#تجربه_نگاشت
🎭صحبت کردن با لحن آرام و اعتمادبرانگیز اساسا جاذبه بیشتری دارد و کودک را به سمت پیروی از والدین میکشاند، خصوصا اگر مساله مورد توضیح شما یکی از رفتارهای غیرقابل قبول او باشد.
🎭اما شما والدین می توانید در مواقع عصبانیت به خودتان وقت استراحت بدهید و از واکنش بلافاصله دوری کنید و به جای داد و فریاد کردن سر بچهها، چند لحظه به خودتان فرصت دهید ، چند نفس عمیق بکشید و رفتار عاقلانهای انتخاب کنید.
🎭اگر شما در این شرایط هوشمندانه عمل کنید و لحن عادی داشته باشید، به کودک نشان میدهید که خواسته شما منطقی است و شما در شرایط کنترلشده قرار دارید.
🎭این شیوه برخورد به کودک یاد میدهد که در صورت مواجهه با نیازهای خودش، بتواند فکر کند، آداب اجتماعی را رعایت کند و خواسته خودش را به شیوه صحیح مطرح سازد.
#کنترل_خشم #والد_مقتدر
#یادگیری_مشاهده_ای
#والدگری #تربیت_فرزند
✅️برای دریافت مطالب بیشتر به کانال ما بپیوندید.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@Family_literacyu
#تجربه_نوشت
دیروز خانه ما جنگ جهانی راه افتاد و دیگه خیلی کم مونده بود که خون و خون ریزی هم بشود👹👿
وقت ناهار شد و مثل همیشه ما گفتیم بیاین بریم سفره پهن کنیم...
پسر بزرگ پرسید: 《مامان ناهار چی داریم؟》
منم از آنجایی که می دونستم خورش آلو اسفناج دوست ندارد و خورش قرمه سبزی را دوست دارد گفتم:《داداش قرمه سبزی😋》
گفت :《من دوست ندارم.》
گفتم:《 حالا بیا سفره رو ببریم》
سر سفره نشستیم توی ظرفش برنج ریخته بودم و خورش را سر سفره آوردم
گفتم:《 برایت بریزم؟》
گفت:《نههههه من داداش قرمه سبزی دوست ندارم.》
گفتم :《یکمی امتحان کن اگه خوشت نیامد دیگه نخور》
گفت:《 نهههه نمی خواااام 😫》
حالا از من اصرار و از او انکار...
پسر کوچکتر را آوردم و نشاندم کنار خودم و قاشق را در دهانش گذاشتم و همان ابتدای کار کل غذا را روی سفره تف کرد و بلند شد و رفت 🤮
من دیگه یواش یواش داشت به اینجام می رسید 😡
آمدم دست پسر کوچولو را گرفتم و دوباره سر سفره آوردم و سعی داشتم هر طور شده قاشق را توی دهان مبارکش کنم او هم مدام سرش را می چرخاند و قصد داشت خودش را از دست من نجات دهد و انننننقدر اصرار کردم تا زد زیر گریه و همین باعث شد رهایش کنم😭
همین حین اصرار هایم به پسر بزرگتر هم ادامه داشت اگه نخوری قوی نمیشی شوت های محکم بزنی ها ....
اگه نخوری من دیگه باهات حرف نمی زنم ها...
اگه نخوری از دستت ناراحت میشم ها...
شده بودم یک دختر بچه یک دنده و لجباز 😖که می خواهد دیگران به حرف های زورش گوش کند و این گفتگو ها و رفتارها و واکنش های بچه ها مثل یک سیکل معیوبی یک دندگی من را بیشتر و خشمم را بالاتر می برد ...
یک لحظه صدای کسی را توی ذهنم شنیدم که می گفت: 《 تو فکر می کنی خودشان نمی فهمند کِی گرسنه اند؟
فکر می کنی باید با زور و دعوا و تهدید و القای احساس گناه به آنها غذا بدهی؟
فکر می کنی وقتی غذایی را دوست ندارد باید مجبورش کنی تا بخورد؟》🦉
من انقدر عصبانی بودم که حوصله جواب دادن به صدای ذهنم را نداشتم ولی همانجا گفتم:《باشه نمی خورید نخورید من هم همه خوراکی ها رو جمع می کنم تا هر وقت گرسنه شدید غذا بخورید.》😤
حالا یواش یواش داشتم به یک مادر سی ساله نزدیک می شدم و دست از غُد(قُد)بازی بر می داشتم 🤦🏻♀️
و به خودم می گفتم:《بچه ات از همون ابتدای تولدش همه توانمندی ها و احساس هارو داره و نیازی نیست تو بهش یاد بدی که کِی گرسنه است کی سردشه کی دستشویی داره و....
تو فقط کنارش وایسا و بهش اعتماد کن 😌
و اینکه غذایی هم که دوست نداره بخوره نمی خواهد اصرارکنی که حتتتتتما بخور!!! حالا یه روز برنج سفید بخوره آسمون به زمین نمیاد😏》
#والدین
#والدکنترلگر
#کودک_بدغذا
#اعتماد_به_توانمندی
#کنترل_خشم
#والدگری_هلیکوپتری
برای دریافت مطالب بیشتر به کانال ما بپیوندید.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Family_literacy