✨🕊✨🕊
#تلنگر
♨️ چند ڪلامے باهات حرف بزنم.😊
نمیدونم الان چیـا ڪم دارے⁉️
ڪجـاهاے زندگیت گره داره⁉️
ناراحتیـت چیا هست⁉️
نمیدونم چقدر تلاش ڪردے برے #سمت_خدا..
نمیدونم چقدر برا #امام_زمانت دلـ💔ـواپسے..
چقدر دلت هوایے میشہ برا اومدنش..😔
♨️چند تا حرف دارم برات
ڪہ اگہ خوب دل بدے
شاید یہ جا پیدا ڪنے
ڪہ برے دردودل ڪنے
غصه هاتو ڪم ڪنے
دیگہ هے نگے من ڪہ تنهـام☺️
👈هر وقت دلتــ💔ــ ـگرفت از آدما،
دلت تنگ شد براے یہ رفیق مهربون
ڪہ بتونے حرفاتو بهش بگے
برو سر مزار #شهـــــدا...🕊
اونجا یہ #دوست_شهید برا خودت انتخاب ڪن، سر مزارش حرفاتو بزن..
اگہ نمیتونے برے، بگرد دنبال شهیدے ڪہ #نگاهش تورو نگہ میداره...
باهاش #رفیق شو😊
حرفاتو بهش بزن..
اصلا رودربایستے نڪنیااا
همہ رو بگــــو
بےتعارف..
این رفیق با بقیہ رفقات فرق دارهااا
حتے اگہ غصہ هات سر اشتباهات خودت بود..
نمازت قضا شد،
غیبت شنیدے،
نگاهت بہ خطا رفت⛔️
برو بهش بگــو
ڪہ دلت شڪستہ از گناه📛،
بگو غم دارے برا دورے از #خدا،
بگو دستتو بگیره..
بهش بگو :
من یہ رفیق شهید🕊 دارم
اونم #تویے؛هوامو داشته باش
تویے ڪہ زنده اے
تویے ڪہ دنیا رو چشیدے و دردامو میفهمے..
آخ اگــہ ڪہ دلــت بشـڪنہ... 😔
خودش خریدار دلتــ❤️ــہ
حتما امتحانش ڪن
#شهدا_زنده_اند...🌿
ـ ـ ـ 🕊✨ـ ـ ـ
★آرزوی کربلا
اللهم عجل الولیک الفرج🤲
وسلام🖐🏻
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#قسمت6⃣4⃣
تو را به داخل #خانه دعوت مى كنم. ببخشيد كه اتاق من كمى نامرتّب است، هر طرف را نگاه مى كنى كتاب است.
من با عجله #كتاب ها را در گوشه اى جمع مى كنم.
پسرم برايت نوشيدنى مى آورد. اكنون تو گلويى تازه مى كنى و مى گويى:
ــ خوب، كى حركت مى كنيم؟
ــ مگر قرار است جايى برويم؟
ــ تو به من وعده داده اى كه دوباره مرا به #سامرّا ببرى؟
ــ يادم آمد. من سر قول خودم هستم.
معلوم مى شود كه در تمام اين مدّت به #سامرّا فكر مى كردى و در آرزوى ديدار امام بودى.
به اميد خدا، فردا صبح زود حركت خواهيم كرد.
صبح زود حركت مى كنيم. بيابان ها، دشت ها و كوه ها را پشت سر مى گذاريم. روزها و شب ها مى گذرد، ما در نزديكى #سامرّا هستيم.
وارد شهر مى شويم. تو خودت خوب مى دانى كه ما نمى توانيم الآن به خانه امام برويم. پس به خانه همان پيرمرد كه نامش #بِشر بود مى رويم.
#قسمت7⃣4⃣
درِ #خانه را مى زنيم.
#بشر در را باز مى كند، ما را در آغوش مى گيرد و به داخل #خانه دعوتمان مى كند.
او براى ما نوشيدنى مى آورد، ظاهراً خودش #روزه است،
#ماه_رجب سال 255 هجرى است و #روزه گرفتن در اين ماه ثواب زيادى دارد.
از او سراغ #امام_هادى(ع) را مى گيريم و حال آن #حضرت را مى پرسيم؟
اشك در چشمان #بِشر حلقه مى زند. او دارد گريه مى كند. چه شده است؟
بِشر براى ما مى گويد كه سرانجام مُعتَزّ، خليفه عبّاسى،
#امام_هادى(ع) را مظلومانه شهيد كرده است. اشك از چشمان ما جارى مى شود.
#خدا هر چه زودتر دشمنان #اهل_بيت(ع) را نابود كند.
در مورد #امام_عسكرى(ع) سؤال مى كنيم. او براى ما مى گويد كه مُعتَزّ عبّاسى، آن #حضرت را در شرايط بسيار سختى قرار داده است.
هيچ كس حق ندارد به صورت علنى به خانه آن #حضرت برود.
فقط بعضى از افراد به صورت بسيار مخفيانه با آن حضرت ارتباط دارند.
سؤال ديگر ما اين است: آيا خدا به #امام_عسكرى(ع) فرزندى داده است؟
#بِشر در جواب مى گويد: هنوز نه; ولى وعده #خداوند هيچ گاه تخلّف ندارد.
ما مى خواهيم به خانه امام برويم امّا #بِشر ما را از اين كار نهى مى كند، مُعتَزّ، خيلفه خونريز #عبّاسى به هيچ كس رحم نمى كند.
او به #برادر خود هم رحم نكرد و او را به قتل رسانيد.
#قسمت8⃣4⃣
يكى از كارهاى او اين است كه وقتى مخالفان خود را دستگير مى كند سنگى بزرگ بر پاى آنها مى بندد و آنها را در رود دجله مى اندازد تا غرق شوند.
شما نبايد بدون برنامه ريزى به خانه امام برويد. شما تازه به #سامرّا آمده ايد و جاسوسان شما را زير نظر دارند، بايد چند روزى صبر كنيد.
چند روز مى گذرد...
خورشيد روز #دوشنبه 27 رجب سال 255 طلوع مى كند، امروز سالروز
#بعثت_پيامبر_ص است.
از خيابان سر و صداى زيادى به گوش مى رسد.
خيلى زود مى فهمم كه اين سر و صدا براى شادى نيست، بلكه در شهر آشوب شده است!
خوب است از #خانه بيرون برويم و از ماجرا با خبر بشويم.
همه #سپاهيان بيرون ريخته اند، آنها شورش كرده اند.
اينها همان نيروهاى #نظامى اين حكومت هستند و خودشان بايد با شورشيان مقابله كنند، چه شده است كه خودشان هم شورش كرده اند⁉️
#ادامه_دارد...
▪️منتظران ظهور غریب ترین امام▪️
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#قسمت9⃣4⃣
از #خيابان سر و صداى زيادى به گوش مى رسد.
خيلى زود مى فهمم كه اين سر و صدا براى #شادى نيست، بلكه در شهر آشوب شده است!
خوب است از خانه بيرون برويم و از ماجرا با خبر بشويم.
همه #سپاهيان بيرون ريخته اند، آنها شورش كرده اند.
اينها همان نيروهاى #نظامى اين حكومت هستند و خودشان بايد با شورشيان مقابله كنند، چه شده است كه خودشان هم شورش كرده اند؟
آنها به سوى قصر #مُعتَزّ مى روند، شمشير در دست هايشان مى رقصد و فرياد مى زنند: "يا پول يا مرگ".
منظور آنها چيست؟
مى خواهم جلو بروم و از آنها سؤال كنم كه ماجرا چيست.
تو دستم را مى گيرى و مرا به گوشه اى مى برى و مى گويى: كجا مى روى؟ مى خواهى خودت را به كشتن بدهى؟
#بِشر را نشانم مى دهى و از من مى خواهى از او سؤال كنم كه علّت اين شورش چيست.
بشر براى ما مى گويد كه چوب خدا صدا ندارد، #خداوند مى خواهد مُعتَزّ را به سزاى اعمالش برساند
او كه افراد زيادى را مظلومانه به قتل رسانيد و #امام_هادى(ع) را نيز شهيد كرده است، امروز برايش روز سختى خواهد بود
ماجرا از اين قرار است: مدّتى است كه وزيرِ مُعتَزّ با مادرِ #مُعتَزّ همدست شده و پول هاى حكومت را براى خود برداشته اند.
آنها خزانه دولت را خالى كرده اند
مادر خليفه كه به جواهرات بسيار علاقه دارد با پول حقوق #سپاهيان براى خود جواهرات زيادى خريده است. ياقوت، لؤلؤ و زبرجدهاى زيادى را مى توان در قصر مادر خليفه پيدا كرد
ارزش #جواهرات او بيش از يك ميليون دينار مى شود (اگر قيمت يك مثقال طلا را بدانم، كافى است آن را ضرب در يك ميليون كنم تا بدانم ارزش اين جواهرات چقدر مى شود)
#قسمت0⃣5⃣
شايد او به فشارهايى كه ساليان سال #شيعيان را به ستوه آورده، پايان بدهد
ولى تعجّب مى كنم وقتى مى بينم كه خليفه جديد نه تنها #امام را آزاد نمى كند بلكه فشارها را زيادتر مى كند.
او دستور مى دهد تا بر تعداد مأمورانى كه خانه #امام را زير نظر داشتند افزوده شود
گويا همه اين روزه ها و #نمازهاى خليفه، بازى است،
بازىِ خواب كردن مردم!
اين بهترين راه براى عوام فريبى است.
درست است #خليفه عوض شد و خيلى از سياست ها هم تغيير كرد; امّا سياست اصلى آنها، هرگز تغيير نمىكند
آيا مى دانى آن سياست چيست؟
نبايد مردم با #امامِ_عسكرى(ع) آشنا شوند.
نبايد #جوانان با او ارتباط برقرار كنند. بايد او در #گمنامى كامل بماند. رفتن به خانه او جرم است نامه نوشتن به او جرم است
هر چيزى ممكن است با عوض شدن خليفه ها عوض شود; امّا اين #سياست هرگز تغيير نخواهد كرد.
امروز روز چهاردهم #شعبان است و ما مدّتى است كه در اين شهر هستيم. آرامش دوباره به #شهر باز گشته است و مردم به زندگى عادى خود مشغولند.
مى دانم خيلى دلت مى خواهد امام را ببينى. امّا نمى دانى چه كنى؟
#قسمت1⃣5⃣
با خود مى گويى حالا كه نمى شود به خانه #امام برويم چقدر خوب است كه ما به خانه #حكيمه (عمّه امام عسكرى(ع)) برويم و از او در مورد امام سوال كنيم.
رو به من مى كنى و مى گويى:
ــ يادت هست سال قبل كه به اينجا آمديم، چه ساعتى در كوچه با #حكيمه برخورد كرديم؟
ــ فكر مى كنم ساعت چهار #عصر بود.
ــ خوب است امروز عصر به همان كوچه برويم و به بهانه كمك كردن به او به #خانه اش برويم.
ــ چه فكر خوبى! آن وقت مى توانيم از او در مورد #امام_عسكرى(ع) و بانو #نرجس سؤال كنيم.
ما #منتظر هستيم تا عصر فرا برسد.
#خدا را شكر مى كنيم كه دوباره در خانه حكيمه هستيم.
روى تخت وسط حياط نشسته ايم و #مهمان خواهر آفتاب شده ايم.
امروز #حكيمه هم روزه است.
همه دوستانِ خوب خدا در ماه #شعبان روزه مى گيرند;
امّا من و تو مسافر هستيم، و مسافر نمى تواند روزه بگيرد.
#حكيمه براى ما سخن مى گويد: "سن زيادى از من گذشته است، نمى دانم زنده خواهم بود تا فرزند #امام_عسكرى(ع) را ببينم يا نه؟".
بعد آهى مى كشد و مى گويد: "من هر وقت به خانه آن #حضرت مى روم از #خدا مى خواهم به او پسرى عنايت كند".
در اين هنگام، صداىِ در خانه به گوش مى رسد. چه كسى در مى زند؟
#حكيمه از جاى خود بلند مى شود و به سمت در مى رود.
بعد از لحظاتى برمى گردد.
#حكيمه لبخند مى زند و خوشحال است. من از علّت خوشحالى او مى پرسم. پاسخ مى دهد:
#امام_عسكرى(ع) از من دعوت كرده است تا امشب #افطار به خانه او بروم".
#ادامه_دارد...
▪️منتظران ظهور غریب ترین امام▪️
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#قسمت2⃣5⃣
مردم اين شهر خيلى خوشحال هستند; آنها مى بينند بعد از سال ها، يك حكومت كاملاً اسلامى روى كار آمده است كه مى خواهد احكام خدا را اجرا كند.
مردم او را به عنوان "العَدلُ الرَّضى" مى شناسند. يعنى خليفه اى كه همه وجودش عدالت است و خدا از او خيلى راضى است، مردم براى او همواره دعا مى كنند.
آنها براى خليفه دعا مى كنند و دوام حكومت او را از خدا مى خواهند.
واقعاً بايد به هوش اين ها آفرين گفت! اين ها دست شيطان را از پشت بسته اند!
ببين چگونه فتنه اى بزرگ را آرام كردند، چگونه از ابزار دين استفاده كردند، مردم چقدر خوشحال هستند، خليفه هاى قبلى فقط كارشان آدم كشى بود و همه فكرشان شهوت رانى بود و زنان ترانه خوان را دور خود جمع مى كردند; امّا مُهتَدى در اين هواى گرم تابستان، روزه مستحبى مى گيرد و شب ها صداى گريه اش تا به آسمان ها مى رود!
اين چنين است كه دوباره شهر سامرّا آرامش خود را به دست مى آورد.
من با خودم فكر مى كنم شايد اين خليفه جديد، آدم خوبى باشد، او كه اهل نماز و طاعت است; شايد ديگر به امام عسكرى(ع)سخت گيرى نكند.
شايد او به تبعيد امام پايان بدهد و اجازه دهد كه به شهر خودش، مدينه برود.
#قسمت3⃣5⃣
شايد او به فشارهايى كه ساليان سال شيعيان را به ستوه آورده، پايان بدهد
ولى تعجّب مى كنم وقتى مى بينم كه خليفه جديد نه تنها #امام را آزاد نمى كند بلكه فشارها را زيادتر مى كند.
او دستور مى دهد تا بر تعداد مأمورانى كه خانه #امام را زير نظر داشتند افزوده شود
گويا همه اين #روزه ها و #نمازهاى خليفه، بازى است، بازىِ خواب كردن مردم!
اين بهترين راه براى عوام فريبى است.
درست است خليفه عوض شد و خيلى از سياست ها هم تغيير كرد; امّا سياست اصلى آنها، هرگز تغيير نمى كند
آيا مى دانى آن سياست چيست؟
نبايد مردم با #امامِ_عسكرى(ع) آشنا شوند.
نبايد جوانان با او ارتباط برقرار كنند. بايد او در #گمنامى كامل بماند. رفتن به خانه او جرم است نامه نوشتن به او جرم است
هر چيزى ممكن است با عوض شدن خليفه ها عوض شود; امّا اين سياست هرگز تغيير نخواهد كرد.
#قسمت4⃣5⃣
امروز روز چهاردهم #شعبان است و ما مدّتى است كه در اين شهر هستيم. آرامش دوباره به #شهر باز گشته است و مردم به زندگى عادى خود مشغولند.
مى دانم خيلى دلت مى خواهد امام را ببينى. امّا نمى دانى چه كنى؟
با خود مى گويى حالا كه نمى شود به خانه #امام برويم چقدر خوب است كه ما به خانه #حكيمه (عمّه امام عسكرى(ع)) برويم و از او در مورد امام سوال كنيم.
رو به من مى كنى و مى گويى:
ــ يادت هست سال قبل كه به اينجا آمديم، چه ساعتى در كوچه با #حكيمه برخورد كرديم؟
ــ فكر مى كنم ساعت چهار #عصر بود.
ــ خوب است امروز عصر به همان كوچه برويم و به بهانه كمك كردن به او به #خانه اش برويم.
ــ چه فكر خوبى! آن وقت مى توانيم از او در مورد #امام_عسكرى(ع) و بانو #نرجس سؤال كنيم.
ما #منتظر هستيم تا عصر فرا برسد.
#خدا را شكر مى كنيم كه دوباره در خانه حكيمه هستيم.
روى تخت وسط حياط نشسته ايم و #مهمان خواهر آفتاب شده ايم.
امروز #حكيمه هم روزه است.
همه دوستانِ خوب خدا در ماه #شعبان روزه مى گيرند;
امّا من و تو مسافر هستيم، و مسافر نمى تواند روزه بگيرد.
#حكيمه براى ما سخن مى گويد: "سن زيادى از من گذشته است، نمى دانم زنده خواهم بود تا فرزند #امام_عسكرى(ع) را ببينم يا نه؟".
بعد آهى مى كشد و مى گويد: "من هر وقت به خانه آن #حضرت مى روم از #خدا مى خواهم به او پسرى عنايت كند".
در اين هنگام، صداىِ در خانه به گوش مى رسد. چه كسى در مى زند؟
#حكيمه از جاى خود بلند مى شود و به سمت در مى رود.
بعد از لحظاتى برمى گردد.
#حكيمه لبخند مى زند و خوشحال است. من از علّت خوشحالى او مى پرسم. پاسخ مى دهد:
#امام_عسكرى(ع) از من دعوت كرده است تا امشب #افطار به خانه او بروم".
#ادامه_دارد...
▪️منتظران ظهور غریب ترین امام▪️
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#قسمت0⃣7⃣
شبى كه #پيامبر به #معراج رفت، چشمانش به نورِ #مهدى(عج) افتاد كه در عرش خدا بود. در آن هنگام #خدا به پيامبر گفت: " #مهدى كسى است كه با انتقام از دشمنان، دل هاى دوستان تو را شفا خواهد داد. او "لاّت" و "عُزّى" را از خاك بيرون خواهد آورد و آنها را به آتش خواهد كشيد".
مى دانم مى خواهى بدانى كه "لاّت" و "عُزّى" چه هستند؟
آنها دو بُت بزرگ زمان جاهليّت بودند كه مردم آنها را به جاى #خدا پرستش مى كردند.
اين دو بت، نمادِ جهل مردم روزگار هستند.
لاّت و عُزّى، حقيقت كسانى است كه بى جهت قداست پيدا مى كنند
و بتِ مردم مى شوند و در سايه اين قداست دروغين به ظلم و ستم مى پردازند.
آنها در مقابل #حق مى ايستند و تلاش مى كنند تا حق را از بين ببرند.
به راستى چرا بايد #لاّت و #عُزّى در آتش بسوزند؟
چرا خدا در شب #معراج اشاره مى كند كه #مهدى(عج) اين دو بت را آتش خواهد زد؟ چرا؟
شايد اين كنايه از #مطلب ديگرى باشد!
آيا مى خواهى با كسانى كه نمادِ لاّت و عُزّى هستند آشنا شوى؟
بيا بار ديگر به #تاريخ نگاهى داشته باشيم!
در شهر #مدينه بعد از وفات پيامبر، حوادث زيادى روى داد، كسانى كه به عنوان جانشين پيامبر روى كار آمده بودند، ظلم و ستم را آغاز كردند...
#پيامبر تازه از دنيا رفته بود و دو نفر تصميم گرفته بودند از #على(ع) بيعت بگيرند.
دو مرد به سوى خانه وحى مى آمدند; اوّلى، رئيس بود و دوّمى، معاون!
آنها به مردم گفته بودند تا هيزم زيادى جمع كنند.
مردم هم به حرف هاى آنها گوش كردند و مقدار زيادى هيزم كنار خانه #فاطمه(س) جمع نمودند.
به راستى آنها مى خواستند با آن هيزم ها چه كنند؟
دوّمى درِ خانه #فاطمه(س) را محكم زد، فاطمه به پشت در آمد:
ــ كيستيد و چه مى خواهيد؟
ــ فاطمه! به #على بگو از خانه بيرون بيايد، و اگر اين كار را نكند من اين خانه را آتش مى زنم !
ــ آيا مى خواهى اين #خانه را آتش بزنى ؟
ــ به خدا قسم ، اين كار را مى كنم ، زيرا اين كار براى حفظ اسلام بهتر است .
ــ چگونه شده كه تو جرأت اين كار را پيدا كرده اى ؟ آيا مى خواهى نسل پيامبر را از روى زمين بردارى ؟
ــ اى #فاطمه ! ساكت شو ، محمّد مرده است ، ديگر از وحى و آمدن فرشتگان خبرى نيست ، همه شما بايد براى بيعت بيرون بياييد ، حال اختيار با خودتان است ، يكى از اين دو را انتخاب كنيد: بيعت با #خليفه ، يا آتش زدن همه شما.
#قسمت1⃣7⃣
هیچ کس باور نمیکرد که اینان می خواهند خانه #فاطمه (س) را به آتش بکشند .
آنها این سخن را از پیامبر شنیده بودند:. هر کسی #فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده است ".
پس چرا آنها میخواستند درِ خانه #فاطمه(س) را آتش بزنند؟
امّا بار ديگر صداى دوّمى در فضاى مدينه پيچيد:
ــ اى #فاطمه ! اين حرف هاى زنانه را رها كن ، برو به #على بگو براى بيعت با خليفه بيايد .
ــ آيا از #خدا نمى ترسى كه به خانه من هجوم مى آورى ؟
ــ در را باز كن، اى #فاطمه! باور كن اگر اين كار را نكنى من خانه تو را به آتش مى كشم .
#فاطمه(س) به يارى #على(ع) آمده بود، آنها چه بايد مى كردند؟
بعد از لحظاتى، دوّمى در حالى كه شعله آتشى را در دست داشت به سوى خانه #فاطمه(س) آمد.
او فرياد مى زد: "اين خانه را با اهل آن به آتش بكشيد" .
هيچ كس باور نمى كرد ، آخر به چه جرم و گناهى مى خواستند اهلِ اين خانه را آتش بزنند ؟
چند نفر جلو آمدند و گفتند:
ــ در اين خانه #فاطمه و #حسن و #حسين هستند .
ــ باشد ، هر كه مى خواهد باشد ، من اين خانه را آتش مى زنم .
هيچ كس جرأت نداشت مانع كارهاى دوّمى شود .
سرانجام او نزديك شد و شعله آتش را به هيزم ها گذاشت ، آتش #شعله كشيد .
درِ #خانه نيم سوخته شد . او جلو آمد و لگد محكمى به در زد .
#ادامه_دارد...
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#قسمت5⃣7⃣
گويا اين #فرشتگان از كربلا به سامرّا آمده اند. معمولاً #فرشتگان در آسمان ها هستند، چه شده است كه اين #فرشتگان از كربلا به اينجا آمده اند؟
شايد فكر كنى كه اين فرشتگان براى زيارت #امام_حسين(ع) به كربلا آمده بودند و وقتى خبر تولّد #مهدى(عج) را شنيدند به اينجا آمدند؟
آيا موافقى براى رسيدن به جوابِ بهتر به گذشته سفر كنيم.
به 194 سال قبل...
طوفان سرخ میوزيد، دشت پر از خون بود، لاله ها بر زمين افتاده بودند. امام #حسين(ع) غريبانه، تنها و تشنه در وسط ميدان ايستاده بود.
او از پشت پرده اشكش به يارانِ #شهيد خود نگاه مى كرد. همه پر كشيدند و رفتند. چه با وفا بودند و صميمى!
طنينِ صداى امام در دشت پيچيد: "آيا يار و ياورى هست تا مرا #يارى كند؟".
هيچ جوابى نيامد.
كوفيان، سرِ خود را پايين گرفتند. آرى! ديگر هيچ خداپرستى در ميان آنها نبود، آنها همه عاشقان دنيا بودند و به سكّه هاى طلاى يزيد فكر مى كردند.
فرياد غريبانه را پاسخى نبود امّا...
صداى غربت #حسين(ع)، شورى در آسمان انداخت. فرشتگان تاب شنيدن نداشتند. #حسين(ع) بى يار و ياور مانده بود.
در يك چشم به هم زدن، چهار هزار فرشته به كربلا آمدند. آنها به #حسين(ع)گفتند: "اى #حسين! تو ديگر تنها نيستى! ما آمده ايم تا تو را يارى كنيم، ما تمام دشمنان تو را به خاك و خون مى نشانيم".
همه آنها، منتظر اجازه #امام_حسين(ع) بودند تا به دشمنان هجوم ببرند. امّا #امام به آنها اجازه مبارزه نداد.
همه #فرشتگان تعجّب كردند. آنها گفتند:
ــ مگر تو نبودى كه در اين صحرا فرياد مى زدى: "آيا كسى هست مرا يارى كند". اكنون ما به يارى تو آمده ايم.
ــ من ديدار #خدا را انتخاب كرده ام. مى خواهم تا با #خون خود، درخت اسلام را آبيارى كنم.
آن روز #اسلام به خون #حسين(ع) نياز داشت. اگر او #شهيد نمى شد يزيد اسلام را نابود مى كرد و هيچ اثرى از آن باقى نمى گذاشت. اين خون #حسين(ع) بود كه جانى تازه به #اسلام بخشيد.
#قسمت 6⃣7⃣
اكنون من #سؤال مهمّ دارم:
آيا آن دو نفر كه خانه #فاطمه(س) را آتش زدند و او را مظلومانه #شهيد كردند، نبايد سزاى كار خود را ببينند؟
اگر #مهدى(عج) در آغوش پدر از مظلوميّت اين خاندان سخن مى گويد، براى اين است كه قلبش داغدار مادرش #فاطمه(س) است.
#مهدى(عج) هنوز در آغوش پدر است. پدر، گلِ #نرجس را مى بويد و مى بوسد.
پدر گاه دست به چشمان زيباى فرزند خود مى كشد
و گاه با او #سخن مى گويد، گويا در اين لحظه، تمام شادى هاى دنيا در دل اين #پدر موج مى زند.
پدر دستِ كوچك #مهدى(عج) را در دست گرفته و آن را مى بوسد.
اين همان دستى است كه انتقام ظلم هايى را كه بر #حضرت_زهرا(س) و فرزندان او شده است، خواهد گرفت.
بايد اين دست را بوسه زد. اين دست، دست #خداست.
اين همان دست است كه همه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد در حالى كه پر از ظلم و ستم شده باشد.
همسفرم!
آيا آنچه را من مى بينم تو هم مى بينى؟
پدر قدم هاى #مهدى(عج) را غرق بوسه مى كند!
اين كار چه حكمتى دارد؟
من تا به حال كمتر ديده يا شنيده ام كه پدرى، پاىِ فرزندش را ببوسد.
وقتى #امام_عسكرى(ع) بر پاى مهدى بوسه مى زند در واقع، تمام هستى بر قدم هاى #مهدى(عج) بوسه مى زند.
به راستى در اين كار چه رمز و رازى نهفته است؟
من بايد براى تو گوشه اى از قصّه معراج را بگويم:
پيامبر به #معراج رفته بود. او هفت آسمان را پشت سر گذاشته و به #ملكوت رسيده بود.
#قسمت 7⃣7⃣
پيامبر به #معراج رفته بود. او هفت آسمان را پشت سر گذاشته و به ملكوت رسيده بود.
او از #حجاب ها عبور كرده و به ساحت قدس الهى رسيده بود و خدا با او سخن گفت: "اى #محمد ! تو بنده من هستى و من خداى تو ! تو نورِ من در ميان بندگانم هستى !
من كرامت خويش را براى اَوصياى تو قرار دادم".
پيامبر در جواب گفت: "اَوصياى من، چه كسانى هستند؟"
خطاب رسيد: "به عرش من نگاه كن!".
پس #پيامبر به عرش نگاه كرد و در آنجا نورهايى را ديد كه بسيار درخشان بودند.
اين ها نور دوازده #امام(ع) بودند. در كنار نور آنها نور #فاطمه(س) قرار داشت.
خدا در عرش خود سيزده نور (على و #فاطمه، #حسن و #حسين(ع) و بقيه امامان تا #مهدى(عج) را قرار داده بود.
پيامبر نگاه كرد و در ميان همه اين نورها، يكى را ديد كه ايستاده است و نور او از همه درخشنده تر است. به راستى اين نور كه بود؟
خداوند به پيامبر خود گفت: "اين همان #مهدى است، او #قائم است، همان كه انتقام خون دوستان مرا مى گيرد و ظهورش دل هاى مؤمنان را شفا مى بخشد. او دين مرا زنده مى كند".
#امام_عسكرى(ع) بوسه بر پاى #مهدى(عج) مى زد و اين براى ما سؤال شد.
#ادامه_دارد..
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#قسمت 8⃣7⃣
اكنون مى توانيم به سؤال خود جواب بدهيم:
از همان لحظه اى كه خدا نور #مهدى(عج) را در عرش خود آفريد آن نور ايستاده بود، او "قائم" بود. واژه "قائم" به معناى "ايستاده" است.
اصلاً وجود #مهدى(عج) براى #قيام و ايستادن است. هستى او براى برخاستن و #قيام است.
بى جهت نبود كه چون #امام_صادق(ع) نام #مهدى(عج) را شنيد از جا برخاست و دست بر سر گذاشت.
چه #زيباست كه تو هم وقتى نام او را مى شنوى از جاى خود بلند شوى و به نشانه احترام دست بر سر بگيرى.
آرى، امشب #امام_عسكرى(ع) بر پاى #مهدى(عج) بوسه مى زند، اين پاى مبارك، نمادِ حاكميّت #خداست، نمادِ پايان ظلم است. نماد آزادى و آزادگى واقعى بشر است.
هنوز پرندگانى سبز رنگ بالاى سر #مهدى(عج) در حال پروازند. به راستى اين ها از كجا آمده اند؟ چقدر زيبايند!
#حكيمه همين سؤال را مى خواهد از #امام_عسكرى(ع) بپرسد:
ــ سرورم! اين #پرندگان از كجا آمده اند؟
ــ عمّه جان! اين ها پرنده نيستند، اين ها #فرشتگان هستند.
ــ اينجا چه مى كنند؟
ــ خبر به آنها رسيده است #مهدى(عج) به دنيا آمده است. آنها آمده اند تا فرمانده خود را بينند.
زمانى كه #مهدى(عج) ظهور كند اين فرشتگان به يارى او خواهند آمد و در واقع سربازان او خواهند بود.
#قسمت 9⃣7⃣
بعد از #شهادت حسين(ع)، اين چهار هزار فرشته در كربلا ماندند، آنها منتظرند تا #مهدى(عج) به دنيا بيايد تا به ديدارش بيايند
آنها سربازان #مهدى(عج) هستند و آماده اند تا در هنگام #ظهورش او را يارى كنند
الله اكبر! الله اكبر!
اين صداى #اذان صبح است كه به گوش مى رسد، وقت نماز است. دو فرشته از طرف خدا به زمين مى آيند.
اين دو از بزرگ ترين فرشتگان آسمان ها هستند. گويا يكى از آنان #جبرئيل است و ديگرى روح القدس!
جبرئيل را كه مى شناسى؟
همان فرشته اى كه امين وحى است و آيات #قرآن را بر پيامبر نازل كرد
روح القدس هم فرشته اى است كه در شب قدر نازل مىشود
آيا مى دانى آنها براى چه آمده اند؟
آنها آمده اند تا #مهدى(عج) را به آسمان ها ببرند.
او را به عرش ببرند، هم اكنون خدا مى خواهد #مهدى(عج) را ببيند
شايد بگويى كه خدا در همه جا هست، پس چرا فرشتگان مى خواهند #مهدى(عج)را به عرش ببرند؟
شنيده اى كه #پيامبر هم در شب معراج به آسمان ها سفر كرد. او به ملكوت خدا رفت و در آنجا خدا با او سخن گفت
به راستى چرا خدا #پيامبر را به معراج برد؟
#خدا مى توانست با پيامبرش در روى زمين سخن بگويد
#قسمت 0⃣8⃣
خداوند مى خواست تا همه اهل آسمانها، مقام پيامبر را با چشم خود ببينند
خدا #پيامبر خود را به يك مهمانى مخصوص دعوت كرده بود
روز نيمه #شعبان آغاز شده است و خدا يك مهمان عزيز دارد
خدا آخرين #حجّت خودش را مى خواهد به همه فرشتگان و اهل آسمان ها نشان بدهد
در اين لحظه، بهترين و بزرگ ترين فرشتگان آمده اند
تا #مهدى(عج) را از هفت آسمان عبور دهند و او را به عرش خدا ببرند
#امام_عسكرى(ع) فرزندش را به جبرئيل و روح القدس مى دهد و خودش مشغول نماز صبح مى شود
اين چنين است كه سفر آسمانى #مهدى(عج) آغاز مى شود...
نگاه كنيد!
اين زيباترين تابلويى است كه من كشيده ام
از هر #پيامبر در او علامتى است.
از هر نقشى در او نشانى است و از هر گلستان در او گلى!
من با دست خودم او را آفريده ام
اى #جبرئيل بشتاب!
اى #روح_القدس برخيز!
برويد، زود هم برويد، #مهدى مرا برايم بياوريد.
"قائم" را به نزد من آوريد
همان كه صاحب الأمر، صاحب العصر، صاحب الزّمان است
او پسر #پيامبر من و فرزند #على و #فاطمه است
گل #نرجس چقدر تماشايى است!
فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ
#ادامه_دارد...
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#قسمت 1⃣8⃣
من #باغبانى هستم كه در وجود اين گل، زيبايى همه گل ها را نهاده ام
من مى خواهم با يك #گل، بهار بياورم، آن هم #بهارى كه خزانى ندارد
#فرشتگانم!
همه بر او سلام كنيد كه او #بهارِ هستى است.
رسم است وقتى #نوزادى به دنيا مى آيد او را روى دست فاميل و دوستان قرار مى دهند و هر كسى هديه اى به عنوان چشم روشنى مىدهد
معلوم است هر كس كه اين #نوزاد را بيشتر دوست داشته باشد هديه و چشم روشنىِ بهترى مى دهد
هيچ كس #مهدى(عج) را به اندازه خدا دوست ندارد
خدا از #اوّل هستى، منتظر آمدن اين گل بود. به همه #پيامبرانش مژده آمدن او را داده بود
اكنون، #مهدى(عج)، مهمان خدا شده است. به راستى #خدا به او چه هديه و چشم روشنى خواهد داد؟
#جبرئيل متحيّر ايستاده است، فرشتگان منتظرند، همه هستى، #منتظر است
#مهدى(عج) در پيشگاه خدا ايستاده است. كه ناگهان، از غيب صدايى مىرسد
"مَرحَباً بِكَ عَبْدى
خدا با #مهدى(عج) با زبان عربى سخن گفت.
مى دانم دوست دارى بدانى معناى اين جمله چه مىشود
#همسفرم! ترجمه اين جمله اين است: خوش آمدى بنده من!
مى بينم كه نگاهم مىكنى؟
تو به اين ترجمه ساده قانع نمى شوى و #انتظار دارى تا اين جمله را براى تو بيشتر توضيح بدهم.
عزيزم! براى #توضيح اين عبارت بايد مثالى بزنم:
فرض كن چند روزى است كه با يك نفر آشنا شده اى. يك روز در خانه نشسته اى و صداى زنگ #خانه را مىشنوى
بلند مى شوى و در را باز مى كنى. مى بينى همان #دوست جديد توست.
او را به داخل دعوت مى كنى و به او مى گويى: خوش آمدى
امّا يك وقت است يك #دوستى دارى كه سال هاست او را مى شناسى. او عزيزترين #رفيق توست.
او در زندگى بارها در مشكلات به تو كمك مادى و #معنوى كرده است.
تو خيلى مديون او هستى و مدّتى است او را نديده اى و دلت برايش تنگ شده است
فرض كن كه او الآن درِ #خانه را مىزند، برمى خيزى و به سوى درِ #خانه مى روى. باور نمى كنى. ذوق مى كنى. او را در بغل مى گيرى.
#اشك شوق مى ريزى و با تمام وجودت مى گويى خوش آمدى
تو به هر دو نفر خوش آمد گفتى; امّا اگر تو #عرب زبان بودى، براى اين دو موقعيّت هرگز از يك جمله استفاده نمى كردى!
#قسمت 2⃣8⃣
در زبان #عربى به آن كسى كه تازه با او آشنا شده ايم، مى گوييم: "اَهلاً و سَهلاً"; امّا به دوست عزيزى كه براى ديدارش اشك شوق مى ريزيم، مى گوييم: "مَرحَباً بِكَ".
جمله اوّل براى كسى است كه تازه با او آشنا شده اى. تو مى خواهى به او بگويى: " غريبى نكن! تو مهمان ما هستى".
امّا جمله دوّم فقط براى كسى است كه با تمام وجود به او #عشق می ورزيم و او را دوست داريم.
در واقع ما مى خواهيم به او بگوييم: "عزيزم! اين خانه، #خانه خودت است، همه زندگىِ من از آنِ توست. تو به خانه خودت آمده اى".
ميزبان وقتى به #مهمان خود اين كلمه را مى گويد، مى خواهد به او اعلام كند كه تو در خانه من راحت باش، گويى كه همه چيز از آن خودت است، اينجا خانه خودت است.
همسفرم!
خدا در صبح روز نيمه شعبان #مهدى(عج) را به عرش برده و به او گفته است: "مَرحَباً بكَ".
در واقع خدا با اين سخن مى خواسته چنين بگويد:
#مهدىِ من! تو به عرش من آمدى. تو مهمان من هستى.
بدان كه همه هستى، از آنِ توست!
و عرش من خانه توست.
آسمان ها و زمين، عرش و فرش، همه از براى توست.
#مهدى من! در اينجا غريبى نكنى!
قدم بگذار كه خانه، خانه توست.
ما بايد به اين نكته توجّه كنيم كه چرا خداوند به #مهدى(عج) نگفت: "اَهلاً و سَهلاً".
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#قسمت 3⃣8⃣
اين جمله را به غريبى مى گويند كه تازه با او آشنا شده اند، امّا #مهدى(عج) كه غريبه نيست!
خدا به #مهدى مى گويد: "مَرحَباً بِكَ"، تا فرشتگان خيال نكنند #مهدى(عج) غريبه است، نه، نور #مهدى(عج) هزاران سال پيش در عرش خدا بوده است.
هنوز هيچ فرشته اى خلق نشده بود كه اين نور اينجا بود.
خدا همه محبّتى را كه به #مهدى(عج) دارد با اين جمله نشان مى دهد، خدا مهدى را دوست دارد و چه بسيار هم او را دوست دارد!
اكنون همه #فرشتگان منتظرند تا ادامه سخن خدا را بشنوند. تا اين لحظه خدا فقط به #مهدى(عج) خوش آمد گفته است.
بِكَ اُعطى
اين دوّمين جمله اى است كه از #ملكوت اعلى به گوش مى رسد.
فرض كن يك نفر را خيلى دوست دارى، وقتى او را مى بينى به او مى گويى: "به خاطر تو زنده ام".
امّا يك وقت است كه تو #عاشق او شده اى، در اينجا يك واژه "فقط" را در اوّل جمله ات مى آورى و مى گويى: "فقط به #خاطر تو زنده ام".
اضافه كردن واژه "فقط"، معناى جمله را تغيير مى دهد.
آيا مى دانى براى مفهوم واژه "فقط" در زبان #عربى از چه واژه اى استفاده مى شود؟
عرب ها كار را خيلى راحت كرده اند، آنها به جاى اين كه واژه #مخصوصى براى مفهوم "فقط" درست كنند، با پيش انداختن قسمتى از جمله، اين كار را مى كنند.
اُعطى بِكَ : به واسطه تو عطا مى كنم.
بِكَ اُعطى : فقط به واسطه تو عطا مى كنم. در اين جمله، واژه "بِكَ" بر واژه "اعطى" مقدّم شده است.
* * *
خدا به #مهدى(عج) مى گويد:
بِكَ اُعطى
فقط تو محور عطا و بخشش من مى باشى!
همه هستى و جهان را به #طفيل وجود تو خلق كرده ام.
تويى گل سرسبد #عالم هستى!
من به هر كس، هر چه بدهم به خاطر تو مى دهم.
گوش كن! سخن #خدا ادامه دارد:
بِكَ اَغْفِرُ
به واسطه تو گناهان #بندگانم را مى بخشم. هر كس كه بخواهد توبه كند و به سوى من بازگردد به واسطه تو، #مهربانى خود را به او نازل مى كنم.
تو تنها راه ارتباطى #بندگانم با من مى باشى.
هر كس كه محتاج #رحمت من است بايد سراغ تو بيايد.
#همسفرم!
اين جمله هايى است كه خدا با #مهدى(عج) مى گويد.
خدا به #مهدى(عج) حكومت بر تمام جهان را مى دهد و تمامى رحمت هاى خود را به او عطا مى كند.
از اين لحظه به بعد هر خيرى و بركتى به كسى برسد از راه #مهدى(عج) مى رسد.
اگر #جبرئيل كه بزرگ ترين فرشته خداست حاجتى داشته باشد بايد بداند كه خدا حاجت او را به واسطه #مهدى(عج) مى دهد. روزى همه بندگان به واسطه #مهدى(عج)مى رسد.
يادم باشد كه اگر حاجت مهمّى دارم بايد دست توسّل به #مهدى(عج) بزنم، زيرا او بعد از خدا و به اذن خدا، همه كاره اين عالم است.
اگر يك وقت شيطان مرا فريب داد و گناهى كردم، بايد خدا را به حقّ #مهدى(عج)قسم بدهم كه گناهم را ببخشد، زيرا همه عفو و بخشش خدا به دست اوست.
#ادامه_دارد...
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#قسمت 4⃣8⃣
هنوز #خدا با مهمان عزيزش سخن مى گويد. لحظاتى مى گذرد...
اكنون وقت خداحافظى فرا رسيده است. مهمانى بزرگ #خدا تمام شده است.
گوش كن! خدا با #جبرئيل و روح القدس سخن مى گويد:
اى فرشتگان من!
#مهدى را به نزد پدرش بازگردانيد و به او بگوييد كه نگران فرزندش نباشد، من حافظ و نگهبان #مهدى هستم تا روزى كه قيام كند و حق را به پا دارد و باطل را نابود كند.
من با خود فكر مى كنم: چه رمز و رازى در اين سخن نهفته است؟ چرا خدا اين پيام را براى #امام_عسكرى(ع) مى فرستد؟
مگر خطرى جانِ #مهدى(عج) را تهديد مى كند؟ آيا دشمن نقشه اى دارد؟ نمى دانم. بايد صبر كنيم.
اين راز را به زودى كشف مى كنيم.
#امام_عسكرى(ع) در كنار سجاده خود نشسته است.
او نماز خود را تمام كرده و به آسمان نگاه مى كند.
نگاه كن!
او دست خود را بلند مى كند و #مهدى(عج) را از فرشتگان مى گيرد.
#مهدى(عج) در آغوش گرم پدر است.
پدر او را مى بوسد و مى بويد، #مهدى بوىِ آسمان ها را گرفته است.
اكنون #حكيمه وارد مى شود، لبخندى بر لب دارد، او خيلى خوشحال است. حال #نرجس خوب است و مى تواند به فرزندش شير بدهد.
#امام_عسكرى(ع)
#مهدى(عج) را به حكيمه مى دهد تا او را به نزد مادر ببرد.
حكيمه #مهدى(عج) را مى گيرد و به سوى #نرجس مى رود:
#نرجس تو ديگر #ملكه تمام هستى شده اى!
#قسمت 5⃣8⃣
همه جهان به تو افتخار مى كند كه تو عزيزترين #مادر در نزد خدا هستى!
گل خودت را بگير و او را با شيره جانت سيراب كن!
#نرجس نوزادش را براى اوّلين بار در آغوش مى گيرد.
شيرين ترين لحظه براى يك مادر وقتى است كه براى اوّلين بار #فرزندش را در آغوش مى گيرد و مى خواهد به او شير بدهد.
هيچ قلمى نمى تواند خوشحالى يك مادر را در آن لحظه روايت كند.
#نرجس فرزندش را مى بوسد و مى بويد، او را در آغوشش مى فشارد و به او شير مى دهد.
هوا ديگر روشن شده است و هنوز #مهدى(عج) در آغوش مادر است و مادر او را نوازش مى كند.
در اين لحظه ها هر #مادرى دوست دارد ساعت ها با فرزندش خلوت كند و هزاران بار فرزندش را ببوسد و ببويد.
ببين كه نرجس چگونه با #مهدى(عج) سخن مى گويد!
او زلال ترين عشقِ مادرى را نثار فرزندش مى كند.
ناگهان صداى درِ خانه به گوش مى رسد.
رنگ از چهره #حكيمه مى پرد، گويا او ترسيده است. چه خبر است؟ صداى در بار ديگر به گوش مى رسد.
خداى من!
هر روز در همين وقت ها، اوّلين جاسوس زن مى آمد تا از خانه #امام گزارشى براى خليفه ببرد.
#حكيمه چه كند؟ در خانه را باز كند يا نه؟
اگر اين جاسوس بيايد و #مهدى(عج) را ببيند چه خواهد شد؟
#قسمت 6⃣8⃣
#خليفه جايزه اى بسيار زياد به كسى مى دهد كه خبرهاى مخفى اين خانه را به او برساند.
اگر خليفه خبر دار بشود كه #مهدى(عج)به دنيا آمده است حتماً او را #شهيد مى كند.
آخر آنها چقدر بى رحم هستند، چرا مى خواهند #نوزادى را كه تازه به دنيا آمده است به قتل برسانند؟
اضطراب تمام وجود مرا فرا مى گيرد، قلم از دستم مى افتد.
#حكيمه از سوز دل دعا مى كند: خدايا خودت كمك كن!
او اشك در چشم دارد، با خود فكر مى كند كه #مهدى(عج) را در كجا پنهان كنم؟
در يك چشم به هم زدن، پرندگانى زيبا حاضر مى شوند;
نه آنها پرندگانى معمولى نيستند; آنها #فرشتگانى از عرش خدا هستند.
#امام_عسكرى(ع) فرزندش را از نرجس مى گيرد و با يكى از آن #فرشتگان سخن مى گويد.
فكر مى كنم كه او با جبرئيل سخن مى گويد: "مهدى را به آسمان ها ببر و از او محافظت نما".
آن فرشته نزديك مى آيد، #مهدى(عج) را از دست پدر مى گيرد و مى خواهد به سوى آسمان پر بكشد.
#امام نگاهى به چهره فرزندش مى كند، اشك در چشمانش حلقه مى زند و مى گويد:
"مهدى! من تو را به آن كسى مى سپارم كه مادرِ #موسى، فرزندش را به او سپرد".
#جبرئيل و ديگر فرشتگان به سوى آسمان پر مى كشند و #مهدى را با خود مى برند.
خداى من! #نرجس دارد گريه مى كند!
او تازه مى خواست نوزادش را در بغل بگيرد، امّا نشد.
#امام_عسكرى(ع) متوجّه گريه نرجس مى شود، رو به او مى كند و مى گويد: "گريه نكن! به زودى #فرزندت در آغوش تو خواهد بود و او فقط از سينه تو شير خواهد خورد".
نگاه #نرجس به #امام خيره مى ماند.
امام براى او آيه چهاردهم سوره #قصص را مى خواند:
🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹
#موسى را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گیرد...
#ادامه_دارد.....
#امام_زمان
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#قسمت 7⃣8⃣
نگاه #نرجس به امام خيره مى ماند. امام براى او آيه چهاردهم سوره قصص را مى خواند:
🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹
#موسى را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گيرد.
چرا #امام اين آيه را براى #نرجس خواند؟
اين #آيه چه حكايتى دارد؟ بايد به تاريخ نگاهى بياندازيم...
داستان يوكابد، مادرِ #موسى(ع) را كه يادت هست؟
روزى او در گوشه اتاق خود نشسته بود. او خيلى نگران جانِ #فرزندش بود.
#مأموران فرعون در جستجوى نوزادان پسر بودند.
آنها هزاران #نوزاد پسر را سر بريده بودند.
يوكابد به #موسى(ع) نگاه مى كرد و اشك مى ريخت.
او رو به #آسمان كرد و گفت: خدايا چه كنم؟
لحظه اى بعد، صدايى به گوش او رسيد: "اى مادر #موسى!
فرزند خود را در اين صندوق بگذار و آن را به آب بيانداز".
اين صدا از سوى #آسمان بود كه به گوش يوكابد رسيده بود.
او نگاهى به اطراف خود انداخت. صندوقى را ديد.
#فرشتگان اين صندوق را از آسمان آورده بودند.
#يوكابد فرزندش را در آن صندوق نهاد و به سوى رود #نيل حركت كرد و صندوق را در آب انداخت.
امواجِ سهمگينِ آب، صندوق را با خود بردند.
اين امواج به سوى #دريا مى رفتند.
#مادر با حسرت به صندوق نگاه كرد، او با خود فكر كرد كه سرانجام #موسى چه خواهد شد؟
نكند او در دريا غرق شود؟
مادر بى تاب شده بود و مهرِ مادرى در وجودش شعله مى كشيد
و اشكش جارى شد.
بار ديگر صدايى به گوشش رسيد: "ما #موسى را به تو باز مى گردانيم و دل تو را شاد مى كنيم".
#قسمت8⃣8⃣
#مادر با شنيدن اين سخن آرام شد و به خانه خود رفت.
امّا امواج دريا #موسى(ع) را به كجا برد؟
فصل بهار بود و ملكه #مصر، هوس دريا كرده بود. او همراه با فرعون به كنار ساحل آمده بود تا هوايى تازه كند.
سايبانى براى #ملكه در كنار ساحل درست كرده بودند.
كنيزان زيادى در صف ايستاده بودند.
ملكه در كنار #فرعون نشسته بود و به دريا خيره شده بود.
نسيم #بهارى میوزيد. صداىِ موسيقى آب به گوش مى رسيد.
#صندوقى در دريا شناور بود!
همه نگاه ها به آن سو رفت. امواج دريا آرام آرام، صندوق را به طرف #ساحل آورد.
كنيزان به سوى صندوق رفته و آن را باز كردند، #نوزاد زيبايى را در صندوق يافتند و او را براى ملكه آوردند.
سال ها از زندگى زناشويى ملكه با فرعون مى گذشت امّا آنها بچّه اى نداشتند.
وقتى ملكه نگاهش به #موسى افتاد، خداوند مهرِ #موسى(ع) را در دل او قرار داد.
#ملكه بى اختيار موسى(ع) را در بغل گرفت و او را بوسيد و گفت: چه بچّه نازى!
سپس #ملكه رو به فرعون كرد و گفت: اى فرعون! اين بچّه را به عنوان فرزند خود قبول كن! ببين چه #بچّه خوشگلى است!
فرعون مى ترسيد
اين همان كسى باشد كه قرار است تاج و تخت او را نابود كند، او مى خواست اين #بچّه را هم به قتل برساند
ملكه اصرار زيادى كرد و به او گفت: آخر تو بعد از #گذشت اين همه سال، نبايد فرزند پسرى داشته باشى كه بعد از تو اين تاج و تخت را به #ارث ببرد؟
#قسمت9⃣8⃣
با اصرار ملكه، #فرعون در تصميم خود دچار ترديد شد. نگاهى به #موسى كرد، #خداوند در قلب او تصرّفى كرد و فرعون احساس كرد اين بچّه را دوست دارد.
آرى، فقط #خداست كه همه دل ها به دست اوست!
همه نگاه كردند و ديدند كه فرعون، #موسى(ع) را در بغل گرفته است و او را مى بوسد و مى گويد: پسرم!
همان لحظه اى كه #موسى(ع) در بغل فرعون بود، #نوزادان زيادى در مصر كشته مى شدند.
قدرت و عظمت #خدا را ببين كه چگونه موسى(ع) را در آغوش فرعون حفظ مى كند تا به وعده خود عمل كند.
همه #كنيزان به پايكوبى و رقص مشغول هستند، خداىِ دريا به فرعون پسرى عنايت كرده است!!
در اين هنگام، ناگهان صداى گريه #موسى(ع) بلند شد، ملكه فهميد كه اين بچّه گرسنه است و بايد به او شير داد. او سريع افرادى را به سطح شهر فرستاد تا همه زنان شيرده را در قصر جمع كنند.
ملكه با #موسى به قصر رفت.
زنان زيادى آمده بودند امّا #موسى(ع) از آنها شير نمى خورد و فقط گريه مى كرد.
#فرعون غصّه مى خورد و از گرسنگى فرزندش خيلى ناراحت بود!
به راستى چقدر كارهاى خدا عجيب ولى با حكمت و زيباست!
فرعون كه هفتاد هزار نوزاد را كشته است تا #موسى(ع) به دنيا نيايد، براى گرسنگى موسى غصّه مى خورد و ناراحت است.
#ادامه_دارد...
#امام_زمان
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
😍😂😍
#لطیفه 😊😁😊
#لطیفهروزه🌷🌹🌷🌷🌹
کاش#خدا یه #فرشته داشت به نام
#نونائیل ماه #رمضونا نون میگـرفت
میاورد #درب خونه #مؤمنیـن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#نونوایی رفتن خیلی #سخته تو این موقعیت
😂😂😂😂😂
🌷🌹🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#احکام
#احکامشرعی🌷🌹🌷🌷🌹
#مشاغل سخت مثل #نانواها یا #کشاورزها ...با چند #شرط میتوانند بخاطر سختی کارشان #روزه نگیرند:
1️⃣- #تأمین معاش #زندگی منحصر به همان #کار باشد
2️⃣-هیچ #جایگزین دیگری نداشته باشد مثلا نتواند از #سپردهبانک استفاده کند یا اگر یکماه #مرخصی بگیرد#شغل خودرا از دست خواهدداد🎛
3️⃣- #نتواند ساعت کار خود را از#روز به #شب تغییر دهد⏲
دراینصورت☝️ باید#سحر بیدارشود و نیت #روزه بکند منتها وسط #روز اگر دید توان #روزه گرفتن با #کارکردن را ندارد میتواند#افطار کند،ولی باید#قضایروزه رابعدابگیرد.
#ماه_رمضان
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#رمان_مذهبی_واقعی_آخرین_عروس
🌼زندگینامه حضرت نرجس خاتون (س) و تولد حضرت صاحب الزمان (عج)
📚نوشته مهدی خدامیان
#قسمت 0⃣9⃣
به راستى چقدر كارهاى خدا عجيب ولى با حكمت و زيباست!
فرعون كه هفتاد هزار نوزاد را كشته است تا موسى(ع) به دنيا نيايد، براى گرسنگى موسى غصّه مى خورد و ناراحت است.
موسى(ع) خواهرى داشت كه از اين موضوع باخبر شد.
او به مادر خود خبر داد و از او خواست تا او هم براى شير دادنِ فرزند نزد فرعون برود.
وقتى موسى(ع) در آغوش مهربان مادر خود قرار گرفت، شروع به شير خوردن كرد.
ملكه وقتى اين صحنه را ديد به سوى فرعون رفت و با شوقى زياد فرياد زد: اى فرعون!
بچّه ما شير مى خورد!
شادى تمام وجود فرعون را فرا گرفت.
ملكه نگاه كرد ديد كه موسى(ع) با چه آرامشى در آغوش اين مادر خوابيده است. او رو به مادر موسى(ع) كرد و گفت: آيا حاضر هستى كه بچه ما را به خانه خود ببرى و او را براى ما بزرگ كنى؟
البته تو بايد هر روز او را اينجا بياورى تا ما بچّه خودمان را ببينيم؟
مادر موسى(ع) لبخندى زند و تقاضاى ملكه را پذيرفت.
ملكه دستور داد تا هديه هاى بسيار ارزشمند به او دادند و او را همراه با نوزادش با احترام روانه خانه خودش كردند.
هنوز ظر نشده بود كه مادر در خانه خودش نشسته بود و موسى(ع) را در آغوش گرفته بود.
او با خود فكر مى كرد كه چگونه #خدا به وعده خود وفا كرد.
و #قرآن چقدر زيبا در اين آيه از آرامش مادر #موسى(ع) سخن مى گويد:
🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹
#موسى را به #مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گيرد.
#نرجس وقتى اين آيه را مى شنود، اشك چشم خود را پاك مى كند و قلبش آرام مى شود.
قسمت 1⃣9⃣
درِ خانه با شدّت بيشترى كوبيده مى شود، گويا آن جاسوس زن رفته و مأموران را خبر كرده است، گويا آنها شك كرده اند.
در را باز كنيد!
حكيمه با سرعت مى رود در را باز مى كند، مأموران همراه با جاسوس زن وارد خانه مى شوند.
آنها همه جاى خانه را مى گردند، به همه اتاق ها سر مى زنند، امّا هيچ چيز تازه اى نمى بينند. همه چيز در شرايط عادى است، براى همين آنها نااميدانه از خانه بيرون مى روند.
همسفرم! من به راز سخنِ خدا پى مى برم.
آيا يادت هست وقتى مهدى(عج) در عرش بود و مهمانى خدا تمام شد، خدا به فرشتگان گفت: "به پدرِ مهدى بگوييد كه نگران نباشد، من حافظ و نگهبان مهدى هستم".
خدا مى دانست كه به زودى مأموران به اين خانه خواهند آمد و اينجا را بازرسى خواهند كرد.
امام_عسكرى(ع) نگران جانِ پسرش است،
اگر فرعونِ زمان خبردار شود كه مهدى(عج) به دنيا آمده است، حتماً او را شهيد مى كند.
هيچ كس نمى تواند مهدى(عج) را به شهادت برساند، زيرا خدا حافظ و نگهبان اوست.
خدا كارى خواهد كرد كه خبر ولادت مهدى(عج) از دشمنان پنهان بماند.
امروز يكشنبه، هفدهم ماه شعبان است.
سه روز است كه اين نوزاد آسمانى به دنيا آمده است.
فرشتگان گاه گاهى او را از آسمان به نزد مادر مى آورند و بعد از مدّتى او را به آسمان باز مى گردانند.
امام_عسكرى(ع) در خانه خود نشسته است و به موضوع مهمّى فكر مى كند;
از طرفى بايد ولادت مهدى(عج) از حكومت عبّاسى مخفى بماند و از طرف ديگر بايد شيعيان از اين موضوع با خبر بشوند.
شيعيان بايد حجّت خدا را بشناسند، مهدى(ع) امام دوازدهم آنها است.
بايد #مهدى(عج) را به آنها معرّفى كرد تا در آينده آنها دچار فتنه ها نشوند.
قسمت 2⃣9⃣
امام_عسكرى(ع) مى داند كه در آينده عدّه اى پيدا خواهند شد
و اين گونه با شيعيان سخن خواهند گفت: "امام يازدهم از دنيا رفت و هيچ فرزندى از او باقى نماند".
بايد فتنه آنها را خنثى كرد.
اين وظيفه بسيار سنگينى است كه خدا بر عهده #امام_عسكرى(ع) گذاشته است، وظيفه اى كه بسيار مهمّ و اساسى است.
تو خود مى دانى
كه معرّفى مهدى(عج) به شيعيان بايد با دقّت زيادى انجام شود.
كافى است يكى از جاسوسان خليفه از اين موضوع باخبر بشود و به خليفه گزارش بدهد،
آن وقت خليفه براى به دست آوردن مهدى(عج)، ممكن است به كارى دست بزند:
دستگيرى امام_عسكرى(ع)، زندانى و شكنجه كردن او، كشتن نرجس و...
خدا بايد كمك كند تا امام_عسكرى(ع) بتواند اين مأموريّت را به خوبى انجام دهد.
شب هيجدهم شعبان است، هوا مهتابى است، زير نور ماه همه جا به خوبى نمايان است.
من با خود فكر مى كنم: چند مأمور در كوچه اى كه خانه امام در آنجا قرار دارد ايستاده اند. آنها همه چيز را زير نظر دارند.
ادامه_دارد...
#امام_زمان
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
🌸🌺🌸🌺
#لطیفه
#طنز... 😍🥳
منو چندتا #دوستام رفتیم آسایشگاه #سالمندان که شادشون کنیم 🤗😍
شروع کردیم #حرکات عجیب و غریب
درآوردن 🕺🤸🏻♂️
اما هیچ کدوم #نخندیدن☹️
فرداش #مسئولش زنگ زد، تشکر کرد
و گفت: خیلی روحیه گرفتن 😳
شما که رفتید همه گفتن #خدا رو شکر
مثل اینا نشدیم...
😁😂😂
🌹🌷🌷🌷🌷🌹🌷
ـ🔻🔻🔻
#احکام👇
احکام شرعی
1️⃣اگر بردن #والدین به خانه #سالمندان
باعث ناراحتی و اذیت آنها شود، جایز نیست.❌
و چه بسا شخص، #عاق والدین شود. 😟
2️⃣#پیری و #سالمندی، به هر اندازه که باشد، مانع وجوب نماز نیست، مگر اینکه شخص قدرت شناخت خوب و بد را از دست بدهد و اوقات نمازراتشخیص ندهد ودر حکم افراد غیر مکلّف قرار گیرد
3️⃣روزه ماه رمضان بر #زنان و #مردان #سالمند که روزه داری برای آنان دشوار یا مایه ضعف است، واجب نیست. ❌
👈.. و باید برای هر روز، ۷۵۰ گرم طعام
مانند نان یا برنج بعنوان کفّاره به افراد #فقیر بدهند.
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
🌺✅😀
#لطیفه😊😁
#ماشين ميزنه به حیف نون #پاش قطع ميشه. #قاضي هم براش ۱۰۰ميليون #دیه ميـبُره.
#صاحب ماشين ميگه: مگه من #ميلياردرم؟😢😳
حیف نون ميگه: فڪر ڪردی من #هزار پام😂😂😂
👇🏽✏️
#احکام_دیه
📌اگر #مادر یا #پدر یا شخص دیگر به صورت کسی (چه #فرزند و چه غیر آن ) سیلی یا چیزی بزند که سرخ یا #کبود یا #سیاه شود در هر مرحله #دیه مخصوص به خود را دارد و باید #دیه را به فرزند بدهد 👦 و بین خود و #خدا توبه نماید و مقدار #دیه به قرار ذیل است :
اگر #سیلی زدن به صورت موجب #سرخی صورت شده , باید #یک مثقال و نیم شرعی #طلا که هر مثقال 18 نخود است به او بپردازد🏅
و اگر موجب #کبود شدن صورت گردیده #سه مثقال شرعی طلا
و اگر #سیاه شده #شش مثقال شرعی طلا باید بپردازد
اما اگر جای دیگر بدن غیر از صورت به واسطه زدن #سرخ یا #کبود یا #سیاه شده , باید نصف آنچه را گفته شد به او بدهند.
#احکام
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃
🌺🍃
👇☺️
😁لطیفه😁
#لطیفه☺️😁😊
🌷🌹🌷🌹🌷
یه بنده #خدایی عاقبت به #خیری رو اینجوری تعریف میکرد.
می گفت روز#قیامت ازم میپرسند
#نماز می خوندی؟ میگم «#خیر
#روزه می گرفتی؟ میگم #خیر
#حج رفتی؟ «#خیر»
#خمس و #زکات چی؟ بازم میگم «#خیر»
خلاصه #پاکِ پاک میرم پیش #خدا.
از#فرشته ها میپرسم آخرش چی؟ منو#بهشت میبرید؟
آنها با#لبخند میگویند:
«#خیر»😁😁
وآنجاست که من #عاقبت به «#خیر» میشم😂😂
🌷🌹🌷🌹🌷🌹
🔸🔹🔸🔹🔸
#احکام_غیبت: ⬇️⬇️
#احکام شرعی🌷🌹🌷
🔥#غیبت کردن و#فحش دادن به دیگران #حرام است. 📛
در روایت آمده #خداوند بهشت را بر انسان #بدزبان حرام کرده است .
🔸#چاپلوسی و#ریاکاری نیز در شأن یک انسان #مؤمن نیست.
#احکام
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#حرفقشنگ🐣🎀✨
#خدا خالق عشقه❤🌼
#محـمد گـل عشقه🧡🌸
#علـی مظـهر عشقه💛🌺
#زهرا وجود عشقه❤🌼
#حسن نماد عشقه🧡🌺
#حسین سالار عشقه💛🌸
#عباس ساقی عشقه❤🌼
#زینب شاهد عشقه🧡🌺
#سجاد راوی عشقه💛🌸
#باقر کـلام عشقه❤🌼
#صادق احیایعشقه🧡🌺
#کاظم صابر عشقه💛🌸
#رضا ضامنعشقه❤🌼
#تقی جمالعشقه🧡🌺
#نقی پاکیعشقه💛🌸
#حسن بقای عشقه❤🌼
#مهدی قیام عشقه 🧡🌺
#این هم دعای عشقه :💛🌸
اللهم عجل لولیک الفرج♥︎🌼
#امام_زمان
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#خدا 💚
وقتۍ خدا رو دارۍ ؛
وقتۍ تنها رفیقت خداست ؛
وقتۍ همۀ دلگرمیت خداست ؛
وقتۍ همۀ اُمیدت به خداست ؛
پس دلیلۍ براۍ غم وجود نداره !'
لبخند بزن :)
#تلنگر
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
-- خدا خدا بنده!
+بنده به گوشم!!
-- حواست باشه؛ دارم نگاهت می کنم:)
+مفهوم شد...✅
#خدا
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#خدا به این عاشقی ما چـرا اینقدر عاشق نیستیم؟
#خدا اینقدر واسطه فرستاده مارو برگردونه،
چرا برنمیگردیم؟!
یعنی هنوز وقش نشده برگردیم؟! آدم شیم!؟
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#دلانه
چقدر خوبه وقتی میخوای با#خدا حرف بزنی نیاز نیست بهش توضیح بدی چی به چیه، یا نگران نیستی که یه وقت بد برداشت کنه یا بهش بربخوره ...
#تلنگر
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
#تلنگࢪانه
میگُفت :
•همیشـہ تویِ عبـادت
•متوجـہ باش . . . !
#خـــــدا↓
•عاشـق مےخواد
•نـہ مشترےِ بهـشت:)
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
نگران فردایت نباش
خدای دیروز و امروز، خدای فردا هم هست
ما اولین بار است بندگی می کنیم :)
ولی او بی زمانی است که خدایی می کند
اعتماد کن به خدایی اش😉❤️
#خدا•••
↶【به ما بپیوندید 】↷
🌼 منٺظراںۨ ظہور غریب ٺریںۨ اما۾🌼
https://eitaa.com/GharibtarinEmam
امروز بیدار شدی!!
ولی ممکن بـود بیدار نشی این نشون میده خدا باز بهت فرصت جبران رو داده!
خواب مثل مرگِ.. آدم شب میمیره و صبح باز خدا بهش وقت میده و زنده میشه؛)
از فرصت هات نهایت استفاده
رو ببر و زود توبه کن نزار دیر بشه...
#تلنگرانه
#خدا
#آرامش_خدایی