یھ منتظر...:
.
.
#خوشبختے 🌱••
.
خوشبختی یعنی :
شہیدداردنگاهتمےڪندوتوبہاحترامش
ازگناهفاصلہبگیرے... {💙}
#هادیدلهــــــا 🌸••
رمان زیبای #هرچی_تو_بخواے♥️🍃
قسمت چهل و ششم
گفت:
_تو و خانواده ت خیلی خوبین. وقتی به محمد گفتم میخوام برم سوریه گفت:
برو به سلامت. به بابا گفتم میخوام برم گفت: خدا خیرت بده پسرم برو به سلامت. مامان وقتی فهمید خودش بهم زنگ زد.گفتم دیگه مامان میگه نرو.شما تازه عقد کردین.درسته زهرا قبول کرده ولی تو کوتاه بیا.ولی مامان برخلاف انتظارم گفت ان شاءالله به سلامت برگردی پسرم.
-مامان فقط همینو گفت؟
-نه،گفت این روزها بیشتر با زهرا باش.
-به...منو بگو فکر کردم خودت خواستی بیشتر با من باشی. داشتم بهت امیدوار میشدم.
لبخند زد و گفت:
_اتفاقا من میخواستم برعکس کنم.گفتم اگه کم کم منو نبینی برات راحت تره.
مثلا اخم کردم و گفتم:
_از این کارها نکن لطفا.
-از همین الان دلشوره گفتن به فامیل خودمو دارم.
-بهشون حق بده.اوناتو رو یه جور دیگه ای دوست دارن.
-این شش روز مونده رو چهار روزش با تو و خانواده ت هستم.دو روز آخر رو با خانواده ی خودم. ممکنه اونا از روی ناراحتی به تو یا خانواده ت #بی_احترامی کنن.
-اگه بخاطر این میگی #مهم_نیست.خودت که گفتی از روی ناراحتی.پس جای ناراحت شدن نداره.
-نه.اینجوری بهتره.
-باشه،هر چی تو بگی...امین،فامیلت فکر میکنن چون راضی ام به رفتنت یعنی دوستت ندارم؟
-اونا مطمئنن دوستم داری.تو طوری با من رفتار کردی که همه خیلی زود فهمیدن ما به هم چه حسی داریم.
-منظورت اون روز تو محضره؟
خنده ای کرد و گفت:
_اون شروعش بود.بعد از اون روز هم رفتارت کاملا مشخص بود.
-اون روز خیلی خجالت کشیدی؟
-خجالت کشیدم ولی ته دلم ذوق میکردم.
مامان برای شام صدامون کرد...
از چشمهاش معلوم بود گریه کرده ولی پیش ما میخندید. امین هم متوجه شد ولی به روی خودش نیاورد.منم موقع شام شوخی میکردم. وقتی شام خوردیم،امین کنار صندلی مامان نشست.دست مامان رو بوسیدو گفت:
_من شما رو به اندازه ی مادرم دوست دارم. میدونم اذیت میشید ولی وظیفه ست که برم.حلالم کنید.
مامان سرشو بوسید و نوازش کرد و گفت:
_شما هم مثل محمدم هستی.من درک میکنم ولی #منم_مادرم،دلم برای پسرم تنگ میشه.
بابا بلند شد.امین رو در آغوش گرفت و گفت:
_نگران ما و زهرا نباش. غصه ی ما فقط دلتنگی شماست وگرنه همه مون دلیل رفتنت رو خوب میدونیم.وقتی اومدی خاستگاری دخترم مطمئن بودم تمام تلاشت رو برای #خوشبختی ش میکنی.الانم مطمئنم اگه #وظیفه ت نمیدونستی نمیرفتی.
امین بابا رو محکم بغل کرد و سرش رو شونه ی بابا گذاشت...من از اینکه امین نوازش مادرانه و آغوش پدرانه داشت،خوشحال بودم.
اون شب امین رفت،اما ما مثل وقتیکه محمد میخواست بره شب تا صبح بیدار بودیم....
بابا نماز میخوند. مامان دعا میکرد.منم هرکاری میکردم تا آروم بشم.
تا چهار روز برنامه ی ما همین بود...
بعد کلاس هام با امین بیرون بودم.بعد برای شام میرفتیم خونه ی ما،بعد میرفت خونه شون.
شب آخری که با ما بود علی و محمد هم بودن. علی هم یه دختر شش ماهه داشت که اسمش حنانه بود، دیگه برای زندگی به تهران اومده بودن.
اسماء تا چشمش به ما افتاد دوباره اشکهاش جاری شد. علی و محمد،امین رو بغل کردن. همه ساکت بودن.فضا سنگین بود.
خیلی جدی به امین گفتم:
نویسنده:بانو#مهدییار_منتظر_قائم
{کپیباذڪرنام نویسنده و صلوات درتعجیل آقاصاحبالزمان مجازاست🍃🌹}
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
رمان زیبای #هرچی_تو_بخواے♥️🍃
قسمت هشتاد و سوم
_.... یادته روز آخر بهم گفتی ازدواج کن؟ اون موقع خیلی دلم گرفت.ازت ناراحت شدم.ولی حالا بعد دو سال و چهار ماه از شهادتت دارم ازدواج میکنم.واقعا دو سال از نبودنت میگذره؟!!! نه.خیلی بیشتره.دو قرن و دو سال گذشته.این زهرا،زهرایی #نیست که تو باهاش ازدواج کردی.از اون دختر شوخ و خنده رو و به قول خودت خوش اخلاق،باحیا، زیبا، مؤدب و مهربون دیگه خبری نیست...من هنوز هم این خصوصیات رو دارم.حتی سعی کردم بهتر از قبل باشم،ولی یه چیزایی #تغییر کرده..یادته آخرین باری که کلاس استادشمس رفتم درمورد عشق صحبت کردم؟ گفتم #عشق مثل نخ تو اسکناسه که اگه نباشه اسکناس زندگی ارزشی نداره..نخ تو اسکناس زندگیم تغییر کرده،عشقی که #به_خدا داشتم یه جور دیگه شده.هم #بیشتر شده هم #جنسش فرق داره.اسکناس زندگیم #باارزش_تر شده.اون موقع بهترین دوستم خدا بود.الان همه ی زندگیم خداست.. وقتی تو رفتی خیلی خوب فهمیدم همه چیز جز خدا #فانیه..خدا تنها کسیه که همیشه باهام میمونه...امین برام دعا کن.
دیگه گریه م گرفته بود...
-میخوام ازدواج کنم...با وحید.میشناسیش دیگه..بابا میگه مرد خوبیه.کارش سخته ولی میتونه خوشبختم کنه...قبلا میگفتم خوشبختی یعنی اینکه آدم با کسی زندگی کنه که دوستش داره.الان به نظرم #خوشبختی یعنی اینکه آدم تو #هر موقعیتی #باخدا باشه...دعا کن همیشه خوشبخت باشم... تو برام خاطره ی شیرینی هستی.خیلی چیزها ازت یاد گرفتم که تو روزهای بدون تو خیلی به دردم خورد..یه زمانی خدا منو #باتوامتحان کرد،حالا هم میخواد #باوحید امتحانم کنه.امتحانات با وحید #سخت_تره برام.از خدا خواسته بودم یا وحید فراموشم کنه یا کاری کنه که عاشقش بشم،خیلی بیشتر از عشقی که به تو دارم. خدا دعای دوم منو اجابت کرده.امین،من الان وحید رو بیشتر از تو دوست دارم.خودت گفتی اینطوری راضی تری وگرنه من راحت تر بودم که تا آخر عمرم با خیال و خاطراتت زندگی کنم...
من راضیم،از زندگیم،از اینکه تو خاطره ای و وحید حال.✨من #راضیم_به_رضای_خدا.✨ امین خیلی برام دعا کن.به حرمت روزهای خوبی که با هم داشتیم برام خیلی دعا کن.
رفتم پیش بابا تو اتاقش...
با جون کندن بهش گفتم جوابم مثبته.مامان اومد تو اتاق، چشمهاش پر اشک بود.گفت:
_اگه وحید هم بره چی؟
گفتم:
_شاید هم من زودتر از وحید رفتم.کی میدونه کی قراره بمیره؟
مامان بغلم کرد و برام آرزوی خوشبختی کرد.
محمد وقتی فهمید به گوشیم زنگ زد.صداش ناراحت بود.گفت:
_امیدوارم خوشبخت بشی.
شب علی اومد خونه ما.ناراحت بود.تو هال،پیش مامان و بابا گفت:
_شغل وحید بدتره که.زهرا دق میکنه از دست این پسره.
تو چشمهاش نگاه کردم وگفتم:
_داداش،خیالت راحت.این زهرا دیگه اون زهرای #سابق_نیست که تو سختی ها کم بیاره.
خیالش راحت نبود.بعد شهادت امین بیشترین کسی که اذیت شده بود علی بود. میفهمیدمش.خیلی وقت ها با خودم گفتم کاش پیش علی اونجوری گریه نمیکردم.
وقتی جواب مثبت منو به خانواده ی موحد گفتن، وحید مأموریت بود...
تو اولین فرصت باهام تماس گرفت. #رسمی گفت:
_سلام
منم #رسمی جواب میدادم:
_سلام
نمیدونست چی بگه.منم نمیدونستم.بعد از سکوت طولانی گفت:
_مادرم گفت جواب شما مثبته...درسته؟
نویسنده:بانو#مهدییار_منتظر_قائم
{کپیباذڪرنام نویسنده و صلوات درتعجیل آقاصاحبالزمان مجازاست🍃🌹}
#خادم_الزهرا🌸
#دختران_فاطمے|#پسران_علوے
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
🌸[خوشبخـــتی از نگـاھ رهبـــــر فرزانـــــہ]🌼
🍃خوشبختی عبارت است از آرامش، احساس سعادت و احساس امنیت.
🍃جشن و اسراف و زیادهروی، كسی را خوشبخت نمیكند.
🍃مهریه و جهیزیه هم كسی را خوشبخت نمیكند. پایبندی به روشِ شرع است كه انسان را خوشبخت میكند.....🖇
#رهبرفرزانهانقلاب
#خوشبختی
#زندگیمشترڪ
#کلامبزرگان
👤|#خــــــــــادم_الحـســـــــــــــــیـن
#عاشقانہ_مذهبے😍
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@Fatemy_Alavi⃟♥️
『دخترانفاطمی|پسرانعلوی』
⇩💍⇩
.
🔴 چگونه پاسخ مناسب به #خواستگار خود بدهیم؟
❓ بگویم بله؟ بگویم نه؟
اگر هنوز نتوانستهاید تصمیم بگـیرید، این ۴ نکته را فراموش نکنید.
1⃣ شهر را خبر نكنید:
قرار نیست به تنهایی تصمیم بگیرید اما كمی رازدار بودن، میتواند شما را در داشتن انتخابی مناسبتر كمك كند. اگر میخواهید با آرامش بیشتری به این موضوع فكر كنید، باید از ورود هر عامل مزاحمی جلوگیری كنید. رودربایستیهای #اجتماعی، ترس از اینكه فرصت دیگری برایتان فراهم نشود و #تحریك های دیگران، بزرگترین مشكلاتی هستند كه میتوانند شما را در تصمیمگیری به اشتباه بیندازند، پس قدم اول شما برای داشتن یك انتخاب خوب، این است كه موضوع را با هركسی در میان نگذارید.
💫 از میان آدمهای اطرافتان، میتوانید چند نفر كه اعتماد بیشتری به آنها دارید و فكر میكنید خودشان بهدلیل داشتن یك #زندگی موفق میتوانند راهنمایتان باشند را انتخاب كنید و راز كوچكتان را برایشان فاش كنید. این افراد به شما كمك میكنند كه واقعیت را بدون توجه كردن به احساساتتان ببینید و با نگاهی منطقی در مورد آیندهتان تصمیم بگیرید.
2⃣ تند نروید:
عجله نكنید. بهخودتان و او فرصت دهید تا شرایط را بررسی كرده و باتوجه به تمامی مسائل در مورد آیندهتان تصمیم بگیرید. #خانواده ها را بهطور كامل به این روند وارد كنید. برای تفریحهای خانوادگی برنامهریزی كرده و با خانوادهها و #دوستان تان بیرون بروید. فكر نكنید حالا كه خیلیها از این موضوع خبردار شدهاند، هیچ راه برگشتی ندارید. این دوره كوتاه #نامزدی ، فقط و فقط برای شناخت بیشتر است، پس اگر فكر میكنید به هزار و یك دلیل نمیتوانید كنارش احساس #خوشبختی كنید، با خانوادهتان در این مورد صحبت كنید و از آنها بخواهید برای گرفتن تصمیمی درست شما را همراهی كنند. اگر هم جوابتان مثبت است، بهدلیل بهانههای كوچك ماجرا را كش ندهید.
3⃣ وقت را تلف نکنید:
قطعا هر كدام از شما برای آیندهتان برنامههایی دارید، پس با تلف كردن وقت و ناتوانی در تصمیمگیری، همدیگر را بازی ندهید. تواناییهایش به دست آوردهاید و نظرهای علمی و بیطرف مشاور را هم در اختیار دارید، وقت را تلف نكنید. دو دو تا چهار تا كنید و با دادن پاسختان، او را هم از این تعلیق بیرون بیاورید. اگر جوابتان مثبت است، میتوانید فاز بعدی را شروع كنید و اگر جوابتان منفی است، میتوانید با راههایی، برای قطع این ارتباط كمك بگیرید. مهم نیست چه جوابی میدهید، مهم این است كه با كش دادن این موضوع، زندگی او و خودتان را تلف نكنید.
4⃣ تعارف نكنید؛ حرف دلتان را بگویید.
👤|#خــــــــــادم_الحـســـــــــــــــیـن
#عاشقانہ_مذهبے😍
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@Fatemy_Alavi⃟♥️
#یہمنتظرواقعے🌱
یعنی مهدوی بودن
یعنی عاشقانه زیستن
یعنی، #عشق....!
در قلب، جوشیدن :)
یعنی با لبخند حضرت
ادامه دادن ؛🍒
یعنی:یکزندگیسرشار از نشاط
،شادابی،شانس=توفیق و...
#خوشبختـــی+✨′′′
+ تــــ🙂🌱ــــو...
اینطوری هستی؟!👆🏻 :)
#خادم_الزینب🌼
دختران_فاطمے|پسران_علوے🍃