eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
989 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 3⃣3⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃تنها یک شهید از عملیات ماه قبل در منطقه باقی مانده بود. ابراهیم یک روز قبل از اذان صبح پیکر را آورد. روز بعد در تهران تشییع باشکوهی برگزار شد. با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد بودیم. پدر شهید جلو آمد، انگار می خواست چیزی بگوید. لحظاتی بعد سکوتش را شکست و گفت: «آقا ابراهیم ممنون، زحمت کشیدی، اما پسرم از دست شما ناراحت است!» لبخند از چهره ابراهیم رفت و چشمانش از تعجب گرد شده بود. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃چشمان پیرمرد خیس اشک شد و گفت: «دیشب پسرم را در خواب دیدم. به من گفت: در مدتی که ما گمنام و بی نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات حضرت زهرا(س) به ما سر می زد. اما حالا، دیگر چنین خبری نیست! پسرم گفت: شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند.» به ابراهیم نگاه کردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط می خورد و پایین می آمد. می توانستم فکرش را بخوانم. ابراهیم گمشده اش را پیدا کرده بود «گمنامی». 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃بعد از این ماجرا نگاه ابراهیم به جنگ و شهدا بسیار تغییر کرد. ابراهیم می گفت: «دیگر شک ندارم، شهدای جنگ ما چیزی از اصحاب رسول خدا(ص) و امیرالمومنین(ع) کم ندارند. مقام آنها پیش خدا خیلی بالاست» برای همین هر جا می رفت از شهدا و رزمنده های جنگ تعریف می کرد. اخلاق و رفتارش هم روز به روز تغییر می کرد و معنوی تر میشد. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صص ۱۱۹ الی ۱۲۱ @Fahma_KanoonTaha
امام صادق علیه السلام: سلامتى است بطورى كه محل بدست آوردن آن پنهان شده! اگر بتوان آن را بدست آورد ممكن است در باشد! اگر در گمنامى نيافتى ممكن است در باشد! اگر به جستجويش در خاموشى رفتى و نيافتى ممكن است در پيدا كنى! و اگر در خلوت گزينى نيافتى ممكن است در ميان جايش را پيدا كنى! كسى است كه در خلوتى بيابد كه به آن اشتغال ورزد! بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۲۰۲ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
‍ ♡بسم رب عشق♡ حدیث دل این بار راوی گمنامی سربازان . راوی شهدای گمنام نه! اتفاقا داستان با نام و نشان را روایت می کند. می‌دانی گاهی غبطه می خورم به اینکه در این هیاهوی زمانه که هرکس نام و نشان خویش را می زند شما و امثال شما چطور آرام و غرق در در کوچه پس کوچه های این شهر قدم میزنید و بی توقع می کنید. می خواهم از اول بگویم. تقویم ورق می خورد، سی سال پیش اواسط پاییز را نشانم می دهد. ستاره ای دست چین شده از از آسمان به زمین فرود می‌آید مادرش نام را در گوشش می خواند و قصه های می شود لالایی شبانه او. جلوتر می روم می خواهم پرشی داشته باشم به ۲۱ سال بعد، قرار نبود از ، خیمه های غارت شده و نیم سوخته بشنوی و فقط به آه کشیدن و اگر و اما بسنده کنی. از جمله ای که به دیوار اتاقت چسبانده بودی می شد تا ته قصه را خواند، نوشته بودی: پایان ماموریت بسیجی است چند سال بعد خبر آوردند که را به نحو احسن به پایان رساندی. اما این بار هم آهسته و بی هیاهو خبر آمد. گویی از همان اول زندگی ات گره خورده بود به به سکوت و بارها از رسم و و... گفته بودم اما گمنامی را جا گذاشتم یادم رفته بود بگویم در قاموس فعل و فاعل هردو گمنامند وحالا سی سال گذشت و امروز تولد توست، هرچه کنم حق مطلب را نمی توانم ادا کنم ولی... ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد: ۱۵ آبان ۱۳۶۹ 📅تاریخ شهادت: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، خانطومان سوریه 🥀مزار شهید: نور @Fahma_KanoonTaha
از گمنامی نترس از اینکه اسم و رسمی نداری، از کارهای کرده ات به نام دیگری، از بی تفاوت بودن آدم ها، از تنهایی ات در عین شلوغی ها، غمگین مباش که ، اولین گام برای رسیدن است... @Fahma_KanoonTaha