کانون طه آبپخش
🚩 #عمودهای_عاشقی(روایتی کوتاه از پیاده روی اربعین مهرماه ۹۸) نصرالله شفیعی
#بخش_سوم
سرتاسر مسیرمان را نخلستان های سرسبز کوفه فرا گرفته است. منازل مسکونی صاحبان این باغ ها در همین نخلستان ها قرار دارد. اغلب این منازل تبدیل به موکب هایی برای پذیرایی از زائران شده است. دستان کوچک محمد لحظه ای از دستانم جدا نمی شود. او هر لحظه سعی می کند که خود را به من نزدیک کند و این دلدادگی بین پدر و فرزند زیباترین صحنه های زندگی را برایم ورق می زند. به خصوص که محمد در این سن و سال صداقت و اخلاص خاص خود را دارد.
همچنان مسیر را طی می کنیم؛ اما این بار به آهستگی، حداقل نتیجه اش این است که من دیگر از جانب خودم نگرانی ندارم که دوباره پاهایم تاول بزند یا ماهیچه های آن درد بگیرد.
رودخانه ی عاشقی در جوش و خروش است. لحظه ای درنگ ندارد، شفاف و زلال باست. همه ظرفیت های آن در ناب ترین شکل خود جلوه گری می کند. یادم می آید چندین کتاب داستان به زبان عربی، فاطمه دختر برادرم حیدر به من داده تا به کودکان عراقی هدیه کنم. شاید منصفانه نباشد از عشق حسینی و پیاده روی اربعین حرفی بزنم و یادی از فاطمه خانم نکنم. او از مصادیق رویش های انقلاب حسینی است که بدون اغراق تمام سال را به نحوی به عشق حسین فعالیت می کند. چه زمانی که مربی مهد کودک است و چه زمانی که نوبت عاشقی در اربعین حسینی فرا می رسد.
کتاب ها را از کوله پشتی ام در می آورم نام کتاب «افضل هدیه» است. درباره علاقه به امام زمان نوشته شده، مخصوص بجه های دبستانی است. به دنبال دانش آموزان عراقی می گردم که در موکب ها خدمت می کنند. تعدادشان کم نیست تلاش می کنم به بچه هایی کتاب بدهم که می توانند کتاب را بخوانند. وقتی کتاب را می بینند خیلی خوشحال می شوند. این یک کار فرهنگی یا همان آتش به اختیار است. فرقی ندارد چه نسل ایرانی چه نسل عراقی، همگی یک خون در رگشان جاری است؛ آن هم خون مکتب اهل بیت علیهم السلام از امام علی گرفته تا شهید صحرای کربلا امام حسین علیه السلام، اتفاقا دشمن هر دو نسل را به شدت نشانه گرفته است. تهاجم فرهنگی گسترده ای که سال ها علیه مردم ایران و نسل پس از انقلاب شدت گرفت امروز نسل جوان و جامعه ی عراقی را نشانه گرفته است. برنامه ی آوازخوانی زنان رقاصه که اخیراً در کربلا در چند قدمی حرم مطهر امام حسین برگزار شده بود نمونه ای از این اقدامات و تهاجم های نرم دشمن است. وقتی این همه علاقه بچه های عراقی را می دیدم با خود گفتم ای کاش نهضتی فرهنگی ایجاد می شد که هر زائر بخشی از این رسالت فرهنگی را برعهده می گرفت و قطعاً می توانست اثرگذار باشد.
همچنان راه را ادامه می دهیم. البته با آرامش و آهستگی، ولی باز هم می بینم خانم های همراه که پایشان تاول زده، دلشان هوای موتورهایی کرده که مسافران را در بخش عقبی خود سوار می کنند و به مقصدی آن طرف تر می رسانند.
با یکی از آنها صحبت کردیم. ما چهار نفر بودیم دو نفر نیز از خانم های عرب اهوازی ما را همراهی کردند. گفت شما را تا عمود ۱۵۰ می رسانم. کرایه هر نفر نیز ۱۰ هزار تومان معادل هزار دینار عراقی، بدون چانه پذیرفتیم. سوار شدیم از راه های میان بر رفت و دقایقی بیش نگذشت که ما را به مقصد رساند. ۴۰ هزار تومان به او دادم، ولی احساس کردم فاصله خیلی کمتر از آن بوده که من تصور می کردم. درهمان موقع چند نفر دیگر نیز که مسافر موتور دیگری بودند پیاده شدند. از گفت و گوهایشان فهمیدم که آن ها هر کدام با پنج هزار تومان آمده اند. به سمت راکب موتور رفتم، خلاصه پذیرفت که با ما نیز همین مبلغ را حساب کند. با خود گفتم چرا این گونه رفتار می کند؟ مگر انصاف کجا رفته؟ خودمان را به مسیر اصلی که همان عمودها بود رسانیدیم. محمد نگاهش به شماره عمودها افتاد با کمال تعجب گفت: بابا نگاه کن عمود ۱۱۲۶ هستیم. واقعاً تعجب کردم که چرا این چنین جوانکی به ما کلک زده است؛ یعنی قریب یک تا دو کیلومتر دورتر ما را پیاده کرده است. یادم هست وقتی که در سال ۱۳۸۸ برای اولین بار که به زیارت عتبات عالیات رفتم؛ گاهی که سری به بازار نجف و کربلا میزدم و اجناس را قیمت میکردم آنقدر تفاوت قیمتها را مشاهده میکردم که برایم واقعاً تعجبآور بود. گاه با یک چانه زدن قیمتها خیلی پایین میآمد به طوریکه به این نتیجه رسیدم که اگر در هنگام خرید بهخوبی چانه نزنیم تا بیخ گوشبر سرمان کلاه میرود. این را بارها و بارها برای کسانی که به عراق میرفتند نقل کردم که برای خرید دقت کنند. بعد از سالها باز همین وضعیت را در بازار و حتی در میان رانندههای عراقی مشاهده میکنیم. همین دفعه وقتی میخواستیم از نجف به کربلا برویم کرایهها از سی هزار تومان تا ده هزار تومان متغیر بود. امروز نیز رفتار این جوان شیعهی عراقی که واقعاً یک کلک و کلاهبرداری بود؛ حتی در حد نقل مسافر دلم را به درد آورد که اینهمه تناقض رفتاری چرا؟ چگونه این دو صحنه در میان یک ملت باهم قابلجمع هستند؟ به نظرم میآید هر دوی اینها زمینه فرهنگی دارد. در یک صحنه اینچنین و در صحنه دیگر آنچنان. تصورم این است که برای نهادینه کردن رفتارهای دینی باید فرهنگسازی کرد. فرهنگسازی نیز بدون دولت کریمهای که کارگزاران آن، خودشان اهل اعتقاد و عمل واقعی باشند امکانپذیر نیست. دولتمردانی که حرکت بر اساس آموزههای قرآنی اولین ویژگی آنها باید باشد. این تناقض رفتاری در میان ما ایرانیان که بیش از چهل سال از استقرار نظام اسلامی در آن میگذرد نیز وجود دارد.
واقعاً آنچه در بازار ما میگذرد چگونه بافرهنگ دینی ما تطبیق میکند؟ اینهمه جنس های تقلبی که در بازار خودمان وجود دارد چگونه با رفتار یک مسلمان قابل توجیه است؟ بگذریم؛ فقط خواستم نقبی بزنم به برخی رفتارها در میان خودمان که بدانیم چقدر آسیب داریم و ازاینجهت باید فکری کرد
البته در این سفر آن قدر صحنه های زیبا خودنمایی می کند که شاید تکیه بر برخی از این رفتارها نوعی بی انصافی باشد به مردمی که برای راحتی زوار از همه چیز خود می گذرند. هر موکبی در مسیر بیانگر همه ی زیبایی هایی است که بشریت در طول تاریخ به دنبال آن بوده است. مردمان فقیری که گاه از قوت خود در طول سال می زنند و پس انداز می کنند تا ایام پیاده روی اربعین فرا برسد و بتوانند در این بزم مهربانی و ایثار نقشی داشته باشند. کوچک و بزرگ در مسیر به خط ایستاده اند و هر کسی در حد وسعش خدمتی می کند. گاه خدمات از دادن اغذیه و مأکولات و نوشیدنی ها فراتر می رود. جوانانی را می بینم که همه ی ظواهر یک جوان را که بخواهد باد در غبغب بیندازند و مغرورشان کند و در حال و هوای جوانی سیر کنند نشسته اند و پاهای خسته و تاول زده رهگذران کوی حسین را ماساژ می دهند، کفش های آنان را واکس می زنند و یا جارویی به دست گرفته و مسیر مسافران اربعین را جارو می زنند. همه ی این شگفتی ها هر روز و هر لحظه در مسیر پیاده روی اربعین اتفاق می افتاد. اصلاً در این مسیر غیر از ایثار و دوستی و یک رنگی نمی توان تفسیر دیگر برای زندگی معنا کرد. اینها همه شگفتی های مردم شیعه عراق در مهمان نوازی و ایثارگری است.
ادامه دارد...
🖌#نصرالله_شفیعی
#حسینیه_مجازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Fahma_KanoonTaha
Part02_نمایش"فرنگیس".mp3
8.62M
📗کتاب صوتی #نمایشی
#فرنگیس "خاطرات فرنگیس حیدرپور"
شیرزن خطه ی گیلان غرب
قسمت 2⃣
#حسینیه_مجازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Fahma_KanoonTaha
#حرف_خوب
💌 علی صفایی حائری میگه برای همسرت غیر مستقیم، امنیت و اعتماد رو فراهم کن. از محبت و عشق خودت پیش کسانی حرف بزن که برای او حرف میزنند. از خوبیهای او این گونه یاد کن. برخوردهای مستقیم دیرتر مورد اعتماد قرار میگیرن و در صداقت تو تردید میارن.
#حسینیه_مجازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Fahma_KanoonTaha
📌 سلام به عزیزان حسینیه مجازی
▪️ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایامِ عزای اهل بیت، به اطلاع میرسانیم که از امروز تا اربعینِ اباعبدالله، داستانِ کوتاهِ #همسفر_با_خورشید در کانال #حسینیه_مجازی - #کانون_طه_آبپخش منتشر خواهد شد.
📝 این داستان برگرفته از آرزوی همیشگی ما، یعنی همسفری با مولایمان، حجة بن الحسن(عج) در سفرِ اربعین بوده و واقعیت ندارد.
🔅 البته همهی ما ایمان داریم، وجودِ مقدس ایشان نه فقط در سفر اربعین، که در تمامِ لحظاتِ زندگی، لحظهای از ما جدا نبوده. به قولِ آیتالله قاضی: «چشمهای ما اگر روزی جمال بیمثال حضرت ولیعصر را زیارت نکنند، قطعا نابینا خواهند شد و ایشان در هر آن و کمتر از آنی از حال ما غافل نیستند.»
#حسینیه_مجازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Fahma_KanoonTaha
کانون طه آبپخش
📌 سلام به عزیزان حسینیه مجازی ▪️ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایامِ عزای اهل بیت، به اطلاع میرسانیم که ا
📌 عمود شماره ۱
🔻 «چرا همیشه جا میمونم؟ چرا من؟ چرا؟»
سرم رو به در ورودی حرم حضرت علی علیهالسلام تکیه داده بودم. اشک میریختم و زیر لب زمزمه میکردم: «آخه آقا شما که شرایط من رو خوب میدونین. میدونین از کِی زمین و آسمون رو به هم دوختم تا تونستم خودم رو به اینجا برسونم. خاکبوسِ حَرمتون باشم و ازتون بخوام بدرقهام کنین تا دیار حضرت ارباب. اما چرا؟ چرا اینجا باید زمین بخورم و پای بی لیاقتم، وبالِ گردنم بشه و از رفقا جا بمونم؟ از قافلهی عُشّاقِ پیادهی امامم، اربابم و مرادم؛ مهربونتر از پدر و مادرم، حسین جان!»
▫️ تقریبا پیراهنم از اشک خیس شده بود و به هقهق افتاده بودم که یه دفعه، یه دستِ گرم، یه چیزی شبیه دستای بابا تو گریههای بچگیم، شونهام رو فشار داد. «آروم باش. خدا هست. همیشه هست. یاعلی!»
🔆 چقدر صدا و حرفهای سادهاش به دلم نشست. کمکم کرد تا روی ویلچر نشستم. عرض ادبِ عجیبی به مولا امیرالمومنین کرد و به راه افتادیم. هیچ سوالی ازم نپرسید. ولی انگار، همهچی رو میدونست. بدون اینکه حرفی بزنم راهی شدیم. سکوتِ اون غریبهی مهربون یه جوری بود، یه ابهتی داشت که شرم داشتم چیزی ازش بپرسم.
🏴 #همسفر_با_خورشید؛ قسمت اول
#حسینیه_مجازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Fahma_KanoonTaha
نقش معلم در جامعه، نقش انبیاست؛ انبیا هم معلم بشر هستند. امامخمینی(ره)
🚨آقا وقتی برای صغرا و کبری چیدن نیست، امروز آخرین روز انتخاب رشته دانشگاه است.
📢خواهران و برادرانی که دغدغه دین، انقلاب و کادر سازی برای انقلاب جهانی حضرت بقیة الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دارند، بدانند سنگر و پادگان اصلی امروز مدرسه است.
⛔ نگذارید در مملکت شیعه آموزش و پرورش ما بدست نااهلان و نا محرمان و یا دست کم بی تفاوتان باشد.
👈 اگر دنبالی #سربازی_امام_عصر ارواحنا له الفداء هستید، بدانید بهترین نقطه برای #رزمندگی امروز #مدارس هستند.
بچه های که حائز شرایط برای رفتن به دانشگاه فرهنگیان هستند بدانند که امروز دانشگاه فرهنگیان پادگان افسری حضرت مهدی(عج) است. از ما گفتن بود
هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله.
👤محمدرضا فکوری
#گردانهای_ظهور
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
#حسینیه_مجازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Fahma_KanoonTaha
#آب_سیب؛ #دهانشویه_طبیعی
پژوهش ها نشان داده اگر کودک "یک ربع" پس از غذا #سیب 🍎🍏 بخورد، ۹۰% ذرات میکروبی و اگر "یک ساعت" پس از غذا سیب بخورد تمامی ذرات میکروبی موجود در دهان از بین می رود. آب سیب دهانشویه طبیعی است. اما رب سیب وزن دهنده است. پس برای افزایش وزن کودکان به آنها رب سیب بدهید! آب سیب رسیده شیرین را روی حرارت غیرمستقیم بگذارید تا غلیظ شود و بعد از سرد شدن به کودک بدهيد.
سيب هم برای #يبوست مفيدست هم برای #اسهال. اما نکته مهم طریقه مصرف آنست.
به کودک دچار #يبوست بهترست سيب را بصورت #پخته بخورد حال پوره سیب باشد یا کمپوت فرقی نمی کند.
برای درمان کودک مبتلا به #اسهال، سيب را #رنده كرده و بگذاريد تا رنگش تغيير كند و تيره شود يعني پكتين موجود در آن اكسيده شود و بعد آن را به کودک بدهید.
#حسینیه_مجازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Fahma_KanoonTaha
🔺شهید ناشنوا و لالی که مردم مسخره اش میکردند...
🌹#شهید_عبدالمطلب_اکبری🌹
تا حالا اسم این شهید را شنیدی؟
✍🏻 اومد کنارم نشست و گفت حاج آقا یک خاطره برایت تعریف کنم؟
گفتم بفرمایید
عکس یک جوون بهم نشون داد و گفت اسمش عبدالمطلب اکبری بود زمان جنگ داخل محله ما مکانیکی کار میکرد و چون کر و لال بود خیلی ها مسخره اش میکردند یک روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش غلامرضا اکبری، عبدالمطلب کنار قبر پسرعموی شهیدش با انگشت یک چهارچوب قبر کشید و داخلش نوشت #شهید_عبدالمطلب_اکبری ما تا این کارش را دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن. وقتی دید مسخره اش می کنیم و می خندیم بنده خدا هیچ چیز نگفت فقط نگاهی به سنگ قبر کرد و نوشته اش را پاک کرد بعد سرش را انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت. فردای آن روز عازم جبهه شد و دیگر ندیدیمش ده روز بعد پیکرش را آوردند جالب آنجا بود دقیقا همان جایی دفن شد که قبرش را کشید و مسخره اش کردیم.
وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود
بسم الله الرحمن الرحیم
یک عمر هرچه گفتم به من می خندیدند...
یک عمر هرچه خواستم به مردم محبت کنم فکر کردند آدم نیستم و مسخره ام کردند...
یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی را نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم!...
حالا که ما رفتیم بدانید هر روز با آقام امام زمان(عج) حرف می زنم 😔
آقا خودش بهم گفت تو شهید می شوی جای قبرم هم بهم نشان داد.
راوی: حاج آقا انجوی نژاد
#حسینیه_مجازی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@Fahma_KanoonTaha