5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 موشن گرافیک احکام | نیت کن، روزه بگیر
🔸 احکامی که باید بدانیم
#آموزش_احکام
#ماه_رمضان
#رمضان
#احکام
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
درس هایی از آیات قرآن برای #زندگیموفق در " جز ۱ قرآن کریم " 🌿از ابرقدرتها نهراسید. (حمد ۵) 🪴
✨درس هایی از آیات قرآن برای #زندگیموفق
در " جز ۲ قرآن کریم "
🪴بحث های بیهوده را رها کنید
و به انجام کارهای خیر توجه کنید
(بقره، ۱۴۸)
🤍شیطان انسان را قدم به قدم منحرف می کند.
(بقره، ۱۶۸)
🪴وصیت باید پسندیده باشد،
نه از روی انتقام یا مهر ورزیهای بیجا.
(بقره، (۱۸۰)
🤍بزرگترین خطر ، نابودی اقتصاد و فرهنگ امت است.
(بقره، ۲۰۵)
🪴در کارهای خیر از دیگران سبقت بگیرید.
(بقره، ۱۴۸)
🤍در تغذیه به بهداشت توجه کنید.
(بقره، ۱۷۲)
🪴زمان در اجابت دعا اثر دارد.
(بقره، ۲۰۳)
🤍نام آنهایی را که در جنگ مردانگی نشان داده اند،
زنده نگه دارید.
(بقره ،۲۵۱)
🪴انفاق باید از چیزهای خوب و مرغوب باشد.
(بقره، ۲۱۵)
🤍دنیا و آخرت را باهم طلب کنید.
(بقره ، ۲۰۱)
🪴در اتفاق نه سخت گیر باش نه مسرف.
(بقره، ۲۱۹)
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
هدایت شده از آکادمی امیرحسین دریایی
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اللهمعجـللولیڪالفـرج 🤲
سلام آرزوی چشمانم ، مهدی جان
خدا کند این رمضان ، پایان دلتنگی ها باشد ...
آغاز دیدارها ...
بهار منتظران ...
خدا کند این رمضان ، ناگهان لبهای روزهدارمان پر از گل لبخند شود و شما
بازآیید و زندگی آغاز شود ...
🔹️@Ghadami_Bara_Zoohor
#امام_مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف:
هر كه ما را دوست دارد، بايد به كردار ما عمل كند و از پارسايى مدد گيرد ؛ چرا كه آن، بهترين مددكار در امر دنيا و آخرت است.
📚 #الخصال /۱۰/۶۱۴
🔹️@Ghadami_Bara_Zoohor
دعای امروز
خدایا🙏
دستمان را پُر کن و دلمان را خالی
دستمان را از مهربانی
و دلمان را از کینه
بارالها
دراین هیاهوی روز های پایانی سال
دوستانم رایاری کن
دستی به زندگیشان بکش
وغرق درخوشبختی کن
آمین یا قاضِیَ الْحاجات 🙏
ای برآورنده ی حاجت ها 🙏
#الهیبهنامیادخودت
🔹️@Ghadami_Bara_Zoohor
🌄 اگر فرشتهها را دیدم...
✍🏻 عینصاد
❞ اگر من صداى پرواز ملائك را شنيدم، اگر من چهرههاى ملائك را ديدم، بايد به چنان ذلتى در باطنِ خود رسيده باشم تا غرورى برايم ايجاد نشود.
📚 #اخبات | ص ۵۱
#️⃣ #عکس #عکس_نوشته #سیر_و_سلوک
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
شب دوم.mp3
13.24M
🎧 مجموعه پادکستهای
بشنو از نی
شرح دعای ابو حمزه ثمالی
با بیانی روان و متفاوت از
استاد علی صفایی حائری 🎙
🌙 شب دوم
ماه مبارک رمضان
▫️چرا قرآن، بهیکباره، نازل نشده است؟
▪️چگونه میتوان بر یأسها و خستگیها، غلبه کرد؟
▫️برای رهایی از تاریکیهای هستی چه باید کرد؟
📚#بشنو_از_نی
#️⃣ #صوت #پادکست
#سیر_و_سلوک #رمضان
#شبانه
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
🍃🌸قدمی برای ظهور🌸🍃
✍️ #نامزد_شهادت #قسمت_اول 💠 ماشین را که از پارکینگ بیرون زدم، سرایدار شرکت با نگرانی تأکید کرد :«خ
✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_دوم
💠 از ترس همه بدنم رعشه گرفته بود و با همین دستان رعشه گرفته، تلاش می کردم در ماشین را از داخل قفل کنم و نمی توانستم که همه انگشتانم می لرزید.
ولی انگار به من کاری نداشتند و تنها این طعمه تنها را با تمام قدرت می زدند. با هر ضربه ای که به پیکرش می زدند، فشار بدنش را احساس می کردم که به شیشه کنارم کوبیده می شد و ماشین را می لرزاند و آخرین بار ناله اش را هم شنیدم.
💠 دیگر نمی دیدم با چه می زدند، چون شیشه کنارم با کاپشن مشکی اش پوشیده شده بود تا جایی که ردّ خون روی شیشه جاری شد.
ناله مظلومانه اش را می شنیدم و ضرب ضربات را حس می کردم تا لحظه ای که شیشه ماشین از خون پُر شد و انگار دیگر توان ایستادن نداشت که جسم نیمه جانش کنار شیشه سُر خورد و روی زمین افتاد.
💠 حالا چاقوی بلندی را می دیدم که بالا و پایین می رفت و روی سر و گردنش می خورد. به نظرم قمه بود، با قمه می زدند و من دیگر سایه او پشت شیشه نبود تا پشت پیکرش پنهان شوم که از وحشت آدم کُش ها، روی صندلی کناری ام مچاله شده و بی اختیار جیغ می زدم.
از شدت این ترس کُشنده تا مرگ فاصله ای نداشتم که حس کردم صداها آرام گرفته و دیگر ماشین تکان نمی خورَد.
💠 با تن و بدن لرزانم باز سر جایم نشستم، هنوز می ترسیدم که آهسته سرم را چرخاندم و دیدم کسی کنار ماشین نیست اما همچنان ناله ضعیفی می شنیدم که دلم لرزید. احساس کردم به بدنه ماشین دست می کشد و زیر لب ناله می زند که باز بغضم ترکید.
چند عابر خودشان را کنار ماشین رساندند و به هر زحمتی بود می خواستند بلندش کنند که او را روی زمین تا کناره پیاده رو کشاندند و تکیه اش را به دیوار دادند.
💠 از دیدن پیکری که سراپایش خون بود، دلم خالی شد و حس کردم دارم از حال می روم که نگاهم را از هیبت مظلومش گرفتم و درمانده به مردم خیره شدم. از رنگ پریده و چهره وحشتزده ام فهمیدند حالم بد شده که با اشاره به من فهماندند خبری نیست و تخریبچی ها رفته اند، ولی من باز هم می ترسیدم در را باز کنم و هنوز قلبم در سینه پَرپَر می زد.
یکی با اورژانس تماس می گرفت، یکی می خواست او را به جایی برساند و دیگری توصیه می کرد تکانش ندهند و من گمان نمی کردم به این قامت درهم شکسته جانی مانده باشد که ناگهان حسی در دلم شکست.
💠 انگار در پس همان پرده خونینی که صورتش را پوشانده بود، خاطره ای خانه خیالم را به هم ریخته بود که بی اختیار نگاهم را تا نگاهش کشیدم و این بار چشمانی را دیدم که برای لحظاتی نفسم بند آمد.
انگار زمان ایستاده و زمین زیر پایم می لرزید. تنها نگاهش می کردم و دیگر به خودم نبودم که بی اراده در را باز کردم و پیاده شدم. پاهایم سست بود، بدنم هنوز می لرزید، نفسم به سختی بالا می آمد اما باید مطمئن می شدم که قدم های بی رمقم را به سختی روی زمین می کشیدم و به سمتش می رفتم.
💠 بالای سرش که رسیدم، چشمانش بسته بود و صورت زیبایش زیر بارش خون، به سفیدی ماه می زد. یعنی در تمام این لحظات او بود که به فاصله یک شیشه از من، خنجر می خورد و مظلومانه ناله می زد؟
حرکت قلبم را در قفسه سینه حس می کردم که به خودش می پیچید و با هر تپش از خدا تمنا می کرد که او زنده بماند.
💠 از لای موهایش خون می چکید، با خون جراحت های گردنش یکی می شد و پیکر و لباسش را یکجا از خون غسل می داد و همین حجم و بوی خون برایم بس بود که مقابل پایش از حال بروم.
در میان برزخی از هوش و بی هوشی، هنوز حرارت نفس هایش را حس می کردم که شبیه همان سال ها نفس نفس می زد؛ درست شبیه ده سال پیش...
#ادامه_دارد
#آبان98
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین شب جمعهٔ امسال ...
دست ادب به سینه مینهیم و
از راه دور زمزمه میکنیم ...🥺
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن(ع)♥️
#کربلا
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
enc_16439803797785081829806 (1).mp3
2.86M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#حسینسیبسࢪخے
<َآبرومہآرزومہتاابدباشماباشــم...>ً
#شبجمعہاستهوایتنڪنممیمیرم
#صلۍاللہعلیڪیااباعبداللهالحسین
🔹 @Ghadami_Bara_Zoohor
May 11