eitaa logo
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
175 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
9 فایل
تمام روزها چشمم به پنجره‌ست، عطرت می‌پیچد اما....نمیایی! عیبی ندارد مولایم،هنوز چشم دارم، هنوز پنجره هست، نور هست، امید هست، خدا هست...... پاسخگویی: @gomnam_65 تاسیس کانال :۱۴۰۱/۱۱/۲۵ پایان کانال: ظهورآقاامام زمان(عج)ان شاء الله⚘️
مشاهده در ایتا
دانلود
✍وقتی به دختر 🧕و پسر 🧑نوجوان‌تون اجازه می‌دید بی‌رویه ‎ 🎶گوش کنه، اتفاقی که براش می‌فته اینه: در قلبش یک ایکس 🚫حک می‌شه و از اون به بعد فقط به دنبال پیدا کردن کسی هست که اون جای خالی رو براش پر کنه🤦‍♀💔 و به جملات عاشقانه‌ش معنی بده در حالی که هنوز گرگ رو از عاشق باز نمی‌شناسه!!🚫😞
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#حدیث رسول اکرم(ص)❤️ #تربیت_فرزند 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ ❣ 💐 مومن از آغاز میشود. 🖊 پیامبر اکرم «صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله»⇩: ‌ ✔️ ↫ بهار مؤمن است، از شب های طولانی اش برای شب زنده داری، و از روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره می گیرد. ‌ 📚 {وسائل الشیعه،ج7،ص302} 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
4_6042136794894436412.mp3
21.63M
▪︎مناجات با امام زمان🌿 ▪︎ بسیار دلنشین 🎙با نوای: 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هر چیزی به وقتش ➕ چند مثال از گفتگوهای غلط بین زن و شوهر 🔰 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
✍تمرین ادب؛ اولین مرحلۀ فراگیری مهارت مبارزه با نفس در کودکان 💥«مبارزه با نفس» به معنای پاسخ منفی ب
😇ادب» مخصوص آدم‌های قوی است اول باید بچه‌ها را به شخصیت‌هایی قوی و استوار تبدیل کنیم👏 اینها باید سرِ زبان همه باشد🔰 «مرد باش، قوی باش، محکم باش» این کلمات خیلی کلمات خوبی است، یا آن کلمه‌ای که امام صادق(ع) مطرح می‌کند✍ 😇 به عنوان اینکه «مؤدب باش» ادب مخصوص آدم‌های قوی است،💯 🛑 آدم‌های ضعیف🔰 ❗️زیرآبی می‌روند، 🔺 دروغ می‌گویند، ❌ خالی می‌بندند، ولی آدم قوی این‌طوری نیست.💪👏 ⛔️ آدم ضعیف حسودی می‌کند،💯 ولی آدم قوی حسودی نمی‌کند.👌👏 🔸ما باید اول جوان‌های‌مان را به یک شخصیت‌های استوار تبدیل کنیم. فکر می‌کنم سرِ این اهداف بین خانه و مدرسه باید یک توافق‌نامه‌ای امضاء بشود✔️ 🏡تا خانه و مدرسه با هم همکاری کنند. 🏫 اگر در خانه به روالِ مدرسه عمل نشود،♨️ 👦بچه‌ «دو آب و هوایی» می‌شود، و از نظر تربیتی صدمه می‌خورَد.💯 💥خانه و مدرسه باید با هم همکاری کنند و خصوصاً مادرها باید در جریان تربیت بچه‌ها در مدرسه باشند. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷 مدرسه خوب چه مدرسه ی هست ⁉️ 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
دلانه✨ ◗وَاذْكُرِ‌اسْمَ‌رَبِّكَ‌وَتَبَتَّلْ‌إِلَيْهِ‌تَبْتِيلًا +زمل۸ و‌نام‌پروردگارت‌را‌یاد‌کن‌و تنها‌بـــــه‌او‌دل‌ببنـــــد💕" • • بـــــه‌رفاقتت‌فکـــــر‌میکنـــــم. . . به‌همیشه‌بودنت! به‌اینکه‌دیگر‌واژه‌ی‌ تنهایــــی برایــــم‌معنایی‌نـــدارد❤️‍🩹 توهستی‌و‌به‌کاربردن‌کلمه‌ی‌«تنهایی» خیانت‌است‌ بــــه‌ساحت‌‌دوستـــــی‌مـــــن با تو🥲:) ،، 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
🔸🌺🔻🔹 #رمان #دختر_شینا 8 🗓 روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. گاهی "صمد" تندتند به سراغم می آمد و
🔹🌺🔹🌹 9 قلبم تالاپ تلوپ می کرد و نفسم بند آمده بود... _/\|/\❤️ 🌷 صمد که صدایم را شنیده بود، از وسطِ دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم می کرد 💓 تصویرِ آن نگاه و آن چهره مهربان تپش قلبم را بیشتر کرد.... اشاره کردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا کشید. 🎊🎉 دوستانِ صمد روی پشت بام دست می زدند و پا می کوبیدند. بعد هم پایین آمدند و رفتند توی آن یکی اتاق که مردها نشسته بودند. بعد از شام، خانواده ها درباره مراسمِ عقد و عروسی صحبت کردند.💍 🌺 فردای آن روز مادرِ صمد به خانه ما آمد و ما را برای ناهار دعوت کرد. مادرم مرا صدا کرد و گفت: «قدم جان! برو و به خواهرها و زن داداش هایت بگو فردا گَلین خانم همه شان را دعوت کرده.» 🔹چادرم را سرکردم و به طرفِ خانه خواهرم راه افتادم. سرِ کوچه "صمد" را دیدم. یک سبد روی دوشش بود. تا من را دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خندید و ایستاد و سبد را زمین گذاشت و گفت: «سلام.» 😊✋ 💥 برای اولین بار جوابِ سلامش را دادم؛ اما انگار گناهِ بزرگی انجام داده بودم، تمامِ تنم می لرزید. مثل همیشه پا گذاشتم به فرار... 🔹 خواهرم توی حیاط بود. پیغام را به او دادم و گفتم: «به خواهرها و زن داداش ها هم بگو.» 🔶 بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض کردم و دویدم. می دانستم "صمد" الان توی کوچه ها دنبالم می گردد. می خواستم تا پیدایم نکرده، یک جوری گم و گور شوم. ❇️ بین راه دایی ام را دیدم. اشاره کردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: «چی شده قدم؟! چرا رنگت پریده؟!» گفتم: «چیزی نیست. عجله دارم، می خواهم بروم خانه.» دایی خم شد و درِ ماشین را باز کرد و گفت: «پس بیا برسانمت.» 🚗 از خدا خواسته ام شد و سوار شدم. از پیچِ کوچه که گذشتیم، از توی آینه بغل ماشین، "صمد" را دیدم که سرِ کوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه می کرد‼️ مهمان بازی های بین دو خانواده شروع شده بود. 🌟 چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت که می خواست ادا کند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرد. 🚎 صبحِ زود سوارِ مینی بوسی شدیم، که پدرم کرایه کرده بود، گوسفند را توی صندوق عقبِ مینی بوس گذاشتیم تا برویم امامزاده ای که کمی دورتر، بالای کوه بود. 🐑 ماشین به کُندی از سینه کشِ کوه بالا می رفت. راننده گفت: «ماشین نمی کِشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند.» 🔷 من و خواهرها و زن برادر هایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سرِ ما دوید. خیلی دوست داشت در این فرصت با من حرف بزند، امّا من یا جلو می افتادم و یا می رفتم وسطِ خواهرهایم می ایستادم و با زن برادرهایم صحبت می کردم. 🚫 آه از نهادِ صمد درآمده بود... بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی کردند و چندنفری گوشتش را جدا و بین مردمی که آن حوالی بودند تقسیم کردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند.🍜 🌳 نزدیکِ امامزاده، باغِ کوچکی بود که وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت ها با خوشحالی گفتم: «آخ جون، آلبالو!» صمد رفت و مشغولِ چیدنِ آلبالو شد.🍒 🔸 چند بار صدایم کرد بروم کمکش؛ امّا هر بار خودم را سرگرمِ کاری کردم. خواهر و زن برادرم که این وضع را دیدند، رفتند به کمکش. 💝 صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: «این ها را بده به قدم. او که از من فرار می کند. این ها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد.» ⭕️ تا عصر یک بار هم خودم را نزدیکِ صمد آفتابی نکردم. 🔹 بعد از آن، صمد کمتر به مرخصی می آمد. مادرش می گفت: «مرخصی هایش تمام شده.» گاهی پنج شنبه و جمعه می آمد و سری هم به خانه ما می زد. 🎁 امّا برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما می آمد. هر بار هم چیزی هدیه می آورد. یک بار یک جفت گوشواره طلا برایم آورد. خیلی قشنگ بود و بعدها معلوم شد پولِ زیادی بابتش داده. 💵 ⌚️یک بار هم یک ساعت مچی آورد. پدرم وقتی ساعت را دید، گفت: «دستش درد نکند. مواظبش باش. ساعتِ گران قیمتی است. اصلِ ژاپن است.» 🖋 ادامه دارد.... نویسنده؛ 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
آبها نام تو را زمزمه می كنند درختها به احترام تو سبز میشوند نسیم دعای ندبه را در گوش سروها میخواند شكفتن گل رویت بهترین هدیه برای منتظران است 🔹️@Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ ❣ #حدیث 💐 #بهار مومن از #شب_یلدا آغاز میشود. 🖊 پیامبر اکرم «صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله»⇩:
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ ⭐️ ✍غربال میشوید…! 🌹امام باقر «علیه السلام»⇩: ✙↫🌺فرج ما حاصل نمیشود تا این که شما مردم غربال شوید، دوباره غربال شوید و سه باره غربال شوید، تا افراد گنه کار بروند و پاکان بمانند. 📚{بحار الانوار،ج۵۲،ص۱۱۳} 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍂🍃 👈 بچه اگر چیزی را در کوچه پیدا کند و بردارد، به حکم غریزه اش است؛ اما وقتی شروع به جست و جوی صاحب آن چیز می کند، به حکم فطرتش است 👈 فرق بین فطرت و غریزه این است که غریزه می گوید: تملک کن مال توست اما فطرت می گوید: مال تو نیست تصرف نکن 🌱 عالم ربانی آیت الله حائری شیرازی 📚 تربیت دینی کودک 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
◗حجاب . . . بوتھ ی خوش بوے گل عفاف است(꧇ ° ° 🌱 🆔 @Ghadami_Bara_Zoohor