🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
موزیڪ #یک_دقیقه ⏱🌪 یلداےمہدوے🍉❤️ 🎧 @GHELICH_IR
📒متنموزیڪ
#یک_دقیقه👇🏻
🔶یه ساعتی که خوابه
یه یادگاری که لا به لای برگای کتابه
یه علامت سوال هنوزم بی جوابه
🔶برمیگردی یا نه؟
🔶نزدیک اما دورم
تو این شب سرد
دنبال یه روزنه ی نورم
🔶برمیگردی یا نه؟
🔶عشق تو با من رفیقه مرهم زخم عمیقه
یاد تو هستم من امشب بیشتر یک دقیقه
نیستی و چشم انتظارم خیره به نور ستارم
حق بده یادت بیوفتم من که به عشقت دچارم
🔶عشق تو با من رفیقه مرهم زخم عمیقه
یاد تو هستم من امشب بیشتر یک دقیقه
نیستی و چشم انتظارم خیره به نور ستارم
حق بده یادت بیوفتم من که به عشقت دچارم
🔶فرشی به زیر پاته از برگای زرد و قرمز
فالی بیا بگیریم پای کتاب حافظ
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
🔶عشق تو با من رفیقه مرحم زخم عمیقه
یاد تو هستم من امشب بیشتر یک دقیقه
نیستی و چشم انتظارم خیره به نور ستارم
حق بده یادت بیوفتم من که به عشقت دچارم
عشق تو با من رفیقه مرحم زخم عمیقه
یاد تو هستم من امشب بیشتر یک دقیقه
نیستی و چشم انتظارم خیره به نور ستارم
حق بده یادت بیوفتم من که به عشقت دچارم
عشق تو با من رفیقه...
عشق تو با من رفیقه...
🎧 @GHELICH_IR
کانالهواداری"قلیچ"
https://eitaa.com/ali_akbar_ghelich_72
لطفاعضوشیدرفقا👆🏻✨
کانال تازه تاسیسعلیاکبریه🍭🌿
حمایتشون کنید😉😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ادیت
شبجمعهاست🌱
هوایتنکنم،میمیرم🖤✨
『@GHELICH_IR』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ادیت 🌼✨
.
.
¦قٰد نَرَيٰ تَقَلبٰ وَجهِڪٰ في السٰماء🌱 ¦
وقتٰے ڪہ دلٰت تنٰگ میشود
بہ آسمـٰان نگـاه ڪن|👀✨
.
.
بقره/144
🎧 @GHELICH_IR
#رماݩدختربسیجی
#پارٺ 6
در حالی که به سمت در میرفت تا از اتاق خارج بشه، گفت:"هه! تو سایهی همچین آدمایی رو با تیر میزنی...من الان به نازی میگم تا بهش بگه بیاد و ببینیش..."
باقی مانده نسکافهام رو خوردم و کنجکاوانه منتظر اومدنش نشستم؛
چند دقیقهای گذشت تا اینکه تقهای به در خورد و من بعد گفتن بفرمایید به سمت راستم چرخیدم و خودم رو با کامپیوتر مشغول نشون دادم.
وارد اتاق شد و رو بهم سلام کرد و من بدون اینکه بهش نگاه کنم در جوابش نامحسوس سرم رو تکون دادم و موس رو روی میز به حرکت درآوردم...
چند ثانیهای گذشت و وقتی دید من بهش اعتنایی نمیکنم و حرفی نمیزنم، با کلافگی گفت:" ببخشید با من امری داشتین؟..."
با تعجب ابروهام رو بالا انداختم...
این صدا عجیب برام آشنا بود...!
خیلی سریع به طرفش چرخیدم و با ابروهای بالا افتاده نگاهش کردم...
با دیدن دختر چادری روبه روم متعجب شدم و ناخواسته لبخند بدجنسانهای گوشهی لبم نشست.
اون هم با تعجب و چشمای از حدقه بیرون زده به من نگاه کرد و ناخواسته از دهنش پرید:"...شما...!"
- بله! من...ما...! کجا هم دیگه رو دیدیم؟
حالا میتونستم حالش رو بگیرم و خودش هم این رو فهمیده بود که جوابی نداد و اخم روی صورتش نشست.
وقتی جوابی نداد، ابروهام رو بالا انداختم و گفتم:"کجا...؟"
نفسی از سر حرص کشید و جواب داد:"جلوی در آسانسور."
- آها ! حالا داره یه چیزایی یادم میاد... من یادم نیست کِی بوده ، تو یادته؟...
+ دیروز.
- و امروز...
+ ببخشید، ولی فکر نمیکنم اینکه ما قبلا کجا همو دیدیم ربطی به کارمون داشته باشه.
- اتفاقا داره ! چون من با کارمندایی که به رئیسشون بیاحترامی میکنن و زبون دراز هم هستن آبم توی یه جوب نمیره.
+ من یادم نمیاد بهتون بیاحترامی کرده باشم...
- ولی من خوب یادمه !
چیزی نگفت و در عوض نگاهش رو به زمین دوخت.
از حرکتش عصبی شدم و بهش توپیدم:"من معذرت خواهی بلدنیستم، یعنی به کارم نمیاد که بخوام یاد بگیرم ! ولی تو باید یاد داشته باشی!"
خیلی خونسرد جواب داد:"من کاری نکردم که بخوام بخاطرش از کسی معذرت بخوام."
از جام برخاستم و جلوی میزکارم دست به سینه وایستادم و به میز تکیه دادم و همراه با نگاه کردن به سر تا پاش گفتم:" اگه میخوای اینجا کار کنی، اول اینکه باید زبونت رو کوتاه کنی و دوم هم اینکه طرز لباس پوشیدنت باید عوض بشه و سوم اینکه موقع حرف زدن باهام باید تو چشمام نگاه کنی!
+ من با زبونم فقط از حقم دفاع کردم...و اگه منظورتون از لباس پوشیدن چادرمه، که باید بهتون بگم حجابم ربطی به خوب یا بد کار کردنم نداره.
- برای من مهمه که کارمندام چه ریختی باشن و با این ریخت لباس پوشیدنا کنار نمیام !
+ من روزی که استخدام شدم هم همین ریختی بودم و خواهم بود و شما هم بهتره که کنار بیاین...
- این به خودم ربط داره که کنار بیام یانه ! از فردا هم تو با این وضع و ریخت به شرکت من نمیای....!
✍🏻الف.میم
#بک_گراند 🌼🤞🏻
یِـــڪ...
ڪَربَــلامـُــقــابِــل
هـَــراِنتِـــخـــابِمـــاســت:))💛✨
🎧 @GHELICH_IR