eitaa logo
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
175 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
9 فایل
تمام روزها چشمم به پنجره‌ست، عطرت می‌پیچد اما....نمیایی! عیبی ندارد مولایم،هنوز چشم دارم، هنوز پنجره هست، نور هست، امید هست، خدا هست...... پاسخگویی: @gomnam_65 تاسیس کانال :۱۴۰۱/۱۱/۲۵ پایان کانال: ظهورآقاامام زمان(عج)ان شاء الله⚘️
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#کنترل_ذهن ۵۳ 🔶 بعضیا میگن ما دیدیم افرادی رو که نماز نمیخونن ولی آدم های موفقی هستند. اونا چی میشه
۵۴ 🔶 مثلا داری نماز میخونی، یه دفعه ای یه فکر غیر مرتبط برات پیش میاد. سریع بندازش دور و به کلمات نماز فکر کن👌 ایاک نعبد و ایاک نستعین.... 👈 فکر غلط اومد بزن کنار و به معنای کلمات نماز فکر کن. ✅ اصلا اشکالی هم نداره شکست خوردی. این مثل یه باشگاه بدنسازی هست توی باشگاه ممکنه که یه وزنه ای رو آدم نتونه بلند کنه و بیفته، ولی اینطور نیست که آدم قهر کنه و دیگه باشگاه نره.😊 بلکه انقدر تمرین میکنه که آخرش بتونه اون وزنه رو بلند کنه. 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
4_527607474996379804.mp3
3.97M
جزء 2 تند خوانی استاد آقایی « هرکس که در ماه رمضان يک آيه از قرآن تلاوت کند، ثواب کسى را دارد که در ماههاى ديگر کل قرآن را ختم کرده باشد.» «قرائت قرآن به نیت تعجیل در فرج امام زمان» 🙏♥
🌄 مکتبِ امید ✍🏻 عین‌صاد ❞ اگر بچۀ شما هنگام شستن قورى، آن را بشكند و در جواب شما كه مى‌پرسى: قورى كو؟ با قدرت جواب دهد كه شكستم! و هنگامى كه مى‌گويى چرا شكستى‌؟ مى‌گويد: خب، ديگر شكست! در اين صورت او را رها نمى‌كنى و بر او سخت مى‌گيرى. ولى اگر ببينى كه با شكستن قورى، همۀ وجود او شكسته است و نمى‌تواند سرش را بلند كند؛ يعنى تفريط كرده، ولى احساس شكستگى و شرمندگى مى‌كند، تو با او چه مى‌كنى‌؟ تنبيه براى اين است كه او بشكند. تندى براى اين است كه بفهمد بدى كرده است، ولى وقتى كه او خود، شكسته است، حتى به او پاداش هم مى‌دهى و از او دلجويى هم مى‌كنى و به او مى‌گويى عيبى ندارد. ما با مكتبى روبرو هستيم كه از تفريط، اميد مزد و پاداش دارد و از طاعت‌هاى چند هزار ساله، انتظار هبوط و رجم. با اين تحليل، خيلى از چيزها به هم مى‌خورد. خيلى از چيزهايى كه بزرگان اخلاق در مسائل سلوك فرموده‌اند، به آن سفتى و زُمختى نيست. 📚 | ص ۴۷ #️⃣ 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
شب اول .mp3
11.72M
🎧 مجموعه پادکست‌های بشنو از نی شرح دعای ابو حمزه ثمالی با بیانی روان و متفاوت از استاد علی صفایی حائری 🎙 🌙 شب اول ماه مبارک رمضان ▪️روح‌های آشفته با چه‌چیزی ثبات می‌یابند؟ ▫️آیا ذکر و عمل، به‌تنهایی برای رسیدن به آرامش و قُرب حق کافی است؟ ▪️دل‌های مُرده چگونه به زندگی دوباره می‌رسند؟ 📚 #️⃣ 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
‍ 🌷 #دختر_شینا – قسمت ۳۲ باورم نمی‌شد به این سادگی از حاج‌آقایم، زن‌دادشم، شیرین جان و خانه و زندگی
‍ 🌷 – قسمت ۳۳ 💥 مجبور بودم برای مهمان‌هایم شام بپزم. رفتم توی آشپزخانه. غذا می‌پختم و اشک می‌ریختم. بالاخره شام آماده شد. اما خبری از صمد و برادرهایش نشد. به ناچار شام را آوردم. بعد از شام هم با همان دو سه دست لحاف و تشکی که داشتیم، جای مهمان ها را انداختم. کمی بعد، همه خوابیدند. اما مگر من خوابم می‌برد! منتظر صمد بودم. از دل‌آشوبه و نگرانی خوابم نمی‌برد. تا صدای تقّه‌ای می‌آمد، از جا می‌پریدم و چشم می‌دوختم به تاریکیِ توی حیاط؛ اما نه خبری از صمد بود، نه تیمور و ستار. 💥 نمی دانم چطور خوابم برد؛ اما یادم هست تا صبح خواب‌های آشفته و ناجور می‌دیدم. صبح زود، بعد از نماز، صبحانه نخورده پدرشوهرم آماده‌ی رفتن شد. مادرشوهرم هم چادرش را برداشت و دنبالش دوید. دیگر نمی توانستم تاب بیاورم. چادرم را سر کردم و گفتم: « من هم می‌آیم. » 💥 پدرشوهرم با عصبانیت گفت: « نه نمی‌شود. تو کجا می‌خواهی بیایی؟! ما کار داریم. تو بمان خانه پیش بچه‌هایت. » گریه‌ام گرفت. می‌نالیدم و می‌گفتم: « تو را به خدا راستش را بگویید. چه بلایی سر صمد آمده؟! من که می‌دانم صمد طوری شده. راستش را بگویید. » پدرشوهرم دوباره گفت: « تو برو به مهمان هایت برس. الان از خواب بیدار می‌شوند، صبحانه می‌خواهند. » 💥 زارزار گریه می‌کردم و به پهنای صورتم اشک می‌ریختم، گفتم: « شیرین جان هست. اگر مرا نبرید، خودم همین الان می‌روم دادگاه انقلاب. » این را که گفتم، پدرشوهرم کوتاه آمد. مادرشوهرم هم دلش برایم سوخت و گفت: « ما هم درست و حسابی خبر نداریم. می‌گویند صمد زخمی شده و الان بیمارستان است. » این را که شنیدم، پاهایم سست شد. این‌که چطور سوار ماشین شدیم و به بیمارستان رسیدیم را به خاطر ندارم. توی بیمارستان با چشم، دنبال جنازه‌ی صمد می‌گشتم که دیدم تیمور دوید جلوی راهمان و چیزی در گوش پدرش گفت و با هم راه افتادند طرف بخش. 💥 من و مادرشوهرم هم دنبالشان می‌دویدیم. تیمور داشت ریزریز جریان و اتفاقاتی را که افتاده بود برای پدرش تعریف می کرد و ما هم می‌شنیدیم که دیروز صمد و یکی از همکارانش چند تا منافق را دستگیر می‌کنند. 💥 یکی از منافق ها زن بوده، صمد و دوستش به خاطر حفظ شئونات اسلامی، زن را بازرسی بدنی نمی‌کنند و می‌گویند: « راستش را بگو اسلحه داری؟» زن قسم می‌خورد اسلحه همراهم نیست. صمد و همکارش هم آن‌ها را سوار ماشین می‌کنند تا به دادگاه ببرند. بین راه، زن یک‌دفعه ضامن نارنجکش را می‌کشد و می‌اندازد وسط ماشین. آقای مسگریان، دوست صمد، در دم شهید، اما صمد زخمی می‌شود. 💥 جلوی در بخش که رسیدیم، تیمور به نگهبانی که جلوی در نشسته بود گفت: « می‌خواهیم آقای ابراهیمی را ببینیم. » نگهبان مخالفت کرد و گفت: « ایشان ممنوع‌الملاقات هستند. » دست خودم نبود. شروع کردم به گریه و التماس کردن. در همین موقع، پرستاری از راه رسید. وقتی فهمید همسر صمد هستم، دلش سوخت و گفت: « فقط تو می‌توانی بروی تو. بیشتر از دو سه دقیقه نشود، زود برگرد. » پاهایم رمق راه رفتن نداشت. جلوی در ایستادم و دستم را از چهارچوب در گرفتم که زمین نیفتم. با چشم تمام تخت‌ها را از نظر گذراندم. صمد در آن اتاق نبود. قلبم داشت از حرکت می‌ایستاد. نفسم بالا نمی‌آمد. پس صمد من کجاست؟! چه بلایی سرش آمده؟! 💥 یک‌دفعه چشمم افتاد به آقای یادگاری، یکی از دوستان صمد. روی تخت کنار پنجره خوابیده بود. او هم مرا دید، گفت: « سلام خانم ابراهیمی. آقای ابراهیمی این‌جا خوابیده‌اند و اشاره کرد به تخت کناری. » باورم نمی‌شد. یعنی آن مردی که روی تخت خوابیده بود، صمد بود. چقدر لاغر و زرد و ضعیف شده بود. گونه‌هایش تو رفته بود و استخوان‌های زیر چشم‌هایش بیرون زده بود. جلوتر رفتم. یک لحظه ترس بَرَم داشت. پاهای زردش، که از ملحفه بیرون مانده بود، لاغر و خشک شده بود. با خودم فکر کردم، نکند خدای نکرده... 💥 رفتم کنارش ایستادم. متوجه‌ام شد. به آرامی چشم‌هایش را باز کرد و به سختی گفت: « بچه‌ها کجا هستند؟! » بغض راه گلویم را بسته بود. به سختی می‌توانستم حرف بزنم؛ اما به هر جان‌کندنی بود گفتم: « پیش خواهرم هستند. حالشان خوب است. تو خوبی؟! » نتوانست جوابم را بدهد. سرش را به نشانه‌ی تأیید تکان داد و چشم هایش را بست. این شد تمام حرفی که بین من و او زده شد. چشمم به سِرُم و کیسه خونی بود که به او وصل شده بود. همان پرستار سر رسید و اشاره کرد بروم .. 🔰ادامه دارد...🔰 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ. روز سوم مهمانی♥️ من گمشده ام،وسطِ سفاهت وجهالت خودم وفقط آغوش اَمنِ تو میتونه منو نجات بده،کمک کن کسی رو که راهش زیاد وتوشه ی سفرش اندکِ.. ای کسی که بخشش بی نهایت وعشق به بندگانش را پایانی نیست... آرام جانم به آغوش بکش عبد آلوده ی خود را🌱 📿 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
1 🔶 یکی از نیاز های بسیار مهم و حیاتی ما آدم ها اعتماد به نفس هست. اگه یه فرد یا یک جامعه دچار کمبود اعتماد به نفس بشه بسیاری از موفقیت های اینده خودش رو از دست خواهد داد. ✅ شما اگه میخوای به یه نفر یه خدمت بزرگی کنی باید بهش کمک کنی که استعدادهای خودش رو بشناسه، باید بهش برای انجام کارهای درست جرات و شجاغت بدی. خداوند مهربان هر کسی رو آفریده در وجودش قدرتهای خارق العاده ای قرار داده. کافیه که انسان درون خودش رو بگرده و این توانایی ها رو پیدا کنه. ✅ تک تک ما آدم ها استعدادهای ویژه ای داریم که معمولا ازش خبر نداریم و وقتی اعتماد به نفس پیدا کنیم تازه میتونیم اون توانایی ها رو کشف و استفاده کنیم. برای همین تقویت اعتماد به نفس یه موضوع بسیار مهم و اساسی در حیات بشر هست... پس ما داریم در مورد موضوع مهمی با هم صحبت میکنیم. ان شالله که تا آخر بحث همراهمون باشید🌹
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
#تقویت_عزت_نفس 1 🔶 یکی از نیاز های بسیار مهم و حیاتی ما آدم ها اعتماد به نفس هست. اگه یه فرد یا
2 ⭕️ یکی از کارهایی که ابلیس و طاغوت انجام میدن اینه که همیشه میخوان آدم ها ضعیف باشن. میخوان که انسان به توانایی های خودش فکر نکنه. ابلیس همیشه در گوش ما زمزمه میکنه و میگه: نه تو نمیتونی! تو هیچ فایده ای نداری! تو دست به هر چیزی بزنی خرابش میکنی و... 💢 واقعا ابلیس دوست نداره انسان به سعادت برسه و برای همین مهم ترین کاری که میکنه اینه که به ما هی القاء ناامیدی میکنه. هی میخواد ما رو ضعیف نشون بده! ای نامرد! 😒 🔹 در خانواده هم همین موضوع هست. مثلا اگه توی یه خانواده ای رابطه بین زن و شوهر خیلی خوب باشه کافیه یه نفر بیاد و با خانم صحبت کنه و از شوهرش بدگویی کنه! بعد میبینی توی اون خانواده همش جنگ و دعوا هست! ولی اگه توی یه خانواده ای، زن و شوهر همش با هم درگیر باشن، کافیه یه نفر بیاد و هی خوبی های اون زن و شوهر رو برای همدیگه بگه. هی ازشون تعریف کنه و بهشون انرژی بده! کلی با هم رفیق میشن و زندگیشون خوب میشه. ❇️ پس تقویت اعتماد به نفس و انرژی دادن آدم ها به همدیگه موضوع بسیار مهمیه 3 ✅ جالبه که خدا هم توی قرآن خیلی انسان رو تحویل میگیره. مثلا میفرماید و لقد کرمنا بنی آدم... ما بنی آدم رو گرامی داشتیم. 🌺اصلا همین که این همه خداوند بلند مرتبه در قرآن با ما سخن گفته یعنی ما بزرگ و مهم هستیم برای خدا.. و واقعا هم هر کدوم از ما آدم ها قدرت های باورنکردنی داریم که میتونیم بهشون برسیم. مثلا آیت الله شاه آبادی استاد اخلاق حضرت امام میفرمود: انسان قدرتی داره که میتونه به تمام چیزهایی که تخیل میکنه برسه... خب حالا راهش چیه که بتونه به تمام تخیلاتش برسه؟ راهش اینه که اعتماد به نفس داشته باشه... ⭕️ اما ابلیس همیشه ما رو متوجه ضعف هامون میکنه. و آدمیزاد اینجوریه که اگه مدام هی بهش گفتی تو نمیتونی تو موفق نمیشی تو ضعیفی و... انقدر آدم واقعا ضعیف میشه که حتی ممکنه از ضعفش بمیره... انقدر اثر داره موضوع اعتماد به نفس... 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
جز3.mp3
4.16M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 💠 ⚜ ⚜ 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor