد از چهار نسل، به این سرزمین باز خواهند گشت، زیرا شرارت قوم اموری که در اینجا زندگی میکنند، هنوز به اوج خود نرسیده است.»
17 وقتی آفتاب غروب کرد و هوا تاریک شد، تنوری پُر دود و مشعلی فروزان از وسط پارههای حیوانات گذشت.
18 آن روز خداوند با ابرام عهد بست و فرمود: «من این سرزمین را از مرز مصر تا رود فرات به نسل تو میبخشم،
19 یعنی سرزمین اقوام قینی، قِنِزّی،
20 قَدمونی، حیتّی، فِرزّی، رِفایی، اَموری، کَنعانی، جِرجاشی و یبوسی را.»
21 اموری، کنعانی، جرجاشی،و یبوسی را.
🗞کتاب مقدس، ترجمه تفسیری
#️⃣ #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فانوس | پژوهشهای کلامی
📚تورات 📖سفر پیدایش 📝باب 15 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚تورات
📖سفر پیدایش
📝باب 16
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰هاجر و اسماعیل
1 اما سارای زن ابرام، بچهدار نمیشد؛
2 پس او کنیز مصری خود هاجر را به ابرام داد و گفت: «خداوند به من فرزندی نداده است، پس تو با این کنیز همبستر شو تا برای من فرزندی به دنیا آوَرَد.»
3 ابرام با پیشنهاد سارای موافقت نمود. (این جریان ده سال پس از ورود ابرام به کنعان اتفاق افتاد.)
4 ابرام با هاجر همبستر شد و او آبستن گردید. هاجر وقتی دریافت که حامله است، مغرور شد و از آن پس، بانویش سارای را تحقیر میکرد.
5 سارای به ابرام گفت: «تقصیر توست که این کنیز مرا حقیر میشمارد. خودم او را به تو دادم، ولی از آن لحظهای که فهمید آبستن است، مرا تحقیر میکند. خداوند خودش حق مرا از تو بگیرد.»
6 ابرام جواب داد: «او کنیز توست، هر طور که صلاح میدانی با او رفتار کن.» پس سارای بنای بدرفتاری با هاجر را گذاشت و او از خانه فرار کرد.
7 در بیابان، فرشتة خداوند هاجر را نزدیک چشمهای که سر راه «شور» است، یافت.
8 فرشته خداوند پرسید: «ای هاجر، کنیز سارای، از کجا آمدهای و به کجا میروی؟» گفت: «من از خانه بانویم گریختهام.»
9 فرشته خداوند فرمود: «نزد بانوی خود برگرد و مطیع او باش. من نسل تو را بیشمار میگردانم.
10 اینک تو حامله هستی، و پسری خواهی زایید.
11 نام او را اسماعیل (یعنی «خدا میشنود») بگذار، چون خداوند آه و ناله تو را شنیده است.
12 پسر تو وحشی خواهد بود و با برادران خود سرسازگاری نخواهد داشت. او بر ضد همه و همه بر ضد او خواهند بود.»
13 هاجر با خود گفت: «آیا براستی خدا را دیدم و زنده ماندم؟» پس خداوند را که با او سخن گفته بود «اَنتَ ایل رُئی» (یعنی «تو خدایی هستی که میبینی») نامید.
14 به همین جهت چاهی که بین قادش و بارد است «بئرلَحَی رُئی» (یعنی «چاه خدای زندهای که مرا میبیند») نامیده شد.
15 هاجر برای ابرام پسری زایید و ابرام او را اسماعیل نامید.
16 در این زمان ابرام هشتاد و شش ساله بود.
🗞کتاب مقدس، ترجمه تفسیری
#️⃣ #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛
فانوس | پژوهشهای کلامی
📚تورات 📖سفر پیدایش 📝باب 16 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚تورات
📖سفر پیدایش
📝باب 17
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰وعده تولد اسحاق
1 وقتی ابرام نود و نه ساله بود، خداوند بر او ظاهر شد و فرمود: «من خدای قادر مطلق هستم. از من اطاعت کن و آنچه راست است بجا آور.
2 با تو عهد میبندم که نسل تو را زیاد کنم.»
3 ابرام به خاک افتاد و خدا به وی گفت: «
4 من با تو عهد میبندم که قومهای بسیار از تو به وجود آورم.
5 از این پس نام تو ابرام نخواهد بود، بلکه ابراهیم؛ زیرا من تو را پدر قوم های بسیار میسازم.
6 نسل تو را زیاد میکنم و از آنها ملتها و پادشاهان به وجود میآورم.
7 من عهد خود را تا ابد با تو و بعد از تو با فرزندانت، نسلاندرنسل برقرار میکنم. من خدای تو هستم وخدای فرزندانت نیز خواهم بود.
8 تمامیسرزمین کنعان را که اکنون در آن غریب هستی، تا ابد به تو و به نسل تو خواهم بخشید و خدای ایشان خواهم بود.»
9 خدا به ابراهیم فرمود: «وظیفه تو و فرزندانت و نسلهای بعد، این است که عهد مرا نگاهدارید.
10 تمام مردان و پسران شما باید ختنه شوند
11 تا بدین وسیله نشان دهند که عهد مرا پذیرفتهاند.
12 «هر پسر هشت روزه باید ختنه شود. این قانون شامل تمام مردان خانهزاد و زرخرید هم میشود.
13 همه باید ختنه شوند و این نشانی بر بدن شما خواهد بود از عهد جاودانی من.
14 هرکس نخواهد ختنه شود، باید از قومِ خود طرد شود، زیرا عهد مرا شکسته است.»
15 خدا همچنین فرمود: «اما در خصوص سارای، زن تو: بعد از این دیگر او را سارای مخوان. نام او ساره (یعنی «شاهزاده») خواهد بود.
16 من او را برکت خواهم داد و از وی به تو پسری خواهم بخشید. بلی، او را برکت خواهم داد و از او قومها به وجود خواهم آورد. از میان فرزندان تو، پادشاهان خواهند برخاست.»
17 آنگاه ابراهیم سجده کرد و خندید و در دل خود گفت: «آیا برای مرد صد ساله پسری متولد شود و ساره در نود سالگی بزاید؟»
18 پس به خدا عرض کرد: «خداوندا، همان اسماعیل را منظور بدار.»
19 ولی خدا فرمود: «مطمئن باش خودِ ساره برای تو پسری خواهد زایید و تو نام او را اسحاق (یعنی «خنده») خواهی گذاشت. من عهد خود را با او و نسل وی تا ابد برقرار خواهم ساخت.
20 اما در مورد اسماعیل نیز تقاضای تو را اجابت نمودم و او را برکت خواهم داد و نسل او را چنان زیاد خواهم کرد که قوم بزرگی از او به وجود آید. دوازده امیر از میان فرزندان او برخواهند خاست.
21 اما عهد خود را با اسحاق که ساره او را سال دیگر در همین موقع برای تو خواهد زایید، استوار میسازم.»
22 آنگاه خدا از سخن گفتن با ابراهیم باز ایستاد و از نزد او رفت.
23 سپس ابراهیم، فرزندش اسماعیل و سایر مردان و پسرانی را که در خانهاش بودند، چنانکهخدا فرموده بود ختنه کرد.
24 در آن زمان ابراهیم نود و نه ساله و اسماعیل سیزده ساله بود.
25 هر دو آنها در همان روز با سایر مردان و پسرانی که در خانهاش بودند،
26 چه خانهزاد و چه زرخرید،
27 ختنه شدند.
🗞کتاب مقدس، ترجمه تفسیری
#️⃣ #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #تورات #پیدایش #انبیاء #فانوس
📮┏━━⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
https://eitaa.com/Faanoos14
┗━━━─━━━⊰✾✿✾⊱━━━┛