فراریِمسلحبهقلم
من میتونم سالهای سال با اتاقم و این کتابخونه ی قدیمیم و بوی قفسه هاش و اینهمه کتاب مورد علاقم تنها بمونم و از زندگیم نهایت لذت و ببرم.
فراریِمسلحبهقلم
« چیزی که امروز بین همه ی غم ها بابتش خوشحال بودم این بود که؛ فاصله گرفتن از یک سری مکان ها و یک سری
آدما غربال میشن، انگار از توی توری آبکش رد میشن و امتحان میشن و خودشونو نشون میدن. هرچند دیر، ولی دور میشم. فاصله میگیرم چون ترجیح میدم خوشحال باشم. فاصله میگیرم چون ترجیح میدم غمامو هدر ندم. مکس، یک سکانس توی سریال گفت: « آدم ها عوض میشن، همین. منم عوض شدم » با وجود یکسری آدمها، نه سلامت میمونه نه روان.
فراریِمسلحبهقلم
کنار اومدن با زندگی به کمک گلابی.
اگه یه کار درست در حق خودم کرده باشم اینه که گلابیو خریدم، بخدا بغلایی که این بشر بهم میده رو هیچکی نمیده. حرف نداره اصلا بچه :))
من الان کاملا رو اون مودم که وقت ندارم، ۶ درس جامعه خیلی زیاده، خوابم میاد، سریال دارم، گشنمه، پول میخوام، نق دارم، پس درس نمیخوانم.
فراریِمسلحبهقلم
انقد معتاد چای شدم که اون هفتاد و دو درصد آب بدنم الان از چای تأمین میشه کاملا.
امروز کلا سردرد سگی داشتم و بیحال بودم حالا چرا؟ چون چای نخورده بودم. معتاد واقعی*
فراریِمسلحبهقلم
امروز کلا سردرد سگی داشتم و بیحال بودم حالا چرا؟ چون چای نخورده بودم. معتاد واقعی*
حتی بوی چای خورد به مشامم سردردم آروم شد :))
فراریِمسلحبهقلم
هشتگ یخدربهشت.
من با چاییای خونه خودمونم آروم میشم. بعد ببینین چای چایخونه چیکار میکنه باهام، قشنگ دنیا رو میبوسم میزارم کنار و میرم رو ابرا. 🙏🏻💘