eitaa logo
✍️قلم زنی✒️
232 دنبال‌کننده
642 عکس
117 ویدیو
3 فایل
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم ذره ای بودم و مهـــر تو مـرا بالا برد اینجا محفلی است، برای قلم زنی در عرصه‌ی نگارش دل‌نوشته‌های تحلیلی، تاریخی و ناگفته‌هایی از جنس افکار زن نگار ارادتمند #فاطمه_شکیب‌رخ دکتری تاریخ @Shakibrokh
مشاهده در ایتا
دانلود
حجت خدا جعفر صادق علیه السلام، نیمه شب بر سجاده عاشقی نشسته بود و درمناجات با معشوق، گل از گلش می شکفت. به سپاس و ثنای معبود، زبان گشوده بود و تاریکی شب، بر سجده های عاشقانه اش، سایه غیرت، می گسترانید. ناگاه، صدای گام های نامردی بر بام خانه ایشان شنیده شد، ربیع فرستاده منصور عباسی بود که ماموریت احظارِ استاد بی همتای بشریت را به کاخ غاصبان، بعهده داشت. نماز مولا که پایان یافت، دستور ناخلیفه به محضر ایشان، اعلام شد! صادق خدا بر روی زمین، عرضه داشت، مهلتی ده، تا لباسی مناسب به تن کنم. مهلت داده نشد، آستین مبارک حضرت به سوی درب خانه کشیده می شد و قدم های‌‌ برهنه ی حضرت استاد، بر خاک های ناهموار کوچه ها، به یادگار نقش می بست! فرزند رسول خدا (ص)، همو که چهار هزار شاگرد، بر پای منبر او دست نیاز به دریای معرفت الهی، می گشودند؛ با سری برهنه، نفس نفس زنان، راه خرابه ی خلیفه را پیش گرفته بود! ۶۵ بهار، از عمر ابوکاظم، می گذشت و اینک تحمل این مسیر طولانی، دشوار بود، آن مامور سنگدل، وقتی حال خسته ی امام را مشاهده کرد، از خویشتن برید و مولایمان را بر مرکبی سوار نمود! لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ، آه بر آن چهارپایان انسان نمایی که حتی بر ‌بدن مطهر شما رحم نکردند، تن بی جان شما بر ریگ های داغ بیابان، آرمیده بود که اسب هایشان را نعل تازه کوبیدند… آجرک الله یا صاحب الزمان ✍🏻فاطمه شکیب رخ @Ghalamzaniii