eitaa logo
Gaza Pulse
161 دنبال‌کننده
589 عکس
235 ویدیو
10 فایل
Gaza Pulse | نبض غزه با ما حقیقت غزه رو بشنو از نگاه نوجوان، به عمق واقعیت! لینک ناشناس کانال ما: 👉https://daigo.ir/secret/11675937201 لینک کانال ما در آپارات: 👉 https://www.aparat.com/v/ymt85db آیدی پیج توییتر ما: 👉80Gaza_Pulse
مشاهده در ایتا
دانلود
امام خمینی(ره) : از دامن زن مرد به معراج ‌می‌رود. پ.ن: آقاجان شما به ما جرات طوفان دادید،ما به شما خیلی مدیونیم، تولدتون مبارک باشه آقاجان❤️ ازطرف گروه شهید سیفور شعبانی 📲آیدی پیج توییتر: 🆔80Gaza_Pulse 📲آیدی ایتا: 🆔 @Gaza_Pulse
. غم صیقل خداست، خدایا ز ما مگیر این جوهرِ جلی که جلا می‌دهد به دل - شهریار پ‌.ن: 💔🫠
ازمیون تموم دیدارها خیلی از این دوشهید خوشم اومد
هدایت شده از لیگ جت کرمانشاه
🎞️دیدار و تجلیل از مادر شهیدان مصطفی و مرتضی شریفی نسب 💭تیم دختران بابا مهدی 📍استان کرمانشاه، ناحیه ۳ 📚دبیرستان علوم و معارف صدرا ••• ☘️مربی:سرکار خانم سکینه عسگری 🪴اعضای گروه: محدثه مصباحی اسرا آقایی فاطیما جهانشائی فاطمه یاری ••• ✨🍃پیش به سوی روشنایی.... ◾️◾️◾️ جت ما (جهاد تبیین، با سبکی نوین)😉 @jetma19🚀
Gaza Pulse
#گزارش‌_فعالیت 🎞️دیدار و تجلیل از مادر شهیدان مصطفی و مرتضی شریفی نسب 💭تیم دختران بابا مهدی 📍استان
قصه مهندس‌های دوقلوی کرمانشاهی؛ شهید سرگرد دوم پاسدار مرتضی و مصطفی شریفی‌نسب و لحظات شهادتشان تنها دو روایت از ده‌ها روایت آرش‌های سرزمین ایران است که سراپاگوش می‌شویم برای شنیدنش.
Gaza Pulse
قصه مهندس‌های دوقلوی کرمانشاهی؛ شهید سرگرد دوم پاسدار مرتضی و مصطفی شریفی‌نسب و لحظات شهادتشان تنها
وقتی پرواز موشک‌ها با شهادت دوقلوها همزمان شد اگر مرتضی خاری به پایش می رفت، مصطفی دردش را احساس می کرد. اگر حال مصطفی خوب بود، مرتضی هر جایی بود خنده مهمان صورتش می شد. دوقلوها در شهادت هم تله پاتی داشتند. از تهران با لهجه کرمانشاهی رضا شریفی‌نسب؛ برادر شهیدان به شهر شیربچه‌های کرد می‌رویم و روایتمان از مهندس‌های دوقلوی هوافضای سپاه کرمانشاه را از آخرین لحظات زندگی‌شان شروع می‌کنیم؛ «پس از تصمیم ایران برای پاسخ متقابل به حمله اسرائیل آن هم در کوتاه‌ترین زمان ممکن، مرتضی و مصطفی و ۱۰ نفر از بچه‌های هوافضای سپاه کرمانشاه می‌دانستند برای اجرای عملیات در شرایطی که آسمان ایران ناامن بود و پهپادهای شناسایی هر لحظه ممکن بود آن‌ها را نشانه بگیرند و مانع پرتاب موشک‌ها و پهپادها شوند، ممکن است هزینه پرتاب موشک‌ و پهپاد از طریق لانچرها به قیمت جانشان تمام شود.
Gaza Pulse
وقتی پرواز موشک‌ها با شهادت دوقلوها همزمان شد اگر مرتضی خاری به پایش می رفت، مصطفی دردش را احساس می
اسرائیل از شیربچه‌های هوافضا و از شاگردان خلف سردار حاجی‌زاده می‌ترسید و همچنان می‌ترسد، از سربازان شیرپاک‌خورده ایران، او خوب می‌دانست طرف حسابش چه سربازان غیوری هستند. «فائزه سلیمی»؛ همسر مرتضی شریفی‌نسب خاطره مدتی قبل را مرور می‌کند و می‌گوید: «یک شب آقا مرتضی با خنده تعریف می‌کرد و می‌گفت عکس من و مصطفی و چند تا از بچه‌های دیگه رو در گروه‌های وابسته به اسرائیل پخش کرده‌اند و نوشته‌اند برای کشتن این نیروهای هوافضای ایران جایزه میلیون‌دلاری گذاشتیم. نمی‌دانند ما هیچ ابایی از شهادت نداریم که هیچ، به پیشوازش هم می‌رویم.
Gaza Pulse
اسرائیل از شیربچه‌های هوافضا و از شاگردان خلف سردار حاجی‌زاده می‌ترسید و همچنان می‌ترسد، از سربازان
من پرس‌وجو کردم. نگران شدم. اما آقامرتضی می‌گفت عمر دست خداست. نگران نباش خانم! ما تا آخرین لحظه زندگی، پادررکاب آقاییم. واقعاً هم همین‌طور بود، آقا مرتضی و آقا مصطفی تا آخرین لحظه زندگی‌شان جهاد کردند. باوجوداینکه پادگانی در چندمتری حضور آن‌ها را زده بودند، اما میدان را خالی نکردند و تا پای جان ماندند. مرتضی در روز عید غدیر مثل مولا علی (ع) شهید شد. ترکش سرش را شکافت. اما مصطفی را به بیمارستان بردند. مصطفی دو ساعت دیرتر از مرتضی به دنیا آمد. دو ساعت هم دیرتر از او به شهادت رسید. انگار خدا عمر این دو برادر دوقلو را حتی در ساعت و ثانیه، به‌اندازه هم تنظیم کرده بود.»
Gaza Pulse
من پرس‌وجو کردم. نگران شدم. اما آقامرتضی می‌گفت عمر دست خداست. نگران نباش خانم! ما تا آخرین لحظه زند
سال ۶۵ من ۱۵ساله بودم که دوقلوها به دنیا آمدند. بابا همیشه سرکار بود و دور از شهر. من پسر بزرگ خانواده بودم و یک‌طورهایی حکم بابای بچه‌ها را داشتم. بیشتر مسئولیت‌هایشان با من بود. ثبت‌نام مدرسه و پیگیری همه کارهای دوقلوها. دوران بعد از جنگ تحمیلی بود و مشکلات اقتصادی پس از جنگ. خلاصه که چشم روی‌هم گذاشتیم بچه‌ها به مدرسه رفتند. با معدل بالا دیپلم گرفتند. درس‌خوان بودند و در ریاضی، سرآمد کلاس. این‌طور شد که هر دو با هم مهندسی مکانیک طراحی جامدات در دانشگاه اهواز قبول شدند و در این برهه از زندگی‌شان هم ممتاز بودند و با معدل الف از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدند.»
Gaza Pulse
سال ۶۵ من ۱۵ساله بودم که دوقلوها به دنیا آمدند. بابا همیشه سرکار بود و دور از شهر. من پسر بزرگ خانوا
کار برای دوقلوهای مهندس مکانیک زیاد بود. اما هنوز مهر لیسانس خشک نشده بود که عزمشان را جزم کردند برای اعزام به خدمت سربازی. چندماهه خدمت بودند که مسیر زندگی‌شان تغییر کرد؛ تصمیم گرفتند هوش و علم شان را در راه وطن به خدمت بگیرند و روایت آغاز مسیر پرفرازونشیب و پر از خیروبرکت مرتضی و مصطفی از زبان برادر شنیدنی است؛