eitaa logo
قرارگاه معنویت
189 دنبال‌کننده
874 عکس
591 ویدیو
77 فایل
🌷زیر نظر گروهی از طلاب شهرستان میبد🌷 🌹منبر 🌹مسابقه 🌹مشاوره 🌹تفسیر 🌹احکام 🌹حدیث 🌹 ... 🔹پاسخ به سؤالات احکام (برادران) 👇 @sheikhy1 🔹پاسخ به سؤالات احکام (بانوان) 👇 @adhami1358 🔹پاسخ به شبهات مهدویت 👇 @seyedmahdi62 🔹ارتباط 👇 @Alamdar1366
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام و عرض تسلیت خدمت شما همراهان گرامی و شکر الهی به جهت درک دوباره ماه عزای سید الشهداء (علیه‌السلام). به توفیق الهی در این ایام، روزانه با معرفی یکی از شهدای کربلا که کمتر از آنها یاد می‌شود در خدمت شما خواهیم بود. 🌷مسلم‌بن‌عوسجة اسدی او را همین افتخار بس که در زیارت ناحیه مقدسه و زیارت رجبیه به او سلام داده شده است. ◾️ او اولین شهید عاشوراست که در حمله نخست به شهادت رسید. پیرمردی بزرگوار از طایفه بنی اسد و از چهره‌های درخشان کوفه، از اصحاب رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و حاضر در همه جنگهای امیرالمومنین علیه‌السلام . مسلم بن عقیل در برنامه کوتاه مدت نهضت او را در راس عده‌ای از طایفه مذحج و اسد قرار داد. ◾️حرکت به کربلا مسلم بن عوسجه بعد از شهادت حضرت مسلم مخفیانه می زیست؛ تا اینکه خبر ورود امام(علیه السلام) به کربلا در میان مردم کوفه منتشر شد. حبیب بن مظاهر از خانه بیرون آمد. مسلم بن عوسجه را بر در مغازه عطاری دید که ایستاده. حبیب پرسید: برای چه ایستاده ای؟ گفت: می خواهم حنا بخرم و خضاب کنم! حبیب گفت: مگر نمی دانی که امام حسین(علیه السلام) وارد کربلا شده، بشتاب تا خود را به آن حضرت برسانیم و او را یاری کنیم. مسلم بن عوسجه با شنیدن این خبر سر از پا نشناخت. بدون درنگ آماده سفر کربلا شد و به همراه حبیب بن مظاهر به سرعت به قافله حسینی پیوست. ◾️اعلام وفاداری در شب عاشورا شب عاشورا که امام از یاران خواست از تاریکی شب استفاده کرده، از صحنه خارج شوند، در آن هنگامِ حسّاس، یاران امام هر یک با عبارتی احساسات و عشق و علاقه خود را به امام(علیه السلام) ابراز کردند و بر عهد خود دوباره پای فشردند. بعد از جوانان بنی هاشم، مسلم بن عوسجه اولین کسی بود که بلند شد و سخنانی سرشار از عشق به خدا و اهل بیت:، بیان کرد و اظهار داشت: ای ابا عبدالله ! ایا ما تو را رها کنیم؟ آن گاه در مورد ادای حق تو در پیشگاه الهی چه عذری بیاوریم. نه، به خدا. ما هرگز تو را رها نمی کنیم، دست از تو بر نمی دارم تا اینکه نیزه ام را به سینه های دشمن بکوبم و با شمشیر خود آنان را آن قدر بزنم تا شمشیر از دستم بیفتد و بعد از آن اگر هیچ سلاحی نداشته باشم، دشمن را سنگ باران خواهم کرد. سوگند به خدا، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا خداوند بداند (و ثابت کنم) که ما حرمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را درباره تو پاس داشتیم . أمَا وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أنِّی أقْتَلُ ثُمَّ أحْیا ثُمَّ أحْرَقُ ثُمَّ أحْیا ثُمَّ أذْرَی یفْعَلُ ذَلِک بِی سَبْعِینَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُک حَتَّی ألْقَی حِمَامِی دُونَک فَکیفَ لا أفْعَلُ ذَلِک وَ إِنَّمَا هِی قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ هِی الْکرَامَةُ الَّتِی لا انْقِضضَاءَ لَهَا أبَداً به خدا قسم، اگر بدانم که من کشته می شوم، سپس زنده می گردم، سپس سوزانده می شوم و خاکسترم بر باد می رود و بار دیگر زنده می گردم و هفتاد بار با من چنین کنند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا اینکه در رکاب تو به شهادت برسم. چگونه چنین نکنم؛ در حالی که فقط یک بار کشته می شوم، سپس کرامت و خوشبختی ابدی خواهد بود؟ ◾️امام بر بالین مسلم دشمن چون در نبرد تن به تن یارای جنگیدن با او را نداشتند، او را سنگباران کردند. چون مسلم به زمین افتاد، رمقی در تن داشت که امام حسین علیه‌السلام و حبیب بن مظاهر خود را به او رساندند. در این لحظات این مدال را از دست امام گرفت که به او فرمود: رحمک الله یا مسلم؛ مسلم خدا تو را رحمت کند. آن گاه حضرت این ایه شریفه را تلاوت فرمود: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلا برخی از مؤمنان پیمان خود را به آخر بردند (و در راه حق به شهادت رسیدند) و برخی دیگر در انتظار شهادت به سر می برند و هرگز در عهد و پیمان خود تغییر و تبدیل ندادند. ◾️وداع با حبیب در آن لحظه دوست دیرینش حبیب به او نزدیک شد و گفت: چه سخت است بر من که به خاک افتادن تو را شاهد باشم، تو را بهشت بشارت باد! مسلم نیز پاسخ داد: خدا تو را به خیر و سعادت بشارت دهد. حبیب به او گفت: اگر نه این بود که لحظاتی دیگر به دنبال تو خواهم آمد، خیلی دوست داشتم که آنچه دلت می خواهد و برایت مهم است، به من وصیت می کردی! ◾️آخرین وصیت مسلم در حالی که به سوی امام اشاره می کرد، به حبیب گفت: 🔸فإّنی اُوصیک بهذا، فقاتل دونه حتی تموت تو را فقط به این آقا وصیت می کنم که هرگز از او جدا نشوی تا اینکه در راهش جان دهی‌🔸 حبیب گفت: به خدای کعبه، چنین خواهم کرد. آن گاه روح بلند مسلم به ملکوت اعلی پر کشید. السَّلامُ عَلَی مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ الأسَدِی 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
در میان شهدای کربلا چند تن از غلامان حضرت حضور دارند که برخورد سیدالشهداء (علیه‌السلام) با آنها بسیار زیباست. اسلم، غلام حضرت و ترک زبان بود، تیرانداز و کماندار بود و کاتب امام حسین (علیه‌السلام) به شمار می‌رفت. برخی نام او را سلیمان و سلیم هم نوشته‌اند. روز عاشورا که اذن میدان گرفت، اینگونه رجز می‌خواند: البَحرُ من طَعنى و ضربى يَصطَلِى و الجَوُّ من سَهمى و نَبلى يَمتَلى اذا حِسامى فى يَمينى يَنجَلى يَنشقُّ قلبَ الحاسدِ المبجّلِ دريا از ضربت نيزه و شمشيرم مى جوشد و آسمان از تيرم پر مى شود، آن‌گاه كه تيغ در كفم آشكار شود، قلب حسود متكبر را مى شكافد. وى دلاورانه جنگيد، و عده زيادي را به جهنم فرستاد (بعضي تعداد كشتگان او را هفتاد نفرگفته‌اند). سپس بر زمین افتاد . آقا و مولای او امام حسین (علیه‌السلام) به بالين او آمد و گريست و صورت بر صورت او نهاد. اسلم، چشم گشود و اربابش را بر بالين خود ديد، تبسمى كرد و (طبق برخی از نقلها) فرياد زد: من مثلي و ابن رسول الله واضع خده علي خدي. «كيست مثل من كه پسر پيغمبر صورت بر صورتم نهاده» و جان به جان آفرين تسليم كرد. يكجا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت در دين ما سيه نكند فرق با سفيد 📚نفس المهموم، فرهنگ عاشورا، ... یا اباعبدالله: ما را به غلامی خود بکن قبول 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
🌷یکی دیگر از شهدای کربلا که از غلامان سیدالشهداء بوده است «جَون» نام دارد. ◾️جون غلام سياهى بود كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) او را خريدارى و به ابوذر غفارى بخشيده بود. او در ربذه ـ تبعيدگاه ابوذر ـ همراه ابوذر بود و پس از شهادت ابوذر در سال 32 هجرى به مدينه بازگشت و در خدمت اميرمؤمنان على(عليه السلام) و سپس امام حسن مجتبى(عليه السلام) و پس از آن در خدمت امام حسين(عليه السلام)بود. او به همراه امام از مدينه به مكه و از آنجا به كربلا آمد. ◾️امام حسین(عليه السلام) در روز عاشورا به وى فرمود: «أَنْتَ فِي إذْن مِنّي، فَإِنَّما تَبِعْتَنا طَلَباً لِلْعافِيَةِ فَلا تَبْتُلْ بِطَريقِنا»؛ (تو از جانب ما آزادى! تو در جستجوى عافيت با ما همراه بودى، پس خويش را در راه ما گرفتار مكن). «جون» خود را به پاهاى حضرت انداخت و ملتمسانه عرض كرد: «يَابْنَ رَسُولِ الله! أَنَا فِي الرَّخاءِ أَلْحَسُ قِصاعَكُمْ وَفِي الشِّدَّةِ أخْذُلُكُمْ؟»؛ (پسر پيامبر! در خوشى ها كاسه ليس خانه شما بودم حال در گرفتارى رهايتان كنم؟).😭 🔶آنگاه افزود: «وَ اللهِ إِنَّ ريحِي لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبي لَلَئيمٌ وَ إِنَّ لَوْنِي لاََسْوَدٌ فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ لَيَطيبَ ريحِي وَ يَشْرُفَ حَسَبِي وَ يَبْيَضَّ لَوْني بخدا سوگند مى دانم بويم ناخوشايند، حَسَبم ناچيز و چهره ام سياه است پس بهشت را بر من ارزانى دار تا بويم خوش و حَسَبم شريف و سيمايم سفيد گردد. لا وَ اللهِ لا أُفارِقُكُمْ حَتّى يَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُّ الاَْسْوَدُ مَعَ دِمائِكُمْ»؛ (به خدا سوگند از شما جدا نخواهم شد تا اين خون من با خون شما بياميزد.🔶 پس از اين گفتار، امام به وى اجازه داد. او شادمان به سوى ميدان شتافت و اين رجز را مى خواند: «كَيْفَ تَرَى الفُجّارُ ضَرْبَ الاَْسْوَدِ *** بِالْمُشْرِفيِّ الْقاطِعِ المُهَنَّدِ أَذُبُّ عَنْهُمْ بِاللِّسانِ وَ الْيَدِ *** أَرْجُو بِهِ الْجَنَّةَ يَوْمَ الْمَوْرِدِ» (فاجران، چگونه ضرب شمشير اين غلام سياه را مى بينند؟ شمشيرِ برّان و جداكننده و آب ديده. من از آل پيامبر(صلى الله عليه وآله) با دست و زبانم دفاع مى كنم و با آن اميدوارم روز قيامت بهشت نصيبم گردد). سپس جنگيد تا به فيض شهادت نايل آمد. امام بر بالين غلام سیاهش حاضر شد و اين گونه در حقش دعا كرد: «أَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ، وطَيِّبْ ريحَهُ، وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَْبْرارِ، وَعَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد»؛ (خدايا چهره او را سفيد گردان، و بوى او را خوش گردان، و او را با ابرار محشور كن و بين او و محمد و آل محمد (در بهشت) آشنايى برقرار ساز. از امام سجّاد(عليه السلام) نقل شده است: آنگاه كه جمعى براى دفن شهيدان كربلا حاضر شدند، پيكر جون را در حالى يافتند كه با گذشت چند روز بوى بسيار خوشى از آن به مشام مى رسيد. در زیارت رجبیه و ناحیه مقدسه به ایشان سلام داده شده است. السَّلَامُ عَلَى جَوْنِ بْنِ حُوَيٍّ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِي‏ صلواتی محضر ایشان و همه شهدای کربلا هدیه کنیم. 📚بحار الانوار، مثیر الاحزان، ... یا اباعبدالله: ما را به غلامی خود بکن قبول 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
🌷ابو ثُمامه صائدی از شخصيت هاى برجسته شيعه و از ياران اميرالمؤمنين على(سلام الله علیه) بود و در جنگ ها با آن حضرت شركت مى كرد، پس از آن حضرت از ياران امام حسن مجتبى(عليه السلام) گرديد، وى پس از مرگ معاويه (لعنة الله علیه) از جمله دعوت كنندگان امام حسين(عليه السلام) به كوفه بود. و چون مسلم بن عقيل وارد كوفه شد او به دليل آنكه در شناخت سلاح خبره بود، مسئول خريد و جمع آورى اسلحه شد؛ هنگامى كه ابن زياد، هانى بن عروة را دستگير نمود، او با سپاه تحت فرمانش، دارالاماره را محاصره كرد. پس از تسلط ابن زياد (لعنة الله علیه) بر اوضاع و شهادت مسلم بن عقيل(عليه السلام) وى مدتى مخفى شد و سرانجام به اتفاق «نافع بن هلال» در اثناى راه به امام حسين(سلام الله علیه) ملحق شد. ايشان در ظهر روز عاشورا به محضر امام(عليه السلام) آمد و عرض كرد: اى اباعبدالله! جانم به فدايت، مى بينم اين گروه به تو نزديك شده اند. به خدا سوگند! پيش از تو، من بايد كشته شوم! ولى دوست دارم چون خداوند را ملاقات مى كنم، اين آخرين نماز را ـ كه وقتش رسيده است ـ با تو خوانده باشم. امام(عليه السلام) سر مبارک را بالا آورد و فرمود: 🔶«ذَكَّرْتَ الصَّلاةَ، جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ الذّاكِرينَ! نَعَمْ، هذا أَوَّلُ وَقْتِها» (نماز را به يادآوردى، خداوند تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد. آرى، اكنون اول وقت نماز است).🔶 ابوثمامه صائدى آخرين نمازش را پشت سر امام شهيدان بجا آورد، به آن حضرت عرض كرد: «يا اباعبدالله! من تصميم گرفته ام كه به يارانم ملحق شوم و خوش ندارم كه زنده باشم و شما را تنها و كشته ببينم».😭 امام اجازه داد و فرمود: «ما نيز به زودى به شما ملحق خواهيم شد».😭 او پس از اين به ميدان شتافت و سخت به كارزار مشغول شد تا آنكه در اثر جراحات زياد به زمين افتاد و پسر عمويش «قيس بن عبدالله صائدى» كه با وى عداوتى ديرينه داشت و در سپاه ابن سعد ملعون بود، او را به شهادت رساند. (و چه عجیب است عاقبت دو پسر عمو) (و برخی گفته‌اند خویشانش او را به دوش کشیده و از میدان به در بردند و مدتها بعد از دنیا رفت.) صلواتی محضر ایشان و همه شهدای کربلا هدیه کنیم. یا اباعبدالله: ما را نیز دعایی بفرما که از نمازگزاران راستین باشیم.🤲 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
🌷عابس بن ابی‌شبیب شاکری از بزرگان شيعه و رئيس قبيله بنى شاكر بود که امیرالمومنین (علیه‌السلام) درباره این طایفه فرموده بود: «لو تمت عدتهم الفا لعبدالله حق عبادته؛ اگر عده آنها به هزار می رسید، خداوند به حقیقت، عبادت می شد». مردى شجاع و سخنور و عابدى شب زنده دار و از دوستان مخلص اميرمؤمنان(عليه السلام) بود، که در جنگ صفین ضربه‌ای به پیشانی ایشان خورده بود و اثر آن باقی مانده بود. ◾️هنگامى كه مسلم بن عقيل(عليه السلام) وارد كوفه شد با تمام توان از مسلم حمايت كرد. تا آنكه مسلم او را با نامه اى به سوى امام(عليه السلام) فرستاد. وى به اتفاق جمعى از جمله شوذب که آزاد شده‌ او بود در مكه به حضور امام(عليه السلام) شرفياب شدند و در خدمت آن حضرت بودند تا به اتفاق به سوى كربلا حركت نمودند. ◾️روز عاشورا «عابس» به «شوذب» گفت: تصميمت چيست؟ «شوذب» پاسخ داد: «من همراه تو در راه پسر دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى جنگم تا كشته شوم». «عابس» گفت: «من جز اين درباره تو گمان نمى كردم، اينك به نزد ابى عبدالله(عليه السلام) برو تا تو را به حساب آورد و من نيز در ثواب شهادت تو شريك باشم، و اگر هر كس ديگرى از عزيزانم نزدم بود، دوست داشتم كه قبل از من به شهادت برسد تا در اجر شهادتشان شريك باشم، امروز روز تحصيل ثواب است و بعد از اين عملى نخواهيم داشت». «شوذب» به خدمت امام(عليه السلام) شرفياب شد و پس از گرفتن اذن جهاد به ميدان رفت و به درجه رفيع شهادت نايل آمد. «عابس» پس از شهادت شوذب به حضور امام(عليه السلام) رسيد و عرض سلام نمود و گفت: 🔸«يَا أَباعَبْدِالله! أَما وَاللهِ ما أَمْسى عَلى ظَهْرِ الاَْرْضِ قَريبٌ وَلابَعيدٌ أَعَزُّ عَلَيَّ وَلا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ، وَلَوْ قَدَرْتُ عَلَى أَنْ أَدْفَعَ عَنْكَ الضَّيْمَ وَالْقَتْلَ بِشَيْء أَعَزُّ عَلَيَّ مِنْ نَفْسِي وَدَمَي، لَفَعَلْتُهُ»؛ (اى اباعبدالله! آگاه باش، به خدا سوگند بر روى زمين چه نزديك چه دور، كسى نزد من عزيزتر و محبوبتر از تو نيست. اگر مى توانستم با چيزى عزيزتر از جان و خونم، كشته شدن و ظلم را از شما دور كنم چنين مى كردم). سپس گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَباعَبْدِاللهِ! إِشْهَد أَنِّي عَلَى هُداكَ وَهُدى أَبيكَ»؛ (سلام بر تو اى اباعبدالله! گواه باش كه من بر طريقه تو و پدرت مى باشم).🔸 آنگاه به سوى ميدان شتافت. «ربيع بن تميم» مى گويد: وقتى كه او را ديدم به سوى ميدان مى آيد، وى را شناختم چرا كه در جنگ ها شجاعت او را ديده بودم، او شجاع ترين مردم بود، از اين رو به لشكريانم گفتم: «أيُّها النّاسُ! هذا أَسَدُ الاُْسُودِ، هذا ابْنُ أَبِى شَبِيبِ لايَخْرُجَنَّ إِلَيْهِ أَحَدٌ مِنْكُمْ»؛ (اى سپاهيان! اين مرد، شير شيران است، او فرزند ابى شبيب است، هيچ كس از شما به نبردش نرويد). ولى او در ميدان فرياد «اَلا رَجُل، اَلا رَجُل» سر داد؛ امّا كسى جرأت نكرد به مصاف وى برود. عمر سعد چون چنين ديد فرياد زد: «وَيْلَكُمْ! إرْضَخُوهُ بِالْحِجارَةِ مِنْ كُلِّ جانِب»؛ (واى بر شما، او را از هر سو سنگ باران كنيد).😭 «عابس» وقتى هجوم ناجوانمردانه آنها را ديد، زره از تن بيرون آورد و پشت سر پرتاب كرد و کلاه‌خود از سر برداشت و به هر طرف حمله ور شد. دشمن از هر سو به او حمله كرد تا بدن مجروح وى بر زمين افتاد و به شهادت رسيد. «ربيع بن تميم» مى گويد: من شاهد بودم كه سر عابس در دست مردانى بود كه با هم منازعه مى كردند و هر يك مدعى بود و افتخار مى كرد كه من عابس را كشته ام. عمر سعد (لعنة الله علیه) به اين نزاع پايان داد و گفت: «او را يك نفر نكشته است». سومین سری که از اصحاب بعد از شهادت، به سمت ابی عبدالله (علیه‌السلام) پرتاب شد سر عابس بود.😭 در زیارت ناحیه مقدسه و رجبیه به ایشان سلام داده شده است. السَّلامُ عَلى‏ عَابِسِ بْنِ شَبِيبِ الشَّاكِرِي‏ هدیه محضر ایشان و همه شهدای کربلا صلواتی هدیه کنیم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
🏴خوب است که در ایام محرم یادی از امام غریب، امام حسن مجتبی علیه‌السلام هم بشود. در اینکه چند پسر از امام حسن مجتبی (علیه السلام) در کربلا حضور داشتند اختلاف است ولی طبق برخی نظرات چهار پسر امام حسن (علیه‌السلام) در کربلا حضور داشتند. 🌷1- قاسم بن الحسن (علیه‌السلام) او که الگویی برای همه نوجوانان تاریخ شد، شب عاشورا در جمع اصحاب که بزرگان و ریش‌سفیدان از اصحاب حضور داشتند، آنگاه كه امام حسين (علیه‌السلام) خطبه خواند و به ياران خود فرمود: «فردا من و شما همه كشته خواهيم شد» پرسيد: «آيا من هم فردا كشته خواهم شد؟» امام (علیه‌السلام) با مهربانى پرسيد: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» و او در پاسخ جمله‌ای تاریخی عرض كرد که: «احلى من العسل» (شيرين‌تر از عسل). حضرت فرمود: آرى به خدا سوگند، عمو به فدايت، تو از آنان هستى كه پس از گرفتار شدن به بلايى سخت كشته خواهى شد.😭 وی نوجوانی بود که هنوز به حدّ بلوغ نرسیده بود، هنگامی که برای اجازه رفتن به میدان، خدمت امام حسین علیه السلام رسید، امام او را در آغوش گرفت و هر دو آنچنان گریستند که از حال رفتند ... در زیارت ناحیه مقدسه به ایشان سلام داده شده و روضه آن جناب از زبان امام عصر (سلام الله علیه) چنین ذکر شده است: السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، الْمَضْرُوبِ هَامَتُهُ الْمَسْلُوبِ لَامَتُهُ ... (سلام بر قاسم، فرزند حسن بن علی؛ ضربت خورده بر سرش؛ و زرهش کنده شده؛ هنگامی که عمویش حسین را صدا زد! پس عمویش خود را مانند بازی شکاری بر بالای سرش رساند و او پاهایش را به خاک می سایید؛😭 و حسین علیه السلام می فرمود: از رحمت خدا دور باشند قاتلان تو؛ کسانی که روز قیامت، دشمنشان جدّ تو و پدر تو هستند! سپس فرمود: به خدا سوگند بر عمویت گران است که او را بخوانی و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد ولی تو کشته شده بر خاک افتاده باشی و سودی برایت نداشته باشد.😭 به خدا سوگند امروز روزی است که کشندگان او (عمویت) فراوان و یاورانش اندک اند! خداوند مرا در روز قیامت با شما دو نفر (قاسم و امام حسین علیه السلام) قرار دهد و در جایگاه شما جای دهد. خداوند قاتلت عمر بن سعد بن عروة بن نفیل ازدی را لعنت کند و او را به دوزخ برساند و عذابی دردناک برایش آماده سازد!) 🌷2- عبدالله بن الحسن عبدالله بن الحسن فرزند دیگر امام مجتبی علیه السلام است که در کربلا به شهادت رسید در حالیکه حدود 10 سال داشت. وی در روز عاشورا هنگامی که کوفیان امام علیه السلام را محاصره کرده بودند، خود را به امام رساند و زینب (علیها السلام ) خواست مانع او شود؛ امّا او فریاد می زد: (والله لا افارق عمی) «به خدا قسم! از عمویم جدا نمی شوم» در این هنگام «بحربن کعب» (و برخی گفته اند: حرملة بن کاهل) به امام علیه السلام حمله کرد، عبدالله به او فریاد زد: ای پسر زن بدکاره آیا می‌خواهی عمویم را بکشی؟ او شمشیرش را به طرف امام فرود آورد، که عبدالله دست خود را سپر کرد و دستش قطع و به پوست آویزان شد، و صدای او بلند شد: یا اماه امام علیه السلام وی را در آغوش گرفت و فرمود: ای پسر برادرم! صبور باش تا به پدران خود ملحق شوی. در این هنگام حرمله تیری به گلوی او زد و او در حالی که در آغوش عمو قرار داشت به شهادت رسید.😭 السَّلَامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الزَّكِيِّ، لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِيَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِلٍ الْأَسَدِيَّ. 🌷3. ابوبکر بن الحسن ایشان از مدینه همراه عمویش به کربلا آمد و روز عاشورا خدمت سیدالشهداء علیه‌السلام آمد و اجازه میدان طلبید و به میدان رفت و پس از نبردی دلاورانه به شهادت رسید، قاتل او عبدالله بن عقبه بود. نام این شهید بزرگوار هم در زیارت ناحیه مقدسه آمده است. السَّلَامُ عَلَى أَبِي بَكْرِ بْنِ الْحَسَنِ الزَّكِيِّ الْوَلِيِّ، الْمَرْمِيِّ بِالسَّهْمِ الرَّدِيِّ، لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَهُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُقْبَةَ الْغَنَوِيَّ. 🌷4- حسن بن حسن چهارمین فرزند امام مجتبی علیه السلام که در حادثه کربلا حضور داشت «حسن بن حسن» معروف به حسن مُثَنّی است، وی در روز عاشورا به میدان رفت و جنگ نمایانی کرد و سر انجام روی زمین افتاد؛ هنگامی که سپاه دشمن برای جدا کردن سرها آمدند، دیدند او هنوز زنده است و رمقی در بدن دارد، زنی به نام «اسماء» که از خویشاوندان مادری او بود وساطت کرد و او را با خود به کوفه برد و مداوا نمود تا بهبود یافت و بعد به مدینه رفت. هدیه محضر امام حسن علیه‌السلام و آقازادگان بزرگوار ایشان و همه شهدای کربلا صلواتی هدیه کنیم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
◾️او همراه پدر و مادرش، در مکه مکرمه به امام حسین(علیه‌السلام) پیوست در حالیکه 9 یا 11 سال و به قولی 21 سال داشت. ◾️پس از شهادتِ پدرش جناده در روز عاشورا، مادرش او را امر به جهاد کرد و گفت: پسرم برو و حسین(علیه‌السلام) را یاری کن. او نزد امام آمد و اجازه میدان خواست. سیدالشهداء (عليه السلام) فرمود: «پدر اين جوان در جنگ به شهادت رسيده، شايد مادرش راضى نباشد». او گفت: ای فرزند رسول خدا، مادرم مرا امر کرده شما را یاری کنم و خود، لباس‎ جنگ بر تنم پوشانده است.‌👌 امام با شنیدن این جمله اجازه داد و او به میدان رفت و اين رجزِ به يادماندنى را خواند: 🔸«أَميرِي حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الاَْميرُ *** سُرُورُ فُؤادِ الْبَشيرِ النَّذيرِ عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ *** فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظير لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحى *** لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْر مُنير»🔸 (امير من، حسين است و چه نيكو اميرى؛ كه شادى دل پيامبرِ بشير و نذير است. على و فاطمه پدر و مادر اويند، آيا شما براى او همانندى مى شناسيد؟! طلعتش مانند خورشيد نيم روز است و چهره اش چون ماه شب چهارده درخشان است). چون به شهادت رسيد دشمن سرش را جدا كرده و آن را به سوى امام(عليه السلام) پرتاب كرد. مادر شجاعش «بحريّه» دختر «مسعود خزرجىّ» سر فرزندش را برداشت و خطاب به او گفت: اى پسر عزيزم احسنت! اى سرور قلب من! اى نور چشم من! و با همان سر به طرف دشمن حمله كرد😭 و آن را بر سر مردى از سپاه ابن سعد كوبيد. آنگاه برگشت و ستون خيمه را گرفت و در حالى كه اين رجز را مى خواند بر دشمن حمله كرد: «أَنَا عَجُوزٌ فِي النِّساءِ ضَعيفَةٌ *** خَاوِيَةٌ بالِيةٌ نَحيفَةٌ أَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَة عَنيفَة *** دُونَ بَنِي فَاطِمَةَ الشَّريفَة» (با اينكه در ميان زنان، پيره زنى ضعيف، سست استخوان، فرو ريخته و لاغر اندامم، ولى در حمايت از فرزندان فاطمه گرامى، ضربات مهلكم را بر شما وارد مى سازم). پس از آن عمود خيمه را به سوى دشمن پرتاب كرد كه به دو نفر از آنها برخورد كرد. امام حسين(عليه السلام) او را دعا کرد و او را به خيمه بازگرداند. هدیه محضر این شهید عزیز و همه شهدای کربلا صلواتی هدیه کنیم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
🌷حبیب بن مظاهر (مظهر) مسن‌ترین شهید کربلا و در کربلا 75 سال داشت. ◾️او از اصحاب رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از اصحاب خاص امیرالمومنین(علیه‌السلام) و حاملان علم آن حضرت و در علوم قرآنی شاگرد خاص ایشان بود حضرت امیر(علیه‌السلام) او را که از حاملان علوم مختلف بود به علم (منایا و بلایا،علم حوادث آینده) آگاه ساخته بود و گفتگوی او با جناب میثم تمار سالها پیش از عاشورا که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیش‌گویی می‌کرد معروف است. ◾️او حلال و حرام الهی را رعایت می نمود. حافظ قرآن بود، زندگی پاک و ساده ای داشت. آن قدر به دنیا بی رغبت بود و زهد را، سرمشق زندگی خود قرار داده بود، که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان شد; نپذیرفت، و گفت: «ما نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عذری نداریم که زنده باشیم، و فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را مظلومانه به قتل برسانند». ◾️او جزء بزرگان کوفه بود که مخفیانه برای مسلم بن عقیل بیعت می‌گرفت و بعد از حوادث کوفه و شهادت حضرت مسلم (علیه‌السلام) امام حسین در نامه‌ای به او وی را چنین خطاب فرمودند: 🔸منَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ بنِ أبي طالبٍ إلى الرَّجُلِ الفَقيهِ حَبيبِ بنِ مُظاهِر و او را به حمایت از خود فراخواندند.🔸 او مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به کربلا رساند. روز عاشورا از اینکه امامش را یاری می‌کرد و با شهادت به بهشت می‌رفت شادمان بود و با بریر مزاح می‌کرد. در حمله‌هایش چنین رجز می‌خواند: انا حبيب و ابي مظاهر * فارس هيجاء و حرب تسعر انتم اعد عده و اکثر * ونحن اوفي منکم و اصبر ... من حبيبم و پدرم مظاهر است. يکه سوار عرصه نبرد و جنگ فروزان، شمار شما بيشتر است اما ما وفادارتريم و صبورتر ... با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می زد، و 62 نفر از افراد دشمن را به درک واصل کرد. تشنگی و خستگی بر او چیره شده بود، «بدیل بن مریم عقفانی » به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با سر نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بدیل بن مریم » سر مطهرش را از تن جدا کرد.😭 سیدالشهدا کنار بدن حبیب حاضر شد و فرمود: «احتسب نفسی و حماة اصحابی » پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می برم. و برای حبیب شهادت داد که: (ای حبیب! مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می کردی.) سر او نیز همراه سرهای شهدا در کوفه گردانده شد.😭 هدیه محضر ایشان و همه شهدای کربلا صلواتی هدیه کنیم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
🌷بریر شخصی عابد و زاهد و باوقار و از اصحاب اميرمؤمنان(عليه السلام) بود. وى بزرگ قرّاء كوفه بود كه در مسجد كوفه مى نشست و به ديگران قرآن مى آموخت که او را سید القراء لقب داده بودند. هنگامى كه شنيد امام حسين(عليه السلام) از بيعت با يزيد سرباز زده و به مكه هجرت نمود، از كوفه به قصد مكه خارج شد و در مكه به امام(عليه السلام) پيوست. ◾️وى همان كسى است كه شوق شهادت چنان وى را به وجد آورده بود كه در صبح عاشورا با دوستانش مزاح مى كرد و آنگاه كه «عبدالرحمان عبد ربّه» خطاب به وى گفت: «اى برير! اين چه ساعت مزاح كردن است؟!» با افتخار گفت: «قوم من همه مى دانند كه من نه در پيرى و نه در جوانى اهل بذله و شوخى نبوده ام ولى امروز روز نشاط و مزاح است چه اينكه به خدا قسم مى دانم بيش از اين نيست كه با شمشيرهاى خود با اين گروه روبرو شويم؛ ساعتى مى جنگيم و آنگاه حورالعين را در بهشت در آغوش مى كشيم». از آنجا که بریر شخصیتی شناخته شده در بین کوفیان بود چند مرتبه از جمله روز عاشوا به امر امام (علیه‌السلام) با کوفیان سخن گفت. ◾️برخی منابع نقل کرده‌اند شب عاشورا از امام اجازه خواست که با عمر سعد ملاقات و او را موعظه کند. وقتی نزد عمر بن سعد رفت و به چادرش وارد شد، بدون آن که سلام کند، نشست. عمر خشمگین شد و گفت: «ای برادر همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن بر من بازداشت؟ آیا مسلمان نیستم و خدا و رسولش را نمی‌شناسم و به حق گواهی نمی‌دهم؟‌!» بریر گفت: «اگر آن‌طور که تو می‌گویی خدا و پیغمبرشناس بودی، عازم کشتن خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نمی‌گشتی، وانگهی این فرات زلال است که امواجش مانند شکم مار درهم می‌پیچد و حیوانات عراق از آن می‌نوشند؛ اما حسین بن علی(علیه‌السلام) -و برادران و زنان و خاندانش- از تشنگی می‌میرند.😭😭 تو آنان را از نوشیدن آب فرات مانع گشته‌ای و فکر می‌کنی که خدا و رسول او را می‌شناسی؟‌» عمر سعد اندکی سر به زیر انداخت و آنگاه سرش را بلند کرد و جوابی بسیار عجیب ولی قابل تامل داد: «ای بریر به خدا قسم یقین دارم که هر کس با آنان بجنگد و حقشان را غصب کند ناگزیر در آتش است؛ ولی‌ ای بریر! آیا از من می‌خواهی که حکومت «ری» را واگذارم که به دیگری برسد؟ به خدا سوگند نفس من چنین چیزی را نمی‌پذیرد.» یا اباعبدالله ما را کمک کن از تعلقات دنیا رها شویم. السَّلَامُ عَلَى بُرَيْرِ بْنِ خُضَيْر هدیه محضر این شهید عزیز و همه شهدای کربلا مخصوصا قمر بنی هاشم صلواتی هدیه کنیم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈
◾️با عرض تسلیت عاشورای سیدالشهداء(علیه‌السلام) سعید بن عبدالله، مردی شجاع و دلاور و از بزرگان شيعه در كوفه بود، و نامه كوفيان را به عنوان آخرين قاصد در مكه تحويل امام(عليه‌السلام) داد. امام نيز در جواب مردم كوفه، قبل از اعزام مسلم بن عقيل، وى را به عنوان پيك و نامه رسان خويش به سوى مردم كوفه روانه ساخت. او در كوفه ماند تا آنكه مسلم وارد كوفه شد و با مسلم بيعت كرد. مسلم بن عقيل نيز او را مجدداً با نامه اى به سوى امام حسين(عليه السلام) فرستاد. او براى مرتبه دوم در مكه به حضور امام(عليه السلام) شرفياب شد و چون امام(عليه السلام) به او اجازه بازگشت به وطن را داد عرض كرد: 🔸نه بخدا قسم تو را رها نخواهم كرد تا حق رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را درباره ات مراعات كرده باشم. آنگاه افزود: «وَاللهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنِّي أُقتَلُ ثُمَّ أُحْيا ثُمَّ أُحْرَقُ ثُمَّ أُذْرى وَ يُفعَلُ بِي ذلِكَ سَبْعينَ مَرَّةً، ما فارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقى حَمامِي دُونَكَ وَكَيْفَ أَفْعَلُ ذلِكَ وَ إنَّما هِيَ مَوْتَةٌ أَوْ قَتْلَةٌ واحِدَةٌ ثُمَّ هِيَ بَعْدُ الْكَرامَةُ الَّتي لاَ انْقَضاءَ لَها أَبَداً» (به خدا سوگند! اگر بدانم كه كشته مى شوم سپس زنده مى گردم، آنگاه مرا مى سوزانند و خاكسترم را به باد مى دهند و اين كار را با من هفتاد بار انجام دهند هرگز از شما جدا نمى شوم تا آنكه در راه تو جان دهم، چرا چنين نكنم در حالى كه مرگ يا كشته شدن تنها يك بار است و پس از آن كرامتى است كه انتهايى ندارد!).🔸 روز عاشورا هنگامى كه امام (عليه‌السلام) در زير باران تيرها به نماز ايستاد «سعيد بن عبدالله» و تنى چند از ياران فداكار آن حضرت در پيش روى امام ايستادند و بدن خويش را سپر تيرها كردند و درد تيرها را با تمام توان در صورت و سينه و پهلوى خود به جان خريدند، تا نماز اول وقت ترک نشود. ◾️سعيد با اصابت سيزده تير در بدنش بر زمين افتاد و گفت: «أَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ لَعْنَ عاد وَ ثَمُودَ، أَللّهُمَّ أَبْلِغْ نَبِيَّكَ عَنِّي السَّلامَ وَ اَبْلِغْهُ ما لَقيتُ مِنْ أَلَمِ الْجَراحِ فَإنِّي اَرَدْتُ ثَوابَكَ فِي نُصْرَةِ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكَ» (خدايا اين جماعت را از رحمت خود دور ساز! چنانكه با قوم عاد و ثمود كردى، خداوندا سلامم را به پيامبرت ابلاغ كن و از دردى كه به من رسيده او را با خبر ساز، كه هدفم از تحمل اين همه درد و رنج در راه يارى ذريه پيامبرت، براى رسيدن به پاداش تو است). آنگاه چشمانش را گشود و سید و مولا و امامش را بالای سرش دید، به چهره نورانى امام نگريست و (طبق برخی از نقلها) جمله ای فرمود که تا قیامت به همه فدائیان راه ولایت آموخت در راه ولایت هر کاری هم انجام دهی باز بدهکاری نه طلبکار. ◾️فرمود: «أَوَفَيْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ»؛ (آيا به وظيفه ام عمل كردم و به عهدم وفا نمودم؟). امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود: «نَعَمْ، أَنْتَ أَمامِي فِي الْجَنَّةِ»؛ (آرى، تو پيشاپيش من به بهشت خواهى رفت). «سعيد بن عبدالله» با شنيدن اين كلام غرق سرور و شادى شد و جان به جان آفرين تسليم كرد. (این عبارت از برخی دیگر از اصحاب نیز نقل شده است.) هدیه محضر ایشان و همه شهدای کربلا و جهت تسلّای قلب مقدس امام عصر (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) صلواتی هدیه کنیم. ✔️ سعی کنیم از امروز به برکت سیدالشهدا (علیه‌السلام) نماز اول وقت را از یاد نبریم. 🏴قرارگاه معنویت 👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌷 @Gh_Manaviyat 🌷 ╰┅─────────────┅╯ ┈••✾•🌿🌷🌿•✾••┈