eitaa logo
قرارگاه منتظران
489 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
69 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده:جمال صادقی 📝ناشر: ذهن آویز 📚🍃 📕 معرفی کتاب: آن سوی مرگ» کتابی است نوشته ی جمال صادقی که تلاش می کند از طریق مصاحبه با افرادی که ادعا دارند که مرگ را دیده و تجربه کرده اند این حس و این تجربه ی پیچیده و ماورایی را به خوانندگان ارائه کند. 🍃📚 ✂️ برشی از کتاب: سحر، می خواهم بدانم واکنش تو، واکنش وجود اثیری تو در برابر جسم بی جانت چه بود؟ وقتی کالبدت را دیدی چه فکری کردی؟خوب، ابتدا، حسابی گیج شدم. مرتب از خودم می پرسیدم: “اگر او من هستم؛ پس من (منی که در بالا قرار دارم) کی هستم؟! چه وضعیت عجیبی! تو داشتی با چشمانی دیگر، جسمت را نگاه می کردی. ـ بله. و احساس می کردم به دو نفر تبدیل شده ام. یکی از دو وجودم روی تخت بیمارستان است و دیگری در بالا. و فکر می کردم چه طور چنین چیزی ممکن است! عاقبت، به یک جواب منطقی رسیدم:فقط در یک صورت، چنین چیزی ممکن است:این که مرده باشم،همان وقت، عمیقا درک کردم که مرده ام.با درک این موضوع، خیلی وحشت کردی؟وحشت نکردم. خیلی هم خوشحال شدم.خوشحال؟ خوشحال.چون فهمیدم که هنوز وجود دارم،هنوز زنده ام؛هرچند به شکلی دیگر.چون فهمیدم که هنوز از قوه بینایی،شنوایی و بویایی برخوردار هستم، هرچند کالبد مادی نداشتم.علاوه بر این، دریافتم که مرگ،چیز خوبی است. حداقل برای من خیلی خوب بود. 📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ن وَالْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ» (قلم : 1) {سید علی قاضی } مدتی میگذشت مشکلی در سیر الی الله داشتم که بسیار گره خورده بود و هرگز نتوانسته بودم آن را حل کنم. بارها از کسانی که گمان میکردم راهی برای آن داشته باشد، طلب راهنمایی کردم اما پاسخی جز تمسک به بردباری و این گفته نمی شنیدم: «ان الله تعالى هو الذي يقدر لعباده ويفتح لهم الابواب وينير له السبیل». از شدت پریشانی و اهمیت زیادی که به آن موضوع میدادم بیشتر روزها و عصرها یا نزدیک غروب، پیاده به مسجد سهله می رفتم تا نماز را آنجا بخوانم و سپس از آنجا به مسجد کوفه می رفتم و شب را بیتوته میکردم و گاهی پس از انجام توسلات آخر شب به نجف باز می گشتم. چند سالی بود که برنامه ام به همین شکل در غوطه وری در عطشناکی به طلوع توحید افعالی سپری می شد. آن روز، پس از زیارت حرم و مزار رخشنده و سید احمد، عصایم را برداشتم و پس از آنکه احساس گرمای لذت بخش ارتباط با سید احمد کربلایی را در خاطرم تجدید کردم، از حرم مطهر خارج شدم و آرام آرام به سمت مسجد سهله به راه افتادم. بیست و اندی سال میگذشت که به این شهر آمده بودم و هر آنچه از دستانم بر می آمد در طلب گوهری که از ابتدای جوانی برای به دست آوردنش کمر همت بسته بودم، انجام می دادم. کم کم بر اثر قبض و پریشان خاطری، خود را در شرف افتادن به گرداب نا امیدی یافتم سالها میگذشت که من در چشمان مردمان کوچه و بازار نجف نگاه میکردم و آنها را در حالی می یافتم که هر روز شاد و خندان به خواسته های کوچک و بزرگشان می رسیدند اما من هنوز در مذاب آتشفشان سوزان عشقی که غارتگر بقایای وجودم بود، در حال دست و پا زدن بودم. آن قدر به مزارات کربلا و کاظمین و سامرا و وادی السلام و حرم مولی الموحدین رفت و آمد کرده بودم که دیگر دلم به حال نزار خودم می سوخت و مکرر از خویش می پرسیدم: چرا در صحیفه هستی ام پاسخی از آن عالی جانب غیور عاشق کش نقش نمی بندد. خود را در طبق های نیستی گذاشته و هزاران بار در صف خریداران او به هر لطایف الحیلی که به عقلم می رسید. به خط ایستاده بودم اما جز در بسته و سکوت و غم، چیزی عایدم نشده بود. با زمزمه گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست و آن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست به جان خویش آتش هزار باره کشیده بودم بیست سال بود که چشم ترس گرفته بودم از شدت پرهیز از نگاه به نامحرمان هر جا که حاضر می شدم، پیش از آنکه زنی وارد شود. چشمانم بی اختیار روی هم می رفت و اجازه دیدن کسی را به من نمی داد. سالهای مدیدی بود برای آنکه فراموشم نشود نباید سخن بیهوده بگویم، زیر زبانم سنگ ریزه ای قرار داده بودم که جای آن در دهانم سیاه شده بود. من به دنبال کشتن خویش بودم کشتن خویش در تمام عالمها انانیت در هستی من آن چنان نفوذ کرده بود که هر لایه از خویش را نابود میکردم با هیولای هفت سری مواجه می شدم که در طبقات اندرونی وجودم بیش از پیش ریشه دوانده بود. از خویش فرار میکردم و به وادی السلام پناه میبردم و ارواح مؤمنان را می دیدم که حلقه حلقه نشسته و در حال گفت و گو هستند. تا روزنه هایی از امید در وجوده روشنی میگرفت که شاید همچون آنها از خویش مرده باشم، صدای خراشیده شدن چنگ های تعلقات و منیت هایم، نازک خیالم را در هم می شکست. ادامه دارد... 🔖قسمت :سی و سوم 👈قسمت سی و چهارم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام شنبه تون پراز عطر رسول الله 😍 السلام علیک یا رسول الله🦋 خدایاااااااشکرت😇😍😍 ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹وَإِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ 🔸و يقيناً ما آزمايش كنندۀ بندگانيم 🔸And indeed We have been testing 📗سوره مؤمنون، آیه 30 🍃🍃🍃🍃 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
📢‌ هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم 🔹️امروز؛ صفحه دو قرآن کریم سوره مبارکه البقرة ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم 🔹️صفحه دو قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة با صدای عبدالباسط محمدعبدالصمد بشنوید. ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شنبه ها در سال ۱۴۰۲ازبهترین روزهای خادمین موکب قرارگاه منتظران بود چرا که بیشتر عجین شده بود با نام خانم جانمون ام البنین😍 ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴مراسم صهیون تحقیر کن ایران در روسیه 🔷سفارت ایران در روسیه در روز ارتش میزبان وابستگان نظامی بیش از 80 کشور بوده و به تشریح عملیات وعده صادق پرداخته 🔷به زبان ساده ارشد نظامیای ۸۰تاکشور بردیم توسفارتمون تو روسیه  و اونجا نحوه تحقیر  جهود رو براشون قشنگ بارسم شکل و نمودار و..تشریح دادیم ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📕 🍃📚 ✍️نویسنده: اثر جمعی از نویسندگان انتشارات شهید ابراهیم هادی 📝 ناشر: ابراهیم هادی 🍃📚 📕 معرفی کتاب: سلام بر ابراهیم» کتابی است که در قالب زندگینامه ای مختصر و 69 خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است. این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند. 🍃📚 ✂️ برشی از کتاب: یک ماه از مفقود شدن ابراهیم می گذشت. بچّه هایی که با ابراهیم رفیق بودند هیچ کدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم. برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد. بعد گفت: "بچّه ها دنیا بدون ابراهیم برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات شهید می شم." یکی دیگه از بچّه ها گفت: "ما نفهمیدیم ابراهیم کی بود. اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه" یکی دیگه گفت: "ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان" 📚🍃📚 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
به ایران ببالیم✌️💪 اولین تصویر از سلاح لیزری ایران منتشر شد | «ساتب» سلاح لیزری ایران برای دفاع از اماکن حساس کشور | تنها ۶ کشور جهان توانمندی ساخت سلاح‌های لیزری رو دارند ... وقتی این خبر رو دیدم فکر کردم جدیده، بعد که بررسی کردم دیدم مال دو سه سال پیشه. واقعاً پیشرفت‌هامون باید بهتر دیده بشن. # ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ن وَالْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ» (قلم : 1) {سید علی قاضی } من به دنبال احراق خود بودم احراق ، نفس آن بذری بود که استادم سید احمد در سرزمین وجودم کاشته و به بار نشستن این درخت تنها و تنها به من دست پرکفایت حق تعالی ممکن بود تا وقتی طالب آن هستی که خود را از میانه برداری هنوز رنگ و بوی خودیت در ابعاد وجودت منتشر است و این کاری است که فقط به اراده یدالله و ساحت ولایت مطلقه میسر است. اما چه می توانستم بکنم؟ سال های بسیاری از عمر سالک باید به پایمردی و صدق در طلب طی شود تا از هزار هزار، یکی را به آن درگاه راه دهند. بیچاره کسی که درد خودسوزی به جانش افتاده نه دنیا دارد و نه آخرت و مردمک . هستی اش مات و مبهوت آن دست غیبی است که او راکی و کجا از خویش رها خواهد ساخت. همان طور که سرمای سوزان بیابانهای خارج شهر بر صورتم کوفته می شد، با قلبی پر از زخم های عمیق هجران وارد مسجد سهله شدم و اعمال همیشگی ام را انجام دادم آن درد رهایم نمی کرد و آتش درونم خاموش نمی شد. نگاهی به آسمان کردم و به ابرهای متراکم و گردو غباری که در فضا منتشر بود، چشم دوختم، از نهانی ترین پرده های وجودم نفسی عمیق کشیدم و حرارت آتش جگرم را در سینه ام حس میکردم. نماز مغرب و عشا را خواندم و بی اختیار در بهت و سکوتی عمیق فرو رفتم. منتظر بودم اما تا من و تعلقات من باقی بود انتظار طلوع خورشید بی معنا جلوه می کرد. سربه سجده گذاشتم و در جایگاهی که محل تردد انبیا و اولیای الهی و منزلگاه قطب عالم امکان پس از ظهور موفور السرورش بود با دلی گریان از خداوند خواستم که درهای آسمان توحید افعالی را به رویم بگشاید اشکهایم به روی خاک مسجد می چکید و خونابه های دلم در سینه ام جاری شده بود پس از ساعتی سر برداشتم و مثل همیشه قصد رفتن به مسجد کوفه را کردم هوا طوفانی بود و بادهای کوبنده و طوفنده ای که درصدد خاموش کردن شعله های عزمم برای حرکت کردن به سوی کوفه بود، وزیدن گرفته بود. اما این طوفان ها برای کسی که درد طلب صبح و شام سلاح غداره بند روحش باشد. چیزی بیش از نسیمی وزان و معطر از دشت های لاله های خونین و یاس های رازقی نیست عبایم را به دورم جمع کردم و از خانه ابراهیم و ادریس بیرون آمدم و عازم جاده میانی سهله و کوفه شدم؛ جاده ای تنگ که پر از چاله های سرشار از حشرات و حیواناتی مثل مار و عقرب بود در تاریکی مطلق شب در حالی که اسمان در حال پیچش به خود بود آرام آرام به دنبال خواسته ام به سوی کوفه قدم بر می داشتم غوطه ور در افکار و دردهای دلم بودم که صدای زوزه باد و سرمای آن مرا به خود آورد. به پشت سرم نگاهی انداختم و اثری از مسجد سهله نیافتم؛ گردا گردم سراسر سیاهی بود و ظلمات ،یاد عطش و داغ دلم افتادم و عصا زنان به حرکت ادامه دادم. در آن تاریکی مطلق ، ناگهان آسمان شروع کرد به بیداد و طوفانی از شن، دوروبرم به پا خواست. گویا طوفانی که درون خویش می یافتم، در پهنه هستی در مقابلم به نمایش درآمده بود. گردش و کوبندگی شن ها همراه با بادهای سهمگین، آن چنان بر بدنم کوفته شد که چندین بار مرا به دور خود چرخاند. در آن سیاهی مطلق، دنیا در مقابل چشمانم سیاه شد و مسیر را گم کردم دیگر نمی دانستم باید به کدام طرف حرکت کنم. طوفان مرا با خود به سمتی میبرد و من بدون هدف معینی، مجبور به حرکت شدم. دستم را که محکم به عمامه ام گرفته بودم به چشمانم کشیدم تا بتوانم شن های فرو رفته در چشمانم را پاک کنم بلکه در آن گودالهای معروف خطرناک نیفتم و جهت راه را به درستی پیدا کنم کمی که چشمانم سوی دیدن پیدا کرد، متوجه شدم شبحی عظیم الجثه از روبه رو به سرعت در حال حرکت به سویم است. به شدت ترسیده بودم و چند لحظه ای طول نکشید که از روی ناچاری، تصمیم گرفتم من هم به سمت او حمله ور شوم با خود اندیشیدم که حمله و حرکت بهتر از توقف و خاموش ایستادن در برابر آن شبح خطرناک و دلهره آور است. عصای خود را بالا آوردم و آن را می چرخاندم و به خود حالت تهاجم گرفته بودم و با قوت چند قدمی به سوی آن شبح برداشتم اما ناگهان با ضربه ای از هوش رفتم و برای مدتی عالم پیش چشمانم تیره و تار شد. ادامه دارد... 🔖قسمت سی و چهارم 👈 قسمت سی و پنجم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یاامیرالمومنین 😇😍 السلام علیک یا ممتحنه یا فاطمه الزهرا سلام الله🦋❤️ 😍 ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran