فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پاسخ کوبنده نماینده کویت در سازمان ملل به توهین های نماینده رژیم صهیونیستی نسبت به ایران
جدّا کویت چه نماینده ی شجاع و غیور و باشرافتی در سازمان ملل دارد. هزاران درود بر این مرد غیرتمند. واقعا آبروی کشورهای عربی را خرید که نماینده رژیم صهیونیستی را از جلسه بیرون انداخت.
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
📚 #معرفی_کتاب_خوب
📕 #یادت_باشد
🍃📚
✍️نویسنده:رسول ملاحسنی
📝ناشر: شهید کاظمی
🍃📚
📕 معرفی کتاب:
🌱کتابی درمورد زندگی یکی از شهیدان مدافع حرم، حمید سیاهکلی مرادی است که در سن ۲۶ سالگی شهید شد. همسر او، فرزانه روایتی جذاب و خواندنی از زندگیشان ارائه داده است
فرزانه کتاب📕 را از کمی پیش از آغاز زندگی مشترکشان نوشته است. یعنی زمانی که برای کنکور درس میخوانده و اصلا به فکر ازدواج کردن با هیچکس نبوده است. اما ماجراهای جالب خواستگاری حمید و فرزانه و اتفاقات بعد از آن است که دل فرزانه را میبرد😍 و جواب مثبتش را اعلام میکند..
🍃📚
✂️برشی از کتاب:
گفت: "هر کجا جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم..📲 فقط یه چیزی.. از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟🥺 اونجا بقیه هم کنارم هستن.. اگه صدای من رو بشنون از خجالت آب میشم.."🥲به یاد زندگینامه و #خاطراتی که از شهدا خوانده بودم افتادم..بعضیهایشان برای همچنین موقعیتهایی با همسرشان رمز میگذاشتند.. به حمید گفتم: "پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه!❤️ من منظورت رو میفهمم." از پیشنهادم خوشش آمد.. پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و بلند بلند گفت: "یادت باشه! یادت باشه!" لبخندی زدم و گفتم: "یادم هست! یادم هست!" 🥰
📚🍃📚
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#رسول_ملا_حسنی
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
﷽
وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بِالِغَيْهِ إِلَّا بِشِقَ الْأَنْفُسِ (نحل (۷)
{سید هاشم حداد}
حرارت کوره آهنگری صورتم را به آتش میکشید. از یک طرف پتک را روی آهن می کوبیدم و از طرف دیگر آهنهای داخل کوره را جابه جا می کردم. آهن نرم شده را روی سندان میگذاشتم و با پتک بر فرق آن میزدم و به شکل نعل اسب در می آوردم. تناوب ضرب آهنگ کوفته شدن پتک بر سندان مرا در منظومه رنگارنگ اندیشه هایم غرق میکرد اشاره ای از بالا به من شده بود، اما هنوز معنای آن را نفهمیده بودم لامحاله به طلب افتاده بودم خدمت هر کس را که خیال میکردم خنکایی برای آتش قلبم در آستین دارد به جان میخریدم مدت مدیدی در صحن حرم سیدالشهدا می رفتم و خادمی امامان جماعت را کرده سجاده نمازشان را پهن میکردم دستشان را می بوسیدم و پس از نماز سجاده شان را جمع می کردم اما پس از مدتی که از آنها طلب فیض میکردم برایم روشن میشد که توبره داراییشان خالی از آن چیزی است که من در پی اش به تنگنا آمده ام انسانی که در جست و جویش بودم کسی بود که گویی نقاب غیب بر چهره خویش افکنده بود و مرا چون مغناطیسی به دنبال خویش می کشاند. در پی خواسته ام به دنبال افراد بسیاری رفتم اما روز به روز نا امیدتر از قبل با کسانی مواجه می شدم که در دامنشان التیامی برای دردهای من یافت نمی شد. ا من بودم و پتک های سهمگینی که در آهنگری کوچکم در سوق العباس ع کربلای معلی بر زاویه های هستی ام میکوبیدم و مذاب درونم را به شکلهای مختلف شکل میدادم از شدت عطش به معنویت بخشی از روزم را به تحصیل علوم حوزوى گذرانده و ساعات دیگر را در کارگاه نعل بندی ام سپری می کردم.
گاهی می نشستم و به کوره پر از آتش خیره می شدم و به فریادهای من زندانی در خویش فکر میکردم. آن شب در آینه شکسته روی دیوار به چهره ام نگاه کردم. قطرات اشکی را دیدم که روی سیاهی دوده ها و براده های آهن بر چهره ام می غلتیند. رگه های نا امیدی بر خطوط چهره ام چیرگی یافته بود و من مانده بودم و خاکسترهای آتشناک طلب که گاه و بیگاه وجودم را غرق آتشفان خویش میکرد. نیمه های شب بود از جایم بلند شدم و آهنگری را بستم و به عادت همیشگی ام در شبهای جمعه عازم حرم ابا الفضل العباس شدم. همان طور که با دستان پینه بسته ام در حال ذکر گفتن با تسبیح و غوطه وری در عالم اندیشه ها بودم، از کنار قهوه خانه ای در شارع العباس گذشتم به ناگاه احساس کردم که پاهایم سرجایشان قفل شده اند، صورتم را برگرداندم و با دقت بیشتری به آنچه دیده بودم نگاه کردم. این سید روحانی ملبس که بود که وسط آن دو دودم در قهوه خانه نشسته و در کمال بی خیالی به دیوار تکیه داده بود. زیر لب استغفر اللهی گفتم و در خود احساس وظیفه کردم که به او تذکری دهم و او را از جایگاه لباسش آگاه کنم. باید به او میگفتم قهوه خانه جای کسی مثل او، آن هم با لباس روحانیت نیست. وارد قهوه خانه شدم
و مستقیم در مقابل او نشستم و گفتم:
سلام علیکم، با چشمان سیاه رنگی که داشت و چروکهای عمیقی که زیر آن نقاشی شده بود به چشمانم نگاهی کرد و گفت: «و علیکم السلام ،آمده بودم تذکری به او بدهم که این چه کاری است میکنی؟ اما احساس کردم مهرش عمیقاً در دلم به جنب و جوش افتاد صدایم را صاف کردم و با احترامی بیش از پیش گفتم: سید بزرگوار داشتم از اینجا رد میشدم که شما را داخل قهوه خانه دیدم چرا اینجا نشسته اید؟
با چشمانی که بر اثر لبخند شیرین نقش بسته بر چهره اش، کمی تنگ شده بود.
نگاهش را روی صورتم گرداند و از لابه لای دودهای قلیون، با لهجه ای ترکی گفت: بله، درست است. اینجا مکان مناسبی نیست، ولی این بدن از من طلب چای کرده است و من نتوانستم بر میلی که او به من تحمیل می کند غلبه کنم و منتظر هستم، قهوه چی برایم چای بیاورد تا پس از آن به حرم مشرف شوم....
ادامه دارد...
🔖قسمت:سی و هفتم
👈قسمت : سی و هشتم
📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب #کهکشان_نیستی روی لینک👈 قسمت_اول بزنید.
🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#قرارگاه_منتظران
#وعده_صادق
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و نور
بریم یا یک سلام پر انرژی پناهنده آقاجان ابالمهدی بشیم😍
السلام علیک يَا مَوْلاىَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ😍🦋
#شکر_گزاری
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
💠 #حق_الناس
🔸 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
هر کس حقی از برادر مسلمانش را نگه دارد و به او ندهد، خدا #برکت را از مال و روزی او دور میکند، مگر #توبه کند و جبران نماید.
📚 مکارم الاخلاق/ص370
✍🏼 نگهداشتن مال دیگران نظیر #ارث، بدهی، #امانت و ندادن آن به صاحبش در واقع نگهداری #مال_حرام است که برکت را از روزی میبرد.
#افزایش_برکت_و_روزی
🍃🌹🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#برکت_روزی
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم
🔹 امروز؛ صفحه هفت قرآن کریم
سوره مبارکه البقرة
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
#تلاوت_قرآن
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
page-007.mp3
4.94M
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم
🔹 صفحه هفت قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة
با صدای عبدالباسط محمدعبدالصمد بشنوید.
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
#تلاوت_قرآن
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
﷽
🔹وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ
🔸و سحرگاهان از خدا درخواست آمرزش مى كردند
🔸And at dawns they would plead for forgiveness
📗سوره ذاریات، آیه 18
🍃🌹🍃
📨 پیام های آیه:
🌹 در تهجّد و سحرخیزى، از میان تمام اذکار و دعاها، استغفار جایگاه ویژهاى دارد. «و بالاسحار هم یستغفرون»
🌹 استغفار در سحر، اوج عبادت است. «و بالاسحار هم یستغفرون»
🌹 اسلام مکتب جامعى است و عبادت در شب را با خدمت به محرومان در کنار هم قرار داده است. «و بالاسحار هم یستغفرون...»
📚 برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی در تفسیر سوره ذاریات
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#زندگی_با_آیه_ها
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 هر روز دیده می شوی اما کسی تو را...
🍃 نشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر...
🌹🍃🌹
ابوبصیر از امام باقر علیه السلام ، پرسید مقصود از خیر کثیر در آیه و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا: و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیرى فراوان داده شده است(بقره/269) چیست؟
حضرت فرمود: شناخت امام و اجتناب و پرهیز از گناهان بزرگ.
کسی که از دنیا برود و بیعت امامی برگردنش نباشد مانند دوران جاهلیت از دنیا رفته و عذر کسی بدون شناخت امام پذیرفته نیست...
📚 اعلام الدین/ص459
🍃🌹🍃
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، صلواتی قرائت بفرمایید🙏
🍃🌹🍃
#حضرت_حجت_عج
#حجاب
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
📚 #معرفی_کتاب_خوب
📕 #مسیح_اسلام
🍃📚
✍️نویسنده:علی قهرمانی
📝نشر:جمکران
🍃📚
📕 معرفی کتاب:
علی امام اول شیعیان باشد یا خلیفه چهارم اهلسنت فخر همه مسلمانان و اسوهای بیبدیل برای همه جهانیان است.
برای همین در این اثر علیقهرمانی با تکیه بر باوری سرشار از وحدت و برادری، سیصد منبع معتبر اهلسنت را مطالعه نموده و پس از پژوهش بسیار «مسیح اسلام» را در رسای فضایل مولای متقیان نگاشتهاست.
این اثر شامل داستانهایی کوتاه از زندگی حضرت است که با قلمی تاریخی از ما روان و دلنشین نگاشتهشده و گام به گام شخصیت والای حضرت را عنوان احیاگر آخرین دین الهی جهان پس از رسول خدا به تصویر میکشد.
🍃📚
✂️ برشی از کتاب؛
حرفهایش شیرینتر از حلوا بود و باطراوت تر از نسیم صبحدم. سخنش به واژهها جان میبخشید و به معانی روح، از ساحل هدایت میگفت و کشتی نجات این حقیقت گوارا در اعماق خویش اما طعم گس حوادثی تلخ را آشکار میساخت.
طوفانی سهمگین، اتفاقاتی شوم و سیل بنیانکن که ایمانهای ضعیف رو از ریشه میکند و رشد نایافته ها را با خود میبرد.
اهل معنا که تعداد ایشان از انگشتای دست هم تجاوز نمیکرد خوب فهمیدن معنی حرف پیامبر را وقتیکه گفت مثل اهلبیتم در میان شما مانند کشتی نوح است که هرکه سوار شد نجات یافت و هر که جا ماند غرق گردید.
🍃📚
📚🍃📚
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#علی_قهرمانی
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃
🍃 سلام ما رو میبرند ملائک...
🍃 فَکَیْفَ أصْبِرُ عَلَی فِراقِک...
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین_ع
#شبهای_دلتنگی
🍃🍃🍃
#قرارگاه_منتظران
#وعده_صادق
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
﷽
وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بِالِغَيْهِ إِلَّا بِشِقَ الْأَنْفُسِ (نحل (۷)
{سید هاشم حداد}
تعجب کردم این دیگر چه حرفی بود؟ بسیاری از علما می گفتند انسان باید تشنه و گشنه به حرم سید الشهدا به برود. این دیگر چه صیغه ای بود؟ از آنجا که آثار بزرگواری و مهابت در چهره اش موج میزد و گویی قلب من را در قبضه اش گرفته بود. از درون با خود گفتم از کجا میدانی شاید این سید همان کسی باشد که سال هاست به دنبالش میگردی؟ برای همین اشاره ای به در کردم و گفتم: «سرور من، خانه من همین نزدیکی هاست ممکن است تشریف بیاورید و آنجا آن طور که دل خواه شماست، چایی بنوشید؟
سکوت معناداری کرد که توام با شرم و حیا بود و صورتش را به سمت پیشخوان
قهوه خانه چرخاند و لحظاتی به قهوه چی نگاهی کرد و گفت: «زحمت شما می شود. - خیر جناب سید بنده دوست دار علما هستم چه برسد که از سادات باشند.
از جایم بلند شدم و ایشان هم از جایش برخاست قهوه چی را دیدم که با چهره مبهوتی به او نگاه میکند برای ادای احترام اول او را پیش فرستادم که از قهوه خانه خارج شود جلو رفت و به در قهوه خانه که رسید دوباره برگشت و نگاه پر مهری به
قهوه خانه دار کرد و از مقهی خارج شد.
او را به سمت خانه محقری که داشتم روانه کردم و او هم عصازنان در حالی که
ذکری بر لب داشت همراهی ام میکرد داخل خانه شدیم قبل از نشستن جهت قبله را پرسید و مدت زیادی به عبادت پرداخت و نماز صبحش را خواند.پس از آن به سجده ای طولانی رفت و بلند شد و در حال عجیبی، مدت زیادی در فکر فرو رفت. پس از آنکه متوجه شدم کارش تمام شده چایی دیشی را که همسرم هدیه دم کرده بود برایش آوردم از داخل جیب قبایش پارچه ای در آورد که در آن مختصری نان و پنیر بود آن را وسط گذاشت و با هم شروع به خوردن کردیم. نور خورشید از پنجره خانه کوچکمان در اتاق افتاده بود و چشمان براق و عجیب او را دو چندان اسرار آمیز جلوه می داد. پس از آنکه مدتی با او انس گرفتم و و او را دریایی از آرامش و محبت و بزرگ منشی یافتم به خود اجازه دادم از او سؤال کنم که چرا به قهوه خانه می رود و رعایت اموری را که لازم است نمی کند. در حالی که در مقابلش دوزانو نشسته بودم و او ساکت بود به آرامی با چاشنی شجاعت و جرئتی که در صدایم بود، گفتم: «آقا جان شما سید محترمی هستید چرا شما برای نوشیدن چای از صنف علما خارج شده و به قهوه خانه که هر کس و ناکسی در آن وارد می شود، تشریف می برید؟ آیا برای شما امکان نداشت که در برابر هوای نفس خود مقاومت کنید؟ لبخندی زد که پاسخ بی تجربگی و خامی من به طور کامل در آن خلاصه می شد و در حالی که با دستش استکان چایی را تکان میداد گفت: «مناسب است که برای شما داستان سفر خود را تعریف کنم.
چشم به چشم هایش دوخته بودم تا ببینم چه می گوید، با خلق و خو و لحنی جذاب ادامه داد زمانی که با همسر مرحومه ام برای اولین بار از تبریز عازم نجف اشرف بودیم چندین قافله جلوی ما قرار داشتند و چند قافله پشت سر ما در حرکت بودند اما قافله ما از همه قافله ها چندین منزل جلو افتاد... نمی خواهید بپرسید چرا این طور شد؟ دستی به روی پیشانی ام کشیدم و در حالی که کمی احساس شرمندگی میکردم،
گفتم: «چرا میخواهم بدانم قضیه از این قرار بود که سرپرست خدمه کاروان ما صاحب حیوانات قافله هم بود و آدمی بسیار تندخو و بداخلاق و قوی مزاجی به نظر میرسید. عادت او بر این بود
که در هر منزلگاه بین راهی ما را رها میکرد و اول به سراغ اسبها و استرها می رفت و به آنها رسیدگی میکرد و پیش ما نمی آمد.
عده ای به او اعتراض میکردند که تو به جای رسیدگی به وضع مسافران اول به
حیوانات رسیدگی میکنی و ما را یله و گرسنه و تشنه رها میسازی. او هم با حالت شوخی می گفت: نتیجه را فردا صبح خواهید دید همین کار باعث شد که کاروان تبریزی ها چند روزی زودتر از قافله های دیگر به نجف برسند؛ زیرا او به حیوانات رسیدگی می کرد و هنگام حرکت اسبها سرحال بودند و با قوت و قدرت حرکت می کردند...
ادامه دارد...
🔖قسمت: سی و هشتم
👈قسمت سی و نهم
📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب #کهکشان_نیستی روی لینک👈 قسمت_اول بزنید.
🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
داغ
زن سراسیمه از خواب پرید. لب تخت نشست و دستش را دراز کرد به سمت واکر و جلو کشید. صورتش غرق در عرق شده یود و قلبش داشت از جا کنده میشد. صدای تلقتولوق واکر که بلند شد زهره چشمانش را باز کرد. نشست و با پشت دست چشمانش را مالید. با شنیدن صدای قطرهای باران که به شیشه میخورد، انگار تازه متوجه اطرافش شده باشد، بلند شد و سراپا جلوی مادر ایستاد. دست گذاشت روی دستان لرزان مادر.
-بازم!؟
مادر نفسهایش را به سختی بیرون داد.
_ ابراهیم اومده. داره میزنه به شیشه. اذان صبح رو دادند مادر.
اشک از چشمان زهره سرازیر شد.
_مامان جان صدای بارونه.
_ الهی بمیرم دوباره بچم دیر اومده خواسته ما بیدار نشیم، از دیشب تو حیاط خوابیده.
زهره همانطور که مادر را روی تخت میخواباند و به دهانش تکه کوچکی یخ میگذاشت تا سوزش جگرش آرام گیرد، به چشمان مشکی قاب عکس دیوار زل زد. اشکهایش را پاک کرد. چشمان مشکی ابراهیم برق زد.
_غصه نخور مامان. فرشتهها در رو به روش باز کردند.
#شهید
#ابراهیم_هادی
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه😍
سلام امام زمانم😍🦋
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
#حرص
🔹 امام حسن(علیه السلام):
نه پاکدامنی، روزی را کم و نه حرص زدن، آن را زیاد می کند. روزی قسمت شده است و حرص زیادی، تنها باعث مبتلا شدن به #گناه می شود.
🌟 لَیْسَتِ العِفَّةُ بِدافِعَةٍ رِزْقا وَ لاَ الْحِرْصُ بِجالِبٍ فَضْلاً فَاِنَّ الرِّزْقَ مَقْسومٌ وَ اسْتِعْمالُ الْحِرْصِ اسْتِعْمالُ الْمَآثِمِ.
📚 تحف العقول/ص234
✍🏼 انسان باید تلاش خود را برای بدست آوردن #روزی_حلال داشته باشد ولی نباید در این راه حرص بزند و مدام به فکر بدست آوردن مال و ثروت زیاد باشد که او را به #حرام و #گناه می کشاند.
#افزایش_برکت_و_روزی
🍃🍃🍃🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#برکت_روزی
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran