eitaa logo
دانلود
در جنگل سر سبز و قشنگي خرگوش🐇 باهوشي زندگي مي كرد . 🌴🌳🌲🌵🍀☘🍃🌿🌾🌱🎋🎍 يك گرگ پير🐕و يك روباه🐺 بدجنس هم هميشه نقشه مي كشيدند تا اين خرگوش را شكار كنند . ولي هيچوقت موفق نمي شدند . يك روز روباه مكار به گر گ گفت : من نقشه جالبي دارم و اين دفعه مي توانيم خرگوش را شكار كنيم . 😁😁😁 گرگ گفت : چه نقشه اي ؟  روباه گفت : تو برو ته جنگل ، همانجا كه قارچهاي سمي 🍄رشد مي كند و خودت را به مردن بزن . من پيش خرگوش مي روم و مي گويم كه تو مردي . وقتي خرگوش مي آيد تا تو رو ببيند تو بپر و او را بگير . گرگ قبول كرد و به همانجائي رفت كه روباه گفته بود .  روباه هم نزديك خانه خرگوش رفت و شروع به گريه و زاري كرد . 😭😭😭 با صداي بلند گفت : خرگوش اگر بدوني چه بلائي سرم آمده و همينطور با گريه و زاري ادامه داد ، ديشب دوست عزيزم گرگ پير اشتباهي از قارچ هاي سمي🍄 جنگل خورده و مرده اگر باور نمي كني برو خودت ببين . و همينطور كه خودش ناراحت نشان ميداد دور شد . خرگوش از اين خبر خوشحال شد😊 پيش خودش گفت برم ببينم چه خبر شده است .   او همان جائي رفت كه قارچهاي سمي رشد مي كرد .🍄 از پشت بوته ها نگاه كرد و ديد گرگ پير روي زمين افتاده و تكان نمي خورد . خوشحال شد و گفت از شر اين گرگ بدجنس راحت شديم . خواست جلو برود و نزديك او را ببيند اما قبل از اينكه از پشت بوته ها بيرون بيايد پيش خودش گفت :‌ اگر زنده باشد چي ؟ آنوقت مرا يك لقمه چپ مي كند . بهتر است احتياط كنم و مطمئن شوم كه او حتما مرده است . 🐇🐇🐇🐇🐇🐇   بنابراين از پشت بوته ها با صداي بلند ، طوريكه گرگ بشنود گفت : پدرم به من گفته وقتي گرگ ميمرد دهنش باز مي شود ولي گرگ پير كه دهانش بسته است . گرگ با شنيدن اين حرف كم كم و اهسته دهانش را باز كرد تا به خرگوش نشان بدهد كه مرده است . خرگوش هم كه با دقت به دهان گرگ نگاه مي كرد متوجه تكان خوردن دهان گرگ شد و فهميد كه گرگ زنده است . بعد با صداي بلند فرياد زد : اي گرگ بدجنس تو اگر مرده اي پس چرا دهانت تكان مي خورد . پاشو پاشو باز هم حقه شما نگرفت . و با سرعت از آنجا دور شد   📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
جوجه اردک.mp3
3.86M
جوجه اردک🐥 با صدای بانو نشیبا   📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
‍ ‍ پاشو پاشو کوچولو از پنجره نگاه کن با چشمان قشنگت به منظره نگاه کن آن بالا بالا خورشید تابیده بر آسمان یک رشته کوه پایین تر پایین ترش درختان نگاه کن آن دورها کبوتری میپرد شاید برای بلبل از گل خبر می برد 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام باقر با کتاب قرآن نشون میده راههای خوب ایمان او باقرالعلوم است امام پنجمین است در راه علم و دانش همیشه برترین است (ع) تسلیت باد 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
وقتی که تو بیایی پروانه می شود شاد🦋 خوشحال می شود باز از دیدن تو شمشاد وقتی که تو بیایی پر می زنند با هم یک عالمه کبوتر🕊 بر دشت سبز و خرم وقتی که تو بیایی با خود می آوری گل💐 همراه تو می آیند گنجشک و سار و بلبل وقتی که تو بیایی با خود شکوفه داری در هر کجا که باشی زیبایی و بهاری 🌹 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
من امام باقر (ع) را دوست دارم_صدای کل کتاب_381049-mc.mp3
16.05M
🌃 قصه شب 🌃 🖤من امام باقر علیه السلام را دوست دارم 🖤 شهادت امام باقر (ع) تسلیت باد 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
💕به نام خدای قصه های قشنگ 💕 یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود ☺️ گاری، دریانوردی بود که کشتی نو و قشنگی داشت! 🚢 روزی گفت: «دریانوردی می کنم و تمام دنیا را می بینم!»☺️ وقتی دریانورد خود را به عرشه رساند: «هوت… هوت..» کشتی حرکت کرد. او به دوستانش گفت: «خداحافظ ، من به زودی به خانه برمی گردم.»☺️ دریانورد هنگام رفتن، آن قدر به فانوس دریایی که با نور درخشانش چشمک می زد نگاه کرد تا اینکه فانوس از جلو چشمش دور شد و دیگر هیچ چیز دیده نشد. ناگهان نهنگی آبی دریایی از زیر آب بیرون آمد و فواره ای از آب به هوا بلند کرد و در کنار کشتی شنا کرد.🦈 نهنگ گفت: «به زودی خشکی را می بینی. همان جایی که اسکیموها زندگی می کنند.» دریانورد فریاد کشید: «آهای خشکی» وقتی کشتی نزدیک ساحل رسید، خورشید سرخ شده بود و یخ و برف همه جا را پوشانده بود. اسکیمویی که خودش را در لباس های گرم پیچیده بود برای دیدنش فریاد کشید: «خوش آمدی دریانورد. شما حتما از راه دوری آمده اید؟» اسکیمویی هم که بچه اش را به پشتش بسته بود، از راه رسید و گفت: «به خانه ما بیایید. تا سورتمه راه زیادی نیست.» دریانورد با اسکیموهای خندان سوار سورتمه شد. سگ های بزرگ آن را می کشیدند و از روی برف های خشک سر می خوردند.⛷ آقای اسکیمو گفت: «این خانه ماست. ما آن را از یخ می سازیم. ما به آن ایگلو می گوییم» کلبه اسکیمویی گرم و نرم بود. دریانورد در کنار آتش نشست و برای دوستان جدیدش از خانه خود که خیلی دور بود، تعریف کرد. سوپ ماهی در دیگ می جوشید. دریانورد دو بشقاب بزرگ پر، از آن خورد و بعد به خواب سنگینی فرو رفت و آن قدر خوابید تا اینکه موقع رفتن شد. اسکیموها او را تا کشتی همراهی کردند. دریانورد از روی عرشه دستش را برای آنها تکان داد و فریاد کشید: «خداحافظ. خیلی متشکرم. من دوباره بازخواهم گشت و باز هم شما را خواهم دید.» دریانورد از آنها خداحافظی کرد و رفت تا برای دوستانش از دوستان جدیدی که پیدا کرده بود، تعریف کند. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸️شعر آشنایی با کره‌ی زمین 🌸حال زمینو پرسیدم خوب نبود 🌱مثل قدیما انگاری توپ نبود 🌸رنگ رخش زرد و کمی خسته بود 🌱توی دلش یه عالمه غصه بود 🌸زمین دلش شکسته از آدماش 🌱رفته به شدت بالا انگار دماش 🌸باعث گرمای زمین شدیم ما 🌱باعث آلودگی جنگلا 🌸قطع درختا دلشو می‌شکنه 🌱زباله حالشو بهم می‌زنه 🌸زمین یه بخشنده‌ی مهربونه 🌱معنی زندگیه؛ خونه‌مونه 🌸چند تا زمین داریم تو کهکشان‌ها؟! 🌱اگه خراب بشه کجا بریم ما؟! 🌸 کمک کنیم دوباره خوب شه حالش 🌱باشیم مراقب گل و نهالش 🌸عشق بدیموبه آب و خاک و دریاش 🌱با شاخه‌ی درختا مهربون باش 🌸آتیش به پا نکن توی جنگلا 🌱دودش میره تو چشمای خود ما 🌸از خودمون شروع کنیم بچه‌ها 🌱زمین کمک می‌خواد به همت ما 🌸یادت باشه هرچی که تو بکاری 🌱چیزی که کاشتی رو بدست میاری 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
خانواده حسن آقا.mp3
11.28M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔴 ماجرای شنیدنی ازدواج حسن آقا💍 و فرزنددار شدن ایشان 🔵 حسن آقا به بچه‌هاش می‌گفت: شما هم توی ثواب کارهای من سهیم هستید. دعا کنید بتونیم چیزی بسازیم که با اون اسرائیل رو نابود کنیم. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6