♣️ #ضمائم_3
✅ ماجرای آشتی محمد #منتظری و شهید #بهشتی به نقل از محسن #رفیق_دوست:
🔺 «تقریبا دو هفته قبل از ۷ تیر سال 60 و قبل از ۳۰ خرداد، روزی در #پادگان_خلیج (محل سابق مستشاری آمریکا که در دست سپاه بود و من هم دفترم در آنجا بود)، نشسته بودم که دیدم محمد #منتظری آمد.
🔺 سرم خیلی شلوغ بود و او اصرار داشت با من صحبت کند. ناهار را با هم خوردیم و حدود ۵ ساعت در مورد اینکه تو با ما بد کردی و اینکه روابط خود را با دکتر #بهشتی به هم زدی، کار درستی نبود، با او صحبت و او را متقاعد کردم که بیاید و با ایشان آشتی کند.
🔺 من این موضوع را با مرحوم بهشتی هماهنگ نکرده بودم. قرار شد بروم و قرار بگذارم و بعد رو در رو شوند.
شب، بعد از اینکه کارم تمام شد، رفتم به #حزب و داستان را برای شهید #بهشتی تعریف کردم.
همین که اسم او را بردم، ایشان گفت: «#محمد_خودمان را می گویی؟» گفتم: «بله»،
🔺 بعد از چند روز هم با محمد به حزب رفتیم و در پله ها به شهید بهشتی گفتم: «حاج آقا! محمد تحویل شما.» و از پله ها آمدم پایین و رفتم.
🔺 آن دو یکدیگر را بغل کردند و #محمد خیلی گریه کرد.
دو سه روز بعد محمد نزد من آمد که آخرین دیدار ما با هم بود و گفت:
«من از ظلمی که در حق دکتر #بهشتی کردم، #توبه کردم. این مرد چقدر #آقا و #باکرامت است.»
گفتم: «به شرطی که دیگر رهایش نکنی.»»
📚 نشریه شاهد یاران، آبان 1388، ش48، ص36
📍منظومه فکری رهبران انقلاب|عضو شوید📍