سرگذشت_واقعی _شهیده_زینب_کمائی
👈قسمت 9️⃣1️⃣
فصل چهارم
مینا و مهری مدتها پول جمع کردند و یک دوربین عکاسی خریدند. اولین بار دخترها زیر درخت کُنار عکس یادگاری گرفتند. چهارتایی با هم پول جمع کردند و برای من یک دست پارچ و لیوان سفالی خریدند. زندگی ما کم و زیاد داشت، اما باهم خوشبخت بودیم.
بچه هایم همه سربه راه و درس خوان بودند. اما زینب علاوه بر درس خواندن خیلی مومن بود. همیشه دنبال کسانی بود که بتوانند در این راه کمکش کنند. در همسایگی ما در آبادان، خانواده ی کریمی زندگی می کردند. آنها خانواده ی مومنی بودند. تنها خانه ای بود که پشت در خانه پرده زده بودند که وقتی در خانه باز می شود، داخل خانه پیدا نشود.
دختر بزرگ خانواده، زهرا خانم، برای دخترهای محل کلاس قرآن و احکام گذاشته بود. مینا و مهری و زینب به این کلاس ها می رفتند. مینا و مهری با دخترشان، اقدس، همکلاس بودند و زینب با نرگس دوست بود. زهرا خانم سرکلاس به بچه ها گفته بود: باید در مسائل دینی از یک مجتهد تقلید کنید وگرنه اعمالتان مثل وضو و غسل قبول نیست. زهرا خانم از بین رساله های علما رساله ی امام خمینی (ره) را به دخترها معرفی کرد.
ما تا آن زمان از این حرف ها سر درنمی آوردیم. امام را هم نمی شناختیم. مینا و مهری به کتابفروشی آقای جوکار در ایستگاه 6 بازارچه ی شرکت نفت رفتند تا رساله ی امام را بخرند، اما آقای جوکار به آنها گفت: رساله ی امام خمینی خطرناک است. دنبالش نگردید وگرنه شما را می گیرند. و رساله ی آقای خویی را به بچه ها داد. دخترها هم مجبور شدند که مقلد آقای خویی شوند. زهرا خانم هم گفت: هیچ اشکالی ندارد. مهم این است که شما احکامتان را طبق تقلید از مجتهد انجام بدهید.
زینب بیشتر به کلاس های قرآن خانه ی کریمی می رفت و خیلی تحت تاثیر دخترهای کریمی قرار گرفته بود...
ادامه دارد ...
@GOOLLEYAS
✍🏻سرگذشت_واقعی شهیده_زینب_کمائی
👈قسمت 0️⃣2️⃣
فصل چهارم-
زینب کلاس چهارم دبستان بود؛ صبح ها مدرسه می رفت و عصرها کلاس قرآن خانه ی کریمی. یک روز ناراحت به خانه آمد و گفت: مامان، من سر کلاس خوب قرآن خواندم. به نرگس جایزه دادند، اما به من جایزه ندادند. به زینب گفتم: جایزه ای که دادند چه بود؟ جواب داد: یک بسته مداد رنگی. گفتم: خودم برایت مداد رنگی میخرم. جایزه ات را من میدهم. روز بعد، جایزه را خریدم و به زینب دادم و خیلی تشویقش کردم.
وقتی زینب می نشست و قرآن می خواند، یاد دوران بچگی خودم و رفتن به مکتب خانه می افتادم که به جایی هم نرسید.
زینب بعد از شرکت در کلاس های قرآن و ارتباط با دخترهای خانواده ی کریمی، به حجاب علاقه مند شد. من و مادرم حجاب داشتیم، ولی دخترها هیچکدام حجاب نداشتند، اما خیلی ساده بودند.
زینب کوچکترین دختر من بود، اما در همه ی کارها پیش قدم می شد. اگر فکر می کرد کاری درست است، انجام میداد و کاری به اطرافش نداشت. یک روز کنارم نشست و گفت: مامان، من دلم میخواهد با حجاب شوم. از شنیدن این حرفش خیلی خوشحال شدم. انگار غیر از این هم انتظار نداشتم. زینب نیمه ی دیگر من بود، پس حتما در دلش علاقه به حجاب وجود داشت. مادرم هم که شنید، خوشحال شد.
زینب خیلی از روزهای گرم تابستان پیش مادرم می رفت و خانه ی مادرم می ماند. مادرم همیشه مشکل گشا نذر می کرد. یک کتاب داستان قدیمی داشت که ماجرای عبدالله خارکن بود؛ مرد فقیری که از راه خارکنی زندگی می کرد. عبدالله خواب می بیند که اگر چهل روز در خانه اش را آب و جارو کند و مشکل گشا نذر کند، وضع زندگی اش تغییر میکند. عبدالله بعد از چهل روز مقداری سنگ قیمتی پیدا میکند و از آن به بعد، ثروتمند می شود.
مادرم کتاب را دست دخترها میداد و موقع پاک کردن مشکل گشا همه کتاب را میخواندند. مادرم داستان حضرت خضر نبی (ع) و امام علی (ع) را هم تعریف می کرد و دخترها، مخصوصا زینب، با علاقه گوش می کردند و آخر سر هم پوست آجیل مشکل گشا را توی رودخانه می ریختند. وقتی بچه ها به سن نماز خواندن می رسیدند، مادرم ان ها را به خانه اش میبرد و نماز یادشان میداد.
وقتی بچه ها نماز خواندن را یاد میگرفتند مادرم به آنها جایزه می داد. زینب سوال های زیادی از مادرم می پرسید. او خیلی کتاب می خواند و خیلی هم سوال میکرد. درسسش خوب بود، ولی درکنار فهم و آگاهی اش، دل بزرگی هم داشت. وقتی خواهرش شهلا مریض می شد، خیلی بی قراری می کرد. برخلاف زینب که صبور بود، شهلا تحمل درد و مریضی را نداشت. زینب به او می گفت: چرا بی قراری میکنی؟ از خدا شفا بخواه، حتما خوب می شوی. شهلا میفهمید که زینب الکی نمی گوید و حرفش را از ته دلش میزند....
ادامه دارد.....
@GOOLLEYAS
🔴🔵 شهیدے کہ امام زمان کفنش کرد.
شهیدے بود کہ همیشہ ذکرش این بود، نمےدونم شعر خودش بود یا غیر...
یابن الزهرا
✨یا بیا یک نگاهے به من کن
✨یا به دستت مرا در کفن کن
از بس این شهید به امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ) علاقہ داشت به دوست روحانے خود وصیت مےکند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانے کنے...
⚪️️روحانے مےگوید: ما از جبهہ برگشتیم وقتے آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتے کرده است آیا من مےتوانم در مجلس ختم او سخنرانے کنم؟ و آنان اجازه دادند...
💠در مجلس سخنرانے کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:
یا بن الزهرا
✨یا بیا یک نگاهے به من کن
✨یا به دستت مرا در کفن کن
💥وقتی این جملہ را گفتم، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهاے شب به من گفتند یکے از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهہ شهید شده است باید او را غسل دهے
✨وقتے کہ مےخواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگوارے وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم.
❓من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟
🌸با عجلہ برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضاے غسالخانہ بوے عطر گرفته بود.
از دیشب نمےدانستم رمز این جریان چه بود. اما حالا فهمیدم ...نشناختم...
📚 منبع:
کتاب روایت مقدس صفحه 96 به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجه الاسلام سید مسعود پور سیدآقایی
@GOOLLEYAS
"شماهـاڪسۍرودردنــیا سراغدارید
ڪہ قبلازاینڪہشمابدنیابیایید،
خودشوبـراتونڪشتہباشہ؟ :)
ایــنشهـداخیلی شماهارودوسٺدارنッ
بیاییددستـتون روازدســـتشـهیدان
جدانکنید...♥️
@GOOLLEYAS
خانم سایه، مادر برسام تنها پسر ساسی مانکن اجازه نمیده که برسام ترانههای باباشو گوش بده!
🔹خواهرزن ساسی مانکن: سایه اجازه نمیده که تنها پسر ساسی مانکن آهنگها و ترانههای باباش رو گوش بده... شما هم حواستون باشه که چه سمی دارید به روح و روان بچههاتون وارد میکنید... ترانه هایی که در مورد چشمهای قرمز و علف و اول اینستا و بعد کتاب هستند، و یا در آن از پورن استار استفاده میشه، مناسب برای نه تنها بچهها، بلکه کل جامعه نیستند.
جزئیات بیشتر👇
sornakhabar.com/newsview/197063
⛔️ساسی و کُپ کردن اجتماعی
به رکورد جهانی دو میلیون کامنت "تتلو" تعجب زده خیره شدیم و با ترانه مبتذل "خانم ...." اش متحیر ماندیم
. با لایو "پسر14ساله" بهت زده شدیم و با سرود دسته جمعی "آقامون جنتلمنه" در مدارس مبهوت ماندیم
. با "تیک تاک" آشفته شدیم
و این روزها مقابل "کلیپ شرم" انگشت حیرت به دهان
و "کاسه چه کنم" به کف گرفتیم. گیجیم و حتی نمی دانیم بر سر چه کس و کجا فریاد بکشیم.
از هشتگ های سرگشته ای که نقش بادبزن جگر دارند، پیدا است که کپ کرده ایم.
اساسا مقابل نوجوان منفعلیم. از نام نوجوان به تینیجری رسیدیم که بگوئیم فرزند ما نیست و از همسایه است؛ تا راحت تر فراموش کنیم و وجدان درد نگیریم. از "بی تفاوتی" به "بیگانگی" رسیدیم و فراموش کردیم آنچه اینبار رها کرده ایم فرزندان خودمانند؛ بلکه خودمانیم.
فکر کردیم نقطه پایان ماجرا اعتراف "مائده هژبر" و محکومیت "سحرتبر" است و فکرنکردیم از جاهل اعتراف نمی گیرند و بیمار را زندان نمی کنند. خیال کردیم فرهنگ را هم با اقتدار امنیتی میتوان سامان دهیم.
نوجوانی در میان ما فوران بی معنایی است. تنها خواستیم بپریم و عبورکنیم. نبینیم و رد شویم. خیال کردیم در جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی بزنیم و سفره مان را جدا کنیم و برای فرزندان مان شهرک وسینما و پارک و رستوران حزب اللهی بزنیم ماجرا حل می شود.
غوطه ور در قصه شنگول و منگول سطح تهدید را آقا گرگه دیدم و درب خانه را زبانه کشیدیم و فکر نکردیم از پنجره کف دست بچه ها آتش زبانه می کشدو ما محکوم روزگار می شویم. باور نمی کردیم روزگاری کلاس درس بچه هایمان بشود معبر مهاجرت سیاه به سرزمین غریبگی و غریبه ها.
امروز وحشت زده از سرچ گوگل پشت درهای بسته ایم، اما سالهاست شبکه ملی اطلاعات را املی و توسعه شبکه های بومی را غربتی بازی دانستیم. خام اندیشانه صیانت از خانواده در عصر شبکه را حواله به فیلترینگ کردیم و ندانستیم که محدودیت بدون جایگزین نه اژدری است که توزیع کلید جهنم است و سرنوشتش سیاه تر از گور کافر.
ما تخت بند شرایطی هسیتم که خود بر خود مسلط ساخته ایم. دوران طلائی نوجوانی در این مملکت رهاست. 5 میلیون ویوی "کلیپ شرم" در چند ساعت اول را فال نیک بگیریم که تلنگر بیداری است. به این کپ کردن اجتماعی نیاز داشتیم و داریم.
#محسن_مهدیان
@GOOLLEYAS
👈اقدام خوب صدا و سیما در روشنگری مردم و افشای فرافکنی و فریبکاری برخی دولتمردان در زمینه FATF
امروز صبح (چهارشنبه، ۱۳اسفند۹۹)، شبکه خبر سخنان روحانی را زنده پخش کرد که از FATF تعریف کرد و گفت کل دنیا در آن عضو هستند و به نفع حقوق مردم و جیب مردم هست و مخالفین آن را به باد انتقاد گرفت که به منافع ملی توجه ندارند و باید هزینه عدم پذیرش FATF را به گردن بگیرند و... .
پس از پایان سخنان روحانی، شبکه خبر بلافاصله به صورت زنده، سخنرانی محسن رضایی را پخش کرد که درباره FATF گفت که ابهاماتی وجود دارد و ما منتظر ارسال پاسخ و مستندات و امضای دولت هستیم تا این موضوع را در مجمع بررسی کنیم ولی دولت هنوز چیزی به ما نداده است!!
محسن رضایی که طبیعتاََ سخنان لحظات قبل روحانی را نشنیده بود، اما پاسخ شفاف و مناسبی به فرافکنی او داد و به مردم نشان داد که توپ در زمین دولت است اما دولت با هیاهو، دیگران را به سنگاندازی در مسیر FATF متهم میکند و برای دفاع قاطع خود از این سند، حاضر به رفع ابهام و ارائه پاسخ مستند نیست!!
@GOOLLEYAS
🔸چه کسانی برای زم مطلب ارسال می کردند؟
🔹محسنی اژهای، معاون اول قوه قضائیه: همکاران زم ۳ دسته بودند؛ دسته اول گروهی بودند که اطلاعاتی را با واسطه فرستادند اما نمیدانستند برای چه کسی میفرستند. یعنی فردی از آنها اطلاعات میگرفته و با واسطه به زم میرسانده و زم نیز خبر را باورپذیر کرده و منتشر میکرد.
🔸 دسته دوم افرادی بودند که مثلا با رئیس خود مشکل داشتند خبری را برای زم میفرستادند تا رئیس خود را اذیت کنند، زم نیز کلی دروغ با ترفندهای خود اضافه کرده و منتشر میکرد. با اینها هم برخورد شد اما به اندازه جرمشان.
🔺 دسته سوم آگاهانه به قصد خیانت با زم همکاری میکردند که با آنها برخورد شده و همچنان در حال برخورد هستیم. البته در میان اینها برخی بودند که جرم آنها اثبات شده اما بازداشت نشدند و با ما همکاری میکنند تا باند اصلی را لو بدهند.
@GOOLLEYAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت احساس کردید دارید حرف های روحانی درباره FATF رو باور میکنید این ویدئو رو ببینید :
وعده روحانی در ۲۰ مهر ۱۳۹۴ برای برجام: اگر برجام بیاد ۲۰% کالا ارزونتر میشه
نتیجه: گوشت ۱۲۰ هزار تومانی، پراید ۱۳۰ میلیونی، بحران پوشکی، قیمت نجومی خانه، لوازم خانگی، میوه و ....
وعده روحانی در ۱۹ آذر ۱۳۹۷ برای FATF : اگر FATF باشد جنس ۲۰% ارزون تر میشه
در صورت ملحق شدن ایران به FATF ، نتیجه؟!
@GOOLLEYAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥 چطور از بچهها در مقابل ساسی مانکنها محافظت کنیم؟
@GOOLLEYAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با دولت تدبیر و امید الگوی بچها شد ساسی و پویا !
واکنش جنجالی پورآقایی به ماجرای کلیپ مستهجن ساسی مانکن
پ؛ن؛ محکمون زدن دیدن هیچ واکنشی نشان نمیدیم جزء چندتا نقد تو مجازی حالا دیگه با خیال راحت هر کاری دوست دارن انجام میدن!!
#جهرمی #سند2030
#سرطان_اصلاحات
@GOOLLEYAS
✍🏻سرگذشت_واقعی شهیده_زینب_کمائی
👈قسمت 21
فصل چهارم
زینب کلاس چهارم دبستان با حجاب شد. مادرم سه تا روسری برایش گرفت و زینب روسری سر میکردو به مدرسه می رفت. بچه ها خیلی مسخره اش می کردند و امل صدایش می زند. بعضی روزها ناراحت به خانه می آمد. معلوم بود که گریه کرده است. می گفت:مامان، همه ی بچه ها به من امل می گویند.
یک روز به زینب گفتم: تو برای خدا حجاب زدی یا برای مردم؟ زینب گفت: معلوم است برای خدا. گفتم: پس بگذار بچه ها هرچه دلشان میخواهد بگویند.
همان سالی که با حجاب شد، روزه هایش را شروع کرد. خیلی لاغر و نحیف بود. استخوان ها ی بدنش از شدت لاغری بیرون زده بود. گاهی که با شهلا حرفشان می شد، با پاهایش که خیلی لاغر بود، به شهلا می زد.
شهلا حسابی دردش می گرفت.برای اینکه کسی در خانه به حجاب و روزه گرفتنش ایراد نگیرد، از ده روز قبل از ماه رمضان، به خانه ی مادربزرگش میرفت. من با اینکه میدانستم از نظر جثه و بنیه خیلی ضعیف است،
جلویش را نمی گرفتم.
مادرم آن زمان هنوز کولر نداشت و شب ها و شب ها روی پشت بام کاهگلی می خوابید. مادرم هرسال ده یا پانزده روز جلوتر از ماه رمضان به پیشواز می رفت. شب اولی که زینب به آنجا رفت، به مادرم سفارش کرد که برای سحری بیدارش کند تازینب هم به پیشواز ماه رمضان برود. مادرم دلش نیامد که زینب را صدا کندو نصف شب آرام و بی صدا از روی پشت بام پلیین رفت و به خیال خودش فکر می کرد که زینب خواب است.
زینب از لبه ی پشت بام خودش را آویزان کردو مادرم را صدا و زد و گفت: مادربزرگ، چرا برای سحری بیدارم نکردی؟ فکر می کنی سحری نخورم روزه نمی گیرم؟ مادربزرگ، به خدا من بی سحری روزه میگیرم. اشکالی ندارد؛ بی سحری روزه می گیرم. مادرم که از خودش خجالت کشیده بود، برگشت به پشت بام و زینب را بوسید و التماسش کرده که با او به پایین برود و سحری بخورد. مادرم به زینب گفت: به خدا هر شب صدایت می کنم؛
جان مادربزرگ بی سحری روزه نگیر. آن سال زینب همه ی ماه رمضان را روزه گرفت و ده روزهم پیشواز رفت.
من در آن سال به خاطر هوای شرجی آبادان دچار آسم شده بودم. مدتی بود که مرتب مریض می شدم، زینب خیلی غصه ی من را می خورد. آرزوی زینب این بود که برای من تخت بخرد و پرستار بگیرد. می گفت: بزرگ که بشوم، نمیگذارم تو زحمت بکشی. یک نفر را می آورم تا کارهایت را انجام دهد.
مهرداد مدتی با رادیوی نفت آبادان کار می کرد و مرتب توی خانه نمایش تمرین می کرد. در یکی از نمایش ها «پهلوان اکبر»ی هست که میمیرد. زینب نقش مادر پهلوان اکبر را بازی می کرد. در نمایش «سربداران» هم زینب نقش «مورخ»را با مهرداد بازی می کرد. آنها در خانه لباس نمایش تنشان می کردند و باهم تمرین می کردند.
من هم می نشستم و نمایش انها را نگاه میکردم.زینب و مهرداد به شعر هم علاقه داشتند. مهرداد شعر می گفت و زینب هم با لذت به شعرهای مهرداد گوش میکرد.
مهران و مهرداد همیشه حواسشان به خواهرهایشان بود. مهران از زن های لاابالی و سبک بدش می آمد و همیشه به دخترها برای رفتارشان تذکر میداد. اگر دخترها با دامن یا پیراهن بیرون میرفتند، حتما جوراب ضخیم پایشان میکردند و گرنه مهران آنها را بیرون نمی برد. زینب به برادرها و خواهرهایش واقعا علاقه داشت. گاهی با آن دست های لاغر و کوچکش، لباس های مهران را می شست، جوراب های مهرداد را می شست. دلش می خواست به یک شکلی محبت خودش را به همه نشان بدهد.
ادامه دارد ...
@GOOLLEYAS
✍🏻سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
👈قسمت 2️⃣2️⃣
فصل پنجم-
قبل از انقلاب، زندگی ما آرام می گذشت. سرم به زندگی و بچه هایم گرم بود. همین که بچه ها در کنارم بودند، احساس خوشبختی می کردم. چیز دیگری از زندگی نمی خواستم. بابای مهران و همه ی کارگرهای شرکت نفت، از شاه بدشان می آمد. همه میدانستند که شاه و حکومتش چقدر پست هستند.
انقلاب که شد، من و بچه هایم همه طرفدار انقلاب و امام شدیم. همه چیزم انقلاب بود. وقتی آدم کثیفی مثل شاه که این همه جوان را شکنجه کرده بود، رفت و یک سید نورانی مثل امام، رهبرمان شد، چرا ما انقلابی نباشیم. من مرتب به سخنرانی امام گوش میکردم.
وقتی شنیدم چه بلاهایی سر خانواده ی رضایی آورده بود و ساواک چطور مخالفان شاه را شکنجه کرده بود، تمام وجودم نفرت شد. از بچگی که کربلا رفته بودم و گودال قتلگاه را دیده بودم، همیشه پیش خودم میگفتم اگر من زمان امام حسین (ع) زنده بودم، حتما امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) را یاری می کردم و هیچ وقت پیش یزید که طلا و جواهر داشت و همه را با پول می خرید، نمی رفتم. با شروع انقلاب، فرصتی پیش آمد که من و بچه هایم به صف امام حسین (ع) بپیوندیم.
مهران در همه ی راهپیمایی ها شرکت میکرد، او به من شرط کرد که اگر میخواهی همراه با دخترها به راهپیمایی بیایید، آن ها باید چادر بپوشند. زینب دو سال قبل از انقلاب باحجاب شده بود، اما مینا و مهری و شهلا هنوزحجاب نداشتند.
من دوتا از چادرهای خود را برای مینا و مهری کوتاه کردم همه ی ما با هم به تظاهرات میرفتیم. شهرام را هم با خودمان می بردیم. خانه ی ما نزدیک مسجد قدس بود. همه ی مردم آنجا جمع می شدند و راهپیمایی از همان جا شروع می شد. مینا، شهرام را نگه میداشت و زینب هم به او کمک می کرد.
ادامه دارد...
@GOOLLEYAS
⁉️پنجپرسش از هر داوطلب ریاست جمهوری ۱۴۰۰
بدون تردید، در شرایط کنونی، «اقتصاد» مهمترین چالش فراروی کشور ماست.
ورود به عرصهی رقابت انتخاباتی، با ارائهی شفاف برنامهی مدوّن اقتصادی و همراهی همکاران کاردان و مجرب و پر توان، امری مبارک و اقدامی ایثارگرانه است.
تبلیغات انتخاباتی «مسلمانوار» باید از «تقلیدسبکآمریکایی»
(۹۶-۹۲-۸۸) خارج شده و به رقابت میان برنامههای شفاف و قابل راستیآزمایی تبدیل شود، تا «احساس تکلیف» داوطلب، با پشتوانهی تیم متخصص، باتجربه، پرانرژی و برنامهمحور، خدمتی شایسته به ملّت شریف ایران باشد.
✍🏻 لذا محترمانه، از شما کاندیدای ریاست جمهوری۱۴۰۰، پاسخ روشن به این پنج پرسش ساده درخواست میشود:
۱) برای رفع معضل اساسی "خلق پول" به عنوان اُمّ المصائب کشور (سیستم اقتصاد ربوی در بانکهای دولتی و خصوصی) که ریشهی اصلی بسیاری از معضلات اقتصادی (همچون رشد پایه نقدینگی و تورّم بنیادی) و حتی اجتماعی و فرهنگی نیز محسوب میشود، چه برنامهی مشخصی دارید؟
۲) بدنهی فربه و ناکارآمد دستگاههای عریض و طویل دولتی، باعث بلعیدن منابع مالی کشور است. آمار بالای تعداد نیروهای دولتی در کشور (که چندین برابر تعداد کارکنان دولتی در برخی کشورهای دارای جمعیت بیشتر از ایران می باشد) در کنار بازدهی پایین، نشانگر اتلاف قابل توجه بضاعت مالی کشور و هدر رفتن عمر مفید نیروهای انسانی است.
از طرف دیگر، منابع مالی عظیم شرکتهای دولتی (حدود ۱.۷ برابر منابع بودجه عمومی دولت) و نیز شرکتهای عمومی غیردولتی (شبه دولتی)، در کنار نظام غیرشفاف بودجهریزی و هزینههای غیرشفاف، این شرکتها را عملاً به "حیاط خلوت" دولتها مبدّل نموده است.
برای شفافسازی درآمدها و هزینههای دولت (اعم از نیروهای دولتی، شرکتهای دولتی و شبه دولتی، و صندوقهای بازنشستگی) و نیز کاهش این هزینههای سنگین،
چه برنامهی مشخصی دارید؟
۳) طبق آمارها، یارانهی پرداختی دولت ایران در بخش انرژی (در حوزه های آب، گاز، برق و سوخت)، از کل یارانهی انرژی کشور چین (با جمعیتی بیش از ۱۶ برابر!) بیشتر است.
برای رفع معضل یارانهی سرسامآور انرژی که ریشهی بسیاری از بیعدالتیها در کشور محسوب میشود، چه برنامهی مشخصی دارید؟
۴) چالشهای بزرگ اقتصادی کشور (همچون چالش تأمین مسکن، بیکاری، ناکارآمدی و فساد اداری، بیعدالتی صنفی و منطقهای و ناکارآمدی مالیاتی) شرایط ناسالم زیست اجتماعی مردم، فعالیت بسیاری از کسب وکارها را دشوارتر از پیش نموده است.
در حوزهی مالیات، فقدان اطلاعات صحیح از داراییهای اقتصادی، در کنار عدم تفکر سیستمی، به ریشهی ناکارآمدی نظام مالیاتی و فرارهای بزرگ مالیاتی نهادهای عمومی غیردولتی، شبه دولتی و شبه خصوصی مبدّل شدهاست و رفع آن، ارادهای استوار میطلبد. جهت رفع این چالشها، چه برنامهی مشخصی دارید؟
۵) برای استفاده بهینه از موقعیتهای ممتاز و مزیتهای ژئواستراتژیک ایران (در حوزههای معادن، پتروشیمی، صادرات، ترانزیت، صنایع تبدیلی، کشاورزی و توریسم)، تامین امنیت سرمایهگذاری اقتصادی و نیز بکارگیری ظرفیتهای عظیم مردمی و نیروی انسانی تحصیلکرده، بویژه در ارتباط با کشورهای همسایه، چه برنامهی مشخصی دارید؟
قطعا توانایی حضرتعالی در اجرای برنامههای پیشنهادی خود،
اوّلاً نیاز به ارائه سازوکارهای شفاف در خصوص هر یک از موارد فوق دارد؛
ثانیاً حلقهی اصلی تیم متخصص اجرایی همراهتان، «احساس تکلیف» متعهدانه و خردمندانه شما را برای ورود به عرصه رقابت ریاست جمهوری، نشان خواهد داد تا ملّت نجيب ايران با آگاهی دقیق از برنامههای قابل راستیآزمایی و شناخت تيم اجرایی دانا و توانای حضرتعالی، اداره و مدیریت کشور بزرگ خود را به شما بسپارند.
سربلندی ایران عزیز، آرزوی مشترک همه ماست
امضاء
یکی از ۸۵ میلیون نفر
@GOOLLEYAS
آفتاب آمد دلیل آفتاب!
حسن روحانی :
تحریم باشد یا نباشد #FATF لازم است!
خب خداروشکر که اعتراف کردید fatf برای رفع تحریم نیست 👌
ما هم همین رو میگفتیم و میگیم که نه تنها تحریمها رفع نمیشه بلکه با #fatf تحریمها سخت تر هم میشه 👌
#حسین_زمانی_میقان
@GOOLLEYAS
مردم آلمان روي بالكن هاي خود رفتند
و ٦ دقيقه براي آنگلا مركل كف زدند.
او رهبري بود كه در مدت ١٨ سال نخست وزيري
در همان آپارتمان قبل از صدارتش زندگي كرد.
لباسهاي تكراري پوشيد و مال نيندوخت.
آلمان اولين اقتصاد اروپاست.
هر كس به شما گفت همه جا سياستمداران فاسدند اين مثال را بگوييد
در جواب سوال يكي از خبرنگاران كه پرسيده بود چرا او لباسهاي قديمي اش را مي پوشد، مركل گفت ؛
كه او يك كارمند دولت است
نه يك مدل لباس 📛
@GOOLLEYAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 سال ۹۶
برای گرا دادن به آمریکا
تخریب رقیب،
جلب رای مردم،
گره زدن حل مشکلات به دست آمریکا...
بگی ان شاء الله یه روزی شعار مرگ در بین شعار های ما برچیده بشه ! یعنی شعار مرگ بر آمریکا
👈 سال ۹۷ برای فرار از
پاسخ گویی اون همه فاجعه ای که به بار اوردی
بگی هر چه لعنت دارید بر آمریکا بفرستید !!!
یعنی ما اصلا مقصر نیستیم !!!
🤥
اسم این کار در فرهنگ اسلامی چه می توانگذاشت ؟؟؟؟؟
🎭 👺
⚠️ نباید به چنین تفکری 👹 اجازه داده باز حاکم بشن !
@GOOLLEYAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رهبر معظم انقلاب: مصدق به آمریکا اعتماد کرد، کتکش را خورد
🗓14 اسفند سالروز فوت مصدق
🌍 @GOOLLEYAS
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
🔴 امام خوب فهمیده بود. «مصدق مُسلِم نبود.»
♦️ دورهی چهاردهم مجلس شورای ملی وقتی رحیمیان از نمایندگان قوچان ماده واحدهای را به مجلس تقدیم کرد که در آن قید شده بود، چون قرارداد نفتی ۱۹۳۲ در زمان دیکتاتوری بسته شده است باید مختومه اعلام گردد، اولین کسی که با آن مخالفت کرد کسی نبود جز محمد مصدق و دلیل خود را چنین نوشت: «چون قراردادها و عقود بینالمللی با حضور دوطرف انجام میگیرد و چون این قراردادها نوعی عقد دوطرفه است، نمیتوان آن را یکطرفه لغو کرد.» خیلی نگذشت که همین آقای دکتر مصدق شد طرفدار ملی شدن صنعت نفت. [۱]
♦️مرحوم نواب صفوی تمام اعضای جبههی ملی را در خانهی حاج محمود آقایی جمع کرده بود. دکتر فاطمی به نمایندگی دکتر مصدق هم حضور داشت. همه با قتل رزمآرا موافق بودند. نقل است که همگی پشت قرآن را هم امضا کردند، ولی وقتی نواب محکوم شد و مصدق را با او روبرو کردند، گوشهایش را میگیرد و میگوید من ایشان را نمیشناسم. وقتی هم مجلس تصویب کرد که چون خیانت رزمآرا به مملکت محرز است، پس قاتل باید آزاد شود، مصدق گفت: «من با آزادی خلیل طهماسبی مخالفم».
♦️ رفتند پیش مصدق که آقا شما مسلمانید اقلا تولید مشروبات الکلی را ممنوع کنید. مصدق بهانه آورد که روزانه شش هزار تومان از مشروبات الکلی درآمد داریم. گفتند: شما ده شاهی بر قیمت هر کیلو شکر اضافه کنید، بودجهاش تامین میشود. به ملت هم بگویید قطعا با روی خوش استقبال میکنند، اما مصدق این کار را نکرد اصلا اعتقادی به این کارها نداشت. [۶]
♦️ ماه مبارک رمضان، مجلس شورای ملی مملکت اسلامی پشت تریبون رفت. سخنرانیاش که تمام شد، لیوان آب کنار دستش را برداشت و خورد. صدای اعتراض نمایندگان بلند شد. با خونسردی گفت: «اهل عوامفریبی نیستم.» امام خوب فهمیده بود. «مصدق مسلم نبود.»
🗓14 اسفند سالروز فوت مصدق
@GOOLLEYAS
🔴 منتظر جنجال رسانه ای باشید
🔹حکم انحلال جمعیت امام علی(ع) اعلام شد. شارمین میمندی نژاد موسس جمعیت امام علی (ع) بود که چندی قبل بازداشت شده بود. او متولد ۱۳۴۸ و فرزند محمدحسین میمندینژاد، رئیس اسبق دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران در دوران پهلوی است.
🔹شارمین مؤسس جمعیت امام علی(ع) است که توانست در سال ۱۳۷۸ با هدف کمک به کودکان و زنان نیازمند از وزارت کشور دولت اصلاحات مجوز تأسیس دریافت کند و در سال ۱۳۷۹ نخستین دفتر رسمی خود را در دانشگاه شریف تاسیس کرد و از سال ۲۰۱۰ به عضویت شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد، ECOSOC، درآمده است.
🔹جمعیت در قالب فعالیتهای خیریه و انساندوستانه درصدد ترویج افکار ضدانقلابی و ضددینی در کشور بود و شارمین میمندینژاد در سخنرانی تعجببرانگیز گفته بود که روح امیرالمومنین(ع) در او تجلی کرده است!
🔹بنا به برخی اطلاعات عناصر اصلی این موسسه علاوه بر توهین به مقدسات و ترویج تفکرات انحرافی ضد دینی با رسانههای معاند و بیگانه همکاری داشته اند. این جمعیت گاهی تحت پوشش همین فعالیتهای به ظاهر خیریه، پارتی و جشنی را برگزار میکرد که زنان و مردان به صورت مختلط در حال رقص و پایکوبی بودند.
🔹بعد از دستگیری میمندینژاد و همسرش توسط نهادهای امنیتی بسیاری از عناصر ضد انقلاب به شدت علیه این مورد موضعگیری کردند. بدون شک بعد از اعلام انحلال این خیریه روزهای آینده دوباره حجم وسیعی از شبکهسازی های بین المللی توسط ضدانقلاب تکرار خواهد شد.
@GOOLLEYAS
#سرتیترخبر
🔸🔸🔸🔸🔸
🔺 جهانگیری هم برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری اعلام آمادگی نمودند و فرمودند من حق شما راخواهم گرفت!!
♦️ یه بنده خدایی از روستا گوسفندی برای فروش به شهر می برد . به گردن گوسفند زنگوله ای آویزان کرد و با طنابی گردن گوسفند را به دم خرش بست و حرکت کرد.
بین راه دزدان زنگوله را باز کردند و به دم خر بستند و گوسفند را بردند
خر هم با چرخاندن دمش و صدای زنگوله خرکیف شده بود.
بعد از چند متر یکی از دزدان جلوی مرد روستایی را گرفت و گفت :
چرا زنگوله را به دم خر بستی کدام عاقل این کار را میکند؟؟
روستایی ساده پیاده شد دید آن مرد درست می گوید.
گفت : من زنگوله را به گردن گوسفند بسته بودم.
دزد گفت : درست میگویی. گوسفند را در دست یک نفر دیدم به آن سوی می برد.
خر را به من بسپار و برو به دنبال گوسفندت.
مرد روستای خر را به دزد سپرد و مدتی را به دنبال گوسفند گشت
اما خسته و نا امید به جایی که خر را به دزد داده بود برگشت دید اثری از خر و آن مرد نیست !
با دلی شکسته و خسته به سمت روستا حرکت کرد.
بعد از طی مسافتی چند نفر را در حال استراحت در کنار چاهی دید
داستانش را برای آنها بازگو کرد.
یکی از آنها گفت:
ان شاءالله جبران میشود و ادامه داد ما چند نفر تاجریم و تمام سکه های ما در کیسه ای بود که داخل چاه افتاده
چنانچه شنا بلد هستی در چاه برو و کیسه را بیرون بیاور، ما هم در عوض پول قوچ و خر را به تو میدهیم.
روستایی ساده دل بار سوم هم گول دزدان را خورد و لباس خود را به دزدان داد و به ته چاه رفت بعد از کمی جستجو بیرون آمد
ولی نه اثری از دزدان بود نه از لباسهایش...
و اما پند داستان .....
♦️درست انتخاب کنین
این بار اگر در انتخابات گول دزدان را بخوریم حتی لباسمان را از تنمان در می آورند...
@GOOLLEYAS