🤎!“•••
.
•
مـٰاهمـآننَسلِجَوانیـمڪِہثـٰابِتڪَردیم
دررَهِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَدمَردیم...!
.
•
⃟¦⇢ #دخترونہ••
፨بانوبےنشاݧ፨
◥◣@GeneralSoleimanii◥◣
خوشامدید جانان ها😍❤️
امیدوارم موندگار باشید😇
کانال رو دوست داشته باشید😉
نظر پیشنهادی بود⇟
پیام پین شده رو یه نظر بنداز جانا☺️
مرسی از حمایتتتون❤️
هم قدیمیا🤗
هم جدیدیا🤩
بنده بی نشان هستم
مدیر کانال
سوالی و پیشنهادی بود در ناشناس و یا پی وی در بیو کانال در خدمتم☺️
◥◣@GeneralSoleimanii◥◣
بی اعتنایی تو به کَسی که به تو رغبت دارد، کم خردیست و رغبت تو به کسی که به تو بی رغبت است، خواریِ نفس است!
- امیرالمومنین(ع)
#حدیث 🌱
#منٺقـم•°
◥◣@GeneralSoleimanii◥◣
•🧡🍂•
بگذاࢪیدبیفتدسࢪوکاࢪمبہحسین..!
توآننزدیکتࢪینࢪویایۍهستۍ
کہازمندوࢪےآهازدوࢪے.
-
¦🧡🍂¦➜ #حسین_جان
፨بانوبےنشاݧ፨
◥◣@GeneralSoleimanii◥◣
تࢪڪیھ ࢪتبھ یڪ خشونتعلیھ زنان
محضاطلاعتون،ایرانڪلاتولیست
نیست.
الڪۍنگࢪدید(:
፨بانوبےنشاݧ፨
◥◣@GeneralSoleimanii◥◣
حاج قاسم سلیمانی
•🧡🍂• بگذاࢪیدبیفتدسࢪوکاࢪمبہحسین..! توآننزدیکتࢪینࢪویایۍهستۍ کہازمندوࢪےآهازدوࢪے. - ¦🧡🍂¦➜ #ح
°°.°°
-
ازهمـٰان ࢪوزڪھ چشم واڪࢪدم
من دچـٰارتوشدم آقـٰاجـٰان
من دچـٰاࢪتووآن لطف وصفـٰاۍتوشدم
آقـٰاجـٰان🙃🖤
-
‹☘🖤›
•
•
ـاوخیـلۍمُـرٰاقِـبـچِشمهـٰآیَـشبـود
هِمَـترٰامۍگویَـم..!❁
•
•
⃟¦⇢ #شھیدانہ••
፨بانوبےنشاݧ፨
◥◣@GeneralSoleimanii◥◣
حاج قاسم سلیمانی
#قسمت_یازدهم1⃣1⃣ چسبیدم ب صندلیم از اینکارم خندش گرفت زد زیرخنده و شیطون گفت +آخییی خم شده بود ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#قسمت_دوازدهم2⃣1⃣
اون پسری که تازه فهمیدم اسمش محمده گف
+عه بچه هآ!!! زشته!!
بی توجه بهش ب خندیدنشون ادامه دادن یخورده نزدیک تر شدم ببینم چی میگن
همون پسره که از سمتم رد شده بود با خنده میگفت :
+حاجی؟به حق چیزای ندیده و نشنیده.
من فکرشم نمیکردم یه دختر اینجوری بیاد و بگه با شما کار داره...
(مگه چجوری بودم؟
طاعون دارم مگه!!
دلم خیلی گرفت.)
هی بش تیکه مینداختن واز رفتاراش معلوم بود ک از شوخی و حرفای دوستاش ناراحت شده .
صورتش سرخ شد اخماش رفت توهم سرشو انداخت سمت زمین و رفت.
با تعجب ب رفتارش خیره موندم یعنی چی اینکارا؟ کجا گذاشت رفت؟
کلافه ایستادم همونجا ک ببینم کجا داره میره ...
یخورده که رفت یهو اون دوستش که فرشته نجات من شده بود جلوش سبز شد .
وقتی محمد دیدتش با همون ابروهای گره خورده محکم بازوشو گرفت و کشیدش
این فضا دیگه آزارم میداد .
چرا فرار میکردن ؟
بابا دو دیقه صب کنید من حرفمو بزنم برم! چرا بین اینهمه پسر نگهم میدارین .
وقتی دیدم نیومدن
مسیری و که رفته بودن دنبال کردم
ب یه کوچه ی تقریبا خلوت رسیدم
داشتم اطرافم و نگاه میکردم ببینم کجان ک متوجه صدایی شدم .
اروم قدم برداشتم و رفتم سمت صدا
وقتی واضح شد ایستادم .
صدای محمد بود
+برادر من آقا محسن آخه چرا همچین کاری کردی؟ مگهه نگفتم برامون شر میشه ! بفرماا دیدی دختره اومد دنبالمون؟ الان چیکار کنمم من ها؟
مگه بودی ببینی بچه ها چقدر چرت و پرت میگفتن!!!!
از حرفاش سر در نمیاوردم من باعث اینهمه خشمش شدم ؟؟
پسری که فهمیدم اسمش محسنه جواب داد
+چرا بیخودی شلوغش میکنی بنده ی خدا که هنوز چیزی نگفت نمیدونی واسه چی اینجاس !!
شاید مثه بقیه اومدنش اینجا یهویی شد و مارم یهویی دید !!
بزار بریم ببینیم واسه چی اومده
بعدشممم تو دلت رضا میداد ول کنیم بیچاره و تو اون وضعیت بریم ؟
خو هر کی جای ما بود کمک میکرد کار بدی نکردیم ک
محمد: یعنی چی که بیخودی شلوغش میکنیی ؟
یخورده مکث کرد و دوباره ادامه داد
+پناه میبرم ب خدا از دستِ شیطان و قضاوت!
اقا من نمیدونم تو خودت برو ببین چیکار داره.
من واقعا نمیتونم باهاش حرف بزنم!!!
الان دیگه جایی ایستاده بودم ک قیافه هاشونو میدیدم
نبضم تند میزد
محمد همونطور بهش نگاه میکرد و چیزی نمیگفت دیگه
محسن بوسش کرد و خیلی شیطون گفت
+نگران نباش خدارو چ دیدی شاید سنگ خورده تو سرش!
اینو گفت وبلند بلند خندید.
چشام زده بود بیرون. اینا داشتن راجب
من حرف میزدن ؟
محمد تا اینو شنید اطرافش دنبال چیزی گشت ک پرت کنه طرف محسن
محسن گفت :عه عه عه باشه باباا شوخی کردم چرا جوش میاری حاجی
واسه قلبت ضرر داره اینهمه استرس
قرمز شدیی .
محمد:بخدا محسن من موندم تو خلقت تو!
محسن فقط خندید
دیگه صبر نکردم چیزی بگن و جلو تر رفتم
محسن پشتش ب من بود.
محمد رو به روم بود،تا دهنش و وا کرد چیزی بگه متوجه حضور من شد .
از جاش تکون نخورد و سرشو انداخت پایین.
جلوتر که رفتم محسنم منو دید .
سلام کردم.
محسن با خوشرویی و محمد همونطور که سرش پایین بود جوابم و داد .
نمیدونم چی رو زمین اینهمه جذاب بود ک هر وقت دیدمش سرش پایین بود
دلم شکسته بودوچشام هوای گریه داشت. صدام و صاف کردم که محکم تر حرفم و بزنم
_من واقعا نمیدونم شماها راجع ب دخترای هم شکل من چی فکر میکنین نمیدونم چجوری میتونید با دوتا بر خورد و یه نگاه ب تیپ و قیافه اینجور ماهارو قضاوت کنین
شناخت زیادی ازتون نداشتم ولی امشب خیلی خوب شناختم جماعت هم ریختِ شما رو !!!
چرا فکر میکنید فقط شما خوبین و همه بد!!چ گناهیی کردم که همچین برخورد زشتی دارید باهام ؟
خودتون خجالت نمیکشید ازاین رفتار؟
مگه دنبالتون کردم که فرار میکنید ؟
مطمئن باشید عاشق ریختتونم نشدم.
ولی گفتم وقتی اومدم اینجا و شماها هم هستین بابت اون روز ازتون تشکر کنم فقط همین!!
دستام از عصبانیت میلرزید!!
مات و مبهوت مونده بودن
تو صدام بغض داشتم و تمام سعیمو کردم که کنترلش کنم .
قدمای بلند ورداشتم سمت محمد
تو فاصله خیلی کم باهاش ایستادم
انگشت اشاره امو گرفتم سمتش
_دیگه هیچ وقت بخاطر اینکه افکار و عقاید بقیه باهاتون فرق داره اینطوری باهاش رفتار نکنین.
از همون حضرت زهرایی که فکر میکنی فقط خودت میشناسیش میخوام خودش جوابت و بده!
بغضم شکست و دوباره گریم گرفت...
#نویسندگان:فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور
◥◣@GeneralSoleimanii◥◣
‹🌿🕊›
•
•
❰اللّهُمَـوْلاڪُمْوَهُـوَخَیْـرُالنَّـاصِـــــرینَ❱
خُدٰاسَـرپَرَسـتشُمـٰآسـتوَاوبِهتَـرین
یـٰآر؎دَهَندِگـٰآناسـت..!シ
•
•
⃟¦⇢ #آیہ_گرافۍ••
፨بانوبےنشاݧ፨
◥◣@GeneralSoleimanii◥◣
🍃❤️
بھ جاۍاینکھ عابدباشے
عبد باش ..😉
شیطان هم نزدیک بھ
6 هزار سال عبادت
عابدشد اماعبدنشد!👌
تاعبدنشوۍعبادتت سودۍ
به حالت ندارد ... 🙂
عبدبودن یعنے:ببین خدایت
چه مےخواهد، نه دلت!😇
#علامه_حسن_زاده_املی🖌
#تلنگرانه 🍂
፨بانوبےنشاݧ፨
◥◣@GeneralSoleimanii◥◣