eitaa logo
قرارگاه منتظران
461 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
69 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم اینجانب مرتضی عطائی ثواب زیارت امام حسین علیه السلام و دو رکعت نماز تحت قبه سیدالشهدا علیه السلام در تاریخ هفدهم شهریور ماه 1390 مصادف با نهم شوال 1432 را که به جا آوردم برسد به کسانی که در تشییع جنازه‌ام شرکت کرده‌اند، غسلم داده‌ و کفنم کرده و به خاک سپرده و در مراسم تعزیه‌ام شرکت می‌کنند هدیه نموده و امیدوارم خداوند متعال، اربابم ابا عبدالله الحسین علیه السلام را شفیع و دستگیرشان در یوم الحسرت قرار دهد ان شاالله. ضمنا همه را تحت قبه دعا نمودم مخصوصا تمامی همسفرانی که اینجانب را همراهی کردند و احتمالا از من دلخور و یا رنجیده شده‌اند. برای شب اول قبرم دعا نموده و در زیارت عاشورایی که از تاریخ دهم محرم الحرام تا اربعین بعد از نماز صبح که انشاءالله تحت قبه می‌خوانم دعا گویم و برای فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بسیار دعا کنید که فرجمان در فرج آقا و مولایمان صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. از همه حلالیت می‌طلبم مخصوصا همسرم مریم، دخترم نفیسه و پسرم علی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات شهید مرتضی عطایی به روایت همسر شهید تابوت را گذاشتند جلویم. من بودم و علی و نفیسه. گفتم: «بازش کنید.» گفتند نمی‌شود. اصرار کردم. به التماس افتادم. داشتم برای مرتضی لَه‌له می‌زدم. می‌خواستم ببینمش. مرتضای خستۀ از سفر برگشته‌ام را باید می‌دیدم تا دلم آرام می‌شد. دیدم زیر بار نمی‌روند. چنگ انداختم و پلاستیک روی تابوت را پاره کردم. افتادم به جان میخ‌های تابوت که دل‌شان راضی شد و درِ آن را برایم باز کردند. صورتش را که دیدم زبانم باز شد: «سلام مرتضی‌جان! خوبی آقا؟ دلم برایت تنگ شده بود.» حس می‌کردم مقابلم ایستاده. نگاه کردم به صورتش. حس کردم حالت صورتش کمی تغییر کرد. به روی خودم نیاوردم. شروع کردم به صحبت کردن، مثل همان وقت‌ها که خسته از راه می‌رسید و می‌نشست پای حرف‌هایم. زبان گرفته بودم و برایش از ندیدنش می‌گفتم، از نبودنش، از دلتنگی‌های شبانه‌روزی علی و نفیسه. دوباره نگاهش کردم. مثل همان وقت‌ها که خیره نگاهش می‌کردم و منتظر جوابش می‌ماندم. مرتضی مثل همیشه جوابم را داد. این‌بار قطره اشکی بود که آرام‌آرام از گوشه چشمش پایین چکید. سه بار برایش زیارت عاشورا خواندیم. نفیسه گفت: «مامان! یعنی الان بابا این‌جاست؟» گفتم: «آره مامان. مگه می‌شه ما این‌جا باشیم و بابا کنار ما نباشه؟!» نفیسه گفت: «بابا! اگه الان پیش مایی به ما نشون بده.» یک قطره اشک از آن یکی چشم مرتضی غلتید! زنده بودنش را حس کردم. باور کردم مرتضی فقط حضور دنیایی‌اش از ما دریغ شده، روح او کنار ما بود. زندۀ زنده، درست مثل همان وقت‌ها که با من و علی و نفیسه صحبت می‌کرد، شوخی می‌کرد و قربان صدقه‌مان می‌رفت. مثل همان وقت‌ها که هوای‌مان را داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرتضی عطایی به تاریخ ۴ اسفند ماه سال ۱۳۵۵ در شهر مقدس مشهد و به عنوان دومین فرزند یک خانواده هشت نفری به دنیا آمد،با شروع شدن درگیری ها در سوریه دیگر مرتضی مانند گذشته نبود و برای اعزام به سوریه به هر دری می زد و نمیخواست از کاروان مدافعان حرم جا بماند. به خاطر دشواریهایی که برای اعزام داوطلبان بسیجی به سوریه وجود داشت مرتضی عطایی با هر مشقتی که بود توانست خود را در کاروان فاطمیون که مدافعان حرم افغانستانی بودند جای دهد و به سوریه برود در حالی که هنوز خانواده اش از این موضوع مطلع نشده بودند.   شهید عطایی خیلی زود توانست با نام ابوعلی با رزمندگان تیپ فاطمیون قرین شود به طوری که بسیاری از دوستان او هم اطلاع نداشتند که مرتضی افغانی نیست و از مشهد خود را به این قافله رسانده است، همچنین ابوعلی یکی از بهترین دوستان شهید مصطفی صدرزاده و شهید مهدی صابری قبل از شهادتشان بود و شهادت این عزیزان خود دلیل بیشتر شدن شوق مرتضی به شهادت بود.  در نهایت پس از رشادت های فراوان و چند بار مجروحیت های گوناگون، جانباز سرافراز مرتضی عطایی در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۹۵ و همزمان با روز عرفه در منطقه لاذقیه به مقام رفیع شهادت نائل آمد و به یاران شهیدش پیوست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاکی که به قیمت جان به دست آمد ‼️ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢 قسمت بیست و یکم:برخورد انسانی سربازای عراقی ♻️به لبه خاکریز که رسیدم  سرباز عراقی فهمید زخمی ام و فوری پرید این طرف و منو بلند کرد و روی دوشش گذاشت و دوان دوان از داخل کانالی که پشت خاکریز کنده بودن منو برد داخل یه سنگرِ سرپوشیده. ♻️از لهجه اش متوجه شدم از کردای عراقیه. حدود سی و پنج ساله بود با چهره ای مهربون، دلسوز و بسیار جوانمرد. شش نفر دیگه داخلِ سنگر بودن و یکی از اونا کم سن و سال بود و تقریبا ۱۸ سال یا کمتر داشت. منم که اصالتا کوردِ ایلامی بودم و کمی هم لهجه کردستانی بلد بودم خیلی خوشحال شدم. مقداری عربی گفت من چیزی نفهمیدم بهش گفتم کوردم  اونم خوشحال شد و شروع کرد به کردی حرف زدن. ازین بهتر نمی شد. یه همزبون تو اون شرایط می تونست خیلی کمکم کنه و حداقل نزاره اینجا منو اعدام کنن. ♻️خودمو معرفی کردم و اونم دلداری می داد و می گفت نترس اینجا کسی کاریت نداره. انگار یه دوست قدیمی پیدا کرده بود و مرتب باهام حرف می زد. می گفت: آتیشباری ایران خیلی سنگینه و یکی از عراقیا رو نشون داد، همون که کم سن و سال بود و چهره ای سبزه داشت ، می گفت این می ترسه. من تو ذهن خودم گفتم ای بی پدر، به درَک که می ترسه. تو نیم ساعتی که داخل اون سنگر بودم خیلی ملاطفت و محبت کرد. ♻️نه فقط سرباز کورد، بقیه ی عراقیا هم تو خط مقدم کاری به من نداشتنو و با بی تفاوتی و تعجب فقط نِگام میکردن و شاید پیش خودشون می گفتن این وقت روز و تنهایی، این از کجا سر و کله اش پیدا شد! خودمم اگه بودم تعجب می کردم. همون کورد عراقی وقتی دید لباسام خیسه و دارم از سرما می لرزم. رفت یه دَس لباس اورد و لباسای خیسو از تنم کند و لباس خشک به من پوشوند. تا چشمش به ساق پام افتاد و دید تیر خورده مثل یه پرستار مهربون زخما رو پانسمان و باند پیچی کرد. ♻️گفتم انگشت پام هم زخمیه. چکمه پلاستیکی رو کشید ناخاسته آه کشیدم. متوجه شد خیلی درد دارم رفت یه تیغ جراحی اورد و چکمه رو از دو طرف پاره کرد و انگشت پامو پانسمان کرد... 🌹قرارگاه منتظران @Gharargahemontazeran
شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم😭 * ❤️ صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ❤️ صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ❤️ صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین* قرارگاه_منتظران https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
بسم الله الرحمن الرحیم 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Gole_Narghes_214319.mp3
2M
گل نرگس آبروی دو عالم خیالت کی می رود ز خیالم جمالت جلوه الله بیا جانا طی کن این شب هجران بیا مهدی با ترنم باران سحاب رحمت الله نگاهم کن من فدای نگاهت صدایم کن من فدای صدایت حلالم کن ای چکیده رحمت سلاله عصمت تک سوار غریب 🌸✨✋😭 🌸✨✋😍 @Gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یه معترض خیابانی رو با یه نیروی ضدشورش رو به رو کردن، اتفاقی افتاد که خودشونم فکرشو نمیکردن ... چقدر خوب بود این کلیپ، آفرین به سفیرفیلم | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اندر حکایت برعندازان 🔹دارند به سمت کسانی تیر می اندازنند که اگر آن ها کنار بکشند زندگی شان با خاک یکسان می شوند. @Gharargahemontazeran
❤️ 🔔 خطاب به جوان‌ها!!! ✅ آیت الله مجتهدی تهرانی: هیچکس نزد خدا محبوب‌تر از جوان توبه کار نیست ای جوان!!! به سنگ مزار ها دقت کرده‌ای؟ اکثرشان جوان‌هایی بودند که می‌گفتند:حالا زود است برای توبه!! @Gharargahemontazeran
جمعه ها با مسائل مربوط به زناشویی 💑 ✍زندگی زناشویی حریمی دارد که ❗️هیچکس را نباید به آن راه داد ۱-عکس های شخصی ۲_مشکلات مالی ۳-جزییات دعوای زن و شوهر -رابطه زناشویی اگر در رابطه زناشویی مشکل دارید سعی کنید که در آرامش آن را با همسرتان مطرح کنید ودر صورت نیاز از متخصص کمک بگیرید.. -همسر شما چه نظر شخصی (فکری )راجع به خانواده و دوستانتان می کند این موارد را بین خودوهمسرتان حفظ کنید، نگذارید استرس خارجی بر آن وارد شود وبه این ترتیب رابطه بین شما و همسرتان عمیق تر می شود ... دوستان و نزدیکان شما لازم نیست همه چیز را راجع به شما و همسرتان بدانند. 🌺 فـــــوروارد یـــــادت نره😍❤️ 🌹قرارگاه منتظران @Gharargahemontazeran