eitaa logo
دانلود
🔹️داستان کوتاه کودکانه باد و خورشید یک روز باد و خورشید سر اینکه کدامشان قویتر است باهم بحث میکردند. آخر سر تصمیم گرفتند باهم مسابقه بدهند تا ببینند کدام قوی تر است. مردی داشت از آن حوالی رد میشد خورشید گفت: "بیا ببینیم کدام از یک ما میتواند کت این مرد را از تنش دربیاورد؟" باد قبول کرد. اول قرار شد باد امتحان کند. باد همه ی قدرتش را جمع کرد و وزید و وزید و وزید. اما مرد نه تنها کتش را درنیاورد، بلکه کتش را بیشتر به خودش پیچید. بعد نوبت خورشید شد. قدرتش را جمع کرد و شروع کردن به تابیدن. خورشید انقدر تابید و آفتاب را پهن کرد روی زمین، تا مرد گرمش شد و کتش را درآورد. خورشید در مسابقه برنده شد.   📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
أللّهُمَّ انصُرِ الإسلَامَ وَ أهلَهُ وَ اخذُلِ الکُفرَ وَ أهلَهُ. أللّهُمَّ انصُر جُیُوشَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ ارحَم زَعِیمَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ أیِّد وَ سَدِّد قَائِدَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. اللّهُمَّ عَجَّل لِوَلیِّکَ الفَرَجَ وَ العَافِیةَ وَ النَّصرَ وَ اجعَلنَا مِن أعوَانِهِ وَ أنصَارِهِ وَ شِیعَتِهِ. بِمَنِّکَ وَ جُودِکَ و کَرَمِکَ یَا أرحَمَ الرَّاحِمِینَ. برای سلامتی و پیروزی رزمندگان اسلام دعا کنیم 🚀🚀🚀🚀🚀
035-MoshMoshakeGhorGhoro-www.MaryamNashiba.Com.mp3
2.21M
💠 موش موشک غرغرو 🔻موضوع: غر زدن، تشکر کردن 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▣⃢ اینجا با ما زرنگ شو، و یاد بگیر که کارای خونه‌ت تلنبار نشه رو هم😬 یعنی اگه مثه اون تنبلای گوگولیه توی استرالیا هم باشی بیای اینجا میشی میگ‌میگِ کارتونای بچگیمون.. 😂 از بس این کانال پر از ایده‌ی ، ، و و خوشگل کنونه منزله😉 ▣⃢ اینجا اگه نیای از دستت رفته✋👇 https://eitaa.com/joinchat/3080192769C63805fac79 تازه عروسا و اونایی که دارن جهاز میچینن این کانالو از دست ندن👌👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3080192769C63805fac79
﴿ دخترِ باحجاب ﴾ ✨🔸✨🔶✨ یه دخترِ نمونه نجیب و مهربونه قدرِحجابِ خودرا هرجا باشه می‌دونه 🌸🔸🌸 دختر که با حجابه مثلِ گل و گلابه زندگیِ‌ قشنگش مثلِ بهشتِ نابه 🌸🔸🌸 دختر گلِ بهاره چادر به سر میذاره مثلِ فرشتگانه خدا دوسِش میداره 🌸🌼🍃🌼🌸 💠شاعر: برادر آتشی 🌷 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احترام به سالمند 👵💞👨‍🦳 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
‍  🎵 زیبایی ای ایران ❤️ زیبا , زیبا , زیبایی, ای ایران🇮🇷 میهن خوب مایی ,ای ایران هم کوه و جنگل داری, هم دریا هم باغ و بستان داری, هم صحرا من یک دنیا خاکت را, دوست دارم🥰 من این خاک پاکت را, دوست دارم هر جای تو قشنگ است, سر تا سر تو مهربان با مایی , چون مادر 🤗 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
یک سگ آبی به اسم سگک - @mer30tv.mp3
4.46M
یه قصه شیرین😍 برای کودک دلبند شما🥰 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
💝 گروه ختم قرآن 🌸 ✅ هر روز با ✅ حتی با یک آیه از ✅آثار دنیوی و اخروی ❤️ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ❤️ ارتباط با خادم👇 ╔═.🌱🌸.═════════╗ @AdmineKhob ╚═════════.🌱🌸.═ اگه میخوای حتی با خوندن یک آیه😳 تو شریک بشی حتما روی لینک زیر کلیک کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/3829531466C7cd59b84b3
قرآن کتاب نور است✨ ای کودک مسلمان این نامه را نوشته✨ خدا برای انسان هر سوره ای از آن هست✨ مثل ستاره، تابان روشن شود دل ما✨ از آیه های قرآن هر کس بخواند آن را✨ جدا شود از گناه زیرا کلام حق است کتاب روشن، قرآن✨ 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌼حضرت یوسف من پسری داشتم که اسمش یوسف بود و او نور چشم من بود. روزی برادرهایش از من خواستند تا او را به صحرا ببرند و من هم قبول کردم تا او برای بازی به صحرا برود آن‌ها صبح رفتند و موقع غروب با پیراهن خونی دروغی آمدند و گفتند او را گرگ خورده و نبودن او غم زیادی را به من وارد کرده و فراقش همیشه مرا اذیت می‌کند. او برادر دیگری داشت که از یک مادر بودند که اسمش بنیامین بود، من هر وقت بنیامین را می‌دیدم به یاد یوسف می‌افتادم و کمی از اندوه و غمم برطرف می‌شد. تا این که برادرهایش گفتند، تو دستور دادی همراهشان به مصر برود و اگر نیاید گندمی در کار نیست. من هم او را فرستادم و آن‌ها وقتی برگشتند گفتند،  کاسه ی مخصوص و گران بها را دزدیده و او را بازداشت کردی و مرا به غم فراقش مبتلا کردی. او را آزاد کن و در این کار عجله کن. برادرها  همراه نامه،  به طرف مصر حرکت کردند. آن‌ها عذاب وجدان داشتند و احساس شرمندگی بدی می‌کردند. وقتی به مصر رسیدند وارد قصر شدند با شرمندگی سرهایشان را پایین انداخته بودند. یکی از آن‌ها گفت: -ای عزیز مصر، ما گرفتار قحطی هستیم و فرزندهایمان چیزی برای خوردن ندارن، از تو می‌خواییم بر ما منت بذاری و دوباره به ما بخشش کنی. برادر دیگر نامه ی حضرت یعقوب را از جیب پیراهنش بیرون آورد و با احترام به حضرت یوسف داد و گفت: -پدر ما برای شما نامه ای فرستاده. قلب حضرت یوسف شروع به تپیدن کرد و نامه را با احترام از دست او گرفت و با اشتیاق و هیجان خواند. وقتی نامه تمام شد حضرت یوسف به گریه افتاده بود و نامه را روی چشم‌هایش گذاشت، بویید و بوسید، او آن قدر گریه کرد که قطره‌های اشکش بر روی پیراهنش ریخت و پیراهنش از اشک خیس شد. برادرها با بهت و ناباوری به او خیره شده بودند. حضرت یوسف سر بلند کرد و با ناراحتی گفت: -ای وای بر شما، با نادانی، چه بر سر یوسف و برادرش آورده اید. برادرها با شنیدن این جمله کنجکاوتر شده بودند و به دقت حضرت یوسف را نگاه کردند. آن‌ها به این فکر افتاده بودند که عزیز مصر همان برادرشان یوسف است. اما نمی توانستند باور کنند چه طور برادرشان یوسف عزیز مصر شده و الان بر تخت سلطنت نشسته است. ... 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
پرنده خوش آواز.mp3
3.66M
اسم قصه:پرنده خوش آواز قصه گو:فاطمه سادات افروزه☺🌺 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6