8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ااز کوچهای عبور میکرد؛
کودکی را دید که سر به دیوار گذاشته بود،
و گریه میکرد!
نزدیک رفت،
کودک را روی دامن نشاند،
و اشکهایش را پاک کرد.
علت گریه ی بچه را پرسید؛
کودک گفت: بچههای اینجا
مرا از بازی طرد میکنند
و میگویند: چون پدر نداری
ما با تو همبازی نمیشویم...
اشک از چشمان مولا جاری شد؛
مقداری اشرفی به کودک داد،
و فرمود: برو با بچه ها همبازی شو
و اگر گفتند پدر نداری؛
بگو بابای من علیبنابیطالب است...
#بابامعلی
#چهارشنبه_ها_با_خادمین
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran