eitaa logo
قرارگاه منتظران
462 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
69 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 با بودن 🔹 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جواب کسی که می خواست مالش زیاد شود فرمود: پیوسته با وضو باش تا روزی ات فراوان شود. 📚 کنزالعمال/ح44154 ✍🏻 وضو یکی از عواملی است که انسان را از دور می کند و کسی که پیوسته با وضوست، همواره به یاد خداست و از نافرمانی او بیمناک است. 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 🌱حجت الله که باشی آیینه تجلی صفات خدا می‌شوی می‌بخشی و عنایت بی‌دریغ تو همچون خورشید فراگیر می‌شود و فراتر از همه هر دلی را تسخیر می‌کنی... یا امام الرئوف، زائرت... گفته است به تو اینبار حرف دل و رازش را آورده به درگاه شما دست نیازش را... الله علیک یا علی بن موسی علیه السلام 🍃⚘️🍃⚘️🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
هدایت شده از شهریاری
📢 هر روز بخوانیم 🔹️امروز؛ صفحه هجده قرآن کریم سوره مبارکه البقرة ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
هدایت شده از شهریاری
Quran-page-018.mp3
3.48M
📢 هر روز بخوانیم 🔹️صفحه هجده قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة با صدای عبدالباسط محمدعبدالصمد بشنوید. ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
﷽ 🔹إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى 🔸 بى ترديد خدا شكافندۀ دانه و هسته است... 🔸Indeed Allah is the splitter of the grain and the pit 📗سوره انعام، آیه 95 🍃🌹🍃 📨 پیام های آیه: 🌹 کاشتن دانه و هسته، کار انسان است، ولى شکافتن و رویاندن، کار خداست. 🌹 دقّت در آثار طبیعى، از بهترین راه ‏هاى خداشناسى است. 🌹 رزق و روزى انسان، از راه همین دانه‏ ها و بذرهاست که خداوند رویانیده است، پس به سراغ چه کسى مى ‏رویم؟ 🍃🌹🍃 📚 برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی در تفسیر سوره انعام 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: وحید یامین پور 📝ناشر:کتاب جمکران 🍃📚 📕 معرفی کتاب: کتاب نخل و نارنج درباره زندگی شیخ مرتضی انصاری و حوادث و اتفاقات مهم دوره ی زندگی ایشان است.. شیخ مرتضی انصاری از فقهای شناخته شده و به نام فقه شیعه است که شاگردان ممتاز و بزرگی را تربیت نموده اند که از مشهورترین ایشان می توان به میرزا محمد حسن شیرازی، که فتوای تحریم را صادر کرد، اشاره کرد..💡🌾 نویسنده تلاش کرده است که لحن و دیالوگ ها را با دوره ی زندگی ایشان مطابقت دهد. اثر حالتی داستانی دارد و حول زندگی شیخ انصاری روایت می شود..🌱✨ 🍃📚 ✂️برشی از کتاب: سید شفتی رسم داشت که در مجلس درس📖، گاهی با طرح پرسشهای دشوار علمی طلبه ها را بیازماید و هم مدرس را به وجد آورد و هم طلاب را محک بزند در یکی از همان روزهای معمول که شیخ مرتضی در کنجی به درس سید گوش سپرده بود، سید سؤالی به غایت دشوار طرح کرد و منتظر پاسخ شد شیخ در گوش طلبه ای جوان که کنارش نشسته بود پاسخ پرسش سید را گفت و به سرعت مجلس درس را ترک کرد و راهی کاروان سرا شد.🌿 طلبه بی خبر از همه جا دست بلند کرد و پاسخ پرسش را آن گونه که شیخ گفته بود ارائه کرد سید شفتی که پاسخ طلبه را بسیار دقیق تر و عمیق تر از سطح مدرس خود،دید متحیر شد و گفت: «این پاسخ را یا خود حضرت حجت بن الحسن (عج) به تو گفته و یا شیخ مرتضی انصاری!» 🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«الله إِلَّا هُوَ وَ عَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (تغابن /۱۳) {سید محمد حسن قاضی طباطبایی} اما پدر با صبر و حوصله و آن لبخند پر محبتی که بر لب داشت بارها او را به صبر و صبوری دعوت میکرد. فقر او رازی داشت که اطرافیان از آن مطلع نبودند و روزگار کم کم سرش را بر من آشکار ساخت کودکی ام را در خانه ای کوچک در محله جدیده سپری کردم همراه با پدری مهربان و دلسوز و عارف و فقیر که دلش برای فرزندانش میتپید. یادم نمیرود آن زمان ها در نجف اشرف در آن خانه کوچک قدیمی در محله جدیده عصرها از گرمای هوا پابرهنه بیرون می دویدیم و در خاک و خل های کوچه های تنگ آنجا بازی میکردیم. مادرم که دائم در حال تمیز کردن خانه و پخت و پز بود میگفت: «سید محمد حسن از بیرون که می آیی پایت را بتکان و وارد خانه شو اما من کودک بودم و حواسم به این حرف ها نبود می دویدم و می آمدم و خانه را پر از خاک کوچه میکردم این گفت و گو همیشه میان پدر و مادرم بود مادرم میگفت: در کوچه نرو چون می آیی و رختخواب ها را کثیف می کنی و پدرم با بزرگی و مهربانی میگفت بگذار بروند بازی کنند. یک بار که مادرم پتوهای کهنه خانه مان را شسته بود و من از مکتب برگشته بودم، فی الفور کفشهایم را کندم و دوان دوان از خانه بیرون دویدم مادرم که از دستم عاصی شده بود گفت: «محمد حسن عقرب پایت را نیش بزند اگر بروی بیرون .. من رفتم بیرون و در خاک و خل ها دویدم اما با فریاد خودم به خود آمدم و دیدم عقربی پایم را نیش زده با گریه وزاری و آه و ناله وارد خانه شدم و پدرم را دیدم که سراسیمه از اتاقش بیرون آمد و نگاهی به من کرد و صورتش را به سمت مادر چرخاند و گفت: «حالا که تو بچه را نفرین کردی من هم این کار را میکنم دستان جنابسته اش را روی جای نیش عقرب گذاشت و دو انگشت پایم را فشار داد من ناگهان اثری از درد پایم نیافتم. پدرم آدم عجیبی بود از یک طرف صدای ذکر گفتنش در طول شب و ترنم (لااله الا هو) یش جانم را شیدای خود میکرد؛ از طرف دیگر، وقتی وارد خانه می شدیم. تمام قد در مقابلمان می ایستاد و احتراممان میکرد و در پاسخ به ابهام این رفتار با فرزندانش می گفت: من اگر به آنها احترام بگذارم دیگران هم به آنها احترام خواهند گذاشت و ادب و بزرگی در وجود آنها شکل خواهد گرفت. همیشه پسرانش را با لفظ «آقا» صدا میزد آقا سید مهدی، آقا سید تقی، آقا سید محمد و.... می گفت اینها فرزندان رسول خدا هستند حالا با فاصله بیشتری؛ تکریم و تجلیل از آنها لازم است گرچه اولاد من باشند احترام و شیفتگی او به رسول الله و ذریه او خلاصه در یکی دو مطلب نمیشد هر وقت میخواست عمامه خود را بر سر بگذارد دو دستی آن را بر می داشت میبوسید و بر سر میگذاشت؛ در وقت خواب هم آن را دودستی از سر بر می داشت میبوسید و کنار میگذاشت و می فرمود: «حرمت عمامه واجب است. عمامه تاج رسول الله ﷺه و فرشتگان است. از آن طرف احوالات شخصی و حالات معنوی اش عجیب بود. مدتی قبل پدر دستور داده بود به کوفه برویم تا دیوارهای خانه را پاک کنیم ماجرا از این قرار بود او از شب تا صبح از خود بی خود شده و با زغال اشعاری را که از قلبش می جوشیده روی دیوارهای خانه نوشته بود؛ باز هم از آن حالتهای عجیب پدر که محو و صحوش به هم آمیخته میشد و طرف غیبوبتش بر وجهه خلقی اش غلبه می کرد. از سوی دیگر برادرم سید محمد علی که فرزند همسر قزوینی پدرم بود می گفت: در خانه ما اتاقی بود در اندرونی خانه که ما و مادرمان و بچه های دیگر در آن میخوابیدیم در مقابل آن اتاق دیگری بود که پدر بیشتر شبها را آنجا میخوابید و ذکر می گفت. من در بعضی شب ها از آنجا صدای ناله و گریه اش را می شنیدم. در یکی از شب ها تصمیم گرفتم منشأ گریه و ناله را پیدا کنم؛ پس منتظر ماندم تا مادر و برادر بزرگ ترم به خواب بروند. از جایم بلند شدم و آرام آرام از اتاق بیرون آمدم تا رسیدم به در اتاق. از لای در نیمه باز پدر را دیدم که دو دست خود را روی چهره اش گذاشته و پیوسته با آه و درد دلی جان خراش میگوید: «اللهم أرني الطلعة الرشيدة. من نمی دانستم او می خواهد طلعت چه کسی را ببیند. این حالت آن چنان بر او غلبه داشت که وقتی این جملات از دهانش خارج میشد سست و بی جان میگشت و مکرراً نزدیک بود بر زمین بیفتد من که ترس شدیدی بر وجودم مستولی شده بود به سمت رختخوابم برگشتم.... ادامه دارد... 🔖قسمت: پنجاه و یکم 👈 قسمت:پنجاه و دوم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 نامبارک 🔸 پیامبر صلی الله و علیه و آله: بدان! راستگویی برکت آور و دروغگویی نامبارک است. 📚تحف العقول/ص14 ✍🏼 از اوصاف است. آنان همیشه راست میگویند، هرچند به ضررشان باشد. کسی که تقوای الهی را رعایت کند، برکات آسمان و زمین برایش نازل می‌شود. 🌺 نجات در راستگویی است و نیز در آن قرار داده شده است. 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
بسم الله النور صدقه و نذرقربانی اول ماه قمری یادتون نره… جهت مشارکت در قربانی و صدقه اول ماه قمری به نیت سلامتی امام زمان ارواحناه فداه و رفع بلا و گرفتاری و کمک برای خانواده های نیازمند و آبرومند می توانید نذورات،خیرات و صدقات خود را به شماره کارت ۵۰۴۱۷۲۱۱۱۱۷۳۹۵۲۱ به نام موکب قرارگاه منتظران واریز و فیش های واریزی خود را به آیدی @hesaraki85 ارسال نمایید. نذرتون قبول تنتون سلامت @gharagahemontazran
هدایت شده از قرارگاه منتظران
🕋﷽🕋 🔹وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ 🔸و شما را هيچ سرپرست و يارى جز خدا نيست 🔸And besides Allah you do not have any guardian or helper 📗سوره توبه، آیه 116 🍃🍃🍃 📨 پیام های آیه: 🌹 ۱- زنده کردن و میراندن، حیات و مرگ دلها (هدایت و ضلالت)، به دست خداست. «یحیى و یمیت» 🌹 ۲- به جاى تحکیم روابط با خویشاوندانِ مشرک، به فکر رابطه با خدایى باشید که مالک آسمان‏ها و زمین است و آنها در برابر این خدا، قدرت هیچ گونه نصرتى ندارند. «له ملک السموات... مالکم من دون اللَّه من ولى... 📚 برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی در تفسیر سوره توبه 🍃🌹🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌹دختر حضرت موسی، 🌹دل ما را دریاب! 🌹 ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک باد...🌹 🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
«الله إِلَّا هُوَ وَ عَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (تغابن /۱۳) {سید محمد حسن قاضی طباطبایی} برگشتم. می خواستم آنچه دیده بودم، برای ما در تعریف کنم؛ اما فهمیدم که ما در بیدار شده و دنبال من میگردد. چون این احوال پدر را دیده بود و از آن خبر داشته تا خواستم زبان باز کنم و چیزی بگویم، دست بر دهانم گذاشت و من را خواباند. پدر عاشق کبوترهایی بود که از خودشان صدایی مثل «یاهو» در می آوردند. او مدت ها غرق نگاه و تفکر در احوال آنها می شد. بیشتر وقت ها زیر لب مشغول خواندن قرآن کریم بود و اساساً قاضی بود و قرآن کریم و توسل به سیدالشهدا . شب ها هر طور که بود شور مسبحات را قبل از خواب زیر لب می خواند و اگر کسی با او سخن می گفت پاسخش را می داد و دوباره خواندن را از سر می گرفت. کلمات، کشش توضیح علاقه ای که به خواندن و شنیدن قرآن کریم داشت، ندارند. وقتی قرآن قرائت می کرد گویا کلمات تک به تک در حال نزول بر قلبش بود و الفاظ و لحن آن را مستقیماً از گوینده قرآن می شنید. زندگی او و عشق و دارایی او قرآن بود و نماز و ولایت. اما این احوالاتش باعث نمیشد از اوضاع معنوی خانه اش غافل بماند. مادرم به او می گفت: «آخر تو چه جور مرد عالمی هستی من این همه سال در خانه ات هستم؛ اما هنوز قرآن خواندن را به من یاد نداده ای با اینکه مادرم بی سواد بود، پدر به او گفت: «تو قرآن را باز کن و در مقابل هر سطر از قرآن که می خواهی بخوانی، یک صلوات بفرست و بخوان مادر به همین شیوه سال های سال قرآن میخواند بدون اینکه سوادی داشته باشد. خواندن و نوشتن را که یاد گرفتم می آمدم و به مادر میگفتم این آیه ای که میخوانم کجای قرآن قرار دارد؟ مادر با اینکه خواندن و نوشتن بلد نبود، صفحه و سطر آن آیه را پیدا می کرد و در مقابلم قرار می داد. برادری داشتم به نام سید باقر که نابغه خانواده قاضی بود و از من دو سه سالی کوچک تر چهره ای زیبا و هوشی فوق العاده داشت و در علوم حوزوی و آموزش صرف و نحو، به دستور پدر شاگردی یکی از اصحاب او را میکرد. به شکلی نابهنگام و دردآور برق او را گرفت و زندگی دنیایی او به سرانجام رسید. مادرم جزع و فزع بسیار میکرد و روزهای متمادی در فراقش میگریست و برایش توجه می خواند، تا جایی که همه افراد خانواده را ناراحت میکرد چند باری این عبارت از زبان پدر بیرون آمد: آخر او اینجا نزد ما نشسته است چرا گریه میکنی؟» یک بار که مادر از شنیدن این جمله گریان و بی تاب شده بود معترضانه گفت: «پس من چرا او را نمی بینم؟!» پدر زیر لب گفت: « به او خواهم گفت بیاید.» چند روز بعد دیدیم که مادر، دیگر نه اظهار ناراحتی می کند و نه از بی تابی قبلی در او اثری هست. کسی هم از او نمی پرسید که چرا آرام شده و جزع و فزع نمیکند فقط من از او سؤال می کردم، و هرگاه می پرسیدم. با داد و فریاد من را از خود دور می کرد. اطرافیان نیز می گفتند: «این زن رنج دیده را رها کن حالا که آرام شده میخواهی دوباره او را به یاد مصیبتش بیندازی؟!» اما من واقعاً کنجکاو بودم و از کار خود دست نمیکشیدم. بالاخره در آن خانه شلوغ که نزدیک به ده فرزند در آن زندگی میکردند مادرم را در گوشه ای خلوت یافتم و گفتم: مادر، شما سید باقر را فراموش کرده اید؟ گفت: «نه، فراموش نکرده ام. او را دیدم و از من خواست سکوت کنم گفت: گریه و زاری تو به من و پدر آسیب می رساند.» بعد مفصل شروع کرد به توضیح کیفیت واقعه ای که دیده بود. من که ترسیده بودم دست راستم را روی صورتم و دست چپم را بر دهان او گذاشتم و تقاضا کردم ادامه ندهد. در همین حال بود که پدر از اتاق بیرون آمد و با جدیت تمام گفت: «این بچه را از خودت دور کن؛ فضول است و در کارهایی که به او مربوط نیست، سرک میکشد. چه می توانستم انجام دهم با پدری که تا این حد رازآلود بود و گاه و بیگاه از او اموری می دیدم که احد الناسی آنها را باور نمیکرد اما او من را حقیقتاً دوست داشت. سالیان بعد یکی از شاگردانش برایم تعریف کرد وقتی من به دنیا آمده ام پدر را در صحن سیدالشهدا دیده که در سجده در حال گفتن حسن حسن» است. دلیلش را از او پرسیده بود گفته بود خداوند فرزندی به من داده که نام او را حسن گذاشته ام و هر چه ما اراده کنیم او به همان شکل از ما اطاعت میکند: اگر بخواهیم بخوابد می خوابد؛ اگر بخواهیم بنشیند مینشیند؛ اگر به راست و چپ بگردانیمش اطاعت می کند. من از خداوند در سجده طلب میکردم که مثل حسن باشم... ادامه دارد... 🔖 قسمت: پنجاه و دوم 👈قسمت: پنجاه و سوم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا