✨بنام خدا✨
📝حال و هوای گردان سلمان قبل از شروع #عملیات_کربلای5(بخش اول)
پیش از اعزام آموزشهای لازم را دیدیم یکی دو روز قبل از رفتن به خط بچه ها چند شب متوالی مراسم دعا و مناجات میگذاشتند حمید قربانی به عنوان روضه خوان و مداح در رأس اجرای این مراسم قرار داشت سه شنبه دعای توسل خواندیم و به ائمه علیهم السلام متوسل شدیم. شب جمعه هم که دعای کمیل بود خلاصه غوغایی به پا شد در آن شب من خودم هم در نمازخانه بودم. برای برپایی نمازخانه چند چادر بزرگ به هم وصل کرده بودند همۀ اعضای گردان هم آمده بودند حمید قربانی روضه اش را با سوز میخواند آن ،روضه روضه ای فراموش نشدنی و آن ،دعا دعایی فراموش نشدنی شد خیلی از خدا طلب کرد که خدایا کمکمان ،کن خدایا ما را نجات بده بعد یکی از کسانی که بلند شد و با صدای بلند گریه کرد و صحبت کرد مسلم حاتمی .بود شهید حاتمی خیلی دلش شکسته بود آن شب از خدا خیلی مدد طلبید از خدا کمک خواست و توسل عجیبی کرد حاتمی صدایش را بلند کرد و گفت خدایا به من کمک کن خدایا نجاتم بده، علی جان منو از دنیا نجات بده من توی این دنیا غرق شدم دیگه نجاتمون بده. تحمل ندارم در این دنیا بمونم ....
من متوجه شدم که حادثه ای در کمین ماست عده ای در این عملیات گلچین
می شوند و به معبود خود می پیوندند چون این بچه ها ملکوتی شده بودند
📌ادامه دارد...
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#لبیک_یا_خامنه_ای #شهید_گمنام #جان_فدا
🌐گروه فرهنگی #شهیدحسن_باقری #مسجدسلیمان
🆔 @shohada_masjedsoleiman
✨بنام خدا✨
📝حال و هوای گردان سلمان قبل از شروع #عملیات_کربلای5(بخش دوم)
برای ما عملیات کربلای ۵ با والفجر ۸ خیلی فرق میکرد چون شهدای گردان ما در والفجر ۸ از سه چهار نفر بیشتر نبودند ولی گردان ما در این عملیات ۳۵ شهید داد. مجروحین هم بیش از این تعداد بودند. بچه ها خاطره مشترک خوبی از اعزام دارند؛ همه با شوق بارها و اثاثیه و امکانات لازم را برای عملیات در ماشینها می.گذاشتند هر چه به بیست و یکم نزدیک تر می شدیم سوز و شورشان بیشتر میشد ما تقریباً پانزدهم و شانزدهم بارها را بستیم و به محلی بنام گروهان پل .رفتیم عملیات نوزدهم دی ماه ۱۳۶۵ شروع شد. هر چه به روز عملیات نزدیک تر میشدیم سوز و عشق بچه ها به انجام عملیات بیشتر میشد واقعاً عجیب بود؛ یک محبتی یک عاطفه و گذشتی در این بچه ها می.دیدم من شبیه این حالات را از ماجرای کربلا خوانده،ام ندیده ،بودم فقط خوانده بودم سوزی که میگویم یک جور نشاط و شادابی بود نه غم و غصه محبتها زیاد بود بچه ها همدیگر را میبوسیدند به هم محبت می کردند شادی میکردند تبریک میگفتند .... این خیلی برای ما عجیب بود.
🎙روایت شفاهی حاج عبدالکریم کریمی پور(کتاب پای پل سابله)
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#لبیک_یا_خامنه_ای #شهید_گمنام #جان_فدا
🌐گروه فرهنگی #شهیدحسن_باقری #مسجدسلیمان
🆔 @shohada_masjedsoleiman