🌹#من_زنده_ام 🌹
#قسمت_پنجاه_و_نهم
نوروز آن سال هم مثل همه ی سالها خانه تکانی و قالی شویی کردیم. همه ی همسایه ها مشغول خانه تکانی بودند. روتشکی ها و ملافه ها را می شستیم و عوض میکردیم تا آماده ی پذیرایی از میهمانهای نوروزی شویم آبادان بیشترین میهمان نوروزی را داشت هر سال آبادانی ها میزبان میهمانانی از همه ی شهرها به خصوص تهران و شیراز بودند اما تعطیلات پانزده روزه ی عید ۱۳۵۷ در نظرم کمرنگ تر از همه ی سالهای پیش بود. نمی دانستم بعد از تعطیلات و سیزده به در خانم سبحانی مرا در مدرسه می پذیرد یا نه مثل همیشه نگرانی ام را با پدرم در میان گذاشتم. او همیشه در سخت ترین شرایط ضمن اینکه امیدواری میداد، سختی های بیشتر را پیش بینی میکرد و میگفت دخترم رنج و درد همزاد آدمی است. سختی ها آدم را بزرگ و عاقل میکند و آدم هر چه بزرگ تر می شود مشکلاتش هم با خودش بزرگ میشوند باید بدانی راه حل مشکلات در خود مشکلات است فقط باید با تفکر و تلاش آن را پیدا کنی آن وقت می توانی بر مشکلاتت غلبه کنی.
مدرسه رفتنم برای آقا خیلی مهم بود. او برای قوت قلب دادن به من می گفت درسته که چند روز مدرسه نرفتی اما این درس ها و فرمول ها و مسئله هایی که تا به حال حل کرده ی باید به حل مشکلات زندگی و به انسان شدنت کمک کنه و گرنه اینکه فقط بلد باشی فرمول و مسئله ی کتاب رو حل کنی هنر نیست. آقا فقط شش کلاس ابتدایی را خوانده بود اما درس زندگی را به خوبی می فهمید و این درسها را همیشه در قالب شعر و هنر و ادبیات به زیبایی به ما آموزش میداد پشتیبانی او عصاره ی جرأت و شجاعت بود که در من ریخته می شد. او حتی راضی به پادرمیانی و عذر خواهی نشد. بعد از تعطیلات با وساطت چند معلم همرنگ و هم شکل خودمان، من با مریم فرهانیان، زینت چنگیزی مریم بحری و.... راهی مدرسه شدیم.
#بانوان_بهشتی
━━━━⊱♦️⊰━━━━
🍀 اینجا با حال و هوای خادمین صحن حضرت زهرا (س)در نجف آشنا میشی 😍
🌺جهت عضویت کلیک کنید👇
قرارگاه منتظران
@gharargahemontazeran