کانالهواداری"قلیچ"
https://eitaa.com/ali_akbar_ghelich_72
لطفاعضوشیدرفقا👆🏻✨
کانال تازه تاسیسعلیاکبریه🍭🌿
حمایتشون کنید😉😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ادیت
شبجمعهاست🌱
هوایتنکنم،میمیرم🖤✨
『@GHELICH_IR』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ادیت 🌼✨
.
.
¦قٰد نَرَيٰ تَقَلبٰ وَجهِڪٰ في السٰماء🌱 ¦
وقتٰے ڪہ دلٰت تنٰگ میشود
بہ آسمـٰان نگـاه ڪن|👀✨
.
.
بقره/144
🎧 @GHELICH_IR
#رماݩدختربسیجی
#پارٺ 6
در حالی که به سمت در میرفت تا از اتاق خارج بشه، گفت:"هه! تو سایهی همچین آدمایی رو با تیر میزنی...من الان به نازی میگم تا بهش بگه بیاد و ببینیش..."
باقی مانده نسکافهام رو خوردم و کنجکاوانه منتظر اومدنش نشستم؛
چند دقیقهای گذشت تا اینکه تقهای به در خورد و من بعد گفتن بفرمایید به سمت راستم چرخیدم و خودم رو با کامپیوتر مشغول نشون دادم.
وارد اتاق شد و رو بهم سلام کرد و من بدون اینکه بهش نگاه کنم در جوابش نامحسوس سرم رو تکون دادم و موس رو روی میز به حرکت درآوردم...
چند ثانیهای گذشت و وقتی دید من بهش اعتنایی نمیکنم و حرفی نمیزنم، با کلافگی گفت:" ببخشید با من امری داشتین؟..."
با تعجب ابروهام رو بالا انداختم...
این صدا عجیب برام آشنا بود...!
خیلی سریع به طرفش چرخیدم و با ابروهای بالا افتاده نگاهش کردم...
با دیدن دختر چادری روبه روم متعجب شدم و ناخواسته لبخند بدجنسانهای گوشهی لبم نشست.
اون هم با تعجب و چشمای از حدقه بیرون زده به من نگاه کرد و ناخواسته از دهنش پرید:"...شما...!"
- بله! من...ما...! کجا هم دیگه رو دیدیم؟
حالا میتونستم حالش رو بگیرم و خودش هم این رو فهمیده بود که جوابی نداد و اخم روی صورتش نشست.
وقتی جوابی نداد، ابروهام رو بالا انداختم و گفتم:"کجا...؟"
نفسی از سر حرص کشید و جواب داد:"جلوی در آسانسور."
- آها ! حالا داره یه چیزایی یادم میاد... من یادم نیست کِی بوده ، تو یادته؟...
+ دیروز.
- و امروز...
+ ببخشید، ولی فکر نمیکنم اینکه ما قبلا کجا همو دیدیم ربطی به کارمون داشته باشه.
- اتفاقا داره ! چون من با کارمندایی که به رئیسشون بیاحترامی میکنن و زبون دراز هم هستن آبم توی یه جوب نمیره.
+ من یادم نمیاد بهتون بیاحترامی کرده باشم...
- ولی من خوب یادمه !
چیزی نگفت و در عوض نگاهش رو به زمین دوخت.
از حرکتش عصبی شدم و بهش توپیدم:"من معذرت خواهی بلدنیستم، یعنی به کارم نمیاد که بخوام یاد بگیرم ! ولی تو باید یاد داشته باشی!"
خیلی خونسرد جواب داد:"من کاری نکردم که بخوام بخاطرش از کسی معذرت بخوام."
از جام برخاستم و جلوی میزکارم دست به سینه وایستادم و به میز تکیه دادم و همراه با نگاه کردن به سر تا پاش گفتم:" اگه میخوای اینجا کار کنی، اول اینکه باید زبونت رو کوتاه کنی و دوم هم اینکه طرز لباس پوشیدنت باید عوض بشه و سوم اینکه موقع حرف زدن باهام باید تو چشمام نگاه کنی!
+ من با زبونم فقط از حقم دفاع کردم...و اگه منظورتون از لباس پوشیدن چادرمه، که باید بهتون بگم حجابم ربطی به خوب یا بد کار کردنم نداره.
- برای من مهمه که کارمندام چه ریختی باشن و با این ریخت لباس پوشیدنا کنار نمیام !
+ من روزی که استخدام شدم هم همین ریختی بودم و خواهم بود و شما هم بهتره که کنار بیاین...
- این به خودم ربط داره که کنار بیام یانه ! از فردا هم تو با این وضع و ریخت به شرکت من نمیای....!
✍🏻الف.میم
#بک_گراند 🌼🤞🏻
یِـــڪ...
ڪَربَــلامـُــقــابِــل
هـَــراِنتِـــخـــابِمـــاســت:))💛✨
🎧 @GHELICH_IR
هدایت شده از یـٰارا '
سلام✋🏻🌷
جداً؟! خب میشهبراۍاین ایدی بفرسٺینش؟
@HASANEIN_IR
آخهتاجایۍڪہمنیادمه توبغداد نداشتناجرا🙄🍃