eitaa logo
دانلود
خانواده حسن آقا.mp3
11.28M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔴 ماجرای شنیدنی ازدواج حسن آقا💍 و فرزنددار شدن ایشان 🔵 حسن آقا به بچه‌هاش می‌گفت: شما هم توی ثواب کارهای من سهیم هستید. دعا کنید بتونیم چیزی بسازیم که با اون اسرائیل رو نابود کنیم. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
حاج قاسم و حزب الله.mp3
14.04M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟠ماجرای سفر حاج قاسم به لبنان برای شرکت در جنگ با اسرائيل💪 🔴 حاج قاسم به سید حسن نصرالله گفت: من هم باید بیام به لبنان تا کنار شما با اسرائیلی های جنایتکار بنجگم 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
کمک به عثمان.mp3
13.92M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟢ماجرای کمک‌های امام حسن مجتبی(ع) به خلیفه سوم 🔵 امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با چندتا مشک آب💧 راه افتادن و اومدن به طرف خونه عثمان که ناگهان معترضین... 🔹قصه قهرمان ها🔸 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌼حضرت یوسف یعنی خدای تو به ما توجه کرده و پیامبرش را فرستاده تا در زندان راهنما و کمک حال ما باشد؟ حضرت یوسف گفت: -بله همین طوره و این خدای یگانه شایسته ی پرستش است. حضرت یوسف با زندانی‌ها در مورد خدای یگانه صحبت کرد و به آن‌ها خبر داد که غذای ظهر چه چیزی است. وقتی آن‌ها دیدند که حضرت یوسف راست می‌گوید به حرف‌های او بیشتر اعتماد کردند. آن دو مردی که خواب دیدند کنار حضرت یوسف نشستند و یکی از آن‌ها گفت: -پس تعبیر خواب ما چه شد؟ حضرت یوسف با مهربانی گفت: -من برای شما می‌گم که هر کدوم چه خوابی دیدین و شما هم اینو بدونین که هر چه می‌گم از علم و دانایی است که خدای یگانه به من داده. حالا شما حاضر می‌شین که به جای بت‌های بی ارزشی که هیچ توجهی به شما ندارن خدای یگانه را پرستش کنین؟ همه جمع شده بودند  و هر کدام گفتند: -ما حاضریم به جای بت‌هایی که هیچ کاری نمی تونن انجام بدن و حال و احوال ما براشون مهم نیست خدای یگانه و مهربان را بپرستیم. حضرت یوسف گفت: -تو که خواب انگور را دیده بودی چند روز دیگر آزاد می‌شی و دوباره مسئول غذای پادشاه می‌شی. تو که خواب دیده بودی سبد نان بر سر داری، اعدام می‌شی. آن زندانی از اعدام ترسید و ناراحت شد. حضرت یوسف که قلب مهربانی داشت دستش را روی شانه ی او گذاشت و گفت: -می دونم حق داری ناراحت باشی اما هر چیزی که من برای شما گفتم؛ حقیقت داره و اتفاق می‌افته و خدا این علم را به من داده. اما حالا که این خبر ناراحت کننده را به تو گفتم، می‌خوام چیزی بگم که تو را خوشحال می‌کنه. خدای یگانه ای که این علم و دانایی را به من داد. خدایی که همه چیز را آفریده و مهربان است بهشت را برای بنده‌های مومن گذاشته تا بعد از مرگ به بهشت برن و در آن جا از باغ‌ها، آب‌ها و نعمت‌های زیادش استفاده کنن من به تو خبر می‌دم که بعد از مرگ، به بهشت خواهی رفت. آن زندانی اگر چه می‌ترسید و ناراحت بود اما در این مدت آن قدر به حرف‌ها و کارهای حضرت یوسف اطمینان کرده بود که می‌دانست هر چه می‌گوید درست است و اتفاق می‌افتد. نگاهی به حضرت یوسف کرد و گفت: - یعنی من که سال‌هاست در این زندان تاریک و نمور با مریضی و بدبختی و کثیفی زندگی کردم بعد از مرگ به جایی که تو می‌گی می‌رم؟به راستی من به بهشت می‌رم و صاحب نعمت‌های زیادی می‌شم؟! حضرت یوسف گفت: -همین طوره، تو به خدای یگانه ایمان آوردی و اگه ایمانت رو به خدا تا آخرین لحظه ای که زنده هستی نگه داری حتماً جای خوبی در بهشت داری. حضرت یوسف برای آن زندانی دعا کرد تا صبور باشد و بتواند این مشکل بزرگ را تحمل کند. چند روز بعد که نگهبان‌ها برای آزادی و اعدام آن دو زندانی آمدند همه با تعجب به هم نگاه کردند و به خدا و حضرت یوسف ایمان بیشتری پیدا کردند. آن دو زندانی برای رفتن آماده شدند. حضرت یوسف دستش را روی شانه ی زندانی ناراحت گذاشت و گفت: ناراحت نباش تو به زودی بهترین زندگی را خواهی داشت. آن زندانی که حالا دیگر به خدا و حضرت یوسف ایمان کامل پیدا کرده بود گفت: -من همه اش منتظر بودم ببینم آن چه که گفتی کی اتفاق می‌افتد حالا که امروز این اتفاق داره می‌افته من قسم می‌خورم که از این که به خدای یگانه و تو ایمان آوردم خوشحالم و پشیمان نیستم. حضرت یوسف از او خداحافظی کرد و ازش خواست صبور باشد. بعد دستش را روی شانه ی زندانی خوشحال گذاشت و گفت:... ... 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6