eitaa logo
قرارگاه منتظران
463 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
69 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘️إِذا رَأَيْتُ مَوْلاىَ ذُنُوبِى فَزِعْتُ، وَ إِذا رَأَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ ☘️مولای من هرگاه گناهانم را می‌بینم بی‌تاب می‌شوم و هرگاه کرمت را مشاهده می‌کنم، به طمع می‌افتم. 🌱هنگامی که خودم را می بینم و ذنب ها و جرم هایم را، به فزع می رسم و سخت می نالم و از پای می نشینم. و اما از آنجا که تو را می بینم و کرامت تو را ‌‌و نگهداری و لطف تو را، نه تنها از جزع بیرون می آیم که به طمع می رسم. @gharagahemontazeran
Tahdir joze23.mp3
4.04M
🍀 تلاوت تحدیر () 🍃 ٣ 💐 هدیه به حضرت صاحب الزمان(عج) ⏲ در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید. 🍀🍀🍀🍀 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفره ی افطاری برای کودکان بی بضاعت در مدرسه به همت خادمین موکب قرارگاه منتظران در شب های بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان ممنون از همه ی عزیزانی که بانی خیر بودند ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ((ولا تکونوا کالذین نسواالله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون )) شیخ محمد دو طرف نامه را روی هم گذاشت قلم ملاحسینقلی همراه با نفس ربانی شیخ محمد ،غلیانی از عشق و معنا را در وجودم زنده می کرد، به راستی این حجم از استواری و شکل گرفتگی ،در تقرب الی الله از کجا برمی خواست؟ سکوتی در مجلس حاکم شد و پس از لختی ،شیخ محمد گفت:آقا سیدعلی ،اگر فرصتی داریددقایقی با شما کار دارم خوشحال بودم چه کسی بهتر از شیخ محمد بهاری و چه مصاحبی بهتر ازین؟ گفتم:امر بفرمایید لبخندی زد و با چابکی از جا بلند شد و گفت :((یا الله ،با اجازه ی رفقا.)) بعد دستش را پشت من گذاشت و مرا همراه خود روانه کرد . و به سمت باب الساعات حرم مطهر به راه افتادیم شیخ محمد در ابتدا ساکت بود ،اما گاهی سکوت ها بیش از سخن ها حرف برای گفتن دارند شیخ صورتش را به سمت من چرخاند و گفت :سیدنا ،الامور مرهون باوقاتها و بعد گفت:این جمله را صاحب این بارگاه فرموده است هر چیزی رهین وقت خود است ،به موقع خودش به سراغ انسان می آید. در این افکار بودم که متوجه شدم سید حسن غبار همدانی آن شاعر معروف و زبر دست آنجا ایستاده و با چهره ای محزون به گنبد نگاه می کند. و بی توجه به اطرافش بود شیخ محمد از باب الساعات بیرون آمد و مقابل ورودی حرم ایستاد ، گویا منتظر کسی بود ،غبار همدانی از حرم بیرون آمد ،شیخ محمد دوازده لیره شمرد و در دستان غبار گذاشت غبار که متعجب شده بود گفت الحمدالله مبلغی برای رفع نیازمندی هایم دارم شیخ محمد خندید و گفت:پس به امیرالمومنین چه می گفتی؟! مگر نگفتی که قصد تشرف به کاظمین داری برایم حواله ای بفرستید که مشکلم آبرومندانه حل شود ؟ سید غبار با تعجب گفت :بله ولی باورم نمی شد به این سرعت حواله برسد !؛ بعد هم خداحافظی کرد و رفت بعد از رفتن او از شیخ محمد پرسیدم ببخشید سوالی داشتم جناب شیخ ؟ شیخ محمد با نگاه پر مهری گفت :بسم الله گفتم :ایشان تاکید بسیاری برای ترک معصیت داشتند این درست است؟ شیخ گفت:بله ،ترک معصیت مقدمه ی توفیقات است توفیق بر وارد شدن در توجهات عالیه در انتهای نامه نوشته شده بود : اگر بی مراقبت مشغول ذکر و فکر بشود بی فایده خواهد بود .. بعد پرسیدم منظور ایشان چیست ؟ شیخ محمد گفت :خودت چه فکر میکنی؟ و بعد گفت شنیده ای که حضرت فرمودند : من عرف نفسه ،فقد عرف ربه؟ گفتم بله ،گفت با گوش قلبت شنیده ای؟ امیرالمومنین فرمودند"من عرف نفسه تجرد قلبم از هیجان به تپش،افتاده بود ادامه داد :سالک را سالیان متمادی در مقدمات الزام به شریعت و مستحبات ماثوره نگاه می دارند و کم کم به آسمان تجرد نفس ارتقا می دهند . پرسیدم آیا من می توانم وارد این مقوله شوم شیخ گفت :هدف ازین که با تو آمدم همین گفتگو بود سیدعلی! خداوند خودش مربی است ،و مقام ولایت خودش،زمینه ساز وصول عاشقان به مقامات عالی است تو فکر میکنی چه کسی تو را با درویش،آشنا کرد و یا هم نشینی با سید مرتضی کشمیری را روزی تو کرد در دلم نسبت به امیرالمومنین احساس شرمندگی میکردم او گفت :تو از کودکی مورد عنایت بودی که به اینجا رسیدی و اکنون کم کم وقت آن است که وارد خودشناسی شوی و سفرهای غیبی را در خویش آغاز کنی با خود گفتم یعنی باید وارد معرفت النفس شوم ؟! در همین افکار بودم که شیخ گفت :سید علی این جوان را دیدی؟؟ گفتم بله به اسم ولی نمیشناسم فقط روزی دیدم تسبیح گرانقیمتی در دستش،بود که پاره شد ولی او دانه های آن را از زمین جمع نکرد و رفت شیخ گفت روزی خواهد رسید که او کیسه ی پیازی در دست دارد و پاره می شود و او تک به تک آنها را جمع می کند چون به خودشناسی می رسد و دیگر غرورش مانع جمع کردن دانه های تسبیح و پیاز برایش،نیست در ادامه گفت :میرزا جواد ملکی تبریزی را میشنلسی؟ گفتم بله گفت روزی مکاتباتی بین او و محمد حسین کمپانی خواهد شد که دستور معرفت النفس است و چون کبریت احمر نایاب خواهد شد . شیخ محمد گفت:وقت حضور من در نجف به سر آمده و بابد به ایران بروم گویا آسمان برسرم خراب شد شیخ محمد که متوجه ناراحتی من شد گفت تو. ولی و صاحب داری و رها نخواهی شد؟ در حالی که سینه ام پر از غم از دست دادن زود هنگام عزیزی بود که به دلیل مقام ولایتش دل به او سپرده بودم و نفوذ کلام او بی نظیر بود . این بلندای روح و تاثیر گذاری کلام ،اثر گدایی در آستان ولایت مولی الموحدین ،بود که شیخ محمد بهاری و ملا حسینقلی و خط نورانی مکتب نجف را در طول تاریخ ماندگار کرد . ادامه دارد... 🔖قسمت هجدهم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍀🍀🍀🍀 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Tahdir joze24.mp3
3.94M
🍀 تلاوت تحدیر () 🍃 💐 هدیه به حضرت صاحب الزمان(عج) ⏲ در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید. 🍀🍀🍀🍀 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
☘️عَظُمَ يَا سَيِّدِى أَمَلِى وَساءَ عَمَلِى فَأَعْطِنِى مِنْ عَفْوِكَ بِمِقْدارِ أَمَلِى، وَلَا تُؤاخِذْنِى بِأَسْوَءِ عَمَلِى ☘️ای آقای من، آرزویم بزرگ شده و کردارم زشت گشته، پس به اندازه آرزویم از عفوت به من ببخش و به زشت‌ترین کردارم مرا سرزنش مکن 🌱ای بزرگ من، کرامت تو بزرگ‌تر از این است که مجرم ها را مجازات کند و حلم و وسعت تو بزرگ‌تر از این است که کارهای کم را همانگونه پاداش دهد. @gharagahemontazeran
امروز افطار چی درست کنم ؟؟ دوست دارید کنار افطاری تون یه سالاد خوشمزه درست کنید سالاد کلم و مرغ خوشمزه پیشنهاد ماست سینه مرغ پخته: ۱ پیمانه سیب زمینی آبپز: یک و یک دوم پیمانه کلم برگ خرد شده: ۲ پیمانه ذرت پخته: یک دوم پیمانه پیازچه خرد شده: یک دوم پیمانه مغزگردوی خرد شده: یک سوم پیمانه جعفری خرد شده: یک دوم پیمانه مواد لازم برای سس سالاد ماست: یک دوم پیمانه سس مایونز: یک دوم پیمانه سس خردل: دو قاشق سوپخوری روغن زیتون: دو قاشق سوپخوری آب لیموترش: ۳ قاشق غذاخوری نمک و فلفل سیاه: به میزان لازم همه رو باهم مخلوط میکنید و نوش جان میکنید ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سید محمد حسین طباطبایی ((هوالذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء)) رحم همان مکانی است که جنین باید پیش،از ورود به عالم بعدی در آن شکل بگیرد ،جنین ناقص ،جنینی است که شکل گیری اش در رحم کامل نشده باشد، آن هنگام که من در رحم مادر و در حال تکامل برای به دست اوردن ابزار حیات دنیوی بودم و دست و پا و صورتم در حال شکل گرفتن بود ،استاد بی بدیلم سید علی قاضی در رحم دنیا ،در حال تکمیل برای تولد در عالم برزخ و عوالم مافوق آن بود . آفریدگان گمان می کنند یک بار متولد می شوند اما نمی دانند هر انسانی باید بارها متولد شود و رحم های بسیاری را پشت سر بگذارد . اگر کسی در رحم دنیا ابزار عالم برزخ را در حقیقت خویش ایجاد نکند ،در سرزمین برزخ کور و کر خواهد بود . مردمانی که به تهذیب نفس مشغول هستند کسانی هستند که اگر استقامت کنند ومیدان جنگ با خویش را رها نسازند ،فوایدی برای بشریت دارند که دایره ی پرگار حقیقت هیچ گاه مثل آن را ترسیم نکرده است ، پدر و مادرم اهل تبریز بودند .روزگار کودکی ام با برادرم سید محمد حسن به یتیمی گذشت مادر رادر پنج سالگی و پدرم را در نه سالگی کودک که بودم درس ها را نمیفهمیدم چهارسال از اوقات درسی ام را به سرگردانی سپری کردم و به بالای تپه ای رفتم و در آنجا خود را به خداوند سپردم و به او گفتم ،یا مرگ یا فهم ! پس از آن ،یکباره برای تحصیل کمال ،شیفتگی و بی تابی بی سابقه ای در خویش یافتم از همان روز تا هفده سالگی هرگز به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم زشت و زیبای جهان را فراموش کردم و تلخ و شیرین حوادث را برابر می پنداشتم بساط معاشرت غیر اهل علم را به کلی برچیدم و در خور و خواب و لوازم دیگر زندگی به کمترین ضروری قناعت کردم و باقی وقتم را به مطالعه پرداختم رفیق راهم برادرم بود و استاد طریقم ،سید علی قاضی کرامتی که خداوند به من عنایت کرد در انتهای عمرم بود که تفسیر المیزان را برسینه ام جاری ساخت و توفیق مکتوب کردن آن را روزی ام فرمود از رحمی مسافر سرزمینی دیگر شدم و از عالمی به عالم بعدی رخت بستم تا به آن گوهر درخشانی رسیدم که استادم مرا به آن هدایت کرده بود ، شیفتگی ام به امیرالمومنین و نجف اشرف آن چنان در وجودم تابیدن گرفت که پیش و پس زمان در وجودم ناپدید شد و هم نشین حقایق بی زمان و بی مکان شدم داستان حرکت من گام نهادن در ردپای مردی بود که از تبریز عازم نجف اشرف شده بود ،من هم به دنبال همان حقیقت ،مسافر آن دیار پر از عجائب شدم و بالاخره روزی دستان گرم و پدرانه او را که برپیشانی سرنوشتم قرار گرفت ،در مقابل حرم مطهر امیرالمومنین علی ع روی شانه هایم احساس،میکردم من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هم به دل دریا برد 🔖قسمت نوزدهم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍀🍀🍀🍀 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا